تووت فرنگی
19th February 2011, 11:06 AM
چه یادگارسیاهی نهاد بر درگاه
کسی که نعره خود را به آفتاب رساند
و هیچ رحم نکرد،
به چشم خویش- به آن آفتاب خرمایی-
که هیچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانه های بلند
حمایلی زافق های روشنایی
غروب گونه ی نابش،
هزار مردمک دیده را پریشان کرد
و در حواشی آئینه های پیر و کدر
کسی که سایه ی خود را به آفتاب رساند،
به خویش خیره شد و در هراس باقی ماند
و پشت کرد،
به این رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهید از کرانه نالیدند؛
" به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
" که مرده ایم به داغ بلند بالایی
چه یادگار سیاه نهاد بر درگاه
کسی که رحم نکرد
کسی که ماتم خود را به آفتاب رساند
کسی که نعره خود را به آفتاب رساند
و هیچ رحم نکرد،
به چشم خویش- به آن آفتاب خرمایی-
که هیچ رحم نکرد
و مثل آب رها کرد بازوانش را
که بر سواحل تابان شانه های بلند
حمایلی زافق های روشنایی
غروب گونه ی نابش،
هزار مردمک دیده را پریشان کرد
و در حواشی آئینه های پیر و کدر
کسی که سایه ی خود را به آفتاب رساند،
به خویش خیره شد و در هراس باقی ماند
و پشت کرد،
به این رذالت گسترده بر بساط زمان
و خلق، خلق شهید از کرانه نالیدند؛
" به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
" که مرده ایم به داغ بلند بالایی
چه یادگار سیاه نهاد بر درگاه
کسی که رحم نکرد
کسی که ماتم خود را به آفتاب رساند