Rez@ee
3rd February 2011, 09:33 AM
تهران و البرز
نوشته : مهندس جعفر سپهري
مدرس دانشگاه جامع علمي كاربردي و مدرس دانشگاه آزاد اسلامي ايران
"هرگونه آسيبي كه به محيطزيست وارد كنيم، طبيعت از ما و از فرزندان ما، به سختي و با بيرحمي انتقام ميگيرد".
تهران فرزند البرز (مركزي) است. اين فرزند خيرهسر، اينك با پرورنده سر سپيد خود چنان ميكند، كه هيچكس در تاريخ نكرده است. نمك خورده و نمكدان ميشكند و هيچ از قهر طبيعت و انتقام سخت آن نميهراسد. با اين وجود، كوهپايههاي زيباي البرز، حتي امروزه هم جايگاه گياهاني است كه از شبنم بامدادي مرواريدهاي غلتان بر سر تا بهپاي خود دارند و اشك ژاله بر دامن كوهسار ميفشانند.
يكي از پديدههاي فيزيكي كه در پيرامون ما رخ ميدهد، جذب پرتو فرابنفش UV توسط زمين و گسيل پرتو فروسرخ IR به جاي آن است. در حقيقت گرمايي كه ما احساس ميكنيم از زمين به ما ميرسد. توجه به اين نكته ضروري است كه گرما نه در نيمروز كه اوج تابش خورشيد است، بلكه چند ساعت پس از آن به اوج خود ميرسد. هر چه سطوح تيرهتر باشند، گرماي گسيل شده به هوا بيشتر خواهد بود. در شهرها به ويژه در اَبَرشهرها، پهنه گستردهاي از سطح شهر مانند سقف ساختمانها و خيابانها تيره رنگ هستند. اين سطوح تيره رنگ به ويژه در طي فصل تابستان، گرما را درخود جذب نموده و نابه هنگام آن را به هوا گسيل ميدارند. گرماي ناگوار اَبَرشهر تهران ريشه در اين نكته دارد. اين پديده باعث افزايش دماي مناطق مسكوني از 2 تا 15 درجه سانتيگراد شده و به نام پديده جزيره گرمايي Urban Heat Island شناخته ميشود. اين پديده نهتنها به محيطزيست تهران بلكه به پيرامون آن هم آسيبهاي جبرانناپذيري وارد ميسازد. شايد زيباترين و غنيترين اين زادبومها بخشي از كوههاي البرز مركزي كه در همسايگي شمال تهران است، باشد.
آنچه كه دشت بزرگ تهران و ري را از ژرفاي تاريخ تا كنون زندگي بخشيد، چشمهساران جوشان و رودهاي پر آبي است كه از دل كوهستان برفانبار و افسانهاي البرز (مركزي) برميخواسته است.
مطالعات باستانشناختى نشان داده است كه رشته كوه البرز زيستگاههايى بسيار كهن را در دل خود جاي داده است كه بيشتر به واسطة گذر زمان مدفون شدهاند و به نظر تپههاي طبيعى مىآيند. اينبار كه عزم شيرپلا كرده از پسقلعه ميگذريد، بدانيد كه دستكم هفتهزارسال تاريخ به شما نگاه ميكند. از مسيري ميگذريد كه روزگاري تهمتن رستم دستان از آن گذشت تا كيقباد را از دژ البرز كوه آورده به تخت فرمانروايي ايران بنشاند. از مسيري ميرويد كه در گذشتهاي نه چندان دور هنوز كتيبه اشكاني بر فراز ويرانههاي كاخ شاه ميران (تلهاسيژ كنوني) خودنمايي ميكرده است.
اَلْبُرْز، رشتهكوهى غربى - شرقى در شمال كشور ايران، و از رشته كوههاي اصلي فلات ايران است. البرز را بازمانده از واژة اوستايى هرابرزئيتى دانستهاند. اين دو نام در زبان پهلوي هَربُرز و هربورچ آمده است. «بلند» و نيز «بالا» در فارسى امروزي از همان ريشة بَرِز و برزئيتى بازمانده است. از همين ريشه واژه گَر در پارسي ميانه را داريم در برجاي مانده در واژگاني مانند گَرچال، گَرشاه، گريوه، گريبان، گريزه، گرياشان و گرپادگان(گلپايگان).
بخش جنوب البرز مركزي به توچال معروف است كه بلندترين قلة آن سرتوچال خوانده مىشود. همچنين بلندترين قلة ايران، اين ديو سپيد پاي در بند، دماوند در جنوبشرقى البرز مركزي (شرق تهران) قرار دارد. كوههاي جنوب تهران حد جنوبى رشته كوه البرز (مركزي) بهشمار ميرود. بر خلاف دامنه شمالي البرز با پوشش انبوه از گياهان و درختان، دامنه جنوبي آن خشك و بىدرخت است.
كوه توچال در شمال تهران از ارتفاع 1800 متر در كوهپايه آغاز شده و به 3966 متر در نوك قله ميرسد و يكي از زيباترين چشماندازهاي طبيعي پيرامون تهران را بوجود ميآورد. اين كوه و همسايگانش زادبوم(اكوسيستم)هاي گوناگون و گونههاي گياهي فراواني را در خود جاي ميدهد. با افزايش ارتفاع بر ميزان بارش باران و به خصوص برف افزوده شده و دما كاهش مي يابد و به علت سرماي شديد در ارتفاعات بالا برف تا ميانه مرداد ماه باقي ميماند و بستر رشد گياهان گوناگوني را در خود جاي ميدهد. زادبوم و زيستگاههايي منحصر به فرد، كه حاصل ميليونها سال تعامل بسيار پيچيده و منظم عوامل محيطي، همانند اقليم، خاك و دگرگونيهاي زمينشناختي و هواشناختي با عوامل زيستي گياهي و جانوري است.
آبريز بيشتر رودهاي دامنة جنوبى البرز دشت كوير است. اين رودها هر چند به سبب شرايط خاص اقليمى و وسعت كم حوضة آبگير، از رودخانههاي فصلى به شمار مىآيند و در بيشتر سال خشك هستند، موجب شكلگيري و آبادانى چشماندازهاي جنوب البرز، از جمله شكلگيري شهرهاي تهران، كرج و ري شدهاند و هفتهزارسال تمدن شناخته شده را در اين مكان رقم زدهاند. بخشي از جهانراه ابريشم، جاده همدان به هرات، يكى از مهمترين راههاي بازرگاني و ارتباطى باستان، كه شرق و غرب عالم را به هم پيوند ميزد، نيز در همين محور پديد آمده است. رودخانههاي كرج و جاجرود كه به كمك سدهاي اميركبير و لتيان، آب شهر تهران را تأمين مىكنند، از كوههاي سربلند البرز (مركزي) سرچشمه مىگيرند. برف موجود در كوهستان البرز اهميتى اساسى در اقتصاد آبى كشور دارد. با توجه به اينكه اين ارتفاعات تا نيمى از سال پوشيده از برف هستند، ذخيرة چشمگيري از آب را در خود جاي مىدهند كه به صورت رودهاي كوچك از آن جاري مىشود. پايكوههاي جنوبى البرز محل مادرچاه كاريز و قناتهاي بسياري بوده است كه از منابع آب آشاميدنى و آبياري تهران و پيرامون آن بودهاند. روستاهاي كوهستانى دامنة جنوبى و درههاي البرز مركزي دست كم از هنگام پايتخت شدن تهران گردشگاه تابستانى اهالى تهران بوده است و مردم در هنگام بيماريهاي فراگير به آنها پناه ميبردند.
دو شاخة رود هراز، رود نور در شمال دماوند و رودلار در جنوب آن، با امتداد شرقىغربى حوضة آبگير مهم البرز مركزي را پديد مىآورند. بهجز حبلهرود و رود فيروزكوه، ديگر رودخانههايى كه به سمت جنوب سرازير مىشوند، حتى به جلگههاي دامنهاي جنوب البرز هم نمىرسند. در دامنههاي جنوبى، كوهپايهها به سبب داشتن شيب كمتر، زمينة لازم را براي فعاليت كشاورزى و ايجاد سكونتگاهها فراهم ساخته است. از جانورانى كه در كوههاي البرز (مركزي) زندگى مىكنند (ميكردند!) مىتوان از كل، بز كوهى، آهو، خرسهاي بزرگ، قوچ، گراز، گوزن سرخ، پلنگ و همچنين پرندگانى مانند انواع عقاب، قرقاول، توكا، غاز و تيهوي شاهى نام برد. واژههايي مانند پيازچال، شيرپلا و پلنگچال گوياي چشماندازي بيمانند، بازمانده از دوران طلايي طبيعت البرز (مركزي) هستند. هنوز هم گهگاهي گوشه چشمي از اوج زيباييها را ميتوان در اين منطقه ديد.
با وجود گوناگوني بالاي گونههاي گياهي اين منطقه از البرز (مركزي) كوه توچال و اهميتي كه پوششهاي آن در پيشگيري از فرسايش خاك دارند، اين منطقه در معرض تخريب شديد و ويرانگري قرار دارد. اين ويرانگريها، مستقيم و يا غيرمستقيم، از سوي ابرشهر تهران به اين منطقه وارد ميشود. با توجه به شيب تند دامنههاي جنوبي اين كوهها كه به ابرشهر تهران ميرسند، هر گونه تخريب پوششهاي گياهي، علاوه بر نابود شدن گونههاي نادر و زادبومهاي طبيعي، منجر به عريان شدن زمين و فرسايش خاك ميشود كه پسامد آن اَبَرشهر تهران را در بر ميگيرد. جاري شدن سيلابهاي ويرانگر نمونه روشن آن است.
اينك با افزايش پديده جزيره گرمايي شهر تهران، خطوط همدما Isotherm بر فراز اين شهر رو به سوي بالا نهاده است. اين گرما غيرطبيعي، با برهمزدن قوانين طبيعي چهارفصل، كه حاصل ميليونهاسال همزيستي جانداران با همديگر است، پيامدهايي همچون خزان زودرس و بهاران كوتاه مدت به همراه دارد. حيات طبيعي مختل شده، زمان كافي براي رشد و نمو گونههاي گياهي فراهم نميشود، در نتيجه بسياري از اين گونهها رو به نابودي ميروند. نابودي گونههاي گياهي، در مرحله نخست يعني سيلابهاي ويرانگر. همچنين ريشههاي گياهان با متخلخل نمودن خاك، امكان نفوذ بيشتر آب به لايههاي پايينتر فراهم كرده، چشمهساران را پشتيباني ميكند. با از ميان رفتن پوشش گياهي، نفوذپذيري خاك كمتر شده، چشمهها (دِبي) آب كمتري تراوش ميكنند. گرما باعث بالاتر رفتن خط ريزش برف شده، محل اين ذخيرهگاه حيات بخش را كوچكتر مينمايد. برف كمتر يعني آب كمتر و سرانجام زندگي كمتر، هم از ديدگاه كميت و هم از ديدگاه كيفيت. از سوي ديگر پديده جزيره گرمايي، همانند يك مانع سترگ طبيعي، ابرهاي بارانزا را كنار زده، از ميزان و چگالي ريزشهاي جوي در منطقه ميكاهد.
از سوي ديگر با صعود خطوط همدما، آلايندههاي بند شده در اين لايهها هم همراه آن صعود نموده و آسيبهاي بيشتري به محيطزيست وارد ميسازند. آلايندههايي مانند CO2، O3، ... و از همه خطرناك تر SO2 كه اين گاز در تركيب با رطوبت موجود در هوا به اسيدسولفوريك تبديل شده موجب سوختن اندامهاي تنفسي ميگردد. پديده نگروزه شدن يا سياه شدن و سوختن برگ درختان، حتي درختان مقاومي مانند گردو، اثر مستقيم اين آلاينده نابههنجار زندگي صنعتي است. هواويزهايزيستي bio aerosols هم كه تركيبي از هواويزهاي جاندار و هواويزهاي صنعتي هستند هم آثار ويرانگر خود را برجاي ميگذارند. مسبب اين فاجعه خود ما هستيم كه به جهت رفاه! بيشتر، هوا را مالامال از گرماي نادلپذير و زهرآگين آكنده ميكنيم.
اينك، هرگاه كه از فراز البرز كوه به اژدهاي هراسآور تهران نگاه ميكنيد، دم تَفيده و زهرآگين آن را به خاطر آوريد و بيانديشيد كه ما چه بكنيم تا آثار زيانبار و آسيبرسان اين پديده را به كمترين ميزان برسانيم. همواره به ياد داشته باشيم كه "هرگونه آسيبي كه از سوي ما به محيطزيست پيراموني وارد ميشود، مستوجب پيگرد و مجازات است؛ دست قهار طبيعت در پيگيري و مجازات نه تنها از ما بلكه از فرزندان ما هم بسيار بيرحمانه و بدون گذشت عمل ميكند".
نوشته : مهندس جعفر سپهري
مدرس دانشگاه جامع علمي كاربردي و مدرس دانشگاه آزاد اسلامي ايران
"هرگونه آسيبي كه به محيطزيست وارد كنيم، طبيعت از ما و از فرزندان ما، به سختي و با بيرحمي انتقام ميگيرد".
تهران فرزند البرز (مركزي) است. اين فرزند خيرهسر، اينك با پرورنده سر سپيد خود چنان ميكند، كه هيچكس در تاريخ نكرده است. نمك خورده و نمكدان ميشكند و هيچ از قهر طبيعت و انتقام سخت آن نميهراسد. با اين وجود، كوهپايههاي زيباي البرز، حتي امروزه هم جايگاه گياهاني است كه از شبنم بامدادي مرواريدهاي غلتان بر سر تا بهپاي خود دارند و اشك ژاله بر دامن كوهسار ميفشانند.
يكي از پديدههاي فيزيكي كه در پيرامون ما رخ ميدهد، جذب پرتو فرابنفش UV توسط زمين و گسيل پرتو فروسرخ IR به جاي آن است. در حقيقت گرمايي كه ما احساس ميكنيم از زمين به ما ميرسد. توجه به اين نكته ضروري است كه گرما نه در نيمروز كه اوج تابش خورشيد است، بلكه چند ساعت پس از آن به اوج خود ميرسد. هر چه سطوح تيرهتر باشند، گرماي گسيل شده به هوا بيشتر خواهد بود. در شهرها به ويژه در اَبَرشهرها، پهنه گستردهاي از سطح شهر مانند سقف ساختمانها و خيابانها تيره رنگ هستند. اين سطوح تيره رنگ به ويژه در طي فصل تابستان، گرما را درخود جذب نموده و نابه هنگام آن را به هوا گسيل ميدارند. گرماي ناگوار اَبَرشهر تهران ريشه در اين نكته دارد. اين پديده باعث افزايش دماي مناطق مسكوني از 2 تا 15 درجه سانتيگراد شده و به نام پديده جزيره گرمايي Urban Heat Island شناخته ميشود. اين پديده نهتنها به محيطزيست تهران بلكه به پيرامون آن هم آسيبهاي جبرانناپذيري وارد ميسازد. شايد زيباترين و غنيترين اين زادبومها بخشي از كوههاي البرز مركزي كه در همسايگي شمال تهران است، باشد.
آنچه كه دشت بزرگ تهران و ري را از ژرفاي تاريخ تا كنون زندگي بخشيد، چشمهساران جوشان و رودهاي پر آبي است كه از دل كوهستان برفانبار و افسانهاي البرز (مركزي) برميخواسته است.
مطالعات باستانشناختى نشان داده است كه رشته كوه البرز زيستگاههايى بسيار كهن را در دل خود جاي داده است كه بيشتر به واسطة گذر زمان مدفون شدهاند و به نظر تپههاي طبيعى مىآيند. اينبار كه عزم شيرپلا كرده از پسقلعه ميگذريد، بدانيد كه دستكم هفتهزارسال تاريخ به شما نگاه ميكند. از مسيري ميگذريد كه روزگاري تهمتن رستم دستان از آن گذشت تا كيقباد را از دژ البرز كوه آورده به تخت فرمانروايي ايران بنشاند. از مسيري ميرويد كه در گذشتهاي نه چندان دور هنوز كتيبه اشكاني بر فراز ويرانههاي كاخ شاه ميران (تلهاسيژ كنوني) خودنمايي ميكرده است.
اَلْبُرْز، رشتهكوهى غربى - شرقى در شمال كشور ايران، و از رشته كوههاي اصلي فلات ايران است. البرز را بازمانده از واژة اوستايى هرابرزئيتى دانستهاند. اين دو نام در زبان پهلوي هَربُرز و هربورچ آمده است. «بلند» و نيز «بالا» در فارسى امروزي از همان ريشة بَرِز و برزئيتى بازمانده است. از همين ريشه واژه گَر در پارسي ميانه را داريم در برجاي مانده در واژگاني مانند گَرچال، گَرشاه، گريوه، گريبان، گريزه، گرياشان و گرپادگان(گلپايگان).
بخش جنوب البرز مركزي به توچال معروف است كه بلندترين قلة آن سرتوچال خوانده مىشود. همچنين بلندترين قلة ايران، اين ديو سپيد پاي در بند، دماوند در جنوبشرقى البرز مركزي (شرق تهران) قرار دارد. كوههاي جنوب تهران حد جنوبى رشته كوه البرز (مركزي) بهشمار ميرود. بر خلاف دامنه شمالي البرز با پوشش انبوه از گياهان و درختان، دامنه جنوبي آن خشك و بىدرخت است.
كوه توچال در شمال تهران از ارتفاع 1800 متر در كوهپايه آغاز شده و به 3966 متر در نوك قله ميرسد و يكي از زيباترين چشماندازهاي طبيعي پيرامون تهران را بوجود ميآورد. اين كوه و همسايگانش زادبوم(اكوسيستم)هاي گوناگون و گونههاي گياهي فراواني را در خود جاي ميدهد. با افزايش ارتفاع بر ميزان بارش باران و به خصوص برف افزوده شده و دما كاهش مي يابد و به علت سرماي شديد در ارتفاعات بالا برف تا ميانه مرداد ماه باقي ميماند و بستر رشد گياهان گوناگوني را در خود جاي ميدهد. زادبوم و زيستگاههايي منحصر به فرد، كه حاصل ميليونها سال تعامل بسيار پيچيده و منظم عوامل محيطي، همانند اقليم، خاك و دگرگونيهاي زمينشناختي و هواشناختي با عوامل زيستي گياهي و جانوري است.
آبريز بيشتر رودهاي دامنة جنوبى البرز دشت كوير است. اين رودها هر چند به سبب شرايط خاص اقليمى و وسعت كم حوضة آبگير، از رودخانههاي فصلى به شمار مىآيند و در بيشتر سال خشك هستند، موجب شكلگيري و آبادانى چشماندازهاي جنوب البرز، از جمله شكلگيري شهرهاي تهران، كرج و ري شدهاند و هفتهزارسال تمدن شناخته شده را در اين مكان رقم زدهاند. بخشي از جهانراه ابريشم، جاده همدان به هرات، يكى از مهمترين راههاي بازرگاني و ارتباطى باستان، كه شرق و غرب عالم را به هم پيوند ميزد، نيز در همين محور پديد آمده است. رودخانههاي كرج و جاجرود كه به كمك سدهاي اميركبير و لتيان، آب شهر تهران را تأمين مىكنند، از كوههاي سربلند البرز (مركزي) سرچشمه مىگيرند. برف موجود در كوهستان البرز اهميتى اساسى در اقتصاد آبى كشور دارد. با توجه به اينكه اين ارتفاعات تا نيمى از سال پوشيده از برف هستند، ذخيرة چشمگيري از آب را در خود جاي مىدهند كه به صورت رودهاي كوچك از آن جاري مىشود. پايكوههاي جنوبى البرز محل مادرچاه كاريز و قناتهاي بسياري بوده است كه از منابع آب آشاميدنى و آبياري تهران و پيرامون آن بودهاند. روستاهاي كوهستانى دامنة جنوبى و درههاي البرز مركزي دست كم از هنگام پايتخت شدن تهران گردشگاه تابستانى اهالى تهران بوده است و مردم در هنگام بيماريهاي فراگير به آنها پناه ميبردند.
دو شاخة رود هراز، رود نور در شمال دماوند و رودلار در جنوب آن، با امتداد شرقىغربى حوضة آبگير مهم البرز مركزي را پديد مىآورند. بهجز حبلهرود و رود فيروزكوه، ديگر رودخانههايى كه به سمت جنوب سرازير مىشوند، حتى به جلگههاي دامنهاي جنوب البرز هم نمىرسند. در دامنههاي جنوبى، كوهپايهها به سبب داشتن شيب كمتر، زمينة لازم را براي فعاليت كشاورزى و ايجاد سكونتگاهها فراهم ساخته است. از جانورانى كه در كوههاي البرز (مركزي) زندگى مىكنند (ميكردند!) مىتوان از كل، بز كوهى، آهو، خرسهاي بزرگ، قوچ، گراز، گوزن سرخ، پلنگ و همچنين پرندگانى مانند انواع عقاب، قرقاول، توكا، غاز و تيهوي شاهى نام برد. واژههايي مانند پيازچال، شيرپلا و پلنگچال گوياي چشماندازي بيمانند، بازمانده از دوران طلايي طبيعت البرز (مركزي) هستند. هنوز هم گهگاهي گوشه چشمي از اوج زيباييها را ميتوان در اين منطقه ديد.
با وجود گوناگوني بالاي گونههاي گياهي اين منطقه از البرز (مركزي) كوه توچال و اهميتي كه پوششهاي آن در پيشگيري از فرسايش خاك دارند، اين منطقه در معرض تخريب شديد و ويرانگري قرار دارد. اين ويرانگريها، مستقيم و يا غيرمستقيم، از سوي ابرشهر تهران به اين منطقه وارد ميشود. با توجه به شيب تند دامنههاي جنوبي اين كوهها كه به ابرشهر تهران ميرسند، هر گونه تخريب پوششهاي گياهي، علاوه بر نابود شدن گونههاي نادر و زادبومهاي طبيعي، منجر به عريان شدن زمين و فرسايش خاك ميشود كه پسامد آن اَبَرشهر تهران را در بر ميگيرد. جاري شدن سيلابهاي ويرانگر نمونه روشن آن است.
اينك با افزايش پديده جزيره گرمايي شهر تهران، خطوط همدما Isotherm بر فراز اين شهر رو به سوي بالا نهاده است. اين گرما غيرطبيعي، با برهمزدن قوانين طبيعي چهارفصل، كه حاصل ميليونهاسال همزيستي جانداران با همديگر است، پيامدهايي همچون خزان زودرس و بهاران كوتاه مدت به همراه دارد. حيات طبيعي مختل شده، زمان كافي براي رشد و نمو گونههاي گياهي فراهم نميشود، در نتيجه بسياري از اين گونهها رو به نابودي ميروند. نابودي گونههاي گياهي، در مرحله نخست يعني سيلابهاي ويرانگر. همچنين ريشههاي گياهان با متخلخل نمودن خاك، امكان نفوذ بيشتر آب به لايههاي پايينتر فراهم كرده، چشمهساران را پشتيباني ميكند. با از ميان رفتن پوشش گياهي، نفوذپذيري خاك كمتر شده، چشمهها (دِبي) آب كمتري تراوش ميكنند. گرما باعث بالاتر رفتن خط ريزش برف شده، محل اين ذخيرهگاه حيات بخش را كوچكتر مينمايد. برف كمتر يعني آب كمتر و سرانجام زندگي كمتر، هم از ديدگاه كميت و هم از ديدگاه كيفيت. از سوي ديگر پديده جزيره گرمايي، همانند يك مانع سترگ طبيعي، ابرهاي بارانزا را كنار زده، از ميزان و چگالي ريزشهاي جوي در منطقه ميكاهد.
از سوي ديگر با صعود خطوط همدما، آلايندههاي بند شده در اين لايهها هم همراه آن صعود نموده و آسيبهاي بيشتري به محيطزيست وارد ميسازند. آلايندههايي مانند CO2، O3، ... و از همه خطرناك تر SO2 كه اين گاز در تركيب با رطوبت موجود در هوا به اسيدسولفوريك تبديل شده موجب سوختن اندامهاي تنفسي ميگردد. پديده نگروزه شدن يا سياه شدن و سوختن برگ درختان، حتي درختان مقاومي مانند گردو، اثر مستقيم اين آلاينده نابههنجار زندگي صنعتي است. هواويزهايزيستي bio aerosols هم كه تركيبي از هواويزهاي جاندار و هواويزهاي صنعتي هستند هم آثار ويرانگر خود را برجاي ميگذارند. مسبب اين فاجعه خود ما هستيم كه به جهت رفاه! بيشتر، هوا را مالامال از گرماي نادلپذير و زهرآگين آكنده ميكنيم.
اينك، هرگاه كه از فراز البرز كوه به اژدهاي هراسآور تهران نگاه ميكنيد، دم تَفيده و زهرآگين آن را به خاطر آوريد و بيانديشيد كه ما چه بكنيم تا آثار زيانبار و آسيبرسان اين پديده را به كمترين ميزان برسانيم. همواره به ياد داشته باشيم كه "هرگونه آسيبي كه از سوي ما به محيطزيست پيراموني وارد ميشود، مستوجب پيگرد و مجازات است؛ دست قهار طبيعت در پيگيري و مجازات نه تنها از ما بلكه از فرزندان ما هم بسيار بيرحمانه و بدون گذشت عمل ميكند".