توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ایام محرم
روابط عمومی سایت
7th December 2010, 05:52 PM
http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/1_besm08.gif
محرم ماه الفت با جنون است / چراغ کوچه هایش بوی خون است
محرم حرمت خون است و خنجر / تلاطم می کند حنجربه حنجر
دل من فدای دو دست اباالفضل / به قربان چشمان مست اباالفضل
ربود از همه ساقیان گوی سبقت / به چوگان دل ناز شست اباالفضل
غم ِ زهرا مرا سوز درون داد / دم ِ حیدر به من شور جنون داد
حسین آمد به زخم دل نمک ریخت / مرا با شور عاشورا در آمیخت
مرا سودای زینب در به در کرد / نصیبم جرعه ای خون جگر کرد
ز فرط تشنگی بی تاب گشتم / عطش دیدم ز خجلت آب گشتم
چه ها گویم ز مَشک تیرخورده / ز دست ساقی شمشیر خورده
به خاک افتاد مشک از دست ساقی / دو عالم پر شد از بوی اقاقی
مشامم پر شد از داغ شهیدان / که می گردم بیابان در بیابان
ماه مُحَرّم یا محرمالحرام نخستین ماه تقویم اسلامی (هجری قمری) و به اعتقاد مسلمانان از جملهٔ ماههای حرام است. بههمانگونه که پیش از ظهور اسلام، در دوران جاهلیت، جنگ و خونریزی در این ماهها ممنوع بود، پیامبر مسلمانانمحمد نیز همان را تأیید کرد. در این ماه امام سوم شیعیان به خاطر اشاعه اسلام و شعائر آن در نهایت مظلومیت و با بی رحمی به همراه 72 تن از یاران وفادارش در صحرای کربلا در سال 61هجری قمری کشته شد (به اعتقاد مسلمانان به شهادت رسیدند).
- ---{ این ایام را از صمیم قلب به تمامی شیعیان تسلیت عرض می کنیم }--- -
http://uc-njavan.ir/images/c1gr6m05idl9kq1otwc.jpg
Rez@ee
7th December 2010, 06:41 PM
http://img.tebyan.net/big/1389/09/20101205154339375_moharram-01.jpg (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fb igimage.aspx%3Fimg%3Dhttp%3A%2F%2Fimg.tebyan.net%2 Fbig%2F1389%2F09%2F20101205154339500_moharram-01.jpg)
روابط عمومی سایت
8th December 2010, 08:36 PM
به راستی حسین ( ع ) که بود ؟!
در میان شیعیان، از وی با القابی همچون اباعبدالله، ثارالله، خامس آل عبا، سبط، وفى ، زکى و سیدالشهدا نام برده میشود .
- فطرس كه بود؟
جبرئيل هنگام فرود براى تبريك ولادت امام حسين از جزيره اى عبور كرد، در آن جزيره به فرشته اى كه فطرس نام داشت و از حاملان عرش بود برخورد نمود.
فطرس چون در يكى از اوامر خداوندى تاخير و سهل انگارى كرده بود، در آن جزيره محبوس شده و بال هايش شكسته شده بود، آن زمان كه امام حسين - عليه السلام - به دنيا آمد، نزديك به هفتصد سال بود كه فطرس زندانى آن جزيره بود و مشغول به عبادت خداوند.
طبق روايتى ديگر خداوند فطرس را ميان عذاب آخرت مخير گردانيد و فطرس عذاب دنيا را اختيار كرد، خداوند نيز او را به وسيله مژه هاى چشمانش در آن جزيره به حالت معلق در آورد، هيچ جاندارى ساكن آن جزيره نبود و پيوسته از زير او بوى بدى بلند مى شد.
- خواهش فطرس از جبرئيل
فطرس زمانى كه ديد جبرئيل همراه ملائك به زمين نزول مى كنند، از جبرئيل پرسيده : كجا مى رويد؟
او گفت : خداوند به حضرت محمد مصطفى نعمتى ارزانى فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبريك و تهنيت گويم .
فطرس گفت : اى جبرائيل ! من را نيز همراه خود ببر، شايد كه آن حضرت براى من دعايى كند و حق تعالى از خطا و گناه من درگذرد.
- آمدن فطرس خدمت پيامبر
جبرئيل همراه فطرس خدمت پيامبر رسيد، پس از عرض سلام و تبريك ، شرح حال فطرس را براى پيامبر بازگو نمود، پيامبر فرمودند: به او بگو كه خودش را به اين مولود مبارك بمالد و به جايگاه خود باز گردد
- بازيافتن سلامتى
فطرس خود را به بدن شريف حسين ماليد، در اين هنگام بود كه بال هايش در آمدند و در حالى كه اين كلمات را مى گفت ، به سوى بالا عروج نمود، او گفت : يا رسول الله ! به زودى اين امت تو، اين مولود را شهيد مى كنند و از اين جهت كه فرزند تو بر من منت نهاد، من نيز به جبران آن ، زيارت و سلام زائرينش را به او مى رسانم و هر كس كه بر او صلوات فرستد، من اين صلوات را به او مى رسانم
7 - فطرس ، آزاده شده امام حسين
طبق روايتى ديگر هنگامى كه فطرس به سمت آسمان عروج مى نمود، اين سخنان را مى گفت : كيست همانند و همتاى من كه آزاد شده حسين بن على و فاطمه و محمد هستم .(7)
- - - ----{ من آزاد شده ی حسینم }---- - - -
http://uc-njavan.ir/images/zlp5emc66xlhggdbsy87.jpg
روابط عمومی سایت
9th December 2010, 11:07 PM
کوچکترین شهید کربلا " طفلی 6 ماهِ "
اولین جمعه ی ماه محرام الحرام .. بزرگداشت جهانی حضرت علی اصغر (ع)
عزیزان اولین جمعه ی ماه محرم الحرام (اولین جمعه ی دهه عاشورا) روز جهانی باب الحوائج حضرت علی اصغر (ع) . روز طفل شیرخواره اقا امام حسین (ع) . می خواهیم از طفلی شش ماه بگوئیم . به زبان پدر و مادرش .
رباب : حسین جان . امروز علی اصغر آرام نمی گیرد . شیر هم نمی خورد . هر کاری می کنم نمی توانم او را آرام نمایم زیرا او تشنه است . لبهایش از تشگنی خشک شده است . روی دستانم دارد پر می زند . بیا این طفل بگیر و ببر سیراب نما . آقا امام حسین : علی اصغر را روی دست گرفته است ومی گوید این طفل را بگیر وببر سیراب نمائید به من برگدانید . آن یزیدیان سنگدل و بی رحم آن طفل را سیراب که ننمودند گلوی آن نشانه گرفتند توسط حرمله سنگدل نشانه گرفته شد . با خون علی اصغر روی عبای پدر نوشته شد بابا جان ! من به جدم پیوستم منم رفتم خدا حافظ . آقا امام حسین (ع) بچه را به طرف آسمان گرفت و گفت خدایا این را به تو هدیه کردم وخون گلوی علی اصغر به أسمان پاشید. و به طرف خیمه روم ؟ جواب مادرش را چه دهم ؟ او علی اصغر را داده بود سیراب نمایم , اکنون جسمی بی جان تحویلش دهم ؟ .
عزیزم علی اصغر چرا آرامی ؟ چرا با بابا سخن نمی گویی ؟ چرا با آن چشمان قشنگت بابا را نگاه نمی نمایی ؟ بابا جان چگونه به خیمه روم در حالیکه خواهرت رقیه و سکینه و مادرت و عمه ات زینب واهلبیت چشم انتظارند . خدا ببخشاید یزیدیان را که فرزندم را سیراب نکردند! چگونه قلب سنگشان گلوی تو را نشانه گرفتند؟ آقا امام حسین پشت خیمه رفتند و شروع کردند به کندن زمین که علی اصغر را در آن گذارد که ناگهان رباب متوجه شد به آقا امام حسین شتابان دوید. حسین جان ! علی اصغرم چه شد ؟ چرا فرزندم آرام است ؟ چرا صدا نمی دهد؟ آقا امام حسین جواب دادند که او به جدش رسول خدا پیوسته . او امانتی بود نزد من وشما . او را به خدا برگرداندیم . رباب علی اصغر را در بغل گرفت آنقدر گریه کرد و ناله کرد که ندا آمد یا حسین : فرزند را را از مادرش جدا نما که اکنون لحظه دیگر مادر هم جان می دهد. آقا امام حسین یکمرتبه متوجه خاطره شهادت مادرش شد. آقا امام حسین رباب را دلداری داد و اهلبیت را به صبر سفارش داد.
روز چهارم محرم
بينتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.
http://uc-njavan.ir/images/xxn2kxzf0x914f2t8gx.jpg
روابط عمومی سایت
10th December 2010, 09:24 PM
;"( آزاد مرد کربلا )";
« حر بن یزید بن ناجیه ریاحی » چه قبل از مسلمان شدن و چه بعدش، در میان قوم خود از عزت و احترام زیادی برخوردار بود.
حر اولین کسی بود که راه را بر امام علیه السلام بست و از ورود او به کوفه یا بازگشتش به مدینه جلوگیری نمود. حر علیرغم این که برای رویارویی با امام آمده بود، رفتارش خالی از ادب نبود و هنگامی که دید عمر بن سعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام مصمم است، به کاروان حسینی ملحق شد، توبه کرد و در سپاه امام جنگید تا به شهادت رسید.
در تاریخ آمده است:
حر به امام حسین علیه السلام گفت:« هنگامی که عبیدالله بن زیاد مرا به سوی شما روانه ساخت و از قصر بیرون آمدم، از پشت سرم صدایی شنیدم که میگفت:« ای حر! شاد باش که به خیر رو میآوری.» وقتی پشت سرم را نگاه کردم، کسی را ندیدم. با خود گفتم من به پیکار حسین علیه السلام میروم و این چه بشارتی است؟! هرگز تصور نمی کردم که سرانجام از شما پیروی خواهم کرد.» (ابصار العین، ص 115 و 116).
حّر هنگامی که دید سپاه کوفه در جنگ با امام حسین علیه السلام مصمّم است، به سپاه حسینی پیوست و به امام گفت:« فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و همراهت آمدم تا تو را ناچار کردم در این سرزمین توقف کنی. گمان نمیکردم پیشنهاد تو را نپذیرند و به این سرنوشت دچارت کنند. به خدا اگر می دانستم کار به این جا می کشد، هرگز به چنین کاری دست نمیزدم. اکنون از کردهام به سوی خدا توبه میکنم. آیا توبه من پذیرفته است؟»
حسین علیه السلام فرمود:« آری، خداوند توبه تو را می پذیرد. اکنون از اسب پایین بیا.»
حر گفت:« من سواره باشم برایم بهتر است از این که پیاده شوم. میخواهم همچنان که بر اسب خود سوار هستم، ساعتی با دشمن برای یاریات بجنگم تا کشته شوم.»
سخنان حرّ خطاب به سپاهیان یزید
حرّ پس از آنکه به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست و توبه کرد، در برابر لشگر عمر بن سعد ایستاد و گفت:« ای مردم کوفه، مادرتان در سوگتان بگرید! این بندهی صالح خدا را فرا خواندید و هنگامی که به سوی شما آمد، دست از یاری او برداشتید؟ شما که می گفتید در یاری او با دشمنانش خواهیم جنگید، اکنون رو در روی او ایستاده اید و می خواهید او را بکشید؟
راه نفس کشیدن را بر او بسته اید، از هر سو محاصرهاش کردهاید و از رفتنش به سوی سرزمینها و شهرهای الهی جلوگیری میکنید. حسین همچون اسیری است که در دستان شما گرفتار شده؛ نه می تواند سودی به خود برساند و نه زیانی را از خود دور کند. آب فرات را که یهود و نصاری و مجوس از آن می آشامند و سگان و خوکهای سیاه در آن می غلتند، بر روی حسین و زنان و کودکان و خاندانش بستهاید، تا جایی که آنان از فرط تشنگی به حال بیهوشی افتادهاند.
چه بد رعایت محمد صلی الله علیه و آله را درباره فرزندانش کردید! خدا در روز تشنگی محشر، شما را سیراب نکند!»
پس از این سخنان تیراندازان دشمن بر او یورش بردند و حر که چنین دید، بازگشت و نزد امام علیه السلام رفت.
http://uc-njavan.ir/images/h704up754c2bs48btll9.jpg
روابط عمومی سایت
11th December 2010, 08:42 PM
و اینجا بود که قاسم فریاد زد و گفت :
دادن جان، گر به رهبر است
از عسل ناب مرا خوشتر است
جام اگر جام شــــــــهادت بُوَد
مــــرگ، به از روز ولادت بُوَد
و امام لحظه وداع عمو با برادر زاده ...
چون امام حسين (ع) يادگار برادر را ديد كه براي جنگ بیرون آمده،
او را در آغوش گرفت و با يكديگر گريستند آنچنان كه از شدت گريه از حال رفتند.
بعد از اینکه از عمو اذن میدان رفتن گرفت آنگاه عازم میدان گشت.
ان تنكروني فانا ابن الحسن
سبط النبي المصطفی المؤتمن
هذا حسين کالاسیر المرتهن
بين اناس لاسُقوا صوب المزن
پس با وجود كمي سن و كوچكي بدن، جنگي سخت كرد و تعدادي از لشگر يزيد را به خاك و خون كشيد. سپاهيان دست جمعي دور او را گرفتند و يكي از آنان بر او تاخت و ضربتي شديد بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روي زمين افتاد و فرياد ياري كشيد كه : «يا عماه!»، پس امام (ع) سر برداشت و چون باز شكاري،تيز به ميدان نگريست، آنگاه همچون شيري خ شمگين به سرعت به ميدان حمله كرد و ضارب قاسم را با شمشير زد و دست وي را از مرفق جدا ساخت.وي از درد عربدهاي كشيد كه سواران دشمن شنيدند و به سوي ميدان تاختند تا او را از دست امام (ع) برهانند. در اين شرايط سخت، جنگي بين امام (ع) و كوفيان درگرفت در حالي كه قاسم بر زمين افتاده بود... و شايد اين، همان بلاي عظيم بود. آنگاه كه غبار ميدان فرو نشست، امام (ع) را ديدند كه سينه بر سينه قاسم نهاده و وي را به سوي خيمهها باز ميگرداند در حالي كه دو پاي قاسم ـ شايد از شدت شكستگيها ـ بر زمين كشيده ميشد؛ و امام (ع) ميفرمود:
«اين قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پيامبر (ص) دشمن آنان باشد در روز قيامت»
كاش نميديد عمو پيكرت
تا ببرد هديه بر مادرت
كاش نميديد تنت كاين چنين
جان دهي و پاي زني بر زمين
ديده به روي عمو اند اختي
صورت او ديدي و جان باختي
و سپس زمزمه كرد:
«به خدا سوگند براي عمويت سخت است كه تو او را بخواني ولي نتواند تو را نجات دهد »
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون
http://uc-njavan.ir/images/9mhir3iamduyqgf8e37z.jpg
Rez@ee
11th December 2010, 10:00 PM
«عبدالله بن حسن» فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به سوی کوفه آمده بود.
از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین(ع) و سپس اهلبیت آن حضرت یک به یک و یا دستهجمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام(ع) یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر میآورد: «آیا یاریکنندهای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کند؟».
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار میدادند.
عبدالله که در بین كودكان و زنان، در خیمهگاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمهها بیرون آمد. حضرت زینب(س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمهي گرگهای گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمیگذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام(ع) رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.
در غوغایی که دور امام(ع) ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بُـرّان و ضربه، سنگین بود و دست نوباوهي پیامبر(ص) را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد نالهای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »
روابط عمومی سایت
12th December 2010, 08:38 PM
علی اکبر حسین (ع) " اولین شهید کربلا "
خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »
فرمود:« پسرم. لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت:« این گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»
دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.
از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.
روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغهای شما غلاف شود.»
و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.
کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.
لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.
تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.
http://uc-njavan.ir/images/sx43i45z9las6k0j0rkd.jpg
روابط عمومی سایت
13th December 2010, 07:28 PM
- - -- ----{ زنانِ کربلا }---- -- - -
قبل از هر جمله ای باید بگوییم که شیر زن کربلا زینب کبرا (س) است ؛ اما در این پست سعی می کنیم برخی از زنان را که نقش به سزایی در واقعه ی کربلا داشتند معرفی کنیم و بعدا در پستی جداگانه به اشاره ی نقشِ وافر دخت علی در این واقعه بپردازیم ...
+ زنانى چون دلهم، همسر زهير، شوهرش را به يارى امامش دعوت كرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بيرون آورد؛
+ «امّ خلف» يكي ديگر از شيرزنان كربلاست. اين بانوي عاشورايي همسر «مسلم بن عوسجه» بوده و زماني كه پسرش، شهيد شدن پدرش را ديد، تاب نياورد و مانند شير شرزه بردميد و همين كه خواست به ميدان جنگ برود، امام حسين(ع) فرمودند: «اي جوان! پدرت شهيد شد. تو نيز اگر شهيد شوي، مادرت چه كند؟»
زماني كه پسر مسلم با شنيدن سخن اباعبدالله (ع) قصد كرد كه برگردد، آنجا بود كه ام خلف مادر اين پسر كه قلبش مملو از عشق به سيدالشهدا (ع) بود، شتابزده سد راه پسرش شد و گفت: «اي پسر! سلامت نفس را بر نصرت پسر پيامبر (ص) اختيار ميكني؟ هرگز از تو راضي نخواهم شد» و اين پسر با تشويق مادرش به دفاع از مولايش عزم ميدان كرد و به شهادت رسيد و همانجا بود كه اين مادر با حضور بر جنازه پسرش فريادي از دل سر داد كه «اي پسرم! شادباش كه هماكنون از دستان ساقي كوثر سيراب خواهي شد» ؛
+ "طوعه" زنی که مسلم عبن عقیل " فرستاده ی حسین (ع) " را در اوج تنهایی و غربت پناه می دهد و تمامی خطر های آن را می پذیرد ؛
+وَهَب ِ مسیحی ، به همراه خانواده اش بتازگی مسلمان شده است . مادر ِ وهب او را به یاری حسین "ع" می خواند ، اما همسرجوانش که چند روزی نیست با اوج ازدواج کرده است ، مخالفت می کند . مادر از یکسو و همسر از سوی دیگر و وهب در میانۀ راه و رفتن مانده است . سرانجام هر دو به خدمت حسین "ع" می رسند تا این گره با تدبیر ِ ولی امر حل شود . وهب طرح موضوع می کند اما توضیحات ِ همسر وهب تکان دهنده است آنگونه که اشک از چشمان حسین و همه کسانی که در آن جلسه حضور دارند جاری می کند : یا ابا عبدالله ! شما دو چیز را تعهد کنید من حرفی ندارم . اول اینکه می دانم اگر وهب به شما بپیوندد ، فردا شهید می شود و به بهشت می رود ، او در محضر شما قول بدهد که در بهشت ، مرا فراموش نکند ! دوم اینکه من دختری جوان هستم و کسی را ندارم ؛ من هم می خواهم به کاروان بانوانی که همراه شما هستند بپیوندم و در خدمتشان باشم . و اما فردا ...
و اما فردا در هنگامه ای که وهب در میدان کارزار است ناگهان می بیند که همسر جوانش عمود خیمه ای را برداشته و به وسط معرکه حمله کرده است .
- چه می کنی زن ؟ چرا به وسط میدان جنگ آمده ای ؟
- مگر نمی بینی که حسین ، با فریادهای خود ، یاری می طلبد و هیچ مردی نمانده که دعوتش را اجابت کند؟
و اما چند دقیقه بعد ، زمانی که وهب را به شهادت می رسانند ، سر بریده اش را به سمت خیمه اش می اندازند . مادر ِ وهب بیرون می آید و سر خونین ِ فرزندش را می بیند . می نشیند و آرام سر و صورت خونالود او را نوازش می کند و او را می بوسد و سپس بر می خیزد ، سر را در دست می گیرد و با تمام قدرتش آن را به سمت دشمن - که لابد همچنان واکنشهای او را رصد می کند - می اندازد و فریاد می زند : ما سَری را که در راه خدا دادیم ، پس نمی گیریم !
اینها تنها نمونه هایی از بیشمار حادثه هایی است که نشان می دهد مردان ِ ظهر عاشورا با هدایت و نقش آفرینی زنان و مادران به یاری ولی امر خود حاضر شدند ....
http://uc-njavan.ir/images/omur1gxmzayfy92nrdet.jpg
روابط عمومی سایت
14th December 2010, 07:21 PM
ابوالفضل العباس (ع) " باب الحوائج "
قمر بنىهاشم
باب الحوائج
طيار
الشهيد
سقا
عبد صالح
سپه سالار
پرچمدار و علمدار
ويـژگيهـاى روحـى
1 ـ شجاعت :: ابـوالفـضـل دنـيـايـى از قـهرمانيها بود و آنگونه كه مورخان گفته اند در جنگهاى همراه پدرش هرگز ترسى به خود راه نداد. روز عاشورا نيز آنچنان شجاعتى از خود نشان داد كـه زبـانـزد تـاريخ گشت .آنقدر دلاورى نشان داد كـه شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهيان را هراسان كرد و زمين ، زير پايشان لرزيد و مـرگ بـر آنـان سـايـه افـكـنـد تـا آنـجـا كـه بـه حـضـرتـش پـيـشـنـهـاد فـرمـانـدهـى كـل سپاه را ـ در صورت كناره گيرى از يارى برادرش ـ دادند !!
2 ـ ايمان به خدا :: حضرت در دامان ايمان ، مركز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى ، تربيت يافت و پدرش ، پيشواى موحّدان و سرور متقيان ، جانش را با جوهر ايمان و توحيد حـقـيقى پرورش داد و تغذيه كرد .
3 ـ خويشتندارى
4 ـ صبر :: مصايبى كه در روز عاشورا بر سر حضرت آمد، كوهها را مى گداخت ، ليـكـن ايـشان همچنان استوار بودند و كمترين سخنى دالّ بر دردمندى بر زبان نياوردند. حضرت همچون برادرش ، سيدالشهداء ـ كه صبرش از صلابت و سنگينى كوههاى سر به فـلك كـشـيـده ، بـيـش بـود ـ و بـه پيروى از امامش ، خود و اراده اش را تسليم پروردگار بـزرگ كـرد و هرچه را بر خود و خاندانش نازل شد با چشم رضامندى نگريست .
5 ـ وفادارى :: حـضرت در اين صفت ، گوى سبقت از همگان ربود و ركوردى جاودانى برجاى گذاشت و به بالاترين حد آن رسيد . مردمان در طول تاريخ مانند اين وفادارى در حق برادر را نديده اند و قطعاً زيباتر از اين وفادارى در كارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسيده است ؛ وفاداريى كه هر آزاده شريفى را به خود جذب مى كند.
6 ـ قوّت اراده :: ابوالفضل ( عليه السّلام ) در اراده نيرومند و عزم و جزم ، در بالاترين سطح قرار داشت . بـه اردوگـاه حق پيوست و بدون تزلزل يا ترديد، پيش رفت و در عرصه تاريخ به عـنـوان بـزرگـترين فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر اين صفت در او نبود، افتخار و جاودانگى در طول تاريخ برايش ثبت نمى شد.
7ـ مهربانى :: ابوالفضل كه لبهاى خشكيده و چهره هاى رنگ پريده فرزندان برادرش و ديگر كودكان را از شـدت تـشنگى ديد، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت . سـپـس بـه مـهـاجـمـان حـمله كرد، راهى براى خود گشود و براى كودكان آب آورد و آنان را سـيـراب كـرد. در روز دهـم محرم نيز بانگ ((العطش )) كودكان را شنيد، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان ، او را از جا كند. مشكى برداشت و در ميان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت ، بـا آنـان درآويخت و از فرات دورشان ساخت ، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف كند، ليكن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و كودكانش سيراب شود، پس آب را فرو ريخت . حال در تاريخ امتها و ملتها بگرديد آيا چنين محبت و رحمتى را ـ جز در قمر بنى هاشم و افتخار عدنان ـ خواهيد يافت ؟!
ايـنـهـا پـاره اى از صفات و فضايل ابوالفضل است كه با داشتن آنها ـ چون پدرش ـ به بالاترين قلّه مجد و كرامت دست يافت .
---------------------------------------------------------------
! ويلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد بعد میگويد ، ابوالفضل ! فرزند عزيزم ، من خودم میدانم ، اگر دست میداشتی مردی در جهان نبود كه با تو روبرو شود . اينكه آنها چنين جسارتی كردند برای اين بود كه دستهای تو از بدن بريده شده بود .
http://uc-njavan.ir/images/wrthue6qjaevh8lpueuq.jpg
روابط عمومی سایت
15th December 2010, 08:33 PM
" السلام علیک یا سید الشهدا "
فرارسیدن ایام شهادت جانسوز سیدالشهداء حضرت حسین بن علی (ع) را به همه عاشقان بی شمار و سینه چاک ثارالله تسلیت و تعزیت عرض میکنیم.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند / گویا عزای اشرف اولاد آدماست
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین / پرورده ی کنار رسول خدا، حسین
منظور از عاشورا روز دهم ماه محرم است. شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال سال ۶۱ هجری قمری است که با گاهشماری هجری خورشیدی این روز مطابق است با ۲۱ مهر ۵۹. در این روز حسین بن علی - امام سوم شیعیان - و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری میکنند...
رسول خدا(ص) فرموده است: «إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة؛ حسين چراغ هدايت و کشتي نجات است.» کشتي نجات است، چون از اهل بيتي است که يکي از دو ثقلي است که پيامبر(ص) براي امت خود باقي گذاشته و فرموده است: «مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق؛ مَثَل اهل بيت من مانند کشتي نوح است؛ هر که سوار آن شود نجات مييابد و هر که از آن بازماند غرق مي شود.» ولي در اين ميان امام حسين يک ويژگي خاص دارد. پيامبر راه هدايت را به راهي تاريک تشبيه ميکند که نياز به چراغ و نور دارد و آن چراع و نور، امام حسين است.
http://uc-njavan.ir/images/iaa9touv2hha38qb7z5.jpg
warrior
16th December 2010, 10:08 AM
لقب دیگری که برای ابوالفضل العباس گذاشتند ، ابو القربه بود.
قربه یعنی مشک.
عباس برای مشک پدری کرد.
دیدید که وقتی یک پدری با بچه ش داره تو خیابون راه میره اگر یک خطر بخواد تهدیدشون کنه ، پدره خودشو میندازه روی بچه ا ش که نکنه بچه ش طوریش بشه . اگر یک ماشین بیاد سمتشون میبینی سریع پدره خودشو میندازه رو بچه ش که نکنه خدایی نکرده بچه ش طوری بشه ، میبینی خودش کمرش شکسته ولی بازم میپرسه بچم چی شد ؟
اینا رو گفتم برا ی مقدمه که بدونی چی دارم میگم. لقب دیگه ابوالفضل ، ابوالقربه بود . عباس برای مشک پدری کرد . وقتی که دست راستشو قطع کردن گفت مشک چی شد؟ دست چپشو که قطع کردن باز گفت مشکم چی شد ؟ باتیر سه شعبه که زدن تو چشمش باز گفت مشکم چیزیش که نشد؟ وقتی که با عمود آهنین میزدن تو سرش بازم گفت که مشکم که چیزیش نشد؟ تا که یک تیری از کمان یک نامردی در رفت و به مشک عباس خورد . وقتی این تیر به مشک عباس خورد، عین کسی که بچه و با تیر زده باشن بی قراری میکرد .
به این دلیل بود که لقب ابوالقربه رو براش انتخاب کردن.
روابط عمومی سایت
30th December 2010, 10:03 PM
- -- ---{شیر زن کربلا }--- -- -
وقتی که کاروان اسیران زیر محاظفت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی وارد کوفه می شوند و شهر را می بینند که زنان و مردان و کودکان کوفه در دو طرف مسیر صف کشیده اند و نظاره گرند که چگونه وارد می شوند و برخی هم که از حقیقت ماجرا آگاه بودند ناراحت و بغض زده و گروهی هم از شدت تاثر اشک می ریختند در این وقت زینب کبرا (س) با همان حالت روحی ومشکلات روانی که به او فشار می آورد رو به مردم کرد و از آنها خواست که سکوت کنند و شجاعت بی نظیر و علی وار به سخنرانی آغاز کرد آنهم از پشت اشتر و با همان حالتی که سرهای شهداء پیشاپیش در حرکت بودند کودکان هم دنبال آن و همچنین حضرت زینب (س) با دستان بسته ، چشمان گریان ومصیبت زده یک زن سخنرانی آغاز کرد و رو به مردم کوفه کرد و صدا زد:
آی مردم کوفه ، آی اهل نیزنگ و فریب گریه می کنید،ای کاش هیچ گاه اشک چشمانتان تمام نمی شد و هرگز ناله هایتان خاموش نشود همانا مثل شما مثل زنی است که رشته خود را پس از خوب بافتن پاره کند شما سوگندهای خود را دستاویز فساد در میان خود قرار دادید حال آگاه باشید چه بد است آن بار گناهی که به دوش گرفته اید ،آری به خدا قسم بسیار گریه کنید و اندک بخندید زیرا هم آغوش ننگ و عار شدید ننگی که هیچ گاه لکه آن از دامن خود نتوانید بشوئید و چگونه می توانید این ننگ را بشوئید که نواده خاتم پیغمبران و معدن رسالت را کشتید ،در حالیکه او مرجع رفع اختلافاهایتان و راهنمای زندگی شما بود و سرور جوانان اهل بهشت ،گناه بس بزرگ و کار شومی مرتکب شدید آیا تعجب می کنید اگر آسمان خون ببارد، اگاه باشید چه بد و زشت بود انکه نفس تان به شما فرمان داد و هم خدا را به شما خشمگین کرد و هم در عذاب جاودانه خواهید بود آیا می دانید کدام جگری را شکافتید چه خونی را ریختید و کدام پرده نشینانی را از پرده بیرون کشیدید کار خیلی زشت و منکر مرتکب شدید که نزدیک است آسمانها از هول آن فرو ریزد و زمین بشکافد و کوهها از هم متلاشی گردد ،خطبه طولانی است و من بخشی از آنرا گفتم پس از پایان خطبه راوی که در آن صحنه حضور داشت می گوید: دیدم زنها و مردان کوفه به ضجه و ناله در آمدند و از کردار زشت ابن زیاد پشیمان اند ولی کاری از دست شان بر نمی آید .
حضرت زینب (س) این سخنرانی را در کوفه ایراد کرد ولی این سخنان آخر او نبود نه فقط با مردم کوفه سخن گفت و آنها را به کار زشت شان آگاه کرد بلکه وقتی اسیران را بردند و در دارالعماره ابن زیاد در یک صف مثل اسیران مشرکان آنها را صف کردنند و روبروی ابن زیاد قرار دادند ، ابن زیاد که سرمست پیروزی بود با تکبر و خودخواهی پرسید: که این زن کیست؟ ، به او جواب دادند که این زینب دختر علی (ع) است و شروع کرد به توهین و تحقیر حضرت زینب (س) ولی حضرت زینب (س) این حمله را درجواب ابن زیاد به زبان آورد که نشان می دهد بانو چه قدر از شجاعت بالا برخوردار بوده است که در برابر مرد جلاد و خونریزی که اکنون در اقتدار و به کرسی قدرت نشسته است و او به عنوان اسیر در مقابل وی قرار دارد این جمله را زینب به ابن زیاد فرمودند:
الحمدالله الذی اکرمنا بنبی و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضحل فاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا......
یعنی حمد و سپاس خدای را که ما را به وسیله پیامبرش گرامی داشت و از هر رزق پلیدی و آلودگی پاک و مبرا ساخت و همانا مشخص تبهکار رسوا می شود و بدکار دروغ می گوید و او غیر از ماست ، مادرت به عزایت بنشیند ای فرزند مرجانه . عبیداله ابن زیاد در حالیکه از خشم رگهای گردنش پر از خون شده بود با مسخره گفت: چگونه دیدی کار خدا را درباره برادرت و خاندانت و بی بی زینب (س) با همان بی اعتنایی فرمود: هر چه دیدم از خدا زیبایی و خیر بوده است آنها گروهی بودند که خداوند کشته شدن را بر آنها نوشته بود و از اینرو به قتلگاه شتافتند و زود است که خداوند تو و آنها را در یکجا جمع کند و در پیشگاه او محاکمه شوید تا معلوم حق با کیست ای پسر مرجانه . حضرت زینب (س) پس از آنکه به حضور یزید خلیفه ستمگر و طاغوت آن وقت رسید باز هم در مجلس یزید با سخنان بر حق خود چنان یزید را رسوا کرد و وی را به گریه واداشت که توان پاسخگویی از یزید سلب شد.
... هر چـــه از زینــب بگوییــــم کــم گفتــه ایــــم ...
http://uc-njavan.ir/images/jurkdrrb27ib49femo.jpg
روابط عمومی سایت
30th December 2010, 10:08 PM
امام زین العابدین (ع)، پاسدار قیام خونین کربلا
بیماری امام
ایشان وارث رنج واندوه ومصیبتی جانکاه و نیز وارث انقلاب خونین وبسیار عمیق کربلا بودند ، که در آن روز (عاشورا) در کربلا به طرز معجزه آمیزی مریض بودند .شکی نیست که بیماری امام (ع) موقت ومصلحتی از طرف خداوند بود . خداوند می خواست از طریق عوامل طبیعی وعادی ، حجت خود را حفظ کند زیرا می دانیم که همین بیماری کوتاه باعث شد که امام در کشتار بیرحمانه سربازان یزید ، سالم بماند .
اضافه بر این وقتی که لشکر طبق خوی بیابان گردی ووحشیگری برای غارت به جادرها؛ حمله بردند ، با بدن نبمه جان زین العابدین (ع) مواجه شدند که بر بستر افتاده است ، عده ای آماده کشتن وی شدند ولی برخی گفتند او خود می میرد ، چرا ما دست بخونش بیالائیم .
این بیماری موقت بود وآثارش تا کوفه و شام در جسم آن حضرت باقی بود ولی امام علی رغم همه این مشکلات وناراحتی های جسمی وروحی ، قلبی آرام ودلی قوی وشجاع و روحی با شهامت داشت .
شجاعت کم نظیر
برای رهائی از ذلت وبردگی ؛ وبازیابی وعزت وآزادگی ، فراهم ساختن زمینه ای برای یک انقلاب ریشه دار وبنیادی ، در سطحی گسترده، بر ضد بیداد وخفقان وتحریف حقایق ، راهی جز آگاهی وبیداری وروشنگری مردم نیست ... پس باید مردم را آگاه کردوبه آنان آگاهی وشناخت دادتا احساس مسئولیت کنند ، آنگاه خودبخود ، شورش وانقلاب پدید می آید.
این جزء نقشه امام حسین (ع) بود ؛ که مرحله اول را خود ویارانش با شهادت انجام دادند ومرحله دوم وحساس ودشوارترینش ، بر عهده امام زین العابدین ( وزینب کبری ) بود .
شهادت امام (ع)
در تاریخ شهادت امام چهارم (ع) اختلاف نظرهائی بین مورخین هست ولی بنابه مدارک معتبر در 25 محرم سال 95هجری در سن 57 سالگی پس از یک دوره زندگی سراسر رنج واندوه ومبارزه وجهاد ؛ بدستور ولید بن عبدالملک خلیفه ستمگر اموی ، توسط هشام بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسید ودر قبرستان بقیع در مدینه کنار قبر امام حسن (ع) دفن گردید.
شــــهــادت چهـــارمیـــن امــــام شیعیـــان تســلیـــت باد
http://uc-njavan.ir/images/0tajt05e9nivwth9jxvz.jpg
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.