PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه اشعارقیصرامین پور



تووت فرنگی
18th February 2011, 01:01 PM
بی قراری

ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است "

تووت فرنگی
18th February 2011, 01:03 PM
الفبای درد

الفبای درد از لبم می تراود ....
نه شبنم ، که خون از شبم می ترواد
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل

الف ، لام ، میم. از لبم می تراود

چنان گرم هذیان عشقم که آتش

به جای عرق از تبم می تراود

ز دل بر لبم تا دعایی بر آید

اجابت ز هر یاربم می تراود

ز دین ریا بی نیازم ، بنازم

به کفری که از مذهبم می تراود

تووت فرنگی
18th February 2011, 01:04 PM
غزل پنجره

یک کلبه ی خراب و کمی پنجره
یک ذره آفتاب و کمی پنجره
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
در این سیاه چال سراسر سوال
چشم و دلی مجاب و کمی پنجره
بویی ز نان و گل به همه می رسید
با برگی از کتاب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره

B a R a N
18th February 2011, 01:37 PM
«درد نام دیگر من است»

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم


دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است


دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند


من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می‌کند
انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است


دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟


این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج


اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟


درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟


دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازه‌ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟


درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

B a R a N
18th February 2011, 01:42 PM
«هنوز درد دامنه دارد ...»

هنوز دامنه دارد
هنوز که هنوز است
درد دامنه دارد


شروع شاخه ادراک
طنین نام نخستین
تکان شانه خاک
و طعم میوه ممنوع
که تا نفس سنگ
ادامه خواهد داشت

و درد هنوز دامنه دارد

B a R a N
18th February 2011, 02:19 PM
«شعر ناگفته»

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم

انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا
هرچیز و هر کسی را
که دوستر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می کند ...


پس من با همه وجودم
خودم را زدم به مردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم ...

تا روزگار بو نبرد ...


گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!

B a R a N
18th February 2011, 02:21 PM
«جغرافیای ویرانی»




دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است

هوای ناحیه ما همیشه بارانی است


دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه

همیشه برزخ دل تنگه پریشانی است


مهار عقده آتشفشان خاموشم

گدازه های دلم دردهای پنهانی است


صفات بغض مرا فرصت بروز دهید

درون سینه من انفجار زندانی است


تو فیض یک اقیانوس آب آرامی

سخاوتی، که دلم خواهشی بیابانی است

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد