MR_Jentelman
17th February 2011, 01:24 AM
در ابتداعادات نویسندگی خسروی، این نویسنده موفق را از زبان خودش می خوانیم و در نهایت مختصری از زندگی ادبی او را می آوریم؛
http://img.tebyan.net/big/1389/11/926109917023718814122421942101466139188.jpg
نویسندگی من قاعده خاصی ندارد. گاهی صحنهای، کلمه و موقعیتی باعث میشود تا به داستانی فکر کنم. وقت مشخصی هم ندارد، ممکن است در هنگام انجام کاری که هیچ ربطی هم به نوشتن ندارد، موضوعی جلب توجه کند و اولین جملات داستانی به صورت شفاهی در ذهنم شکل بگیرد.
ممکن است کلمهای، موقعیتی، هسته اصلی به وجود آمدن داستانی شود؛ دقیقا مثل آنکه دگمه زیبایی پیدا شود و لباسی متناسب آن دگمه طراحی شود یا موقعیتی باعث شود تا به علت ایجاد آن موقعیت یا به وضعیتی محتمل که نتیجه چنین موقعیتی است، فکر کنم.
من فکر میکنم مضامین خودشان به سراغ نویسندهای چون من میآیند. زندگی پر است از مضمون ادبیات. موضوع بر سر نگاه است؛ بدین معنا که هر نویسنده چطور به آنها که در بطن زندگی هستند نگاه کند که باز هم این ارتباط دارد به فردیت نویسنده، زیرا که اگر هزار نویسنده هم بر اساس مضمونی واحد داستان بنویسند، حتی دو داستان کاملا شبیه به هم نوشته نخواهد شد، زیرا که هر انسانی خاص است و به تبع آن هر نویسنده نیز با وجود شدت و ضعف تواناییهایش منحصر به فرد خواهد بود.
ایدهها مثل بذرهایی هستند که اگر در شرایط مناسب قرار گیرند خودشان بسط و توسعه پیدا میکنند. این بسط و توسعه مضمون، تابع نحوه نگاه نویسنده است و همانطور که گفتم به فردیت و خصوصیت نویسنده مربوط است. برای فکر کردن به داستان عادت خاصی ندارم. حتی در شلوغی یا مابین رفقا یا حتی کارهای متعارف به داستانم فکر میکنم. طبیعی است که در این شرایط دچار یک بهت یا مات شدن میشوم. یادم است یکی از دوستانم وقتی با مات شدن من مواجه میشد، بلافاصله میگفت«در بحر تفکر مستغرق.» راست میگفت، من در این موقعیتها غرق در حال و هوای داستانم هستم. بعد که داستان را مینویسم، معمولا اولین نسخه از داستان نوشته شده، به طور باور نکردنیای افتضاح خواهد بود. این مواقع تازه اول کار خواهد بود. گمانم تا وقتی که متن چاپ میشود، بازنویسی و حک و اصلاح ادامه خواهد داشت تا وقتی که واقعا از آن داستان خسته شوم و بایگانیش کنم تا چند ماه بعد که دوباره خوانده میشود؛ چنانکه قابل قبول بود، جزو کارهایی محسوب میشود که در معرض خوانش خوانندگان گذاشته میشود وگرنه ازجمله داستانهای شکستخورده محسوب خواهد شد تا وقتی که امکان کار مجدد بر روی آن داستان به وجود بیاید.
ممکن است کلمهای، موقعیتی، هسته اصلی به وجود آمدن داستانی شود؛ دقیقا مثل آنکه دگمه زیبایی پیدا شود و لباسی متناسب آن دگمه طراحی شود یا موقعیتی باعث شود تا به علت ایجاد آن موقعیت یا به وضعیتی محتمل که نتیجه چنین موقعیتی است، فکر کنم.
ممکن است پایانبندی مشخص باشد، ممکن هم هست نباشد. حتی ممکن است اگر مقدر داستان مشخص باشد، تغییر کند و به مسیر دیگر رود. گاهی هم شروع نامشخص است. هر داستان شرایط خودش را دارد، فرمول خاصی ندارد.
در نحوه کار من شخصیتها به تناسب وقایعی که مقدر داستانها هستند شکل میگیرند. بدینمعنی وقتی واقعهای در مرکز بسط داستانی قرار میگیرد باید داستانهایی خلق شوند که وقوع آن واقعه حداقل در چهارچوب داستان باورا و حقیقتمانند جلوه کند.
مکان نوشتن برایم مهم نیست. البته جای مشخصی در خانه هست. مهم این است که مضمون دلچسبی کشف کرده باشم. اگر چنین موقعیتی پیش بیاید جا و مکان و وضعیت اطراف اصلا مهم نیست؛ آن وقت است که باید با انتخاب کلمات و جملات و همچنین نحوه رفتار با کلمات فضا و شرایط لازم برای بسط و توسعه آن مضمون ایجاد شود.
قبلا با مداد اتود و کاغذ آ4 می نوشتم، ولی دیگر چهار، پنج سال است با کامپیوتر و لپتاپ کار میکنم.
گویا به هنگام نویسندگی به شدت بدخلق میشوم.
نوشتن من وقت مشخصی ندارد ولی به لحاظ شرایطی که دارم در سالهای اخیر اغلب شبها مینویسم و دم دمهای صبح میخوابم.
این توصیه را اغلب به دوستان دیگر میکنم، تا وقتی کاری کاملا اجرا و نوشته نشود نباید راجع به آن با کسی صحبت کرد، زیرا موضوع بر سر تخلیه شدن است که اگر نویسندهای عکسالعمل دیگران را در مواجهه با روایت شفاهی بشنود و عکسالعمل مورد انتظار نویسنده نباشد، نویسنده تخلیه میشود و علاقهاش برای ادامه کار از بین میرود. به تعبیر دیگر شوقش پایان میگیرد.
کار که نوشته شد به آدم موجهی که کار مرا بشناسد و امین باشد میسپرم و بعدش البته نظرش برایم مهم است؛ مابین چیزهایی که میگوید جاهایی را که با آن دوست موافقم طبیعی است که تصحیح کنم. البته جاهایی هم هست که بر نحوه کارم پافشاری میکنم.
آنهایی که مرا میشناسند، میدانند که داستان تا زمانی که برای چاپ نرفته باشد رویش کار میکنم. به نظرم داستانها حتی اگر جزو شاهکارها هم باشند، باز جای کار دارند. البته فاصله گرفتن و دوباره به سراغ کار رفتن راه بسیار مناسبی است برای ارزشیابی کار.
****
ابوتراب خسروی در یک فروردین سال 1335 در شهر فسا دیده به جهان گشود؛ او با نوشتن مجموعه داستان دیوان سومنات در دهه هفتاد خورشیدی به شهرتی فراوان رسید. آثار ابوتراب خسروی با مضامینی گاها سوررئال، با تکیه بر ویژگیهای رمانهای پست مدرن قابلیت کنکاش دارد. او مثل هیچکس نمینویسد و بر ادبیات کهن احاطه دارد.
در آثار خسروی زبان ویژهیی را که تمایل به باستان گرایی، کهن الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد، گفت وگوی متنهای گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده میشود. زمان در این آثار میشکند. آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژهها دعوت میکند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحالههای پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست.
کلمه، کلیدواژه اصلی آثار ابوتراب خسروی است. «کلمه» در آثار خسروی اصالت دارد.
هاویه (1370) مجموعه داستان، دیوان سومنات (1377) مجموعه داستان، اسفار کاتبان (1379) رمان، برنده جایزه مهرگان ادب، رود راوی (1382) رمان، برنده بهترین رمان در دوره چهارم جایزه هوشنگ گلشیری، ملکان عذاب (در دست انتشار) رمان، کتاب ویران (مجموعه داستان )منتشر سده بوسیله نشر چشمه در اسفند ماه 88 توسط نشر چشمه، حاشیهای بر مبانی داستان مقالاتی در خصوص تئوریهای داستان با تکیه بر مقوله داستان ایرانی-(منتشر شده به وسیله نشر ثالث در بهمن ماه سال 88) از آثار موفق ابوتراب خسروی هستند.
منابع: همشهری
http://img.tebyan.net/big/1389/11/926109917023718814122421942101466139188.jpg
نویسندگی من قاعده خاصی ندارد. گاهی صحنهای، کلمه و موقعیتی باعث میشود تا به داستانی فکر کنم. وقت مشخصی هم ندارد، ممکن است در هنگام انجام کاری که هیچ ربطی هم به نوشتن ندارد، موضوعی جلب توجه کند و اولین جملات داستانی به صورت شفاهی در ذهنم شکل بگیرد.
ممکن است کلمهای، موقعیتی، هسته اصلی به وجود آمدن داستانی شود؛ دقیقا مثل آنکه دگمه زیبایی پیدا شود و لباسی متناسب آن دگمه طراحی شود یا موقعیتی باعث شود تا به علت ایجاد آن موقعیت یا به وضعیتی محتمل که نتیجه چنین موقعیتی است، فکر کنم.
من فکر میکنم مضامین خودشان به سراغ نویسندهای چون من میآیند. زندگی پر است از مضمون ادبیات. موضوع بر سر نگاه است؛ بدین معنا که هر نویسنده چطور به آنها که در بطن زندگی هستند نگاه کند که باز هم این ارتباط دارد به فردیت نویسنده، زیرا که اگر هزار نویسنده هم بر اساس مضمونی واحد داستان بنویسند، حتی دو داستان کاملا شبیه به هم نوشته نخواهد شد، زیرا که هر انسانی خاص است و به تبع آن هر نویسنده نیز با وجود شدت و ضعف تواناییهایش منحصر به فرد خواهد بود.
ایدهها مثل بذرهایی هستند که اگر در شرایط مناسب قرار گیرند خودشان بسط و توسعه پیدا میکنند. این بسط و توسعه مضمون، تابع نحوه نگاه نویسنده است و همانطور که گفتم به فردیت و خصوصیت نویسنده مربوط است. برای فکر کردن به داستان عادت خاصی ندارم. حتی در شلوغی یا مابین رفقا یا حتی کارهای متعارف به داستانم فکر میکنم. طبیعی است که در این شرایط دچار یک بهت یا مات شدن میشوم. یادم است یکی از دوستانم وقتی با مات شدن من مواجه میشد، بلافاصله میگفت«در بحر تفکر مستغرق.» راست میگفت، من در این موقعیتها غرق در حال و هوای داستانم هستم. بعد که داستان را مینویسم، معمولا اولین نسخه از داستان نوشته شده، به طور باور نکردنیای افتضاح خواهد بود. این مواقع تازه اول کار خواهد بود. گمانم تا وقتی که متن چاپ میشود، بازنویسی و حک و اصلاح ادامه خواهد داشت تا وقتی که واقعا از آن داستان خسته شوم و بایگانیش کنم تا چند ماه بعد که دوباره خوانده میشود؛ چنانکه قابل قبول بود، جزو کارهایی محسوب میشود که در معرض خوانش خوانندگان گذاشته میشود وگرنه ازجمله داستانهای شکستخورده محسوب خواهد شد تا وقتی که امکان کار مجدد بر روی آن داستان به وجود بیاید.
ممکن است کلمهای، موقعیتی، هسته اصلی به وجود آمدن داستانی شود؛ دقیقا مثل آنکه دگمه زیبایی پیدا شود و لباسی متناسب آن دگمه طراحی شود یا موقعیتی باعث شود تا به علت ایجاد آن موقعیت یا به وضعیتی محتمل که نتیجه چنین موقعیتی است، فکر کنم.
ممکن است پایانبندی مشخص باشد، ممکن هم هست نباشد. حتی ممکن است اگر مقدر داستان مشخص باشد، تغییر کند و به مسیر دیگر رود. گاهی هم شروع نامشخص است. هر داستان شرایط خودش را دارد، فرمول خاصی ندارد.
در نحوه کار من شخصیتها به تناسب وقایعی که مقدر داستانها هستند شکل میگیرند. بدینمعنی وقتی واقعهای در مرکز بسط داستانی قرار میگیرد باید داستانهایی خلق شوند که وقوع آن واقعه حداقل در چهارچوب داستان باورا و حقیقتمانند جلوه کند.
مکان نوشتن برایم مهم نیست. البته جای مشخصی در خانه هست. مهم این است که مضمون دلچسبی کشف کرده باشم. اگر چنین موقعیتی پیش بیاید جا و مکان و وضعیت اطراف اصلا مهم نیست؛ آن وقت است که باید با انتخاب کلمات و جملات و همچنین نحوه رفتار با کلمات فضا و شرایط لازم برای بسط و توسعه آن مضمون ایجاد شود.
قبلا با مداد اتود و کاغذ آ4 می نوشتم، ولی دیگر چهار، پنج سال است با کامپیوتر و لپتاپ کار میکنم.
گویا به هنگام نویسندگی به شدت بدخلق میشوم.
نوشتن من وقت مشخصی ندارد ولی به لحاظ شرایطی که دارم در سالهای اخیر اغلب شبها مینویسم و دم دمهای صبح میخوابم.
این توصیه را اغلب به دوستان دیگر میکنم، تا وقتی کاری کاملا اجرا و نوشته نشود نباید راجع به آن با کسی صحبت کرد، زیرا موضوع بر سر تخلیه شدن است که اگر نویسندهای عکسالعمل دیگران را در مواجهه با روایت شفاهی بشنود و عکسالعمل مورد انتظار نویسنده نباشد، نویسنده تخلیه میشود و علاقهاش برای ادامه کار از بین میرود. به تعبیر دیگر شوقش پایان میگیرد.
کار که نوشته شد به آدم موجهی که کار مرا بشناسد و امین باشد میسپرم و بعدش البته نظرش برایم مهم است؛ مابین چیزهایی که میگوید جاهایی را که با آن دوست موافقم طبیعی است که تصحیح کنم. البته جاهایی هم هست که بر نحوه کارم پافشاری میکنم.
آنهایی که مرا میشناسند، میدانند که داستان تا زمانی که برای چاپ نرفته باشد رویش کار میکنم. به نظرم داستانها حتی اگر جزو شاهکارها هم باشند، باز جای کار دارند. البته فاصله گرفتن و دوباره به سراغ کار رفتن راه بسیار مناسبی است برای ارزشیابی کار.
****
ابوتراب خسروی در یک فروردین سال 1335 در شهر فسا دیده به جهان گشود؛ او با نوشتن مجموعه داستان دیوان سومنات در دهه هفتاد خورشیدی به شهرتی فراوان رسید. آثار ابوتراب خسروی با مضامینی گاها سوررئال، با تکیه بر ویژگیهای رمانهای پست مدرن قابلیت کنکاش دارد. او مثل هیچکس نمینویسد و بر ادبیات کهن احاطه دارد.
در آثار خسروی زبان ویژهیی را که تمایل به باستان گرایی، کهن الگویی و بازگشت به زبان متون مقدس دارد، گفت وگوی متنهای گوناگون و بینامتنیت در آثار خسروی دیده میشود. زمان در این آثار میشکند. آثار خسروی انسان را به درنگ، اندیشیدن و استغراق در واژهها دعوت میکند. موضوعاتی مثل هستی، مرگ، عشق و انسان که با استحالههای پی در پی در آثار وی وجود دارند از موضوعات اصلی کارهای اوست.
کلمه، کلیدواژه اصلی آثار ابوتراب خسروی است. «کلمه» در آثار خسروی اصالت دارد.
هاویه (1370) مجموعه داستان، دیوان سومنات (1377) مجموعه داستان، اسفار کاتبان (1379) رمان، برنده جایزه مهرگان ادب، رود راوی (1382) رمان، برنده بهترین رمان در دوره چهارم جایزه هوشنگ گلشیری، ملکان عذاب (در دست انتشار) رمان، کتاب ویران (مجموعه داستان )منتشر سده بوسیله نشر چشمه در اسفند ماه 88 توسط نشر چشمه، حاشیهای بر مبانی داستان مقالاتی در خصوص تئوریهای داستان با تکیه بر مقوله داستان ایرانی-(منتشر شده به وسیله نشر ثالث در بهمن ماه سال 88) از آثار موفق ابوتراب خسروی هستند.
منابع: همشهری