تووت فرنگی
22nd February 2011, 07:02 PM
من خسته ام
من در کنار پنجره,تنها نشسته ام
و با تمام خویش میندیشم
به هر چیز,هر چه هست
انسان و سنگ,گربه,یک بوته خار,و.....
دنیای مبهمی است
دنیای گنگ,تیره,مرموز,ناشناس
((دنیا))کنار پنجره,تنها نشسته است
در کوچه عابری
میخواند,
آوازی,غمناک,زیر لب
غمناک تر زباد
غمناک تر زشب
*
من میخک سپید قشنگم را,
با آب پاش کوچک خود,آب میدهم,
من,سهره ظریف زرنگم,را
هر صبح و شام,دانه ی شاداب می دهم,
اما حقیقتی است که:من نیز
بیگانه ام,
با ان دو یار خویش, دو دنیا:
با ان سکوت میخک زیبا.
با ان سرود مرغک تنها.
من.
گاهی, به میز خویش می اندیشم
گاهی, به قاب روی بخاری, به تنگ آب
و با تمام خویش بر انم که:روز وشب
اینان, مرا نهفته, بر انداز می کنند
گاهی که نیستم من و کس نیست, در اطاق
آواز میکنند.
چون مرغ پر گشوده و پرواز میکنند.
اما...
*
ما,چشمهایمان,
کور است و گوش , کر
آری به هر کنار,
صدها هزار دنیا,در گردش است و ما
زآنجمله بی خبر!
*
من خسته ام
من در کنار پنجره,تنها نشسته ام.
دنیا کنار پنجره,تنها نشسته است!
نوذر پرنگ
من در کنار پنجره,تنها نشسته ام
و با تمام خویش میندیشم
به هر چیز,هر چه هست
انسان و سنگ,گربه,یک بوته خار,و.....
دنیای مبهمی است
دنیای گنگ,تیره,مرموز,ناشناس
((دنیا))کنار پنجره,تنها نشسته است
در کوچه عابری
میخواند,
آوازی,غمناک,زیر لب
غمناک تر زباد
غمناک تر زشب
*
من میخک سپید قشنگم را,
با آب پاش کوچک خود,آب میدهم,
من,سهره ظریف زرنگم,را
هر صبح و شام,دانه ی شاداب می دهم,
اما حقیقتی است که:من نیز
بیگانه ام,
با ان دو یار خویش, دو دنیا:
با ان سکوت میخک زیبا.
با ان سرود مرغک تنها.
من.
گاهی, به میز خویش می اندیشم
گاهی, به قاب روی بخاری, به تنگ آب
و با تمام خویش بر انم که:روز وشب
اینان, مرا نهفته, بر انداز می کنند
گاهی که نیستم من و کس نیست, در اطاق
آواز میکنند.
چون مرغ پر گشوده و پرواز میکنند.
اما...
*
ما,چشمهایمان,
کور است و گوش , کر
آری به هر کنار,
صدها هزار دنیا,در گردش است و ما
زآنجمله بی خبر!
*
من خسته ام
من در کنار پنجره,تنها نشسته ام.
دنیا کنار پنجره,تنها نشسته است!
نوذر پرنگ