PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : باغِ آينه



تووت فرنگی
18th February 2011, 05:32 PM
چراغي به دست‌ام چراغي در برابرم.





من به جنگ ِ سياهي مي روم.





گهواره‌هاي ِ خسته‌گي





از کشاکش ِ رفت‌وآمدها





بازايستاده‌اند،





و خورشيدي از اعماق





کهکشان‌هاي ِ خاکسترشده را روشن مي‌کند.





فريادهاي ِ عاصي‌ي ِ آذرخش





هنگامي که تگرگ





در بطن ِ بيقرار ِ ابر





نطفه مي‌بندد.





و درد ِ خاموش‌وار ِ تاک





هنگامي که غوره‌ي ِ خُرد





در انتهاي ِ شاخ‌سار ِ طولاني‌ي ِ پيچ ‌پيچ جوانه مي‌زند.





فرياد ِ من همه گريز ِ از درد بود





چرا که من در وحشت‌انگيزترين ِ شب‌ها آفتاب را به دعائي





نوميدوار





طلب مي‌کرده‌ام





تو از خورشيدها آمده‌اي از سپيده‌دم‌ها آمده‌اي





تو از آينه‌ها و ابريشم‌ها آمده‌اي.





در خلئي که نه خدا بود و نه آتش، نگاه و اعتماد ِ تو را به دعائي





نوميدوار طلب کرده بودم.





جرياني جدي





در فاصله‌ي ِ دو مرگ





در تهيي ِ ميان ِ دو تنهائي





نگاه و اعتماد ِ تو بدين‌گونه است!






شادي‌ي ِ تو بي‌رحم است و بزرگ‌وار





نفس‌ات در دست‌هاي ِ خالي‌ي ِ من ترانه و سبزي‌ست





من برمي‌خيزم!





چراغي در دست، چراغي در دل‌ام.





زنگار ِ روح‌ام را صيقل مي‌زنم.





آينه‌ئي برابر ِ آينه‌ات مي‌گذارم





تا با تو





ابديتي بسازم.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد