PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نجواي ديوانگي



touraj atef
13th February 2011, 10:58 AM
رفيق نزديك و دور مرا به طعنه ديوانه مي خواند و با لبخندي سخن از دنياي عرفاني من مي دهد همان دنيائي كه با شاخه هاي بامبويم بازي مي كنم و با آنها حرف مي زنم و يا گاه به گاهي كه چند روز از فروغ مي نويسم آشكارا مي گوئيم باز " بانو مرا صدا زد " و... اين دنيا را دوست دارم بايد بگويم شيزو فرني و يا ديوانگي هم گر باشد براي من نبوده است زيرا فرصتي براي رفتن در توهم ندارم اما اگر اين دنياي من ديوانگي است پس عاقلانه ها را كجا بايد يافت ؟ خود را رها مي كنم و از دنياي اين نزديكي كه شايد در رويا و يا انديشه و تصور و يا به قول رفيق دور و نزديم عارفانه گيتي است سخن رانم...
دستي مرا به سوي تاريكي مبهمي مي برد و …
باز كابوسي آمداز خواب پريده بودم و خيره به آن سوي پنجره مي نگريستم سوي كتابخانه رفتم و بي محابا كتابي را باز كردم نغمه هائي از اوشو عارف هندي بود …
اشو مي گويد ” حتي اگر تو لحظه اي شاد باشي تمامي هستي در آن دم يك قدم پيش گذارد”
و مي تواند انديشيد با تمامي وجود به اين گفته زيباي عارف هندي كه از لزوم حضور تك تك قطره هاي آفرينش براي پيدايش اقيانوسي سخن مي راند
آري آري حتي لحظه اي بيدار شدن و به گمراهي ها نيانديشيدن عظمتي به اندازه حركت تمامي هستي دارد
اگر بتوان باور كرد كه ايمان به خويشتن و ديگران تا چه حد ثمر دارد شايد هيچگاه بي ايماني در سرائي كه هستي نام دارد وجود نداشت
شايد اگر هر كدام از ما مي دانستيم كه اميد تا چه حد مي تواند انرژي بي كران به جهان ما دهد به طور حتم هيچ كس به خوداجازه نمي داد كه نغمه شوم توقف و ايستائي براي ادامه زيستن را حتي دمي سر دهد
اگر هر كدام از ما گوهر عشق را به تمامي به وجود مي كشيد و آن را مي بوييد و لمس مي كرد و مي چشيد و مي ديد و مي شنيد و در ميان تمامي اين حسهاي جاودانه پنج گانه غوطه مي خورد تا بتواند آن اكسير دلدادگي را آن گونه كه چشيده است بچشاند و شنيده است گويا باشد و ديده است بنماياند و تماسي دهد دلدادگي آن گونه كه لمسش كرده شايد هيچگاه عشق در وادي ما گم نمي شد
اگر ما باور مي كرديم كه زندگي با تك به تك قدمهاي پر شور هركدام ازجزهائي “من “كه كل ” ما” را تشكيل مي دهد مي تواند به طور حتم تبديل به جرياني سيال سراسر از شور و نشاط شود آنگاه شايد هيچكدام از ما اين گونه بي توجه قدم بر زمين نمي گذاشت و همگي زيستني رقصان را تجربه مي كرديم
اگر ايمان داشتيم كه ترس مي تواند چه احساس مخربي دهد و دنيا را تيره و تار سازد شايد هيچ كدام از همه ما لحظه اي شجاعت را از آغوش خود رها نمي كرد و نغمه بوف نا اميدي و ترس و بي باوري به خويشتن را سر نمي داده و گوش نيز نمي سپرد
اگر هر كدام از ما لحظه اي مي انديشيد كه ” من ” عزيز مي شود وقتي كه عزيز شمرده و آن را اسير بي هودگي نكنيم تا بتوانيم از مجموع اين ” من ” ها يك ” ما ” پر از هماهنگي و فايده در دنيا بسازيم آنگاه اين گونه آسان اسير رخوت و دامهائي بي توجهي و اعتياد به روزمرگي و غرور و ناداني و.. نمي شديم
اگر هر كدام از ما باور مي كرد كه همه هستي بهر او آمده است كه ببخشد شايد ما نيز بخشندگي را اين گونه به نسيان نبرده و گدائي حماقت را اين گونه طلب نمي كرديم كه ندهيم و نخواهيم و نگوئيم و هيچ كاري نكنيم تا بلكه بتوانيم گيريم و خواهيم و گوئيم و همه كار كنيم
اگر باوري داشتيم كه زندگي زيبا مي تواند شود بهر آن چه كه خواسته ايم كه داشته و بهر آن تلاش كرده ايم شايد هيچگاه به دنبال شبي كه ره صد ساله است اين گونه مذبوحانه نمي رفتيم و اين سان چشم به آن سوي نا كجا آبادها نمي دوختيم و از غير من و ما هيچ نمي خواستيم
شايد اگر اندكي مي انديشيديم كه با غرور در آينه نگريستن عطيه اي است كه به كساني داده مي شود كه عمري را بي غرور به هم نوع خود نگاه كرده اند شايد اين گونه جلوه گري در برابر آينه مجازي رو به روي ديوارهاي شهر نكرده و سعي مي كرديم آينه قلبهايمان كه زنگار گر فته از غرور است راچاره اي مي كرديم
شايد اگر باور مي كرديم كه ذهن مي تواند هم آدمي را به اوج ببرد و هم مي تواند درته مغاكي تيره وتار اسير سازد آنگاه اندكي بهرهر انديشه اي توقف مي كرديم و نمي گذاشتيم كه اين گونه ذهن ما را گمراه سازد و ره به سوي ناكجا آبادي كه خود براي خود ساخته ايم سرانجام ببرد
اگر قدر لحظه هاي بوسه ها و لبخند و دوست داشتن ها وصال آدينه و روزهاي بي كران ديگر راباور باشد شايد هيچ دلتنگي و شكي در عطيه اي كه زندگي نام دارد وجود نداشت و آنگه نه كابوسي بود و نه ناشناسي كه راهنماي ما به ناكجا آبادي باشد
شايد بايد باور باشد
آري بايد كه باور باشد
آيا اين دنيا عارفانه است ؟
ديوانگي ها چنين گويند؟
گر اين ديوانگي است پس عاقلانه اي را چه نامند ؟ و...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد