MR_Jentelman
11th December 2010, 01:39 AM
چند شعر عاشورايي از زنده ياد قيصر امين پور
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2295054070198207981144617318817027137108.jpg
خوشا از دل نم اشکي فشاندن
به آبي آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان ياد کردن
زبان را زخمه فرياد کردن
خوشا از ني، خوشا از سر سرودن
خوشا نينامهاي ديگر سرودن
نواي ني، نوايي آتشين است
بگو از سر بگيرد، دلنشين است
نواي ني نواي بينواييست
هواي نالههايش نينواييست
نواي ني دواي هر دل تنگ
شفاي خواب گل، بيماري سنگ
قلم تصوير جانکاهيست از ني
علم تمثيل کوتاهيست از ني
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سرِ او را به خط ني رقم زد
دل ني نالهها دارد از آن روز
از آن روز است ني را ناله پرسوز
چه رفت آن روز در انديشه ني
که اينسان شد پريشان بيشه ني؟
سري سرمست شور و بيقراري
چو مجنون در هواي نيسواري
پر از عشق نيستان سينه او
غم غربت غم ديرينه او
غم ني بند بند پيکر اوست
هواي آن نيستان در سر اوست
دلش را با غريبي، آشناييست
به هم اعضاي او، وصل از جداييست
سرش بر ني، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گرديده، گه دال
ره ني پيچ و خم بسيار دارد
نوايش زير و بم بسيار دارد
سري بر نيزهاي، منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل
چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باري از سر دارد اشتر؟
گران باري به محمل بود بر ني
نه از سر، باري از دل بود بر ني
چو از جان پيش پاي عشق سر داد
سرش بر ني نواي عشق سر داد
به روي نيزه و شيرين زباني!
عجب نبود ز ني شکر فشاني
اگر ني پردهاي ديگر بخواند
نيستان را به آتش ميکشاند
سزد گر چشمها در خون نشينند
چو دريا را به روي نيزه بينند
شگفتا بيسر و ساماني عشق!
به روي نيزه سرگرداني عشق!
ز دست عشق در عالم هياهوست
تمام فتنهها زير سر اوست
************************************************** ***************************************
اين خاک به خون عاشقان آذين است
اين است در اين قبيله آيين ، اين است
زاين روست که بي سوار برمي گردد
اسب تو که زين و يال آن خونين است
************************************************** ***************************************
خود را چو ز نسل نور مي ناميدند
رفتند و به کوي دوست آراميدند
سيراب شدند زآن که در اوج عطش
آن حادثه را به شوق آشاميدند
************************************************** ***************************************
راستي آيا
کودکان کربلا
تکليفشان تنها
دائماً تکرار مشق ِ آب ! آب !
مشق ِ بابا آب بود ؟
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2295054070198207981144617318817027137108.jpg
خوشا از دل نم اشکي فشاندن
به آبي آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان ياد کردن
زبان را زخمه فرياد کردن
خوشا از ني، خوشا از سر سرودن
خوشا نينامهاي ديگر سرودن
نواي ني، نوايي آتشين است
بگو از سر بگيرد، دلنشين است
نواي ني نواي بينواييست
هواي نالههايش نينواييست
نواي ني دواي هر دل تنگ
شفاي خواب گل، بيماري سنگ
قلم تصوير جانکاهيست از ني
علم تمثيل کوتاهيست از ني
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سرِ او را به خط ني رقم زد
دل ني نالهها دارد از آن روز
از آن روز است ني را ناله پرسوز
چه رفت آن روز در انديشه ني
که اينسان شد پريشان بيشه ني؟
سري سرمست شور و بيقراري
چو مجنون در هواي نيسواري
پر از عشق نيستان سينه او
غم غربت غم ديرينه او
غم ني بند بند پيکر اوست
هواي آن نيستان در سر اوست
دلش را با غريبي، آشناييست
به هم اعضاي او، وصل از جداييست
سرش بر ني، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گرديده، گه دال
ره ني پيچ و خم بسيار دارد
نوايش زير و بم بسيار دارد
سري بر نيزهاي، منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل
چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باري از سر دارد اشتر؟
گران باري به محمل بود بر ني
نه از سر، باري از دل بود بر ني
چو از جان پيش پاي عشق سر داد
سرش بر ني نواي عشق سر داد
به روي نيزه و شيرين زباني!
عجب نبود ز ني شکر فشاني
اگر ني پردهاي ديگر بخواند
نيستان را به آتش ميکشاند
سزد گر چشمها در خون نشينند
چو دريا را به روي نيزه بينند
شگفتا بيسر و ساماني عشق!
به روي نيزه سرگرداني عشق!
ز دست عشق در عالم هياهوست
تمام فتنهها زير سر اوست
************************************************** ***************************************
اين خاک به خون عاشقان آذين است
اين است در اين قبيله آيين ، اين است
زاين روست که بي سوار برمي گردد
اسب تو که زين و يال آن خونين است
************************************************** ***************************************
خود را چو ز نسل نور مي ناميدند
رفتند و به کوي دوست آراميدند
سيراب شدند زآن که در اوج عطش
آن حادثه را به شوق آشاميدند
************************************************** ***************************************
راستي آيا
کودکان کربلا
تکليفشان تنها
دائماً تکرار مشق ِ آب ! آب !
مشق ِ بابا آب بود ؟