Mina_Mehr
23rd October 2010, 02:56 PM
يك لحظه تصور كنيد، تازه از سر كار به خانه برگشتهايد. كيفتان را زمين نگذاشته، بچهها به طرفتان ميدوند. تازه يادتان ميآيد كه ظهر پاي تلفن چه قولي به آنها دادهايد...
. همه جلوي در آمادهاند و قرار است با هم برويد بيرون. اين اولين بار نيست كه با هم بيرون ميرويد اما بعيد است كه حتي يك بار با خودتان حساب و كتاب كرده باشيد كه اين «بيرون» كجاست؟ سينما، استخر، ورزشگاه يا ... نه! راستش اغلب اوقات ما به هيچكدام از اين مكانها نميرويم. حتي اگر برويم هم مراسم «بيرونرفتن» باز به يك جاي تكراري و هميشگي ختم ميشود و آن هم جايي نيست جز يك رستوران فستفود! با گذشت زمان مفهوم پديدههاي اطراف ما دستخوش تغييرات فراواني ميشوند. آنقدر كه گاهي يك پديده معنايي بهطور كلي متفاوت با مفهوم اوليهاش پيدا ميكند. رستورانهاي فستفود يكي از بهترين مثالها براي تغيير تدريجي مفاهيم در يك جامعه هستند. در روزگار ما ديگر «غذاخوردن در كوتاهترين زمان ممكن» هدف اصلي ورودمان به يك رستوران فستفود به حساب نميآيد. در اغلب موارد ما به همراه دوستان يا خانواده خود به يك رستوران پا ميگذاريم تا «لذت باهم بودن» و «سپريكردن اوقاتي خوش» را تجربه كنيم. رستورانهاي فستفود غالبا با رنگهاي شاد و زنده طراحي شدهاند و ما ناخودآگاه احساس ميكنيم كه در فضاي مهيج و پرانرژي قرار گرفتهايم. رستوران فستفود آرام آرام جاي قهوهخانههاي سنتي و كافيشاپهاي مدرن را ميگيرند و كاركرد اجتماعي جديدي را در جامعه ايران براي خود دستوپا ميكنند. اگر باور نميكنيد كافي است لحظهاي چشمانتان را ببنديد و در هر كجايي كه ايستادهايد كوچه و خيابانهاي اطرافتان را در نظر آوريد. در اين سالها تقريبا در هر خيابان و محلهاي چندين رستوران فستفود تاسيس شده است و اين روند همچنان با سرعتي عجيب و باور نكردني ادامه دارد. پرداختن به علت رشد قارچگونه فستفودها در ايران خود مجالي گسترده را طلب ميكند. اما يك واقعيت را بايد بپذيريم و آن اين است كه در حال حاضر ارزانترين و در دسترسترين تفريح و سرگرمي اكثريت مردم ايران، رفتن به همين رستورانهاست. بايد قبول كنيم كه در ذهن ما رفتن به يك رستوران فستفود مترادف با نوعي خوشگذراني است و حاضريم براي آن حتي مدتها در صف تحويل غذا منتظر بايستيم، اتفاقي كه خود از عجايب روزگار ماست. ما با خوشحالي مدتها در صف غذايي معطل ميمانيم كه نامش با «سرعت» گره خورده است. از طرفي با رضايت از جيب خودمان پول ميدهيم تا عوامل بيماريزاي بسياري از بيماريها را با دستان خود به بدنمان وارد كنيم.
اشتباه نكنيد! در اين يادداشت قصد نداريم بار ديگر از مضرات سوسيس و كالباس و سيب زمينيهاي سرخكرده بگوييم. تقريبا همه ما ميدانيم فستفودها با بدن ما چه ميكنند اما باز هم قرارهاي ماهانه با دوستان قديميمان را در يكي از همين رستورانها برگزار ميكنيم.
در اين يادداشت و سلسله يادداشتهاي هفته آينده ميخواهيم دريچهاي تازه به روي اين پديده جديد و البته مخاطرهآميز بگشاييم. ما مجبوريم رشد فزاينده رستورانهاي فستفود را در سطح شهرها و حتي مناطق روستايي كشورمان به عنوان واقعيتي «ناخوشايند» بپذيريم. اما اين پذيرش هرگز به معناي خالي بودن دست ما و مسوولان امر نيست. فستفودها به هر ترتيب در ميان غذاهاي سالم طبقهبندي نميشوند اما آيا اين به آن معناست كه نميتوانيم آسيبهاي ناشي از مصرف آنها را كاهش دهيم؟ تجربههاي جهاني نشاندادهاند كه پاسخ اين سوال قطعا منفي است. بدون ترديد ساندويچهاي مكدونالد و كيافسي و پيتزاهاي دومينوي امروزي به مراتب كمنمكتر، كمروغنتر و كمكالريتر از دو دهه قبل هستند. اين تغييرات اما هرگز به خودي خود پديد نيامدهاند. در حقيقت تلاش و همكاري گسترده متخصصان، پزشكان و مراكز پژوهشي و رسانهاي با قانونگذاران و دولتمردان اين كشورها موجب شده است تا حتي اين امپراتوريهاي بزرگ فستفود «مجبور» به ايجاد تغييراتي در كيفيت و سلامت محصولات خود شوند.
در چنين كشورهايي «سلامت محصولات غذايي» به چنان گفتمان غالبي تبديل شده است كه حتي رستورانهاي بزرگ زنجيرهاي براي پيشي گرفتن از رقباي خود با بهكار بردن شيوههاي خلاقانه و به صورت كاملا اختياري با صرف هزينههاي گزاف ضريب سلامتي محصولات خود را بالا ميبرند و از آن به عنوان يك اهرم تبليغي استفاده ميكنند. ابداع شيوههاي جديد پخت بدون روغن، كوچك كردن ساندويچها و درج دقيق كالري هر محصول، تنها مثالهاي سادهاي از تلاش اين رستورانها براي جلب نظر مشتريان آگاهشان به حساب ميآيند. متاسفانه در اين راه ما هنوز در نخستين گام ايستادهايم. نه قانوني داريم كه رستورانهاي فستفود را ملزم به كاهش و اعلام مصرف نمك، روغن و كالري در محصولاتشان كند و نه مردم عزيز كشورمان آگاهي از محتويات يك ساندويچ يا پيتزا را به بخشي از حقوق خود ميدانند. بر همين اساس در هفتههاي آينده تلاش ميكنيم تا موضوع كاهش آسيب در مصرف فستفودها را از ديدگاههاي گوناگون مورد برسي قرار دهيم.
. همه جلوي در آمادهاند و قرار است با هم برويد بيرون. اين اولين بار نيست كه با هم بيرون ميرويد اما بعيد است كه حتي يك بار با خودتان حساب و كتاب كرده باشيد كه اين «بيرون» كجاست؟ سينما، استخر، ورزشگاه يا ... نه! راستش اغلب اوقات ما به هيچكدام از اين مكانها نميرويم. حتي اگر برويم هم مراسم «بيرونرفتن» باز به يك جاي تكراري و هميشگي ختم ميشود و آن هم جايي نيست جز يك رستوران فستفود! با گذشت زمان مفهوم پديدههاي اطراف ما دستخوش تغييرات فراواني ميشوند. آنقدر كه گاهي يك پديده معنايي بهطور كلي متفاوت با مفهوم اوليهاش پيدا ميكند. رستورانهاي فستفود يكي از بهترين مثالها براي تغيير تدريجي مفاهيم در يك جامعه هستند. در روزگار ما ديگر «غذاخوردن در كوتاهترين زمان ممكن» هدف اصلي ورودمان به يك رستوران فستفود به حساب نميآيد. در اغلب موارد ما به همراه دوستان يا خانواده خود به يك رستوران پا ميگذاريم تا «لذت باهم بودن» و «سپريكردن اوقاتي خوش» را تجربه كنيم. رستورانهاي فستفود غالبا با رنگهاي شاد و زنده طراحي شدهاند و ما ناخودآگاه احساس ميكنيم كه در فضاي مهيج و پرانرژي قرار گرفتهايم. رستوران فستفود آرام آرام جاي قهوهخانههاي سنتي و كافيشاپهاي مدرن را ميگيرند و كاركرد اجتماعي جديدي را در جامعه ايران براي خود دستوپا ميكنند. اگر باور نميكنيد كافي است لحظهاي چشمانتان را ببنديد و در هر كجايي كه ايستادهايد كوچه و خيابانهاي اطرافتان را در نظر آوريد. در اين سالها تقريبا در هر خيابان و محلهاي چندين رستوران فستفود تاسيس شده است و اين روند همچنان با سرعتي عجيب و باور نكردني ادامه دارد. پرداختن به علت رشد قارچگونه فستفودها در ايران خود مجالي گسترده را طلب ميكند. اما يك واقعيت را بايد بپذيريم و آن اين است كه در حال حاضر ارزانترين و در دسترسترين تفريح و سرگرمي اكثريت مردم ايران، رفتن به همين رستورانهاست. بايد قبول كنيم كه در ذهن ما رفتن به يك رستوران فستفود مترادف با نوعي خوشگذراني است و حاضريم براي آن حتي مدتها در صف تحويل غذا منتظر بايستيم، اتفاقي كه خود از عجايب روزگار ماست. ما با خوشحالي مدتها در صف غذايي معطل ميمانيم كه نامش با «سرعت» گره خورده است. از طرفي با رضايت از جيب خودمان پول ميدهيم تا عوامل بيماريزاي بسياري از بيماريها را با دستان خود به بدنمان وارد كنيم.
اشتباه نكنيد! در اين يادداشت قصد نداريم بار ديگر از مضرات سوسيس و كالباس و سيب زمينيهاي سرخكرده بگوييم. تقريبا همه ما ميدانيم فستفودها با بدن ما چه ميكنند اما باز هم قرارهاي ماهانه با دوستان قديميمان را در يكي از همين رستورانها برگزار ميكنيم.
در اين يادداشت و سلسله يادداشتهاي هفته آينده ميخواهيم دريچهاي تازه به روي اين پديده جديد و البته مخاطرهآميز بگشاييم. ما مجبوريم رشد فزاينده رستورانهاي فستفود را در سطح شهرها و حتي مناطق روستايي كشورمان به عنوان واقعيتي «ناخوشايند» بپذيريم. اما اين پذيرش هرگز به معناي خالي بودن دست ما و مسوولان امر نيست. فستفودها به هر ترتيب در ميان غذاهاي سالم طبقهبندي نميشوند اما آيا اين به آن معناست كه نميتوانيم آسيبهاي ناشي از مصرف آنها را كاهش دهيم؟ تجربههاي جهاني نشاندادهاند كه پاسخ اين سوال قطعا منفي است. بدون ترديد ساندويچهاي مكدونالد و كيافسي و پيتزاهاي دومينوي امروزي به مراتب كمنمكتر، كمروغنتر و كمكالريتر از دو دهه قبل هستند. اين تغييرات اما هرگز به خودي خود پديد نيامدهاند. در حقيقت تلاش و همكاري گسترده متخصصان، پزشكان و مراكز پژوهشي و رسانهاي با قانونگذاران و دولتمردان اين كشورها موجب شده است تا حتي اين امپراتوريهاي بزرگ فستفود «مجبور» به ايجاد تغييراتي در كيفيت و سلامت محصولات خود شوند.
در چنين كشورهايي «سلامت محصولات غذايي» به چنان گفتمان غالبي تبديل شده است كه حتي رستورانهاي بزرگ زنجيرهاي براي پيشي گرفتن از رقباي خود با بهكار بردن شيوههاي خلاقانه و به صورت كاملا اختياري با صرف هزينههاي گزاف ضريب سلامتي محصولات خود را بالا ميبرند و از آن به عنوان يك اهرم تبليغي استفاده ميكنند. ابداع شيوههاي جديد پخت بدون روغن، كوچك كردن ساندويچها و درج دقيق كالري هر محصول، تنها مثالهاي سادهاي از تلاش اين رستورانها براي جلب نظر مشتريان آگاهشان به حساب ميآيند. متاسفانه در اين راه ما هنوز در نخستين گام ايستادهايم. نه قانوني داريم كه رستورانهاي فستفود را ملزم به كاهش و اعلام مصرف نمك، روغن و كالري در محصولاتشان كند و نه مردم عزيز كشورمان آگاهي از محتويات يك ساندويچ يا پيتزا را به بخشي از حقوق خود ميدانند. بر همين اساس در هفتههاي آينده تلاش ميكنيم تا موضوع كاهش آسيب در مصرف فستفودها را از ديدگاههاي گوناگون مورد برسي قرار دهيم.