touraj atef
16th October 2010, 11:57 AM
دود بر مي خيزد
غرش كوه به عرش مي رود
فرياد ها مي زنند
آتشفشان بيدار گشته
آتشفشان بيدار گشته
و…
بغض كوهستان مي تركد
آتش از اندرون به برون مي ريزد
و همه جا را با دود و بي كران اندرونش مي سوزاند تا بگويد
سوخته ام در اين سالها
رنجيده و صبوري كرده ام
و حال مرا به اجبار نظاره كني چون كه نديدي پيشترها
آتشفشان زند
و اين درد او است
درد من است
و شايد درد تو و ما و شما و آنها باشد
در اندرونمان غوغائي است
سالها را به خموشي گذرانديم
بي هيچ ادعا
سختمان خواندند
بي احساس
بي تمنا
راضي
گوئي براي آن ديگري آمده ايم
حسهايمان در اندرون بافته و اسير شده است
بغض هايمان در تو در تو نديدن ها و نشنيدن ها و نچشيدنها است
هيچ صدائي و نجوائي و تمنائي
و ناگهان غرش
نفيري كه بوده است و خواهد بود
نفيري ز تمناي او
ز رسيدن به رويائي كه همره او است
در تلاطمي كه در شبهاي بي دغدغه پر غوغا سويت هجوم آورند
تمناي او
او را خواسته ام
خواسته ام به اندازه لحظه طلبهاي شقايقهاي سرخ
به درك لحظه نارنجي پيوند شب و روز
به خواستني چون تمناي گلهاي آفتابگردان به مهر
به بي كرانگي دشت سبز زيستن
به اندازه زنبق ها آبي سرزمين انديشه هاي درون
به وسعت درياي استغناي همره با وصل معشوق
و به اندازه گلهاي بنفشه پس از غرش آتشفشان فناو شايد هم بقا
ليك در تو در توي زيستن دور شده ام
او را خواهم در ميان آغوش دريا
در نزديك ترين ز نزديكي هايم
در غرقه شدن در گيسواني كه تنها مرز من با اوخواهد بود
مي خواهم
تا با او غرقه شوم
همراهش به دياري پرديسان رويم
پرديس را باور كنيم
غرشي زنيم
آتشفشاني شويم
و بر وجودش ريزيم
بسوزاني و سوخته شوي
بخواهي و خواسته شوي
اوج فرياد بغض و عشق را به آسمان زيستن بياويزيم
و گوئيم
دوست دارم
بهر تو آتشفشان شده ام
و غرقه شوي در جشني كه سوزاندنهايتان خواهد بود
به اندرونم بنگرم
آتشفشانت سر برون خواهد زد
مي دانم
مي دانم
بغض هايت از ياد خواهند رفت
گيسوان يار ماوايم خواهند شد
مرزها را خواهم شكست
و باور كنم
مرزي نبود
و نيست
و نخواهد بود
در آتشفشاني كه
سوزاند
ترا
مرا
و قصه عشق را به وجودمان اندازد
به سكوت نشينم
تا اندرونم روزي
عشق را فوران بر وجود يار افكند
به انتظارنشينم
به انتظار نشينم
تا آتشفشان اندرون بر خيزد
و باز غرش خواستن ها را براي او باور سازد
خواستني به وسعت چشمهائي كه از آن
عشق من است
دل من است
روح من است
مي دانم
مي دانم
آتشفشان خواهم شد
آتشفشان خواهم شدhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/volcano.jpg?w=150&h=104 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/volcano.jpg)
غرش كوه به عرش مي رود
فرياد ها مي زنند
آتشفشان بيدار گشته
آتشفشان بيدار گشته
و…
بغض كوهستان مي تركد
آتش از اندرون به برون مي ريزد
و همه جا را با دود و بي كران اندرونش مي سوزاند تا بگويد
سوخته ام در اين سالها
رنجيده و صبوري كرده ام
و حال مرا به اجبار نظاره كني چون كه نديدي پيشترها
آتشفشان زند
و اين درد او است
درد من است
و شايد درد تو و ما و شما و آنها باشد
در اندرونمان غوغائي است
سالها را به خموشي گذرانديم
بي هيچ ادعا
سختمان خواندند
بي احساس
بي تمنا
راضي
گوئي براي آن ديگري آمده ايم
حسهايمان در اندرون بافته و اسير شده است
بغض هايمان در تو در تو نديدن ها و نشنيدن ها و نچشيدنها است
هيچ صدائي و نجوائي و تمنائي
و ناگهان غرش
نفيري كه بوده است و خواهد بود
نفيري ز تمناي او
ز رسيدن به رويائي كه همره او است
در تلاطمي كه در شبهاي بي دغدغه پر غوغا سويت هجوم آورند
تمناي او
او را خواسته ام
خواسته ام به اندازه لحظه طلبهاي شقايقهاي سرخ
به درك لحظه نارنجي پيوند شب و روز
به خواستني چون تمناي گلهاي آفتابگردان به مهر
به بي كرانگي دشت سبز زيستن
به اندازه زنبق ها آبي سرزمين انديشه هاي درون
به وسعت درياي استغناي همره با وصل معشوق
و به اندازه گلهاي بنفشه پس از غرش آتشفشان فناو شايد هم بقا
ليك در تو در توي زيستن دور شده ام
او را خواهم در ميان آغوش دريا
در نزديك ترين ز نزديكي هايم
در غرقه شدن در گيسواني كه تنها مرز من با اوخواهد بود
مي خواهم
تا با او غرقه شوم
همراهش به دياري پرديسان رويم
پرديس را باور كنيم
غرشي زنيم
آتشفشاني شويم
و بر وجودش ريزيم
بسوزاني و سوخته شوي
بخواهي و خواسته شوي
اوج فرياد بغض و عشق را به آسمان زيستن بياويزيم
و گوئيم
دوست دارم
بهر تو آتشفشان شده ام
و غرقه شوي در جشني كه سوزاندنهايتان خواهد بود
به اندرونم بنگرم
آتشفشانت سر برون خواهد زد
مي دانم
مي دانم
بغض هايت از ياد خواهند رفت
گيسوان يار ماوايم خواهند شد
مرزها را خواهم شكست
و باور كنم
مرزي نبود
و نيست
و نخواهد بود
در آتشفشاني كه
سوزاند
ترا
مرا
و قصه عشق را به وجودمان اندازد
به سكوت نشينم
تا اندرونم روزي
عشق را فوران بر وجود يار افكند
به انتظارنشينم
به انتظار نشينم
تا آتشفشان اندرون بر خيزد
و باز غرش خواستن ها را براي او باور سازد
خواستني به وسعت چشمهائي كه از آن
عشق من است
دل من است
روح من است
مي دانم
مي دانم
آتشفشان خواهم شد
آتشفشان خواهم شدhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/volcano.jpg?w=150&h=104 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/volcano.jpg)