تووت فرنگی
7th February 2011, 04:42 PM
ی فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن ز دست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پُرآسیب
درد عشق تو درد بی درمان
بندگانیم جان ودل بر کف
چشم برحکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک صلح
ور سر جنگ داری اینک جان
دوش از شور عشق و جذبه ی شوق
هرطرف می شتافتم حیران
آخر کار شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
هرطرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آن جا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغبچگان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آن جا به گوشه ای پنهان
پیرپرسید کیست این؟ گفتند:
عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت جامی دهیدش از می ناب
گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتش پرست و آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت هم کفر از آن و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می شنیدم از اعضا
همه حتی الورید والشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الا هو
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن ز دست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پُرآسیب
درد عشق تو درد بی درمان
بندگانیم جان ودل بر کف
چشم برحکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک صلح
ور سر جنگ داری اینک جان
دوش از شور عشق و جذبه ی شوق
هرطرف می شتافتم حیران
آخر کار شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
هرطرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آن جا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغبچگان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آن جا به گوشه ای پنهان
پیرپرسید کیست این؟ گفتند:
عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت جامی دهیدش از می ناب
گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتش پرست و آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت هم کفر از آن و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می شنیدم از اعضا
همه حتی الورید والشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الا هو