touraj atef
1st November 2010, 11:00 AM
باران مي آيد در زير نوازش مهر ُآسمان
تنها نجوا
“رهائي ز بغض سكون و رخوت ” باشد باز
باز نجواي آن عاشق شوريده كه وعده اي مي داد
” زير باران بايد رفت “
و زير باران بايد رفت
نجواي اميد بايد خواند
فرياد ز بغض درون بايد زد
و هجر ديروز را فراموش
آغوش اميد امروز را باور
و ز دلهره فردا ياد نكرد
كدامين دلهره ؟
كدامين فردا ؟
و باز نجوائي كرد
ترنمي ز عشق و اميد
آوازي كه ماندني است
آري شاعره شوريده دل, ما را گفت
” تنها صدا است كه باقي ماند “
ليك تنها صدا باقي نيست
هر صدائي نيست باقي
جاودانه ترنم كجاست ؟
……………………………..
روزگاران آمدند
پر صدا
زگفته هاي جعلي بي شمار
برترين
بهترين
زورمند ترين
منم
منم
منم
ليك كدامين صدا باقي ماند ؟
نجواي
عاشق ترين
پر مهر ترين
صبورترين
و
مائيم
مائيم
آري” ما “باقي ماند
صداي” ما” باقي ماند
……………….
اين نجواي باران
اين دلگرفتگي آسمان
اين باور حضورمهرباران
آري
آري
اين دل ترنمها باقي ماند
…………………..
زير باران بايد رفت
دستها را به روياي آغوش آويخت
فريادي دوباره كرد
بوسه اي
يگانگي
وصل
مهر
فرياد
فرياد
……………….
زير باران رفت
ترانه اي بايد خواند
ز شورو اميد
و باز دلداده شد
بايد گفت
آري نجوايم زنده است
اندرون غوغايم پيدا است
عاشق دل من چه بي همتا است
…………………..
زير باران بايد رفت
صداي جاودان فروغ را آورد ياد
تنها صدا است مي ماند
آري صدا
آن صدائي كه گفت مرا
دوست داشته باش
خود را
مرا
او را
مهر آويز
پر اميد
پر ايمان
پر زمهر
……………..
زير باران رفت
از ياد ببرد دلتنگي فرياد
بار ديگر شور را طعنه زد برغم باد
سوار موج زيستن دوباره شد
و باز باور كرد
دلشكسته شود باز دلدار
دلشكسته شود باز دلدار
www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.comhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/11/aki20.jpg?w=113&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/11/aki20.jpg)
تنها نجوا
“رهائي ز بغض سكون و رخوت ” باشد باز
باز نجواي آن عاشق شوريده كه وعده اي مي داد
” زير باران بايد رفت “
و زير باران بايد رفت
نجواي اميد بايد خواند
فرياد ز بغض درون بايد زد
و هجر ديروز را فراموش
آغوش اميد امروز را باور
و ز دلهره فردا ياد نكرد
كدامين دلهره ؟
كدامين فردا ؟
و باز نجوائي كرد
ترنمي ز عشق و اميد
آوازي كه ماندني است
آري شاعره شوريده دل, ما را گفت
” تنها صدا است كه باقي ماند “
ليك تنها صدا باقي نيست
هر صدائي نيست باقي
جاودانه ترنم كجاست ؟
……………………………..
روزگاران آمدند
پر صدا
زگفته هاي جعلي بي شمار
برترين
بهترين
زورمند ترين
منم
منم
منم
ليك كدامين صدا باقي ماند ؟
نجواي
عاشق ترين
پر مهر ترين
صبورترين
و
مائيم
مائيم
آري” ما “باقي ماند
صداي” ما” باقي ماند
……………….
اين نجواي باران
اين دلگرفتگي آسمان
اين باور حضورمهرباران
آري
آري
اين دل ترنمها باقي ماند
…………………..
زير باران بايد رفت
دستها را به روياي آغوش آويخت
فريادي دوباره كرد
بوسه اي
يگانگي
وصل
مهر
فرياد
فرياد
……………….
زير باران رفت
ترانه اي بايد خواند
ز شورو اميد
و باز دلداده شد
بايد گفت
آري نجوايم زنده است
اندرون غوغايم پيدا است
عاشق دل من چه بي همتا است
…………………..
زير باران بايد رفت
صداي جاودان فروغ را آورد ياد
تنها صدا است مي ماند
آري صدا
آن صدائي كه گفت مرا
دوست داشته باش
خود را
مرا
او را
مهر آويز
پر اميد
پر ايمان
پر زمهر
……………..
زير باران رفت
از ياد ببرد دلتنگي فرياد
بار ديگر شور را طعنه زد برغم باد
سوار موج زيستن دوباره شد
و باز باور كرد
دلشكسته شود باز دلدار
دلشكسته شود باز دلدار
www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.comhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/11/aki20.jpg?w=113&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/11/aki20.jpg)