B a R a N
21st December 2010, 07:14 PM
دو نفر كه از دو نسل كاملا متفاوت هستند و در دو محيط متفاوت پرورش يافتهاند، داراي چه وجوه اشتراكي هستند؟ مساله مهمتر اين كه،چه چيزي آنها را نسبت به اكثر مردميكه هرگز تجارتي را شروع نكرده به تماشاي موفقيت آن تجارت ننشسته و به طور باور نكردني ثروتمند نشدهاند متمايز كرده است؟
پس از دههها انجام كار حدسي، دانشمندان اطلاعاتي جمعآوري كردند كه به كمك آنها ميتوانند به اين پرسشها پاسخ دهند. سرنخهايي اغواكننده نشانگر اين مطلب هستند كه نظرات آشكار روانشناسي ممكن است به نوعي تحريككننده انسانها براي شروع يك تجارت باشد و حتي كمكي باشد براي تعيين كردن كساني كه به موفقيت ميرسند و كساني كه با شكست مواجه ميشوند. سرمايهداران ريسكپذير آينده براي انتخاب كارآفريني كه درصد احتمال موفقيتش بيشتر است، ممكن است از مشخصات روانشناسي يك فرد كمك بگيرند.
اولين قدمهاي روانشناسان براي شناخت بيشتر كارآفرينان بر اساس اتفاق پايهگذاري شده بود، نه تجربه. الكساندر زلازنيك، استاد ممتاز مدرسه عالي بازرگاني هاروارد، ميگويد: سالها مصاحبه با كارآفرينان نتيجه چشمگيري براي او در پي داشته است، او متوجه شد آنها نه احساس خطر ميكنند و نه مانند بقيه افراد نتيجه كار خود را سبك سنگين ميكنند. در سال 1986 زلازنيك در مصاحبهاي با روزنامه نيويورك تايمز اعلام داشت: «براي درك كار آفرينان بايد ابتدا درك كاملي از روانشناسي نوجوانان بزهكار داشته باشيم.»
كلي شيور، استاد روانشناسي كالج ويلياماند ماري_كه امروزه در اين زمينه كار ميكند_ در مورد نظريه زلازنيك ميگويد: «اين يك جمله فوقالعاده است، اما اصلا حقيقت ندارد.»
شواهد اتفاقي،كاريكاتوري از يك كارآفرين معمولي به وجود آورد: مردي با شخصيتي مجابكننده كه ميل به خطر كردن دارد، يك فروشنده مستقل با استعداد. شيور اظهار داشت: اين نظريه كه كارآفرينان داراي خصوصيات منحصر به فرد هستند، به هيچوجه قانعكننده نيست.» با اين حال او معتقد است، اطلاعاتي كه در دهه اخير جمعآوري شده اين امكان را براي روانشناسان فراهم آورده تا قسمتهايي از اين تصوير را تاييد يا تكذيب كنند.
به عنوان مثال، اين نظريه كه كارآفرينان خطرپذير هستند، رابرت بارن روانشناس موسسه پلي تكنيك رنسلر ثابت ميكند كه كارآفرينان مجابگر كه از مهارتهاي اجتماعي برخوردار هستند موفقترند، به بيان ديگر- براي يك فروشنده برخورداري از جاذبه ميتواند كمك بزرگي باشد. جاي تعجب نيست اگر استيو جابز مدير عامل شركت كامپيوتري اپل كه به خاطر روحيه متقاعدكنندهاش مشهور است، به نظر واقعيت را به طور موقتي تحريف كرده باشد.
با اين وجود در اينجا مشكل جديدي پديدار ميشود. بيشتر مطالعات در مورد كارآفرينان موفق صورت ميگيرد. كساني را انتخاب ميكنند كه از قبل تجارتي ثابت داشتهاند. به جاي اينكه ابتدا كارآفرينان را پيدا كنند و بعد در مورد چگونگي موفقيتشان بپرسند، حداقل اگر بخواهيم به طور نسبي صحبت كنيم، محققان همواره به دنبال گروه موفق هستند.
چيزي كه مشكلات را حادتر ميكند اين است كه محققان معمولا از كارآفرينان ميخواهند كه توصيفي از خودشان در ابتداي راهاندازي حرفهشان ارائه دهند. اين امر براي تمام افراد كاري غيرممكن بود. همه ما انسانها با مهارت كامل داستانهايي راجع به زندگيمان ميسازيم، در حالي كه در مورد بعضي از اتفاقات اغراق و بعضي از آنها را كاملا حذف ميكنيم. آيا لري اليسون ميتواند يك ارزيابي دقيق در مورد زماني كه اراكل را تاسيس كرد ارائه دهد، حتي اگر واقعا بخواهد؟
در سال 1995 شيور و برخي از همكارانش سعي كردند از طريق يك زمينهيابي با عنوان ميزگرد مطالعات پويشي كارآفريني اطلاعاتي در مورد اين مطلب به دست آورند. لذا، به اين منظور آنها 64622 خانوار را به طور تصادفي فراخواندند. در ميان اين گروه بزرگ 800 نفر كارآفرين وجود داشتند كه تنها 3 ماه در آن حرفه فعاليت كرده بودند. همچنين آنها يك گروه نمونه 400 نفري ديگر نيز گرد هم آوردند تا به عنوان گروه گواه از آنها استفاده كنند.
هريك از شركتكنندگان در اين تحقيق بايد به يك پرسشنامه 15 صفحهاي پاسخ ميداد. با استفاده از اين اطلاعات، شيور و همكارانش ميتوانستند به يك سري نتايج اوليه دست پيدا كنند. به عنوان مثال كارآفرينان انسانهاي نرمالي هستند كه به اندازه مردم معمولي نگران استقلال مالي هستند يا در كارشان انگيزه دارند. نه نياز مالي و نه استقلال فردي، هيچيك باعث نشده آنها كسب و كارشان را راهاندازي كنند.
همچنين شيور معتقد است، آنها به هيچوجه افراد بيباكي نسبت به ريسكپذيري نيستند. تنها يك تفاوت زيركانه در نحوه پذيرش خطرات دارند. كارآفرينان نميتوانند در مورد دلايلي كه ممكن است باعث شكستشان شود صحبت كنند. شيور ميگويد: «توانايي عموميت دادن به احتمالات ناخوشايند باعث ايجاد وحشت در افرادي ميشود كه خودشان پايهگذار يك حرفه نيستند.» و اين چيزي است كه ما از آن بيخبر هستيم.
به گفته شيور، يك تفاوت ديگر نيز بين افرادي كه پايهگذار حرفهاي هستند و افرادي كه نيستند وجود دارد. كارآفرينان به اين كه مردم چه فكري در موردشان ميكنند، اهميت نميدهند.شيور ميگويد: «آنها واقعا توجه نميكنند و فقط دوست دارند پيشروي كنند و كاري را كه ميخواهند انجام دهند.»
طبق آمار گيتس و سيمپلوت، كارآفرينان دو وجه اشتراك دارند: «آنها نميتوانند شكست را تصور كنند و به اين كه شما چه فكري در مورد آنها ميكنيد اهميت نميدهند.»
دنياي اقتصاد
پس از دههها انجام كار حدسي، دانشمندان اطلاعاتي جمعآوري كردند كه به كمك آنها ميتوانند به اين پرسشها پاسخ دهند. سرنخهايي اغواكننده نشانگر اين مطلب هستند كه نظرات آشكار روانشناسي ممكن است به نوعي تحريككننده انسانها براي شروع يك تجارت باشد و حتي كمكي باشد براي تعيين كردن كساني كه به موفقيت ميرسند و كساني كه با شكست مواجه ميشوند. سرمايهداران ريسكپذير آينده براي انتخاب كارآفريني كه درصد احتمال موفقيتش بيشتر است، ممكن است از مشخصات روانشناسي يك فرد كمك بگيرند.
اولين قدمهاي روانشناسان براي شناخت بيشتر كارآفرينان بر اساس اتفاق پايهگذاري شده بود، نه تجربه. الكساندر زلازنيك، استاد ممتاز مدرسه عالي بازرگاني هاروارد، ميگويد: سالها مصاحبه با كارآفرينان نتيجه چشمگيري براي او در پي داشته است، او متوجه شد آنها نه احساس خطر ميكنند و نه مانند بقيه افراد نتيجه كار خود را سبك سنگين ميكنند. در سال 1986 زلازنيك در مصاحبهاي با روزنامه نيويورك تايمز اعلام داشت: «براي درك كار آفرينان بايد ابتدا درك كاملي از روانشناسي نوجوانان بزهكار داشته باشيم.»
كلي شيور، استاد روانشناسي كالج ويلياماند ماري_كه امروزه در اين زمينه كار ميكند_ در مورد نظريه زلازنيك ميگويد: «اين يك جمله فوقالعاده است، اما اصلا حقيقت ندارد.»
شواهد اتفاقي،كاريكاتوري از يك كارآفرين معمولي به وجود آورد: مردي با شخصيتي مجابكننده كه ميل به خطر كردن دارد، يك فروشنده مستقل با استعداد. شيور اظهار داشت: اين نظريه كه كارآفرينان داراي خصوصيات منحصر به فرد هستند، به هيچوجه قانعكننده نيست.» با اين حال او معتقد است، اطلاعاتي كه در دهه اخير جمعآوري شده اين امكان را براي روانشناسان فراهم آورده تا قسمتهايي از اين تصوير را تاييد يا تكذيب كنند.
به عنوان مثال، اين نظريه كه كارآفرينان خطرپذير هستند، رابرت بارن روانشناس موسسه پلي تكنيك رنسلر ثابت ميكند كه كارآفرينان مجابگر كه از مهارتهاي اجتماعي برخوردار هستند موفقترند، به بيان ديگر- براي يك فروشنده برخورداري از جاذبه ميتواند كمك بزرگي باشد. جاي تعجب نيست اگر استيو جابز مدير عامل شركت كامپيوتري اپل كه به خاطر روحيه متقاعدكنندهاش مشهور است، به نظر واقعيت را به طور موقتي تحريف كرده باشد.
با اين وجود در اينجا مشكل جديدي پديدار ميشود. بيشتر مطالعات در مورد كارآفرينان موفق صورت ميگيرد. كساني را انتخاب ميكنند كه از قبل تجارتي ثابت داشتهاند. به جاي اينكه ابتدا كارآفرينان را پيدا كنند و بعد در مورد چگونگي موفقيتشان بپرسند، حداقل اگر بخواهيم به طور نسبي صحبت كنيم، محققان همواره به دنبال گروه موفق هستند.
چيزي كه مشكلات را حادتر ميكند اين است كه محققان معمولا از كارآفرينان ميخواهند كه توصيفي از خودشان در ابتداي راهاندازي حرفهشان ارائه دهند. اين امر براي تمام افراد كاري غيرممكن بود. همه ما انسانها با مهارت كامل داستانهايي راجع به زندگيمان ميسازيم، در حالي كه در مورد بعضي از اتفاقات اغراق و بعضي از آنها را كاملا حذف ميكنيم. آيا لري اليسون ميتواند يك ارزيابي دقيق در مورد زماني كه اراكل را تاسيس كرد ارائه دهد، حتي اگر واقعا بخواهد؟
در سال 1995 شيور و برخي از همكارانش سعي كردند از طريق يك زمينهيابي با عنوان ميزگرد مطالعات پويشي كارآفريني اطلاعاتي در مورد اين مطلب به دست آورند. لذا، به اين منظور آنها 64622 خانوار را به طور تصادفي فراخواندند. در ميان اين گروه بزرگ 800 نفر كارآفرين وجود داشتند كه تنها 3 ماه در آن حرفه فعاليت كرده بودند. همچنين آنها يك گروه نمونه 400 نفري ديگر نيز گرد هم آوردند تا به عنوان گروه گواه از آنها استفاده كنند.
هريك از شركتكنندگان در اين تحقيق بايد به يك پرسشنامه 15 صفحهاي پاسخ ميداد. با استفاده از اين اطلاعات، شيور و همكارانش ميتوانستند به يك سري نتايج اوليه دست پيدا كنند. به عنوان مثال كارآفرينان انسانهاي نرمالي هستند كه به اندازه مردم معمولي نگران استقلال مالي هستند يا در كارشان انگيزه دارند. نه نياز مالي و نه استقلال فردي، هيچيك باعث نشده آنها كسب و كارشان را راهاندازي كنند.
همچنين شيور معتقد است، آنها به هيچوجه افراد بيباكي نسبت به ريسكپذيري نيستند. تنها يك تفاوت زيركانه در نحوه پذيرش خطرات دارند. كارآفرينان نميتوانند در مورد دلايلي كه ممكن است باعث شكستشان شود صحبت كنند. شيور ميگويد: «توانايي عموميت دادن به احتمالات ناخوشايند باعث ايجاد وحشت در افرادي ميشود كه خودشان پايهگذار يك حرفه نيستند.» و اين چيزي است كه ما از آن بيخبر هستيم.
به گفته شيور، يك تفاوت ديگر نيز بين افرادي كه پايهگذار حرفهاي هستند و افرادي كه نيستند وجود دارد. كارآفرينان به اين كه مردم چه فكري در موردشان ميكنند، اهميت نميدهند.شيور ميگويد: «آنها واقعا توجه نميكنند و فقط دوست دارند پيشروي كنند و كاري را كه ميخواهند انجام دهند.»
طبق آمار گيتس و سيمپلوت، كارآفرينان دو وجه اشتراك دارند: «آنها نميتوانند شكست را تصور كنند و به اين كه شما چه فكري در مورد آنها ميكنيد اهميت نميدهند.»
دنياي اقتصاد