MR_Jentelman
19th January 2011, 05:03 PM
نگاهي به غزل امروز ايران
اگر ميگوييم غزل امروز بايد به گفتوگوي امروز نزديک باشد منظور اين نيست که لزوما زبان شعر را در حد مکالمات روزمره کوچه و بازار، پايين بياوريم اما شاعر غزلسرا بهتر است صادقانه کمي به زبان امروزي که در تمام متنهاي خبري و فلسفي و رسمي به کار ميرود توجه کند تا درک اين مسئله برايش سخت نباشد که پايبند بودن به يک سري قواعد سنتي و پافشاري روي آنها ممکن است به زبان غزل امروز لطمه وارد کند مثلا در نقد بعضي غزلهاي شاعران جوان، اشاره کردهام که استفاده از حرف ميم به جاي حرف نون در فعل نهي از روان بودن زبان شعر کم ميکند ما در رسميترين شکل زبانمان نيز ديگر از ميم براي نهي استفاده نميکنيم. مثلا آيا جايي ديدهايد که بنويسند: «لطفا در اين مکان سيگار مکشيد؟» چون به جاي «مکشيد» ميتوان به راحتي گفت «نکشيد» که نه تنها به دستور زبان آسيبي نميرساند و آن را سبک نميکند بلکه قابلفهمتر ميکند و ضمنا بسياري اوقات همين ميم نهي است که غزل را با وجود نو بودن، کهنه نشان ميدهد.
بايد گفت عبارت غزل نو، فقط براي تفکيک غزل امروزي از غزل سنتي به کار ميرود و صورت صرفا تئوريک ندارد جز اينکه شاعر امروز از مسائل امروز مينويسد و شاعر ديروز از مسائل روزگار خودش مينوشته.
يک نکته ديگر اين است که عنوان گذاشتن براي شعر، آنهم غزلهايي که صميمانه با مخاطب حرف ميزنند آنچنان مناسب نيست چون مخاطب را درگير کلمه يا عبارتي ميکند که قبل از شعر نوشته شده است. البته اين مسئله جديدي نيست چون در شاعراني مثل حافظ و سعدي هم عنواني براي شعر گذاشته نشده است و شايد حسن آن در اين باشد که هر کس به تناسب حرف يا فضايي که از شعر دريافت کرده، يا کلمه يا عبارتي که در شعر بوده و ذهنش را درگير کرده است، عنواني براي شعر انتخاب کند. البته گاهي اوقات نام شعر جزئي از خود شعر است که در اين صورت مسئله فرق ميکند که معمولا در شعرهايي در قالبهاي ديگر ميتواند به فهميدن اثر کمک کند.
به کار گيري چند کلمه که بار معنايي آنها سنگين است در يک غزل ممکن است به رواني و صميميت غزل ضربه بزند مگر آنکه براي هر کدام تعريف و موقعيتي در آن شعر لحاظ شده باشد مثلا به کار گيري کلمات درد و رنج و عشق و سعادت و کلماتي از اين دست، در يک شعر، بدون تشخص دادن به آنها، از حس بيتکلفي آن شعر، کم ميکند.
در غزل بهتر است از قافيههاي سخت و کمياب کمتر استفاده شود يعني وقتي ميبينيم در يک مجموعه شعر که شامل مثلا سي غزل است اکثر غزلها داراي قافيههاي سخت هستند معمولا با شاعري طرفيم که دايره شاعرياش به همين قافيهپردازي محدود ميشود اگرچه به کار گرفتن اين گونه قافيهها در موارد معدود، تجربه خوبي براي هر شاعر غزلسرا محسوب ميشود اما اين قافيهپردازي به خودي خود باعث به وجود آمدن شعرهاي بهتر نميشود چون مخاطب، کاري به دشواري کار شاعر ندارد او دنبال پيدا کردن حرف و تصوير و از اين دست لذتهاست، پس بهتر است از قافيههاي سادهتر استفاده شود.
نکته ديگر اين است که زبان نو، خود به خود ريشه در تفکر نو دارد و اگر در بعضي شعرهاي امروز نه فقط غزل بلکه شعرهايي در قالبهاي آزادتر و نوتر، زباني غير قابل فهم با عبارتهاي مشکل که گاهي حتي در فرهنگ لغت هم پيدا نميشوند، ميبينيم، غير از معدود استثناها، به اين دليل است که شاعران اين شعرها نيز داراي تفکر امروزي نيستند و در واقع اگرچه در جامعه امروز زندگي ميکنند و از امکانات امروز بهره ميبرند ولي در تفکرات و رفتارهاي اجتماعيشان هنوز سنتي هستند. البته شايد بتوان گاه گاهي براي غنيتر کردن زبان، بعضي از کلمات مهجور را هم وارد شعر کرد اما اگر حجم اين کلمات در شعر زياد باشد به مرور ممکن است خودِ اين مسئله به تفکر شاعران نو انديش هم آسيب بزند.
ميشود روشهاي مختلفي براي غزلگفتن توصيه کرد يکي از آنها اين است که بنشينيم و غزل بنويسيم! مثلا از عبارت اول شعر شروع کنيم و همينطور اجازه بدهيم که شعر خودش ادامه پيدا کند يعني قبل از سرودن شعر در ذهنمان مضمونپردازي نکنيم اين مسئله در داستان بسيار اتفاق افتاده و در غزل قطعا سختتر است اما قبلا اين اتفاق افتاده و بعد از اين هم غير ممکن نيست.
نکته ديگر اين که ميتوان کمتر از رديفهاي بلند و بيشتر از رديفهاي کوتاه يا رديفها و قافيههايي با بار معنايي کمتر استفاده کرد يا حتي بيشتر از قافيه بهره برد تا غزل به صورت سيال ذهن بتواند خودش را در طول خود پيش ببرد، تجربه نشان داده است که غزلهايي که رديف ندارند و فقط قافيههاي سادهاي دارند يا رديف کوتاه يا رديفهايي با فعلهاي ساده دارند، خود به خود به زبان امروز نزديکترند چون امکان تشريح يک روايت را به شاعر ميدهند در حاليکه غزلهايي که با رديفهاي اسمي يا با رديفهايي بلند يا با بار معنايي سنگين، نوشته ميشوند حتي با وجود نگاه نو، باز کمي کهنهتر جلوه ميکنند.
در حقيقت غزل همان شعر نو در قالب غزل، شعري است که در بسياري اوقات با تبديل آن به نثر هم با يک شعر رو به روييم. يعني اگر امکانات وزن و قافيه را از آن بگيريم باز به دليل تصاوير و بيان شاعرانه يا کنشهاي زباني و ديگر عناصر شعري، باز هم شعر است و اين خصوصيت منشا در تفکر شاعر دارد، يعني جداي از کارکرد وزن و قافيه و رديف، باز هم شاعر، با معيار تفکر امروزي و امکاناتي مثل تصوير و زبان و نوع چينش کلمات که حاصل همان تفکر است، مورد بررسي قرار ميگيرد. همين تفکر است که در شعر، براي انسان امروز سوالهاي تازه طرح ميکند و او را درگير شعر ميکند.
بايد گفت عبارت غزل نو، فقط براي تفکيک غزل امروزي از غزل سنتي به کار ميرود و صورت صرفا تئوريک ندارد جز اينکه شاعر امروز از مسائل امروز مينويسد و شاعر ديروز از مسائل روزگار خودش مينوشته. در واقع غزل نو، همان شعر نوست که در قالب تعريف شده و تثبيت شده غزل نوشته ميشود و در عين حال انسان امروزي ميتواند با آن زيست شاعرانه داشته باشد. فقط کلمات و عبارات نو نيستند که غزل را نو ميکنند بلکه نگاه نو به جهان است که کلمات مورد لزوم خود را در شعر ميآورد يعني نگاهي که انسان امروزي به جهان دارد و ميتواند حتي از کلمات بسيار استفادهشده نيز استفادهاي امروزي کند.
منبع: تهران امروز- مريم جعفري آذرماني
اگر ميگوييم غزل امروز بايد به گفتوگوي امروز نزديک باشد منظور اين نيست که لزوما زبان شعر را در حد مکالمات روزمره کوچه و بازار، پايين بياوريم اما شاعر غزلسرا بهتر است صادقانه کمي به زبان امروزي که در تمام متنهاي خبري و فلسفي و رسمي به کار ميرود توجه کند تا درک اين مسئله برايش سخت نباشد که پايبند بودن به يک سري قواعد سنتي و پافشاري روي آنها ممکن است به زبان غزل امروز لطمه وارد کند مثلا در نقد بعضي غزلهاي شاعران جوان، اشاره کردهام که استفاده از حرف ميم به جاي حرف نون در فعل نهي از روان بودن زبان شعر کم ميکند ما در رسميترين شکل زبانمان نيز ديگر از ميم براي نهي استفاده نميکنيم. مثلا آيا جايي ديدهايد که بنويسند: «لطفا در اين مکان سيگار مکشيد؟» چون به جاي «مکشيد» ميتوان به راحتي گفت «نکشيد» که نه تنها به دستور زبان آسيبي نميرساند و آن را سبک نميکند بلکه قابلفهمتر ميکند و ضمنا بسياري اوقات همين ميم نهي است که غزل را با وجود نو بودن، کهنه نشان ميدهد.
بايد گفت عبارت غزل نو، فقط براي تفکيک غزل امروزي از غزل سنتي به کار ميرود و صورت صرفا تئوريک ندارد جز اينکه شاعر امروز از مسائل امروز مينويسد و شاعر ديروز از مسائل روزگار خودش مينوشته.
يک نکته ديگر اين است که عنوان گذاشتن براي شعر، آنهم غزلهايي که صميمانه با مخاطب حرف ميزنند آنچنان مناسب نيست چون مخاطب را درگير کلمه يا عبارتي ميکند که قبل از شعر نوشته شده است. البته اين مسئله جديدي نيست چون در شاعراني مثل حافظ و سعدي هم عنواني براي شعر گذاشته نشده است و شايد حسن آن در اين باشد که هر کس به تناسب حرف يا فضايي که از شعر دريافت کرده، يا کلمه يا عبارتي که در شعر بوده و ذهنش را درگير کرده است، عنواني براي شعر انتخاب کند. البته گاهي اوقات نام شعر جزئي از خود شعر است که در اين صورت مسئله فرق ميکند که معمولا در شعرهايي در قالبهاي ديگر ميتواند به فهميدن اثر کمک کند.
به کار گيري چند کلمه که بار معنايي آنها سنگين است در يک غزل ممکن است به رواني و صميميت غزل ضربه بزند مگر آنکه براي هر کدام تعريف و موقعيتي در آن شعر لحاظ شده باشد مثلا به کار گيري کلمات درد و رنج و عشق و سعادت و کلماتي از اين دست، در يک شعر، بدون تشخص دادن به آنها، از حس بيتکلفي آن شعر، کم ميکند.
در غزل بهتر است از قافيههاي سخت و کمياب کمتر استفاده شود يعني وقتي ميبينيم در يک مجموعه شعر که شامل مثلا سي غزل است اکثر غزلها داراي قافيههاي سخت هستند معمولا با شاعري طرفيم که دايره شاعرياش به همين قافيهپردازي محدود ميشود اگرچه به کار گرفتن اين گونه قافيهها در موارد معدود، تجربه خوبي براي هر شاعر غزلسرا محسوب ميشود اما اين قافيهپردازي به خودي خود باعث به وجود آمدن شعرهاي بهتر نميشود چون مخاطب، کاري به دشواري کار شاعر ندارد او دنبال پيدا کردن حرف و تصوير و از اين دست لذتهاست، پس بهتر است از قافيههاي سادهتر استفاده شود.
نکته ديگر اين است که زبان نو، خود به خود ريشه در تفکر نو دارد و اگر در بعضي شعرهاي امروز نه فقط غزل بلکه شعرهايي در قالبهاي آزادتر و نوتر، زباني غير قابل فهم با عبارتهاي مشکل که گاهي حتي در فرهنگ لغت هم پيدا نميشوند، ميبينيم، غير از معدود استثناها، به اين دليل است که شاعران اين شعرها نيز داراي تفکر امروزي نيستند و در واقع اگرچه در جامعه امروز زندگي ميکنند و از امکانات امروز بهره ميبرند ولي در تفکرات و رفتارهاي اجتماعيشان هنوز سنتي هستند. البته شايد بتوان گاه گاهي براي غنيتر کردن زبان، بعضي از کلمات مهجور را هم وارد شعر کرد اما اگر حجم اين کلمات در شعر زياد باشد به مرور ممکن است خودِ اين مسئله به تفکر شاعران نو انديش هم آسيب بزند.
ميشود روشهاي مختلفي براي غزلگفتن توصيه کرد يکي از آنها اين است که بنشينيم و غزل بنويسيم! مثلا از عبارت اول شعر شروع کنيم و همينطور اجازه بدهيم که شعر خودش ادامه پيدا کند يعني قبل از سرودن شعر در ذهنمان مضمونپردازي نکنيم اين مسئله در داستان بسيار اتفاق افتاده و در غزل قطعا سختتر است اما قبلا اين اتفاق افتاده و بعد از اين هم غير ممکن نيست.
نکته ديگر اين که ميتوان کمتر از رديفهاي بلند و بيشتر از رديفهاي کوتاه يا رديفها و قافيههايي با بار معنايي کمتر استفاده کرد يا حتي بيشتر از قافيه بهره برد تا غزل به صورت سيال ذهن بتواند خودش را در طول خود پيش ببرد، تجربه نشان داده است که غزلهايي که رديف ندارند و فقط قافيههاي سادهاي دارند يا رديف کوتاه يا رديفهايي با فعلهاي ساده دارند، خود به خود به زبان امروز نزديکترند چون امکان تشريح يک روايت را به شاعر ميدهند در حاليکه غزلهايي که با رديفهاي اسمي يا با رديفهايي بلند يا با بار معنايي سنگين، نوشته ميشوند حتي با وجود نگاه نو، باز کمي کهنهتر جلوه ميکنند.
در حقيقت غزل همان شعر نو در قالب غزل، شعري است که در بسياري اوقات با تبديل آن به نثر هم با يک شعر رو به روييم. يعني اگر امکانات وزن و قافيه را از آن بگيريم باز به دليل تصاوير و بيان شاعرانه يا کنشهاي زباني و ديگر عناصر شعري، باز هم شعر است و اين خصوصيت منشا در تفکر شاعر دارد، يعني جداي از کارکرد وزن و قافيه و رديف، باز هم شاعر، با معيار تفکر امروزي و امکاناتي مثل تصوير و زبان و نوع چينش کلمات که حاصل همان تفکر است، مورد بررسي قرار ميگيرد. همين تفکر است که در شعر، براي انسان امروز سوالهاي تازه طرح ميکند و او را درگير شعر ميکند.
بايد گفت عبارت غزل نو، فقط براي تفکيک غزل امروزي از غزل سنتي به کار ميرود و صورت صرفا تئوريک ندارد جز اينکه شاعر امروز از مسائل امروز مينويسد و شاعر ديروز از مسائل روزگار خودش مينوشته. در واقع غزل نو، همان شعر نوست که در قالب تعريف شده و تثبيت شده غزل نوشته ميشود و در عين حال انسان امروزي ميتواند با آن زيست شاعرانه داشته باشد. فقط کلمات و عبارات نو نيستند که غزل را نو ميکنند بلکه نگاه نو به جهان است که کلمات مورد لزوم خود را در شعر ميآورد يعني نگاهي که انسان امروزي به جهان دارد و ميتواند حتي از کلمات بسيار استفادهشده نيز استفادهاي امروزي کند.
منبع: تهران امروز- مريم جعفري آذرماني