ساسي
21st February 2011, 12:17 AM
اناابن الذبيحين
پيغمبر اكرم حضرت محمد (ص) فرموده اند: انا ابن الذبيحين يعني من فرزند دو قرباني هستم ذبح اسماعيل بن ابراهيم و ذبح عبدالله بن عبدالمطلب.
حتماً همه شما در مورد ذبح اسماعيل (ع) شنيده ايد كه حضرت ابراهيم (ع) به فرمان خداوند مأمور شد تا فرزندش اسماعيل را ذبح كند و زماني كه ابراهيم و اسماعيل (ع) تسليم امر پروردگار شدند و پدر چاقو بر گردن فرزند گذاشت تا بندگي خود را به معبودش ثابت كند ندا آمد كه اي ابراهيم دست نگهدار كه تو و فرزندت از اين آزمايش سربلند بيرون آمديد.
و اما ذبح عبدالله بن عبدالمطلب
عبدالمطلب 10 پسر و 6 دختر از زنان متعدد داشت. پسران عبارت بودند از: حارث، عباس، حمزه، عبداله، ابوطالب(يا عبد مناف)، زبير، حجل، مقوم، ضرار، ابولهب. و دخترانش: صفيه، ام حليم، عاتكه، اميمه، اروي، بره.
روزي عبدالمطلب 10 فرزند پسر خود را فرا خواند و فرمود: چون مناصب سقايت و رفادت كارهاي مشكل بلاد ماست من با خداي خود عهد كرده بودم اگر 10 فرزند پسر به من عنايت فرمايد كه كمك و پشتيباني كارهايم كنند و اداره مناصب مرا ادامه دهند يكي را در راه خدا قرباني كنم.
فرزندان با شنيدن اين نذر خود را آماده اجراي فرمان پدر در بامداد فردا كردند. در آن شب خانه هاي زنان عبدالمطلب شيونكده شد.
بامداد فردا عبدالمطلب بر آن شد اسامي ده تن فرزند خود را در ده قرعه بنويسد و استخراج كند. هر نام كه از نخستين قرعه برآيد او را قرباني كند.
در شهر منتشر شد كه عبداله جوان را قرباني مي كنند. صدها دختر در روياي شبانه، جمال بي مثال و آرام جان او را در خواب مي ديدند. نور نبوت از سيماي درخشان او تجلي بخش و گرمي بخش جانها و دلها بود. عبدالمطلب عبداله را بسيار دوست مي داشت. عبدالمطلب در دل نالان گرديد ولي در برابر نذري كه كرده بود ثابت قدم ماند. دست او را گرفت و به محل موعود برد كارد برگرفت تا او را قرباني كند. آه از نهاد جمع برآمد بسان آنكه زلزله افتد شهر مكه لرزيد. صداي گريه زنان به آسمان بلند شد در اين هنگام باد سخت سرسام انگيزي از صحرا برخاست. وحوش بيابان را فرار داد و به وحشت افكند. خاندان يقظه كه مادر عبداله از آن طايفه بود سوگند ياد كردند مانع كشته شدن عبداله شوند چون مادرش وي را دوست مي داشت. نزد عبدالمطلب آمدند و گفتند عبداله فرزند فاطمه خواهر ماست. راضي به قطع ريشه حيات اين جوان ناكام عزيز نيستيم.
عبدالمطلب ناچار براي رفع تكليف با آنها نزد غيب گو و كاهنه زني به نام سجاح رفتند تا با وي مشاوره كنند و راي او را بجويند و اجرا كنند. سجاح گفت اي مردم مكه بين عبداله و 10 شتر قرعه كشي كنيد اگر به نام عبداله آمد باز به 10 شتر ديگر قرعه اندازيد و آنقدر ادامه دهيد تا به نام شتر آيد و عبداله نجات يابد.
مراسم قرعه كشي بين عبداله و شتران آغاز گرديد. در نخستين قرعه نام عبداله در آمد. تا ده بار قرعه به نام عبداله درآمد هنگامي كه تعداد شتران به صد رسيد به نام شتر گرديد. عبداله نجات يافت. قريش شادي كرده گفتند اين رضايت خداست. ولي عبدالمطلب دلگير بود مي ترسيد رضايت خداوند حاصل نشده باشد. با صلاح ديد قوم دو بار ديگر قرعه كشي كردند و هر دو بار به همان ترتيب به نام شتر شد.
از اين رو به فرمان عبدالمطلب كه مسرور گرديده بود صد شتر فديه عبداله نموده قرباني كردند. اين پيشامد براي عرب نيز قانوني شد كه ديه (خونبها) مرد صد شتر باشد.
عبدالمطلب كه مانند هاشم پدر بزرگوارش بخشنده و كريم الطبع بود گوشت شترها را به نيازمندان داد، قسمتي را هم دستور داد به بيابان برده براي پرندگان و چرندگان و ددان بگذارند. فديه كردن گوشت قرباني بين نيازمندان از آن زمان مرسوم گرديد تا امروز باقي مانده است.
پيغمبر اكرم حضرت محمد (ص) فرموده اند: انا ابن الذبيحين يعني من فرزند دو قرباني هستم ذبح اسماعيل بن ابراهيم و ذبح عبدالله بن عبدالمطلب.
حتماً همه شما در مورد ذبح اسماعيل (ع) شنيده ايد كه حضرت ابراهيم (ع) به فرمان خداوند مأمور شد تا فرزندش اسماعيل را ذبح كند و زماني كه ابراهيم و اسماعيل (ع) تسليم امر پروردگار شدند و پدر چاقو بر گردن فرزند گذاشت تا بندگي خود را به معبودش ثابت كند ندا آمد كه اي ابراهيم دست نگهدار كه تو و فرزندت از اين آزمايش سربلند بيرون آمديد.
و اما ذبح عبدالله بن عبدالمطلب
عبدالمطلب 10 پسر و 6 دختر از زنان متعدد داشت. پسران عبارت بودند از: حارث، عباس، حمزه، عبداله، ابوطالب(يا عبد مناف)، زبير، حجل، مقوم، ضرار، ابولهب. و دخترانش: صفيه، ام حليم، عاتكه، اميمه، اروي، بره.
روزي عبدالمطلب 10 فرزند پسر خود را فرا خواند و فرمود: چون مناصب سقايت و رفادت كارهاي مشكل بلاد ماست من با خداي خود عهد كرده بودم اگر 10 فرزند پسر به من عنايت فرمايد كه كمك و پشتيباني كارهايم كنند و اداره مناصب مرا ادامه دهند يكي را در راه خدا قرباني كنم.
فرزندان با شنيدن اين نذر خود را آماده اجراي فرمان پدر در بامداد فردا كردند. در آن شب خانه هاي زنان عبدالمطلب شيونكده شد.
بامداد فردا عبدالمطلب بر آن شد اسامي ده تن فرزند خود را در ده قرعه بنويسد و استخراج كند. هر نام كه از نخستين قرعه برآيد او را قرباني كند.
در شهر منتشر شد كه عبداله جوان را قرباني مي كنند. صدها دختر در روياي شبانه، جمال بي مثال و آرام جان او را در خواب مي ديدند. نور نبوت از سيماي درخشان او تجلي بخش و گرمي بخش جانها و دلها بود. عبدالمطلب عبداله را بسيار دوست مي داشت. عبدالمطلب در دل نالان گرديد ولي در برابر نذري كه كرده بود ثابت قدم ماند. دست او را گرفت و به محل موعود برد كارد برگرفت تا او را قرباني كند. آه از نهاد جمع برآمد بسان آنكه زلزله افتد شهر مكه لرزيد. صداي گريه زنان به آسمان بلند شد در اين هنگام باد سخت سرسام انگيزي از صحرا برخاست. وحوش بيابان را فرار داد و به وحشت افكند. خاندان يقظه كه مادر عبداله از آن طايفه بود سوگند ياد كردند مانع كشته شدن عبداله شوند چون مادرش وي را دوست مي داشت. نزد عبدالمطلب آمدند و گفتند عبداله فرزند فاطمه خواهر ماست. راضي به قطع ريشه حيات اين جوان ناكام عزيز نيستيم.
عبدالمطلب ناچار براي رفع تكليف با آنها نزد غيب گو و كاهنه زني به نام سجاح رفتند تا با وي مشاوره كنند و راي او را بجويند و اجرا كنند. سجاح گفت اي مردم مكه بين عبداله و 10 شتر قرعه كشي كنيد اگر به نام عبداله آمد باز به 10 شتر ديگر قرعه اندازيد و آنقدر ادامه دهيد تا به نام شتر آيد و عبداله نجات يابد.
مراسم قرعه كشي بين عبداله و شتران آغاز گرديد. در نخستين قرعه نام عبداله در آمد. تا ده بار قرعه به نام عبداله درآمد هنگامي كه تعداد شتران به صد رسيد به نام شتر گرديد. عبداله نجات يافت. قريش شادي كرده گفتند اين رضايت خداست. ولي عبدالمطلب دلگير بود مي ترسيد رضايت خداوند حاصل نشده باشد. با صلاح ديد قوم دو بار ديگر قرعه كشي كردند و هر دو بار به همان ترتيب به نام شتر شد.
از اين رو به فرمان عبدالمطلب كه مسرور گرديده بود صد شتر فديه عبداله نموده قرباني كردند. اين پيشامد براي عرب نيز قانوني شد كه ديه (خونبها) مرد صد شتر باشد.
عبدالمطلب كه مانند هاشم پدر بزرگوارش بخشنده و كريم الطبع بود گوشت شترها را به نيازمندان داد، قسمتي را هم دستور داد به بيابان برده براي پرندگان و چرندگان و ددان بگذارند. فديه كردن گوشت قرباني بين نيازمندان از آن زمان مرسوم گرديد تا امروز باقي مانده است.