PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ابله باشم ؟



touraj atef
11th November 2010, 10:39 AM
امروز سالروز تولد فيودور ميخاييلوويچ داستايوسكي است مردي كه اگر امروز زنده بود مي توانست 190 ساله باشد ! شوخي عجيبي است اما براي كسي كه در ذهنش همه چيز ممكن است و مي تواند به زيبائي افكار كند و دير باور اجتماعي فاسد را در رماني چون ” ابله ” به تصوير بكشد شايد حضور در تولد يك صد و نود سالگي چندان ابلهانه نباشد براي كساني كه با رمان ” ابله ” داستايوسكي آشنا نيستند بايد بگويم اين رمان حكايت كسي را تعريف مي كند كه بخاطر صداقت و عشق بي كران و عدم استفاده از حربه هاي جامعه متزلزل فرهنگي و شايد سقوط كرده و در بند فساد و تباهي , ملقب به ابله مي شود حكايت ابله به نوعي قصه ” بيگانه ” را در رمان معرروف كامو بيان مي كند ابله كسي است كه انسان است مي خواهد انسان بماند و اين انسان بودن را حتي به در بر كردن جامه ” ابله” شناختنش عاشقانه مي پذيرد دوست دارم كه در اين روز و به پاس ” ابله ” و زادروزي كسي كه ” ابله ” را آفريد كمي ” ابله ” بودن را تمرين كنيم !
ابله بودن ؟ بلي ساده است اگر بخواهيم كه اين ابله بودن خود كمال عاقلي است و به خود برگشتن و براي اين كار كافي است دست در دستهاي قلمم گذاريد با هم به ديار ابلهان قدم زنيم
ابله
مي خواهم ابله باشم تا درد برگهاي زرد و سرخ و قهوه اي پاييزي را در زير پاهاي شتابزدگان بي هيچ مقصد را در يابم و اندكي صبر و غرق شدن در لحظه اكنون را باور همگان شتابزده بهر هيچ نمايم
مي خواهم ابله باشم و به دنبال لبخند بي تمسخر آميز به آن دگري روم ,آن لبخند را به صورت دختركان شهرم بزنم تا باور كنند كه هنوز بهر واژه ” خانم ” زيبايند و هيچ هرزه دلي نيست كه بهر ” ماده ” دانستنشان آنها را به مهماني تزوير و ريا و فريب كشاند

مي خواهم ابله باشم و به دنبال مشتهاي گره كرده پسران شهرم روم كه صبر دارند تا هر چه از شهوت و حكايت ” نر ” بودن ها آيد نتواند مردانگي را از آنها بگيرد و باور كنند كه بايد مرد و نه نر باشند بايد قصه آن فتان شهوت آلود را از ياد برند و عشق را باور كنند و نگاه معشوق را حفظ و به دنبال هرزه گردي ها نشوند و باور كنند
عشق را همه چيز باشد و طمعي با عشق وجود ندارد و يگانگي ووصل با عشق است و مهر با عشق است نگار با عشق است و نگين عشق تنها گوهر جهان هستي است

مي خواهم ابله باشم به دنبال چين هاي در هم رفته گيسوي بانواني روم كه در آِينه خود را مي بيند و هنوز باور دارد كه نگذشته است هنوز مي تواند معشوق باشد هنوز هم در چشمهاي يارش يگانه بانو است و اين گيسوان گره گرده ,اين زلف چين چين شكنش اقيانوس دل مردش را به تلاطمي جاودانه ز مهر اندازد

مي خواهم ابله باشم و به دل جوانمردي خوش باشم كه مرد است همچنان غيرتي دارد ز آگاهي نه زآن تعصبي كه مي خواهد يارش را در سياه جامه خشك مغزي ” نر ” گونه اش زنداني كند و خود به دنبال هر هوس الواني بانويش را از ياد برد و مهر او را به هيچ فروشد

مي خواهم ابله باشم و باور كنم هنوز هم مي توان عشق به دياري باشد مهر بهر ملك و خواستن بهينه براي وطن و ترنم ” چو ايران نباشد تن من مباد ” بي كران نجوائي ز بي كران مردم اين مرز و بوم در تمامي ديارش از كوه ارس تا درياچه هامون از سرخش تا خرمشهر از درياي كاسپين تا مرواريد خليج پارس گردان شود

مي خواهم ابله باشم باور كنم هنوز هم مهر به همسايه هست هنوز بخشش وجود دارد هنوز مي توان بهر شادي آن ديگري بي بهانه شاد بود هنوز هم آش مادر بزرگي قومي اخم آلود و دلگير ز هيچي را دور هم آورد و آشتي به آنها دهد هنوز هم چشمهائي به آتش چهار شنبه سوري خيره مي شود شعله عشقش را ياد مي آورد هنوز هم انار و سيب و حافظ يلدا عشق را تداعي كند هنوز هم مهرگان و آبانگان و آذرگان پاييز عاشقانه را برايمان سازد

مي خواهم ابله باشم و باور كنم كه دريا بوسه بر پاي ساحل مي زند و به خشكي او با چشم غرور نمي نگرد و ساحل هم بهر حقير شمردن خود غرق در دريا نمي شود

مي خواهم ابله باشم و باور كنم هنوز تو هستي و من هستم تا ما شويم هنوز نسيمي موهايم را نوازش مي دهد كه يار را به يادم آورد هنوز هم آن چشمهاي رويائي به يار با ديده اعتماد مي نگرد و ريسمان اعتماد پوسيده و فرسوده و متروك نيست

مي خواهم ابله باشم و باور كنم كه ابله نيستم كه به دنبال عشق بي بهانه فرياد ها در ميان سكوت زده ام ! هنوز اميد هست و باور كه كسي, بي بهانه عشق مي دهد و ايمان دارد آدمي هنوز يافت مي شود عشقها كاغذي نيست و ترانه هاي جعلي از زبان خارج نشود و سبزي دل و سپيدي روح و زبان سرخ جاودان الوان مهري را به همه فرزندان مولانا و حافظ و سعدي و فردوسي و خيام و فروغ و… مي دهد

مي خواهم ابله باشم و باور كنم كه اهريمن به دنبال انسان نيست شده نمي گردد كه در برابر او سر به خاك گذارد
مي خواهم ابله باشم ؟
آيا بايد ابله باشم ؟
نه هنوز هم مي توان عاشق شد
تو آني
كه قفلها را به عشق نه به كليد باز مي كني
تو آني
كه مهر را بر لبهايم زني كه با تو كلامي نباشد كه بوسه حرف ما است
تو آني
كه باور كني مي توان زلفها را به هم گره زد و ترانه همرهي با هم زد
تو آني
كه باور كني هنوز عشق هست
تو آني
كه مي داني براي باور اين رويا نبايد ابله بود و ابله ماند
www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.comhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/11/eye-scream.jpg?w=134&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/11/eye-scream.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد