PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دو شعر از تاگور



تووت فرنگی
20th February 2011, 03:44 PM
شعری از مجموعه‌ی «غزل‌واره‌ها»

ای استاد، نمی‌دانم چه‌طور آواز می‌خوانی.
من همیشه حیران و خاموش گوش می‌کنم.
نور موسیقی تو به جهان روشنی می‌بخشد.
دَم ِ جان‌بخش ِ موسیقی تو افلاک را سیر می‌کند.
رود مقدس موسیقی تو سنگ‌ها را درهم می‌شکند و خروشان می‌گذرد.

دل‌ام آرزو‌مندِ پیوستن به آواز توست.
اما سعی بی‌حاصلی می‌کند و صدایی از او درنمی‌آید.
من حرف می‌زنم اما حرف‌ام آواز نمی‌شود، و من بیهوده فریاد می‌کشم.
آه، ای استاد، دل‌ام را دام ِ بی‌پایان موسیقی‌ات گرفتار کرده‌ای.

تووت فرنگی
20th February 2011, 03:45 PM
شعری از مجموعه‌ی «باغبان»

با کوزه‌ی پرآب به بغل از راه کنار رود‌خانه می‌گذشتی.
چرا تند رو به من برگشتی و از پشت پرده‌ی لرزان‌ات نگاه‌ام کردی؟
آن نگاهِ زودگذر از آن تاریکی به من افتاد، مثل نسیمی که روی موج‌ها
چین و شکن می‌اندازد و تا ساحل ِ پُرسایه می‌رود.
آن‌گاه به سوی من آمد، مثل آن پرنده‌ی شام‌گاهی
که شتابان از پنجره‌ی باز اتاق ِ بی‌چراغ به پنجره‌ی دیگری پرواز ‌می‌کند
و در شب ناپدید می‌شود.
تو پنهانی مثل ستاره‌ای پشت تپه‌ها و من ره‌گذری در راه‌ام.
اما چرا تو موقعی که کوزه‌ی پرآب به بغل داشتی و از راه کنار ِ رود‌خانه
می‌گذشتی یک لحظه ایستادی و به صورت‌ام نگاه کردی؟

0014
20th February 2011, 03:49 PM
پروردگارا ! ...
آنان که همه چیز دارند مگر تو را
به سخره میگیرند
آنان را که هیچ چیز ندارند مگر تو را[golrooz][golrooz][golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد