تووت فرنگی
16th February 2011, 09:09 PM
از هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب: مرده ای را جان به رگ ها ریخت،
پا شد از جا در میان سایه و روشن،
بانگ زد بر من : مرا پنداشتی مرده
و به خاک روزهای رفته بسپرد؟
لیک پندار تو بیهوده است:
پیکر من مرگ را از خویش می راند.
سرگذشت من به زهر لحظه ای تلخ آلوده است.
من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم.
شادی ات را با عذاب آلوده می سازم.
با خیالت می دهم پیوند تصویری
که قرارت را کند در رنگ خود نابود.
درد را با لذت آمیزد،
در تپش هایت فرو ریزد.
نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود.
مرده لب بر بسته بود.
چشم می لغزید بر یک طرح شوم.
می ترواید از تن من درد.
نغمه می آورد بر مغزم هجوم. دریغ از تمام لحظه هایی که گذشت...بی تو...بی من
پا شد از جا در میان سایه و روشن،
بانگ زد بر من : مرا پنداشتی مرده
و به خاک روزهای رفته بسپرد؟
لیک پندار تو بیهوده است:
پیکر من مرگ را از خویش می راند.
سرگذشت من به زهر لحظه ای تلخ آلوده است.
من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم.
شادی ات را با عذاب آلوده می سازم.
با خیالت می دهم پیوند تصویری
که قرارت را کند در رنگ خود نابود.
درد را با لذت آمیزد،
در تپش هایت فرو ریزد.
نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود.
مرده لب بر بسته بود.
چشم می لغزید بر یک طرح شوم.
می ترواید از تن من درد.
نغمه می آورد بر مغزم هجوم. دریغ از تمام لحظه هایی که گذشت...بی تو...بی من