نازخاتون
24th October 2010, 03:27 PM
آنا كاره نين؛همسر يك سياستمدار عالي رتبه و داراي يك پسر به زيبايي خوش است.
او جهت رفع اختلاف برادر و زن برادرش مسافر شده است ...
در قطار به برادرش فكرمي كند كه مدام با زنان بد كاره است و
كوچكترين ترحم و توجهي به همسرلاغر وزشتش كه مادر چندين فرزند اوست ندارد...
در همين حال؛ با پير زن بغل دستي اش گرم مي گيرد و پيرزن از او دعوت مي كند كه در ميهماني فرداي او شركت كند؛ وآنا مي پذيرد...
هنگام پياده شدن از قطارپسرپيرزن كه افسرجوان وزيبايي است به استقبال مادرش آمده ودر يك نگاه آنا وورانسكي عاشق مي شوند...
فرداي آنروزآنا با لباس زيبايي به جشن مي رود وچشمان همه را خيره ي زيبايي مسخ كننده اش مي كند...
ورانسكي از آنا دعوت ميكند تا با او برقصد و آنا مي پذيرد
چند روزي مسافرتش را بخاطر ورانسكي به تاخير مي اندازد
و مدام يكديگر را مي بينند
سرانجام آنا بر مي گردد اما نه تنها بلكه با ورانسكي...
شوهرش جلوي ايستگاه به استقبال اوآمده و آنا آنها را به هم معرفي مي كندوآنها با هم دست مي دهند و چند قدمي از آنا جلو مي افتند
در همان لحظه براي اولين بار شوهرش را برانداز ميكند
قد كوتاه؛ شكم گنده؛ وكله تاسش چقدر مفتضح بود واوخبر نداشت؟
به خواسته آنا؛ آنها به كرات ازورانسكي دعوت مي كنند تا در ميهماني هايشان شركت كند و ورانسكي در همه جا در كنار آناست و او را مي پرستد؛اسب سواري ؛گلف؛ و...هر جايي كه آناهست ورانسكي نيز هست
...
او جهت رفع اختلاف برادر و زن برادرش مسافر شده است ...
در قطار به برادرش فكرمي كند كه مدام با زنان بد كاره است و
كوچكترين ترحم و توجهي به همسرلاغر وزشتش كه مادر چندين فرزند اوست ندارد...
در همين حال؛ با پير زن بغل دستي اش گرم مي گيرد و پيرزن از او دعوت مي كند كه در ميهماني فرداي او شركت كند؛ وآنا مي پذيرد...
هنگام پياده شدن از قطارپسرپيرزن كه افسرجوان وزيبايي است به استقبال مادرش آمده ودر يك نگاه آنا وورانسكي عاشق مي شوند...
فرداي آنروزآنا با لباس زيبايي به جشن مي رود وچشمان همه را خيره ي زيبايي مسخ كننده اش مي كند...
ورانسكي از آنا دعوت ميكند تا با او برقصد و آنا مي پذيرد
چند روزي مسافرتش را بخاطر ورانسكي به تاخير مي اندازد
و مدام يكديگر را مي بينند
سرانجام آنا بر مي گردد اما نه تنها بلكه با ورانسكي...
شوهرش جلوي ايستگاه به استقبال اوآمده و آنا آنها را به هم معرفي مي كندوآنها با هم دست مي دهند و چند قدمي از آنا جلو مي افتند
در همان لحظه براي اولين بار شوهرش را برانداز ميكند
قد كوتاه؛ شكم گنده؛ وكله تاسش چقدر مفتضح بود واوخبر نداشت؟
به خواسته آنا؛ آنها به كرات ازورانسكي دعوت مي كنند تا در ميهماني هايشان شركت كند و ورانسكي در همه جا در كنار آناست و او را مي پرستد؛اسب سواري ؛گلف؛ و...هر جايي كه آناهست ورانسكي نيز هست
...