B a R a N
4th December 2010, 07:22 PM
هر وقت میخواهم درباره موضوعات مرتبط با تفکر بنویسم، ناخودآگاه سراغ موضوعات دیدن، مشاهده و نگاه کردن میروم و تصاویری چون چشم و نگاه در ذهنم مجسم میشود. به نظرم توانایی خوب دیدن و مشاهده کردن، و هنر تغییر نگاه ، ارتباط تنگاتنگی با خوب تفکر کردن دارد. انگار که اگر ما بتوانیم خوب ببینیم و عمیقاً مشاهده کنیم، مهارت زیادی در تفکر پیدا میکنیم.
اما چه ارتباطی میان چشم و نگاه ما با ذهن و تفکر ما وجود دارد؟
از آنجایی که نگاه ما مربوط به چشمانمان و تفکر ما از مغز ما ناشی میشود به نظرم برای پاسخ به این سوال حداقل میتوان در سطح ظاهری هم که شده، ارتباط میان این دو را بررسی کرد. جالب است که در راستای این موضوع با یک خبر علمی(۱) روبه رو شدم که حکایت میکند از این که اخیراً دانشمندان با استفاده از شبکیه جداشده چشم خوکچه هندی، مدلی تخمین زدهاند که چشمان ما اطلاعات بینایی را با سرعتی معادل انتقال اطلاعات در یک اتصال «اترنتی» به مغز منتقل میکند. بر اساس تحقیقات و آزمایشات "ویجی بالاسوبراماسانیان" فیزیکدان دانشگاه پنسیلوانیا: داده ها تقریباً با سرعت ۱۰میلیون بیت در ثانیه منتقل میشوند. این سرعت انتقال اطلاعات با یک اتصال اترنتی قابل مقایسه است که اطلاعات را با سرعت ۱۰ میلیون تا ۱۰۰ میلیون بیت در ثانیه بین کامپیوترها منتقل میکند.
بر اساس این یافته علمی میتوان گفت یکی از ورودی ها و منابع اصلی تغذیه مغز ما از طریق چشمان ما است. به همین دلیل است که نگاه ما ارتباط تنگاتنگی با چگونگی تفکر ما دارد. ما هر آنچه را که میبینیم، مغز ما آنها را به شکل ورودی هایی از اطلاعات در خود ذخیره میکند. از طرف دیگر تحویل خروجی های ذهن ما بر اساس داده هایی که از پیش ذخیره کرده است. به همین خاطر است که هم مشاهدات ما بر تفکرات ما تاثیر میگذارد و هم از طرفی طرز تفکر ما و چگونگی تحلیل داده ها بر مشاهدات بعدی ما اثری تعیین کننده دارد.
اما خود این موضوع میتواند به عنوان یکی از موانع و آفت های خوب فکر کردن به حساب بیاید. زیرا که ذهن ما تمایل شدیدی دارد که در برخورد با موضوعات قیاس کند که این شکل شبیه کدام چیزی است که قبلاٌ دیده است. ( این کدام است؟ این همان است )، متأسفانه به طور خودکار چیزهای جدیدی که ما میبینیم در چنگال چیزهایی که قبلاٌ دیدهایم اسیر میشوند و ما بر اساس آنها به چیز جدید نزدیک شده و دست به آشنایی و فهم آن میزنیم. این همان محدودیتی است که مانع از فهم مطالبی میشود که فراتر از حوزههای تجارب قبلی ما هستند. از آنجایی که هر کدام از ما همه چیز را ندیده و نمیدانیم، پس در برخورد با موضوعات با پدیده نگاه محدود رو به رو میشویم و نمیتوانیم همه زوایای آن را ببینیم. به همین خاطر اغلب از حقیقت آنها محروم میشویم. مگر اینکه نرم و پذیرا باشیم که معمولاً این طور نیست.
ذهن ما در کودکی حاصل مشاهدات و شنیدههای خود را بدون مقاومت جدی میپذیرد و آنها را در ذهن خود حفظ مینماید. در جریان آنکه ما بزرگ میشویم آنها انباشته شده و به عنوان ثابتهای ذهن بدل میگردند به طوری که پس از تحصیلات آکادمیک با انبوهی از مطالب مواجه هستیم. این تصورات ذهنی مبنای بررسی ما و نگاه ما در موضوعات جدیدی است که قبلاً با آنها برخورد نکرده ایم. به عبارت دقیق تر میتوان گفت که ما هر چه بیشتر حفظ میکنیم (اتفاقی که با افزایش مقطع تحصیلی مان روی میدهد) به علت انباشت بیشتر خاطره (تجربه های ذهنی) حالت پیش داوری و قضاوت بیشتری پیدا میکنیم.
اما راستش را بخواهید مسئله از مکانیزم ذهن ما نیست بلکه از خود ما است که تمایل شدیدی به محکم ساختن و چسبیدن به مفروضاتمان داریم. برای اینکه موضوع ملموس تر شود می توانیم یک مثال بزنیم. اطلاعاتی که حاصل از مشاهدات ما است ابتدا به شکل قطراتی از آب هستند که در ذهن ما ذخیره میشوند. ذهن ما بر اساس ترتیب دریافتشان آنها را کنار هم میچیند و از آنها قطرات بزرگتری میسازد. اما به تدریج و یا حتی به سرعت این قطرات شروع به یخزدن میکنند و انعطافپذیری و نرمی خود را از دست میدهند و از این راه سعی در محکم کردن جای خود میکنند و به تدریج به شکل یک بلور در میآیند. هر یک از این بلورها را میتوان یک سنسور در نظر گرفت که بر اساس آن موضوعاتی که مرتبط با آن سنسور است از محیط درک میشود.
بلورهای درشت، تشبیه مواردی است که ما در آنها، تجارب و خاطرات قویتری داریم برای همین درشتترند و بلورهای ریزتر، مواردی هستند که ما در آنها خاطره کمتر و تجربه ذهنی کمتر داریم. وقتی با موضوعات برخورد میکنیم آنچه از آن فهم میکنیم از همین بلورها و ساختار بلوری ریز و درشت تبعیت میکند. بدین صورت که زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای درشت خاطره ما هستند، زودتر درک شده و سریعتر به ذهن میرسد و زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای کوچک اند، دیرتر و زوایه هایی از موضوع که ذهن ما اصلاً از آنها بلوری ندارد، ناشناخته باقی میماند.
ادوارد دوبونو می گوید: اگر به هر طریقی این نظام بلوری را تغییر دهیم و به نظام بلوری جدیدی برسیم، سنسورهای شناسایی تغییر میکنند و با تغییر این سنسورها، موضوع از زاویه هایی که قبلاً دیده نمیشد، دیده میشود. در یک کلام ساده ما برای رسیدن به زاویه های جدید نگاه و در نتیجه رسیدن به توانایی نوع دیگر دیدن موضوع، باید بتوانیم ترتیب اطلاعات موجود در ذهن را تغییر بدهیم.
ذهن مان را در وضعیت جدیدی قرار میدهیم و این کار باعث میشود ما به درک و فهم جدیدی نسبت به موضوع دست یابیم. در این تکنیک علاوه بر تغییر ساختار اطلاعات، خود مفاهیم و اطلاعاتی که ظاهراً غیر قابل تغییر تصور میشوند نیز باید مورد شک قرار گیرند. در این حالت یکی از بهترین روش ها از طریق سوال سازی و زیر سوال بردن اطلاعات است. بدین ترتیب ساختار صلب درون مفاهیم شکسته شده و امکان آزاد شدن اطلاعات محبوس شده در آنها افزایش مییابد و فرصت پیوستگی این اطلاعات به نوعی دیگر با یکدیگر ایجاد میگردد و وقتی آنها به شکل جدیدی بهم پیوستند، ساختار جدیدی خلق میشود. این ساختارهای جدید، بینشهای جدید، و بینشهای جدید، فرصتهای دیگری را به ارمغان میآورند.
برای اینکه بتوانیم هنر تفکر را بدست آرویم ضروری است که ابتدا بتوانیم خوب ببینیم و بشنویم. حدیثی است از حضرت علی (ع) که فرموده اند: «با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرت ها بهره گیرد، آنگاه راههای روشنی را بپیماید و بدین ترتیب از افتادن در پرتگاهها دوری کند.»
هرچه مشاهدات ما کاملتر و عمیقتر باشد به همان میزان تصمیم گیریها و انتخابهای ما از قدرت و شانس بیشتری برخوردار میشوند. باید بتوانیم دانستهها و اطلاعات را در خدمت خود بگیریم و بر آنها غالب شویم و نه اینکه مغلوب آنها. در این میان شرط اساسی، نرمی و انعطاف پذیری و پرهیز از پیش داوری و قالبهای سخت و شکننده است.
مقاله " چشم متفکر "
فصلنامه تفکر متعالی
اما چه ارتباطی میان چشم و نگاه ما با ذهن و تفکر ما وجود دارد؟
از آنجایی که نگاه ما مربوط به چشمانمان و تفکر ما از مغز ما ناشی میشود به نظرم برای پاسخ به این سوال حداقل میتوان در سطح ظاهری هم که شده، ارتباط میان این دو را بررسی کرد. جالب است که در راستای این موضوع با یک خبر علمی(۱) روبه رو شدم که حکایت میکند از این که اخیراً دانشمندان با استفاده از شبکیه جداشده چشم خوکچه هندی، مدلی تخمین زدهاند که چشمان ما اطلاعات بینایی را با سرعتی معادل انتقال اطلاعات در یک اتصال «اترنتی» به مغز منتقل میکند. بر اساس تحقیقات و آزمایشات "ویجی بالاسوبراماسانیان" فیزیکدان دانشگاه پنسیلوانیا: داده ها تقریباً با سرعت ۱۰میلیون بیت در ثانیه منتقل میشوند. این سرعت انتقال اطلاعات با یک اتصال اترنتی قابل مقایسه است که اطلاعات را با سرعت ۱۰ میلیون تا ۱۰۰ میلیون بیت در ثانیه بین کامپیوترها منتقل میکند.
بر اساس این یافته علمی میتوان گفت یکی از ورودی ها و منابع اصلی تغذیه مغز ما از طریق چشمان ما است. به همین دلیل است که نگاه ما ارتباط تنگاتنگی با چگونگی تفکر ما دارد. ما هر آنچه را که میبینیم، مغز ما آنها را به شکل ورودی هایی از اطلاعات در خود ذخیره میکند. از طرف دیگر تحویل خروجی های ذهن ما بر اساس داده هایی که از پیش ذخیره کرده است. به همین خاطر است که هم مشاهدات ما بر تفکرات ما تاثیر میگذارد و هم از طرفی طرز تفکر ما و چگونگی تحلیل داده ها بر مشاهدات بعدی ما اثری تعیین کننده دارد.
اما خود این موضوع میتواند به عنوان یکی از موانع و آفت های خوب فکر کردن به حساب بیاید. زیرا که ذهن ما تمایل شدیدی دارد که در برخورد با موضوعات قیاس کند که این شکل شبیه کدام چیزی است که قبلاٌ دیده است. ( این کدام است؟ این همان است )، متأسفانه به طور خودکار چیزهای جدیدی که ما میبینیم در چنگال چیزهایی که قبلاٌ دیدهایم اسیر میشوند و ما بر اساس آنها به چیز جدید نزدیک شده و دست به آشنایی و فهم آن میزنیم. این همان محدودیتی است که مانع از فهم مطالبی میشود که فراتر از حوزههای تجارب قبلی ما هستند. از آنجایی که هر کدام از ما همه چیز را ندیده و نمیدانیم، پس در برخورد با موضوعات با پدیده نگاه محدود رو به رو میشویم و نمیتوانیم همه زوایای آن را ببینیم. به همین خاطر اغلب از حقیقت آنها محروم میشویم. مگر اینکه نرم و پذیرا باشیم که معمولاً این طور نیست.
ذهن ما در کودکی حاصل مشاهدات و شنیدههای خود را بدون مقاومت جدی میپذیرد و آنها را در ذهن خود حفظ مینماید. در جریان آنکه ما بزرگ میشویم آنها انباشته شده و به عنوان ثابتهای ذهن بدل میگردند به طوری که پس از تحصیلات آکادمیک با انبوهی از مطالب مواجه هستیم. این تصورات ذهنی مبنای بررسی ما و نگاه ما در موضوعات جدیدی است که قبلاً با آنها برخورد نکرده ایم. به عبارت دقیق تر میتوان گفت که ما هر چه بیشتر حفظ میکنیم (اتفاقی که با افزایش مقطع تحصیلی مان روی میدهد) به علت انباشت بیشتر خاطره (تجربه های ذهنی) حالت پیش داوری و قضاوت بیشتری پیدا میکنیم.
اما راستش را بخواهید مسئله از مکانیزم ذهن ما نیست بلکه از خود ما است که تمایل شدیدی به محکم ساختن و چسبیدن به مفروضاتمان داریم. برای اینکه موضوع ملموس تر شود می توانیم یک مثال بزنیم. اطلاعاتی که حاصل از مشاهدات ما است ابتدا به شکل قطراتی از آب هستند که در ذهن ما ذخیره میشوند. ذهن ما بر اساس ترتیب دریافتشان آنها را کنار هم میچیند و از آنها قطرات بزرگتری میسازد. اما به تدریج و یا حتی به سرعت این قطرات شروع به یخزدن میکنند و انعطافپذیری و نرمی خود را از دست میدهند و از این راه سعی در محکم کردن جای خود میکنند و به تدریج به شکل یک بلور در میآیند. هر یک از این بلورها را میتوان یک سنسور در نظر گرفت که بر اساس آن موضوعاتی که مرتبط با آن سنسور است از محیط درک میشود.
بلورهای درشت، تشبیه مواردی است که ما در آنها، تجارب و خاطرات قویتری داریم برای همین درشتترند و بلورهای ریزتر، مواردی هستند که ما در آنها خاطره کمتر و تجربه ذهنی کمتر داریم. وقتی با موضوعات برخورد میکنیم آنچه از آن فهم میکنیم از همین بلورها و ساختار بلوری ریز و درشت تبعیت میکند. بدین صورت که زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای درشت خاطره ما هستند، زودتر درک شده و سریعتر به ذهن میرسد و زاویه هایی از موضوع که مرتبط با بلورهای کوچک اند، دیرتر و زوایه هایی از موضوع که ذهن ما اصلاً از آنها بلوری ندارد، ناشناخته باقی میماند.
ادوارد دوبونو می گوید: اگر به هر طریقی این نظام بلوری را تغییر دهیم و به نظام بلوری جدیدی برسیم، سنسورهای شناسایی تغییر میکنند و با تغییر این سنسورها، موضوع از زاویه هایی که قبلاً دیده نمیشد، دیده میشود. در یک کلام ساده ما برای رسیدن به زاویه های جدید نگاه و در نتیجه رسیدن به توانایی نوع دیگر دیدن موضوع، باید بتوانیم ترتیب اطلاعات موجود در ذهن را تغییر بدهیم.
ذهن مان را در وضعیت جدیدی قرار میدهیم و این کار باعث میشود ما به درک و فهم جدیدی نسبت به موضوع دست یابیم. در این تکنیک علاوه بر تغییر ساختار اطلاعات، خود مفاهیم و اطلاعاتی که ظاهراً غیر قابل تغییر تصور میشوند نیز باید مورد شک قرار گیرند. در این حالت یکی از بهترین روش ها از طریق سوال سازی و زیر سوال بردن اطلاعات است. بدین ترتیب ساختار صلب درون مفاهیم شکسته شده و امکان آزاد شدن اطلاعات محبوس شده در آنها افزایش مییابد و فرصت پیوستگی این اطلاعات به نوعی دیگر با یکدیگر ایجاد میگردد و وقتی آنها به شکل جدیدی بهم پیوستند، ساختار جدیدی خلق میشود. این ساختارهای جدید، بینشهای جدید، و بینشهای جدید، فرصتهای دیگری را به ارمغان میآورند.
برای اینکه بتوانیم هنر تفکر را بدست آرویم ضروری است که ابتدا بتوانیم خوب ببینیم و بشنویم. حدیثی است از حضرت علی (ع) که فرموده اند: «با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرت ها بهره گیرد، آنگاه راههای روشنی را بپیماید و بدین ترتیب از افتادن در پرتگاهها دوری کند.»
هرچه مشاهدات ما کاملتر و عمیقتر باشد به همان میزان تصمیم گیریها و انتخابهای ما از قدرت و شانس بیشتری برخوردار میشوند. باید بتوانیم دانستهها و اطلاعات را در خدمت خود بگیریم و بر آنها غالب شویم و نه اینکه مغلوب آنها. در این میان شرط اساسی، نرمی و انعطاف پذیری و پرهیز از پیش داوری و قالبهای سخت و شکننده است.
مقاله " چشم متفکر "
فصلنامه تفکر متعالی