PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خسرو و شيرين، رومئو و ژوليت



MR_Jentelman
30th November 2010, 11:59 PM
يکي از ستارگان پر فروغ ادب غنايي، حکيم نظامي است که در راس سرايندگان مثنوي هاي عاشقانه و داستاني جاي گرفته است. پر ارزش ترين حاصل عمر نظامي، پنج گنج اوست که همواره مورد ستايش شاعران و محققان بعد از خود بوده و هم چون پنج ستاره ي تابناک بر آسمان ادبيات مي درخشد.
منظومه ي بي نظير "خسرو و شيرين" ، يکي از اين پنج گنج زيباست. با کنکاشي در ادبيات عاشقانه و تراژيک دنيا در مي يابيم که اين اثر شباهت هاي بسياري با داستان عشق "رومئو و ژوليت" سروده ي "ويليام شکسپير- William Shakespeare"، شاعر پر آوازه ي انگلستان دارد.
هدف از اجراي اين طرح نماياندن جلوه هاي هنر و ادب شاعر بلند آوازه ي ايراني، نظامي گنجوي، در مقايسه با شاعر پر آوازه ي انگليس، ويليام شکسپير، است.

شباهت هاي زندگي دو شاعر


نکته ي قابل توجه اين است که بين زندگي اين دو اديب فرزانه از ديدگاه هاي مختلف، شباهت ها و نقاط مشترک زيادي وجود دارد که برخي از آن ها را به اختصار ذکر مي کنيم.


1- علاقه به زادگاه
2- همراه بودن با دوستاني از صنف خود و علاقمندي به طبيعت
3- ارج نهادن به نظام خانواده
4- موقعيت اجتماعي
5- رفاه اقتصادي
6- ارتباط آن ها با پادشاهان وقت و عدم تملق گويي و پاچه خواري
7- تأثير و تأثر از شاعران، فلاسفه و بزرگان
8- آشنايي با فنون جنگ؛ تحت تأثير وضعيت جامعه
9- ابهام در زندگي نامه هايشان
10- جاودانگي و شهرت جهاني

خلاصه اي از داستان خسرو و شيرين

خسرو شاه زاده ي ايراني به دنبال نقلي که دوست نقاشش "شاپور" در مورد "شيرين"، وليعهد سرزمين اران، برايش مي کند، ناديده دل به عشق شيرين مي بندد و شاپور را به جست جوي او مي فرستد. شاپور به سرزمين اران مي رسد و شيرين را در اطراف کوه مي يابد که با هفتاد تن از دختران هم سال خويـش تفرج مي کند. شاپور سـه بار صورت خسرو را بر پـاره اي کاغـذ مي نـگارد و بر تنه ي درخت مي چسباند. سپس شيرين با ديدن آن صورت دل ربا چنان به او دل مي بازد که کارش به پريشان گويي مي کشد. شاپور در فرصتي، حکايت حال خسرو و عشقش را براي شيرين بازگو مي¬کند، انگشتري خسرو را به او مي دهد و پيشنهاد مي کند که ديگر روز شيرين بر اسب خود "شبديز" بنشيند و خود را به مداين برساند و آن انگشتر را به عنوان نشان به پاسداران قصر خسرو نشان دهد تا اجازه ي ورود گيرد. از سوي ديگر خسرو طي توطئه اي که "بهرام چوبين"عليه او کرده، مورد خشم پدرش "هرمز" واقع شده و با لباس مبدل از مداين به سمت ارمن عزيمت مي کند. خسرو و همراهانش در نزديکي چشمه ساري که شيرين در ميان راه براي زدودن خستگي خود را درآن مي شسته، فرود مي آيند. خسرو نيز به سمت چشمه سار مي رود. آن دو از ديدن زيبايي هم-ديگر غرق حيرت مي شوند. دو دلداده که مشتاقانه طالب آشـنايي و ديدار هم هستـند با وجود اين برخورد ناگهاني، يک ديگر را نمي شـناسند و از هم جدا مي شوند. خسرو به راه ارمن مي رود و شيرين به سمت مداين مي شتابد. شيرين به مداين مي رسد و از ماجراي خسرو و گريختن او خبر مي يابد. محرمان خسرو که از زيبايي اين مهمان زيبا رشک و کينه به دلشان راه مي يابد، براي او در کوهستان صعب العبور و بد آب و هوايي قصري درست مي کنند و وي را به آن جا مي فرستند.
از ديگر سو خسرو به زادگاه شيرين مي رسد و مورد اسـتقبال عـمه ي شيرين "مـيهن بانو" واقع مي شود. شاپور خبر اقامت شيرين نزديک قصر خسرو را به او مي دهد. مهين بانو اسبي به نام "گلگون" به خسـرو هديه مي دهد و شاپور با آن اسب به طلب شيرين، آهـنگ مداين مي کند و او را به ارمن مي آورد. در همين اثنا به خسرو خبر مي رسد که پدرش هرمز را مخالفان خلع کرده اند و چشم وي را ميل کشيده اند و کشته اند. او نيز قبل از رسيدن شيرين، به ناچار به سمت مداين روي مي نهد و بر تخت مي نشيند و پس از چندي به زادگاه شيرين باز مي گردد و بالاخره دو دلداده هم ديگر را مي بينند ولي از آن جا که شيرين مصمم است که به جاذبه ي عشق، در چاه نيفتد و جز با رسم زناشويي با او نباشد، خسرو رنجيده خاطر مي شود و سوار بر شبديز از سرزمين ارمن راهي روم مي شود و با دختر فرمانرواي روم "مريم" ازدواج مي کند. شيرين پس از مرگ ميهن بانو به فرمان روايي ارمن مي رسد ولي عشق خسرو باعث مي شود تاج و تخت را رها کرده، به قصر خود در آن کوهستان گرم و ناخوش برود. خسرو از شنيدن خبر آمدن شيرين شاد مي شود ولي مريم به او رخصت ملاقات شيرين را نمي دهد. شيرين در قصر دلگير خود غذايي جز شير نمي خورد در عين حال رمه گوسفندانش از حوالي قصر دور است و او وسيله اي مي جويد تا شير گوسفندانش را زودتر به قصر برساند. شاپور او را با جوان مهندس و هنرمندي به نام" فرهاد"، آشنا مي کند و او که در اولين ديدار به شيرين دل مي بازد يک ماهه از ميان سنگ خارا در کوه جويي به وجود مي آورد که شير، سريع از کوهستان به قصر آمده، ميان حوضي سرازير شود. خبر عشق فرهاد که از شور شيرين سر به کوه و دشت نهاده و با وحش صحرا انس گرفته، به خسرو مي رسد. خسرو پس از مناظره اي با فرهاد، او را در عشق مصــمم مي يابد و براي از ميان برداشتنـش دسـتور مي دهد کوه گراني به نام بيستون را که سر راه شيرين است از ميان بردارد. فرهاد نيز به شرط آن که خسرو، شيرين را ترک کند مي پذيرد. وقتي به خسرو خبر مي رسد کندن کوه رو به اتمام است، خسرو کسي را به کوه مي فرستد و به دروغ خبر مرگ شيرين را به فرهاد مي دهد. فرهاد با شنيدن اين خبر از کوه پرت مي شود و مي ميرد.
پس از مرگ مريم، خسرو که از ناز شيرين عاجز مي شود در پي "شکر" ،زيبا رويي از اصفهان، مي رود ولي باز هم عشق شيرين را نمي تواند فراموش کند و سرانجام به خواستگاري شيرين مي فرستد و او را با آرايشي شاهانه به مداين مي آورد. پس از چندي خسرو به خواست شـيرين به داد و دانش رو مي آورد و "شيرويه" فرزندي که از مريم دارد بر تخت مي نشيند. شيرويه از بدخويي و بد سگالي و عشقي که به شيرين دارد، پدر را به بند مي کشد و شبي به خواست وي، خسرو در خواب با دشنه اي به قتل مي رسد و ديگر روز، شيرويه ي پدر کش طي پيام عاشقانه اي به شيرين وعده مي دهد که چون سوگ شاه پايان يابد، او را به همسري خواهد گزيد. شيرين به دخمه ي شاه مي رود. بر جگر گاه شکافته ي شاه بوسه اي مي زند و با دشـنه اي سينه ي خود را مي شکـافد و همان جا در کنار پيکر خونين خسرو جان مي دهد.

خلاصه اي از داستان رومئو و ژوليت


"رومئو" جواني نجيب زاده از خاندان" مونتاگو-Montague" به همراه دوستش" بن وليو-"Benvolio ناشناخته به مهماني خاندان "کاپولت- "Capulet مي رود. اين دو خاندان، دشمني ديرينه اي با هم دارند تا جايي که کينه و خون ريزي را به جايي رسانده اند که شاه زاده¬ي شهر" ورنا-"Verona به آن ها هشدار داده است که سزاي عاملان هر دعوايي مرگ خواهد بود.
در آن مهماني چشمان رومئو ناگهان به ژوليت، دختر چهارده ساله ي کاپولت، مي افتد و زيبايي راستين را در وجود او حس مي کند و عشقي را که تا ساعاتي قبل از آن به دختري به نام" رزالين- Rosalin" داشته، به دست فراموشي مي سپارد.
هر دو با نخستين نگاه عاشق مي شوند. آن گاه که پاسي از شب مي گذرد، رومئو به باغ کاپولت مي رود، تا در کنار دريچه¬ي اتاق ژوليت، زيبايي او را پرستش کند. ژوليت را در بالکن مي بيند که همانند خورشيد از خاور بر آمده است. ژوليت با خود نجوا مي کند و راز نهان را آشکار مي کند و مي گويد دريغا که رومئو از"مونتاگو" هاست، حال آن که خودش "کاپولت" است. آن ها از عشق خود با يک ديگر سخن مي گويند و پيمان ازدواج مي بندند. رومئو نزد "راهب لارنس- "Friar Lawrenceمي رود، تا ترتيب عقد و ازدواج را بدهد و آن ها پنهاني ازدواج مي کنند.
"تيبالت"Tybalt-، پسر عموي ژوليت که در مهماني رقص رومئو را شناخته، ولي به خاطر پافـشاري کاپولت پير از جـدال پرهيز کـرده بود، روز بـعد با ديدن رومـئو در خيابان او را به ستيز فرا مي خواند، با اين همه رومئو هرگز خواستار جدال نيست . "مرکوتيو " Mercutio-دوست رومئو، ستيز را مي پذيرد و سخت زخمي مي شود. رومئو ناچار تيبالت را مي کشد و در نتيجه به فرمان شاه زاده از ورونا به جايي دور دست تبعيد مي شود.
ژوليت به کمک پرستار از رومئو مي خواهد تا پيش از ترک ورونا با او ديدار کند و اين در حالي است که رومئو آماده¬ي خود کشي است. اما راهب لارنس او را دلداري مي دهد که براي بخشش و بازگشت او کوشش خواهد کرد.
پدر و مادر ژوليت که از ازدواج او با رومئو ناآگاهند، پافشاري مي کنند که هر چه زودتر ژوليت با "پاريس"Paris-، خويشاوند شاهزاده، ازدواج کند.
ژوليت با راهب لارنس مشورت مي کند و طبق اندرز راهب، ژوليت بايد معجوني که او را براي مدت چهل و دو ساعت مرده نشان مي دهد، بنوشد. وي به ژوليت وعده مي دهد که بي درنگ پس از اين که مراسم سوگواري به پايان برسد، رومئو پنهاني او را از ورونا خواهد برد.
ژوليت معجون را مي نوشد. راهب لارنس پيغامي براي رومئو مي فرستد و از او مي خواهد قبل از به هوش آمدن ژوليت خود را به گورستان برساند. با اين همه، پيغام راهب لارنس به رومئو نمي رسد. خبر مرگ ژوليت در"مانتوا – "Mantuaبه رومئو مي رسد و تصميم مي گيرد به همراه ژوليت خاک را به آغوش کشد. زماني که او و نوکرش، گور ژوليت را مي شکافند، پاريس ناگهان به آن ها يورش مي برد و به دست رومئو کشته مي شود.
رومئو بر جنازه ي ژوليت مويه مي کند، او را در آغوش مي گيرد و مي بوسد و با نوشيدن زهري که به همراه آورده، جان مي دهد. هنگامي که ژوليت به هوش مي آيد، راهب لارنس آمده تا گور او را بشکافد زيرا فهميده که پيغامش به رومئو نرسيده است. ژوليت و راهب لارنس جنازه هاي رومئو و پاريس را مي بينند. ژوليت از حادثه آگاه مي شود و با بوسيدن رومئو و نوشيدن زهري که او نوشيده است، در پي آن بر مي آيد که جان خود را بگيرد. سرانجام با خنجر رومئو سينه¬ي خود را مي درد و بر جنازه ي او جان مي دهد.
دو خاندان کاپولت و مونتاگو از دشمني ديرينه پشيمان مي شوند و با اندوه و شرمساري دست از دشمني بر مي دارند.

سؤالي که در اين جا به ذهن مي رسد اين است که آيا اصل داستان" خسرو و شيرين" زاده ي ذهن نظامي بوده است؟ و آيا "رومئو و ژوليت" داستاني است پرورده ي ذهن خود شکسپير، يا آن که اين داستان ها قدمت و پيشينه اي داشته اند که مربوط به قبل از روزگار اين دو شاعر بوده است و نظامي و شکسپير در واقع آن داستان ها را به زبان شيرين خود آراسته و بازگويي کرده اند؟

MR_Jentelman
1st December 2010, 12:01 AM
تاريخچه ي داستان " خسرو و شيرين"
داستان خسرو و شيرين به صورت افسانه وار بخشي از تاريخ ايران بوده که مربوط است به دوران پادشاهي پرويز، زماني که مقدمات تباهي کار ساسانيان و شکست ايران از تازيان فراهم مي گردد. بنابراين زاده ي ذهن نظامي نيست، بلکه سينه به سينه در طول دوران نقل شده تا به او رسيده است.
بنابراين قبل از اين که نظامي گنجوي اين داستان را به رشته ي نظم در آورد، داستان سراها و شاعران ديگري هم آن را نقل کرده بوده اند، که از مهم ترين آن ها مي توان به " فردوسي"، شاعر بلند آوازه ي ايران در "شاه نامه" و "فخرالدين گرگاني" در "ويس و رامين" اشاره کرد.
تاريخچه ي داستان رومئو و ژوليت


شکسپير را پدر نمايش نامه نويسي انگليس مي شمارند. البته بايد توجه داشت که وي همواره موضوع نمايش نامه هايش را از منابع ديگري به دست مي آورد:
«شکسپير موضوع بسياري از نمايش نامه هاي خود را از تاريخ رم باستان يا کتاب پلوتارک برگزيده است و به نيروي انديشه و خيال آن ها را به صورت زيباترين تراژدي ها در آورده است».(اسدي زاده... ،1354: 598)
در پاسخ به سوالي که در مورد ريشه ي اين دو داستان مطرح شد، بايد بگوييم همان طور که نظامي آفريننده ي داستان خسرو و شيرين نيست و اين داستان را از تاريخ اخذ کرده. و از آثار پيشينيان هم براي خلق آن کمک گرفته است، شکسپير نيز اصل داستان رومئو و ژوليت را براي اولين بار خلق نکرده بلکه اين داستان هم قدمت طولاني دارد.
آن چه درباره ي اين داستان مسلم است آن است که ماجراي آن يک جريان واقعي بوده که در وروناي ايتاليا روي داده. هنوز هم ساختمان خانه ي کاپولت و حتي بالکني که ژوليت از آن جا با رومئو نجوا مي کرده پا بر جا است و يک مکان ديدني براي دوست داران اين داستان تاريخي و زيباست. عاشقان از سراسر دنيا به آن جا مي روند و نامه ها و آروزهاي عاشقانه خود را به اميد وصال، لاي درزهاي ديوار آن جاي مي دهند.
با نگاه ي به خلاصه ي دو داستان به نزديکي بسيار اين دو اثر پي مي بريم. براي نمونه:


- همان طور که خسرو و شيرين از نژاد شاهان و عالي تبار هستند، رومئو و ژوليت هم از دو خاندان ثروتمند و سرشناس شهر پاي مي گيرند.
- شروع ماجراهاي عاشقانه در هر دو داستان در يک لحظه صورت مي گيرد. خسرو و شيرين در لحظه اي با شنيدن وصـفي و ديدن تصـويري دل مي بازند و رومـئو و ژوليت با نگاه ي عاشق مي شوند.
- در راه وصال هر دو گروه عاشق، چه خسرو و شيرين و چه رومئو ژوليت مشکلات و موانع بسيار پيش مي آيد که روند داستان را شکل مي دهند.
- هم خسرو و شيرين موفق به ازدواج مي شوند و هم رومئو و ژوليت.
- همان طور که خسرو رقيب عشقي سرسختي هم چون فرهاد دارد، رومئو نيز رقيب سخت کوشي چون پاريس دارد.
- خسرو رقيب خود فرهاد را با مکر و نيرنگ مي کشد و از سر راه بر مي دارد و رومئو هم به دست خود پاريس را مي کشد.
- همان طور که شيرين رقيباني چون مريم و شکر دارد و دست آخر اوست که فاتح قلب خسرو مي شود، ژوليت هم با برتري خود موجب مي شود رومئو عشق جان گداز رزالين را فراموش کند و عشق خود را تمام و کمال و تا پاي جان نثار او کند.
- هر دو زوج براي رسيدن به خواسته هايشان و ايجاد ارتباط با يکديگر رابطي دارند که با حسن نيت و دور انديشي، همراه و راهنماي آن ها در راه به فرجام رساندن اين عشق است. شاپور دوست مشترک خسرو و شيرين و رابط عشق آن دو است و کشيش لارنس ميانجي و رفيق درد آشناي رومئو و ژوليت مي باشد.
- در طول هر داستان شش شخصيت مي ميرند: در داستان نظامي با مرگ هرمز (پدر خسرو)، مه ين بانو (عمه ي شيرين)، فرهاد، مريم، خسرو و شيرين مواجه مي شويم و در داستان شکسپير؛ مرکويتو (دوست رومئو)، تيبالت (پسر عموي ژوليت)، مادر رومئو، پاريس، رومئو و ژوليت.
- در هر دو داستان دو نفر از شدت عشق زياد و با تصور اين که محبوبشان از دنيا رفته و بي او تمايلي به ادامه ي زندگي ندارند دست به خودکشي مي زنند. در داستان نظامي، فرهاد و شيرين و در داستان شکسپير، رومئو و ژوليت.
- در ترسيم سيماي قهـرمانان عاشق، هم نظامي عشق خسـرو را همراه با تغيير و تحول توصيف مي کند و هم شکسپير شخصيت رومئو را از طريق شناخت عشق واقعي متحول ساخته و از او قهرماني پويا مي سازد.
- شيرين و ژوليت هر دو به عشق خود وفادار هستند و سختي هاي راه عشق را براي رسيدن به آن تحمل مي کنند. هر چند هر دو مورد مـحبت و توجه بسيار مـردان ديگري چون فرهاد و پاريس قرار مي گيرند، ليکن لحظه اي از انديشـيدن به عشـق راستين خود دست بـردار نيستند و هر دوي آن ها را مي توان قهرمان اصلي داستان در نظر گرفت که در فصل بعد به تفصيل در مورد آن بحث خواهد شد. هم شيـرين و هم ژوليت در نهايت به خاطر مرگ محبوبشان با خنجر سينه ي خود را شکافته و جان مي سپارند.
- پايان هر دو داستان با مرگ دل خراش و فاجعه گونه ي قهرمانان، حالتي تراژيک و تکان دهنده دارد. در هر دو اثر، قهرمانان در اوج کشته مي شوند و دفـتر عـشق پر سـوز و گدازي که در طول داستان ورق مي خورد، در صفحه ي مرگ نا به هنگام آن ها به شکل غم باري بسته مي شود.
- هر دو داستان پيشينه ي تاريخي دارند. هنوز آثاري از بيستون و نقش برجسته هايي از ماجراي خسرو و شيرين در کوه هاي کرمانشاه ديده مي شود. در ورونا هم هنوز بالکن خانه ي کاپولت ميعادگاه عاشقان است و به عنوان يک مکان ديدني و تاريخي مورد بازديد قرار مي گيرد.
- درون مايه و موضوع هر دو داستان بيان عشق و رسيدن به وصال و معشوق و به تبع آن فداکاري و ايثار قهرمانان در راه عشق و عاشقي است که از موضوع هاي جذاب و پر خواننده ي ادبيات است.

معرفي شخصيت هاي معادل در دو داستان


?- شيرين – ژوليت
اين دو شخصيت از جنبه هاي مختلفي در اين دو اثر به هم شباهت دارند از جمله:
زيبايي، شاد بودن، عاشق شـدن با يک نگاه، شرم و حيا، مهار کـردن هوس و تاکيـد بر ازدواج رسمي، بي قراري در عشق، دارا بودن شخصيت پويا، خودکشي به خاطر عشق، ...
?- خسرو- رومئو
اين دو شخصيت نيز از ديدگاه هاي مختلفي به هم شبيه اند مانند:
زيبايي، شادخواري و موسيقي دوستي، زبان لطيف عاشقانه، داشتن معشوقه هاي ديگر به جز شيرين و ژوليت، عاشق شدن در يک لحظه، خشونت و درگيري، پويايي شخصيت و ...
?- فرهاد – کنت پاريس
از جمله شباهت هاي موجود بين اين دو شخصيت مي توان به اين موارد اشاره کرد:
رقيب عشقي بودن براي قهرمانان مرد دو داستان، مرگ به دست قهرمانان مرد داستان، درگير بودن با عشقي يک جانبه و ....
?- مريم، شکر- رزالين
از شباهت هاي موجود بين اين سه شخصيت موارد زير را مي توان عنوان نمود:
حضور داشتن در حاشيه ي داستان، رقيب عشقي بودن براي قهرمانان زن داستان، کمک به تجلي بيشتر شخصيت اصلي زن داستان.
?- شاپور- کشيش لارنس
اين دو شخصيت نيز از جهاتي به هم نزديک اند مثلاً:
رابط بودن ميان عاشق و معشوق، هم دلي با آنان، نقش پردازي براي رساندن عاشق و معشوق به هم ديگر، ...
نتيجه گيري


در مجموع آن چه از اين رساله حاصل مي شود، اين است که " نظامي گنجوي" و" ويليام شکسپير"، دو شاعر مطرح و فرهيخته ي جهان ادبيات، در زندگي نامه ي خود شباهت هاي بسياري با هم دارند و شرايط تقريباً يکساني که در طي و طريق زندگي خود داشته اند، روحيات، ديدگاه ها، و احساسات به نسبت مشابهي را در ايشان موجب شده، که در نگارش آثار جاودانشان کاملاً مشهود است.
در پاسخ به اين سؤال اساسي که آيا نظامي گنجوي اولين سراينده ي قصه ي عشق "خسرو و شيرين" بوده و آيا شکسپير خالق داستان بي نظير "رومئو و ژوليت" است يا خير؟، به اين نکته مي رسيم که نه نظامي و نه شکسپير هيچ يک خالق اين داستان ها نبوده اند، بلکه در واقع اين دو قصه، قدمتي طولاني داشته اند. جزيي از "خسرو و شيرين" از تاريخ ايران بوده که به صورت افسانه درآمد، سينه به سينه نقل شده و به وسيله ي شاعران بسياري در طول زمان بازآفريني شده و هرکس به سليقه ي خود آن را به نظم يا نثر کشيده است. داستان عشق "رومئو و ژوليت" هم در اصل پيشينه اي ايتاليايي داشته، که زبان به زبان به گونه هاي مختلف نقل شده تا سرانجام، شکسپير اين قصه را به زبان انگليسي سروده و آن طور که بايد حق مطلب را در مورد آن ادا کرده است.
مقايسه ي داسـتاني اين دو اثر ما را به ايـن نتيجه مي رساند که هر دو از نظر محتواي داستان و پي رنگ آن بسيار به هم شباهت دارند. براي نمونه هر دو عاشق در هر اثر اشراف زاده و از خانواده اي ممتاز و برجسته هستند، در هر دو اثر عشق در يک لحظه به وجود مي آيد، هر دو زوج در راه وصال با مشکلات بي پاياني دست و پنجه نرم مي کنند، هم براي عاشقان مردِ داستان رقيباني وجود دارد و هم براي عاشقان زن، هر دو قهرمان باعث مرگ رقيب عشقي خود مي شوند، قهرمانان زن در هر دو داستان عفيف و خويشتن دارند، در هر دو رابطه ي عشقي شخصي نقش رابط و ميانجي را بازي مي کند که در اثر نظامي، شاپور و در اثر شکسپير، لارنس است، در طول هر داستان شش نفر از دنيا مي روند، در هر داستان دو مورد خودکشي عشقي وجود دارد، پايان هر دو داستان تراژيک است و در هر دو، عاشق و معشوق به طرز فاجعه آميزي کشته مي شوند، هر دو داستان پيشينه ي تاريخي دارند و هنوز آثار و بناهايي از آن ها در دنيا به جاي مانده و قابل رويت است، درون مايه و موضوع هر دو داستان عشق است، طرح و پي رنگ هر دو داستان در زمينه ي وجود بحران و کشمکش، هيجان، اوج و گره گشايي يکسان است.
شخصيـت ها در هر دو داسـتان با نهايت دقت و با رعايت استواري و اعتدال به تصوير کشيده شده اند. شخصيت هاي اصلي در هر دو داستان، قهرمانان عشقي يعني خسرو و شيرين، رومئو و ژوليت هستند که تقريباً از آغاز تا انتهاي داستان در حوادث و موقعيت هاي مختلف حضور فعال دارند و هر چهار نفر شخصيتي متحول و پويا دارند و شخصيت هاي ديگر در طول داستان معرفي مي شوند. نظامي و شکسپير براي ابلاغ انديشه و پيام داستان، مخاطب را به حال خود رها نکرده اند بلکه از طريق معرفي بي نظير شخصيت ها و شناساندن الگوهاي رفتاري آن ها، او را جذب ماجراهاي داستان مي کنند.
برخي شخصيت ها در دو داستان نقش و عملکردي موازي و معادل دارند و تأثيري که بر روند داستان مي گذارند بسيار به هم نزديک است که از آن ميان مي توان به اين شخصيت ها اشاره نمود: خسرو و رومئو، شيرين و ژوليت، فرهاد و کنت پاريس، مريم، شکر و رزالين، شاپور و کشيش لارنس.

به هر حال شباهت ميان اين دو اثر بسيار شگفت انگيز است ، چرا که مي دانيم چندين سده فاصله بين اين دو شاعر وجود داشته و تفاوت فاحش فرهنگي و تاريخي ميان آن ها بوده است و نيز آگاهيم که امکان مطالعه ي آثار پيرگنجه، به دليل نبود وسايل ارتباطي براي شکسپير ميسر نبوده است. بنابراين علت اين امر، چيزي نيست جز گستردگي دامنه ي ادبيات در سطح جهان، علاقه ي انسان هاي مختلف با افکار، عقايد، فرهنگ ها و احساسات گوناگون به داستان و داستان پردازي، درک معنا و عکس العمل مشترک از مفاهيم پسنديده و نکوهيده هم چون عشق، دوستي، فداکاري، صداقت، وفاداري، دروغ، نفرت، خيانت، مرگ و ... در همه جاي دنيا و به وسيله ي انسان هاي گوناگون.


منبع:تبيان

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد