Isengard
14th October 2010, 11:08 PM
واقعيتهاي مثلثِ ايران، روسيه و امريكا
http://iras.ir/files/fa/news/1389/7/21/975_197.jpg
ايراس: بحثهاي رايج ماههاي اخير درباره اين كه «روسيه با پيوستن به تحريمهاي غرب عليه تهران به ايران خيانت كرده و از آن دست كشيده »، با احساسات تصنعي از جمله ناراحتي درآميخته است. اين در حالي است كه مفاهيم انتزاعي عاطفي كه در روابط بين انسانها امري عادي محسوب ميشود، به مناسبات بين كشورها به خصوص در مورد كشورهايي چون فدراسيون روسيه، ايالات متحده آمريكا و جمهوري اسلامي ايران قابل اطلاق نيست. هم از اين رو، در بررسي چيستي مثلث روابط ايران، روسيه و امريكا و چگونگي تغيير و تحول در اين مثلث بايد عوامل عيني مورد توجه قرار گيرد.
محور مسكو- واشنگتن
دميتري مدويديف، رئيس جمهور روسيه كه 22 سپتامبر سال جاري طي فرماني انتقال سلاحهاي سنگين و از جمله سامانههاي راهبردي ضدهوايي اس300 به ايران را ممنوع
اعلام كرد، مسئلهاي را مورد تأكيد قرار داد كه شمار زيادي از ناظران از مدتها قبل درباره آن گمانههايي را مطرح كرده بودند. اما در اين ميان، موضوع جالب تأمل، نه لغو معاملة تسليحاتي با ايران كه ظاهراً نتيجه توافقات غيررسمي مسكو و واشنگتن است، بلكه موقت بودن اين توافقات است. روسيه طي سالهاي اخير به تكرار با تحريمهاي ضدايراني كه آمريكا مبتكر آن بوده، مخالفت ميكرده و از رأي خود در شوراي امنيت سازمان ملل متحد به عنوان سازوكاري براي يكهتازيهاي آمريكا استفاده ميبرده است. اين شيوة رفتاري مسكو به خصوص در مراحل تيرگي روابط بين مسكو و واشنگتن به نحو مشهودتري قابل بررسي است.
در اين بين، ايران و برنامه هستهاي آن همواره بخشي از اين بازي بوده است. به اين عبارت كه هر موقع كه واشنگتن با گرجستان توافقاتي درباره همكاريهاي نظامي منعقد ميكرد، روسيه نيز در مقابل، توافقات نظامي جديد با ايران منعقد ميكرد. اما روندهاي اخير در روابط روسيه حاكي از تغيير قابل ملاحظه در اين معادله است. طرفين طي شش ماه اخير حسنتفاهم بينظيري از خود نشان دادهاند. روسيه به تحريمهاي ضد ايراني ملحق شده، با افزايش ترانزيت محمولههاي نظامي آمريكايي به افغانستان موافقت كرده و به نوشته رسانههاي آمريكا، حتي حاضر شده جنگافزارهاي كشورهاي عضو ناتو را كه در افغانستان به كار گرفته ميشود، را تعمير و پشتيباني فني كند. در همين راستا بود كه روسيه 22 سپتامبر از صدور نه تنها سامانه ضدهوايي اس300 بلكه ادوات زرهي، جنگندهها و بالگردهاي رزمي به ايران خودداري و اين اقدام را در مطابقت تمام با تحريمهاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد عليه تهران عنوان كرد. شايان ذكر است كه فرمان دميتري مدويديف به ايرانياني كه در برنامه هستهاي ايران دست دارند، اجازه نميدهد از به روسيه وارد شده و از خاك اين كشور عبور كنند.
افزون بر اين، فرمان مدويديف مانع از آن ميشود كه اشخاص حقيقي و حقوقي روس در معاملات مالي كه ممكن است با برنامه هستهاي ايران ارتباط داشته باشد، شركت كنند. اين تحريمها در حالي جاري شد كه گويا فدراسيون روسيه نبود كه نيروگاه اتمي بوشهر را ساخت و همكنون نيز حدود 200 كارشناس روس در آن مشغول به فعاليت هستند! در روز امضاي فرمان رئيس جمهور روسيه، گام متقابلي از طرف آمريكا برداشته شد. ايوو دالدر، سفير آمريكا در ناتو در همين راستا تأكيد كرد كه كشورهاي بالتيك بايد به قرارداد درباره نيروهاي متعارف در اروپا ملحق شوند. شايان ذكر است كه مسكو از زمان استقلال لتوني، ليتواني و استوني بر اين امر پافشاري ميكرد، اما با عنايت به حمايت امريكا از اين كشورها به نتيجه نميرسيد. اين پيمان در دورة جنگ سرد و زماني امضا شد كه بسياري از كشورهاي اروپاي شرقي هنوز بخشي از اتحاد شوروي را تشكيل ميدادند. در آن زمان نيروهاي شوروي در برلين شرقي مستقر بودند، اما سربازان ناتو از محل استقرار فعلي خود (نزديك سنپترزبورگ) دور بودند. اين بيانيه دالدر با سياست جديد واشنگتن جهت كاهش روابط با بسياري از جمهوريهاي شوروي سابق مانند گرجستان و اكراين و در مقابل نزديك شدن به روسيه مطابقت دارد.
اما بايد به اين مهم توجه داشت كه وحدت مواضع روسيه و ايالات متحده كه در حال حاضر مشاهده ميشود، دوام نخواهد آورد، زيرا طرفين در صورت تمايل ميتوانند از اجراي شرايط معامله خودداري كنند. براي مثال در فرمان دميتري مدويديف آمده كه هيچ وسيلة نقليهاي زير پرچم دولتي روسيه محمولههاي نظامي را به ايران منتقل نخواهد كرد. اين بدان معناست كه اين محمولهها »ميتوانند» با استفاده از وسايل حمل و نقل كشورهاي ثالث به مقصد برده شوند. از سوي ديگر، هيچ ضمانتي نيست كه كشورهاي بالتيك كه عضو ناتو هستند، به توصيههاي آمريكايي درباره عضويت در قرارداد نيروهاي متعارف در اروپا جواب مثبت دهند. بر اين اساس، به نظر ميرسد كه اين وعدههاي توخالي كه مسكو و واشنگتن به هم ميدهند، يك هدف را دنبال ميكنند و آن خريدن وقت براي رسيدن به اهداف راهبردي است. روسيه ميخواهد هرچه زودتر نفوذ خود را در فضاي شوروي سابق احيا كند و آمريكا آرزو آن را دارد كه از بنبست افغان، عراق و پروندة هستهاي ايران خارج شود.
محو واشنگتن- تهران
ممكن است اين ادعا پيش پا افتاده و خسته كننده باشد، اما بايد يك بار ديگر تكرار كرد كه ايران با عراق فرق ميكند. اين تفاوت هم از نظر سرزمين و كثرت جمعيت و هم از نظر توان نظامي است. لذا ارتش آمريكا نخواهد توانست كه ايران را اشغال كند. صحبتها درباره ضربات نقطهاي به تأسيسات هستهاي ايران نيز جز شعارهاي بيمعني نيستند. اولاً، اين اقدام هيچ نتيجهاي نخواهد داد. طبق برآوردهاي كارشناسان آمريكايي، تهران هنوز از ساخت سلاحهاي هستهاي بسيار دور است. ثانياً، ايران بدون سلاحهاي هستهاي نيز ميتواند ضربههاي نيرومندي را به صورت مقابله به مثل وارد به نيروها و منافع امريكا در منطقه وارد كند. به عنوان مثال، ايران ميتواند تنگه هرمز و آبراههاي تنگ حفر شده در خليج فارس را مينگذاري كند. اگر ايران به اين اقدامات متوسل شود، تا 40 درصد صادرات جهاني نفت متوقف خواهد شد كه عواقب سنگين اين كار قابل پيشبيني است. علاوه بر خطر منفجر شدن كشتيها، بايد به رفتار شركتهاي بيمه نيز توجه كرد كه حاضر نيستند بعضي ريسكهاي نفتكشهاي بزرگ را بيمه كنند. كارشناسان نظامي آمريكايي نيز اعتراف دارند كه ايرانيان ميتوانند به حدي تنگه هرمز را مينگذاري كنند كه اين تنگه براي مدت طولاني بر روي نفتكشهاي بزرگ بسته شود.
اين امر بر قيمتهاي نفت و سرعت خروج اقتصاد جهاني از حالت بحران اثر بسيار منفي خواهد گذاشت. اما اين وضع باب طبع ايران نيز نخواهد بود. اين كشور نفت خام و فرآوردههاي آن را به اروپا نيز صادر ميكند. مينگذاري تنگهها بر اقتصاد ايران و رفتار شركاي اروپايي كه هنوز شريك روحيات ضد ايراني واشنگتن نشدهاند، اثر منفي خواهد گذاشت. با اين ملاحظه و به تبع پيشبينيناپذيري تبعات حمله به ايران، همه برنامههاي مربوط به حمله به ايران به حال تعليق در آمده است. حتي اگر امريكاييها ناوهاي رزمي ايران را نابود كنند، در ساحل ايراني خليج فارس هزارها شناور كوچك وجود دارند كه ميتوانند هر كدام يك يا دو مين به دريا ببرند. در صورت آغاز جنگ و بمبارانهاي گسترده، تعداد زيادي از اين شناورها فرصت خواهند يافت تا وارد دريا شده و مينهاي خود را در جاي تعيين شده بگذارند. اين را نيز بايد به ياد داشت كه تعادلي ميان نيروهاي نظامي شكل گرفته و هيچ كشوري نميتواند در حمله به طرف ديگر پيشدستي كند، بدون اينكه منافع حياتي خود را به مخاطره نياندازد. با اين ملاحظه بنا به نظر كارشناسان نظامي آمريكا، امكان مينگذاري فوري تنگه هرمز توسط ايرانيان و وقوع بحران نفتي بعد از آن، تنها مسئلهاي است كه مانع از آن ميشود كه اسراييل به مراكز هستهاي ايران هجوم ببرد.
بديهي است كه همكاري نظامي تهران- مسكو از نظر احتمال برقراري يك نوع نظارت روسي بر منطقه خليج فارس باعث نگراني آمريكاييها ميشود. مسكو ميتوانست سيستمهاي روسي مينگذاري و مينهاي نسل جديد را به ايرانيان واگذار كند كه ميتوانند از راه دور كنترل شده و توسط ناوهاي مينروب خوب شناسايي نميشوند. در صورت تحقق اين مسئله، روسيه هر موقع كه ميخواست ميتوانست تعدادي از كشورهاي غربي را به حداقل به صورت اقتصادي زير فشار قرار دهد. و اين در حالي است كه بحران نفتي كه ممكن است بعد از مينگذاري شدن تنگهها رخ دهد، نه تنها به مسكو آسيبي وارد نميكند، بلكه با عنايت به اين كه اين كشور از جمله صادركنندگان بزرگ نفت و گاز جهان است از وقوع اين بحران به نحو قابل ملاحظهاي سود ميبرد.
محور تهران- مسكو
يك ديدگاه رايج وجود دارد كه ايران و روسيه را چيزي شبيه به شركاي راهبردي طبيعي قلمداد ميكند. اگر وجود دشمن مشترك قطعي فرض شود، در آن صورت اين دو كشور واقعاً متحدان همديگر هستند. البته بهتر است گفته شود: «متحدان سابق». روسيه طي سالهاي زيادي خود را به عنوان «دوست بزرگتر» ايران و كشوري كه هميشه حاضر است از ايران در برابر حريف مشترك دفاع كند، معرفي ميكرد. اما سياست چندين سالة طفره رفتن از اتخاذ تصميمات مهم و چانهزني بر سر دوستي با ايران، عكس اين واقعيت را به اثبات ميرساند. چرا كه دوستان با يكديگر اين طور رفتار نميكنند. البته ايرانيان نيز بدون شك ترديد نداشتند كه همسايه بزرگ شمالي آنها در اولين فرصت به آنها پشت خواهد كرد. بعد از انتخابات رياست جمهوري 12 ژوئن سال 2009 در ايران برخي تظاهراتكنندگان شعار «مرگ بر روسيه!» را سر دادند كه در نوع خود قابل تأمل به نظر ميرسد. حتي اگر حالت ضدروسي اين تظاهرات در حد معيني نتيجه نفوذ آمريكا باشد، اما بهر حال حكايت از وجود روحية ضدروسي در بخشي از جامعه ايراني دارد. اين را نيز بايد به خاطر داشت كه ايران و روسيه رقيبان تاريخي هستند كه بر سر بعضي مسايل اختلافنظر دارند.
درياي خزر و ثروتهاي طبيعي آن و نفوذ در قفقاز مصاديق كافي براي اثبات اين اختلافنظر هستند. بر اين اساس، هر ناظر آگاه به امور روابط ايران و روسيه به خوبي ميفهمد كه طرحهايي مانند «شمال – جنوب» (كريدور ترانزيتي از اسكانديناوي به اقيانوس هند از طريق رود ولگا، درياي خزر و از آنجا با راهآهن به پاكستان و هند) بيشتر از ابعاد سياسي داراي اهداف سياسي است. در مجموع، اصطلاح «دوست بزرگتر» به روابط روسي- ايراني قابل اطلاق نيست، ولو اينكه روسيه هنوز در بعضي زمينهها داراي فناوري برتر و قابل ارائه به ايران است. در حالي كه مسكو از تهران در رقابت خود با آمريكا استفاده ميكند، تهران نيز به همين منوال از مسكو بهره ميگيرد. هيچ يك از سه طرف جرأت نميكنند دست به تشديد روابط بزنند، چرا كه از غيرقابل كنترل شدن اوضاع واهمه دارند. آمريكا و اسرائيل نميتوانند تصميم بگيرند كه به ايران ضربه بزنند آنها همچنين مطمئن نيستند كه روسيه سلاحهاي مهم راهبردي را به ايران منتقل نكرده باشد.
در هر حال، ايران تنها عاملي بود كه روسيه با استفاده از آن ميتوانست اوقات آمريكا را به شدت تلخ كند. ولي حسن تفاهم «مجازي» كه جديداً بين مسكو و واشنگتن حاصل شده نشان ميدهد كه روسيه احياي نفوذ خود در جمهوريهاي شوروي سابق و از جمله در ماوراي قفقاز را براي خود امري مهمتر محسوب ميكند. ممكن است دست كشيدن از ايران گامي درست و تاكتيكي بوده باشد، زيرا تنش فزاينده پيرامون ناگورنو قرهباغ و اوضاع قفقاز شمالي كه كنترل روسيه بر آنها در حال كاهش است، براي امنيت ملي روسيه خطر جدي ايجاد ميكند. ولي بازي «دوست بزرگتر ايران» را ميتوان به سالهاي بعد موكول كرد. به خصوص با توجه به اينكه بحثهاي توخالي و بي محتوا كه «بمباران بكنيم يا نكنيم» ميتواند تا سالهاي زيادي ادامه يابد.
نويسنده: بختيار احمدخانوف، مجله «اودناكو»
http://iras.ir/files/fa/news/1389/7/21/975_197.jpg
ايراس: بحثهاي رايج ماههاي اخير درباره اين كه «روسيه با پيوستن به تحريمهاي غرب عليه تهران به ايران خيانت كرده و از آن دست كشيده »، با احساسات تصنعي از جمله ناراحتي درآميخته است. اين در حالي است كه مفاهيم انتزاعي عاطفي كه در روابط بين انسانها امري عادي محسوب ميشود، به مناسبات بين كشورها به خصوص در مورد كشورهايي چون فدراسيون روسيه، ايالات متحده آمريكا و جمهوري اسلامي ايران قابل اطلاق نيست. هم از اين رو، در بررسي چيستي مثلث روابط ايران، روسيه و امريكا و چگونگي تغيير و تحول در اين مثلث بايد عوامل عيني مورد توجه قرار گيرد.
محور مسكو- واشنگتن
دميتري مدويديف، رئيس جمهور روسيه كه 22 سپتامبر سال جاري طي فرماني انتقال سلاحهاي سنگين و از جمله سامانههاي راهبردي ضدهوايي اس300 به ايران را ممنوع
اعلام كرد، مسئلهاي را مورد تأكيد قرار داد كه شمار زيادي از ناظران از مدتها قبل درباره آن گمانههايي را مطرح كرده بودند. اما در اين ميان، موضوع جالب تأمل، نه لغو معاملة تسليحاتي با ايران كه ظاهراً نتيجه توافقات غيررسمي مسكو و واشنگتن است، بلكه موقت بودن اين توافقات است. روسيه طي سالهاي اخير به تكرار با تحريمهاي ضدايراني كه آمريكا مبتكر آن بوده، مخالفت ميكرده و از رأي خود در شوراي امنيت سازمان ملل متحد به عنوان سازوكاري براي يكهتازيهاي آمريكا استفاده ميبرده است. اين شيوة رفتاري مسكو به خصوص در مراحل تيرگي روابط بين مسكو و واشنگتن به نحو مشهودتري قابل بررسي است.
در اين بين، ايران و برنامه هستهاي آن همواره بخشي از اين بازي بوده است. به اين عبارت كه هر موقع كه واشنگتن با گرجستان توافقاتي درباره همكاريهاي نظامي منعقد ميكرد، روسيه نيز در مقابل، توافقات نظامي جديد با ايران منعقد ميكرد. اما روندهاي اخير در روابط روسيه حاكي از تغيير قابل ملاحظه در اين معادله است. طرفين طي شش ماه اخير حسنتفاهم بينظيري از خود نشان دادهاند. روسيه به تحريمهاي ضد ايراني ملحق شده، با افزايش ترانزيت محمولههاي نظامي آمريكايي به افغانستان موافقت كرده و به نوشته رسانههاي آمريكا، حتي حاضر شده جنگافزارهاي كشورهاي عضو ناتو را كه در افغانستان به كار گرفته ميشود، را تعمير و پشتيباني فني كند. در همين راستا بود كه روسيه 22 سپتامبر از صدور نه تنها سامانه ضدهوايي اس300 بلكه ادوات زرهي، جنگندهها و بالگردهاي رزمي به ايران خودداري و اين اقدام را در مطابقت تمام با تحريمهاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد عليه تهران عنوان كرد. شايان ذكر است كه فرمان دميتري مدويديف به ايرانياني كه در برنامه هستهاي ايران دست دارند، اجازه نميدهد از به روسيه وارد شده و از خاك اين كشور عبور كنند.
افزون بر اين، فرمان مدويديف مانع از آن ميشود كه اشخاص حقيقي و حقوقي روس در معاملات مالي كه ممكن است با برنامه هستهاي ايران ارتباط داشته باشد، شركت كنند. اين تحريمها در حالي جاري شد كه گويا فدراسيون روسيه نبود كه نيروگاه اتمي بوشهر را ساخت و همكنون نيز حدود 200 كارشناس روس در آن مشغول به فعاليت هستند! در روز امضاي فرمان رئيس جمهور روسيه، گام متقابلي از طرف آمريكا برداشته شد. ايوو دالدر، سفير آمريكا در ناتو در همين راستا تأكيد كرد كه كشورهاي بالتيك بايد به قرارداد درباره نيروهاي متعارف در اروپا ملحق شوند. شايان ذكر است كه مسكو از زمان استقلال لتوني، ليتواني و استوني بر اين امر پافشاري ميكرد، اما با عنايت به حمايت امريكا از اين كشورها به نتيجه نميرسيد. اين پيمان در دورة جنگ سرد و زماني امضا شد كه بسياري از كشورهاي اروپاي شرقي هنوز بخشي از اتحاد شوروي را تشكيل ميدادند. در آن زمان نيروهاي شوروي در برلين شرقي مستقر بودند، اما سربازان ناتو از محل استقرار فعلي خود (نزديك سنپترزبورگ) دور بودند. اين بيانيه دالدر با سياست جديد واشنگتن جهت كاهش روابط با بسياري از جمهوريهاي شوروي سابق مانند گرجستان و اكراين و در مقابل نزديك شدن به روسيه مطابقت دارد.
اما بايد به اين مهم توجه داشت كه وحدت مواضع روسيه و ايالات متحده كه در حال حاضر مشاهده ميشود، دوام نخواهد آورد، زيرا طرفين در صورت تمايل ميتوانند از اجراي شرايط معامله خودداري كنند. براي مثال در فرمان دميتري مدويديف آمده كه هيچ وسيلة نقليهاي زير پرچم دولتي روسيه محمولههاي نظامي را به ايران منتقل نخواهد كرد. اين بدان معناست كه اين محمولهها »ميتوانند» با استفاده از وسايل حمل و نقل كشورهاي ثالث به مقصد برده شوند. از سوي ديگر، هيچ ضمانتي نيست كه كشورهاي بالتيك كه عضو ناتو هستند، به توصيههاي آمريكايي درباره عضويت در قرارداد نيروهاي متعارف در اروپا جواب مثبت دهند. بر اين اساس، به نظر ميرسد كه اين وعدههاي توخالي كه مسكو و واشنگتن به هم ميدهند، يك هدف را دنبال ميكنند و آن خريدن وقت براي رسيدن به اهداف راهبردي است. روسيه ميخواهد هرچه زودتر نفوذ خود را در فضاي شوروي سابق احيا كند و آمريكا آرزو آن را دارد كه از بنبست افغان، عراق و پروندة هستهاي ايران خارج شود.
محو واشنگتن- تهران
ممكن است اين ادعا پيش پا افتاده و خسته كننده باشد، اما بايد يك بار ديگر تكرار كرد كه ايران با عراق فرق ميكند. اين تفاوت هم از نظر سرزمين و كثرت جمعيت و هم از نظر توان نظامي است. لذا ارتش آمريكا نخواهد توانست كه ايران را اشغال كند. صحبتها درباره ضربات نقطهاي به تأسيسات هستهاي ايران نيز جز شعارهاي بيمعني نيستند. اولاً، اين اقدام هيچ نتيجهاي نخواهد داد. طبق برآوردهاي كارشناسان آمريكايي، تهران هنوز از ساخت سلاحهاي هستهاي بسيار دور است. ثانياً، ايران بدون سلاحهاي هستهاي نيز ميتواند ضربههاي نيرومندي را به صورت مقابله به مثل وارد به نيروها و منافع امريكا در منطقه وارد كند. به عنوان مثال، ايران ميتواند تنگه هرمز و آبراههاي تنگ حفر شده در خليج فارس را مينگذاري كند. اگر ايران به اين اقدامات متوسل شود، تا 40 درصد صادرات جهاني نفت متوقف خواهد شد كه عواقب سنگين اين كار قابل پيشبيني است. علاوه بر خطر منفجر شدن كشتيها، بايد به رفتار شركتهاي بيمه نيز توجه كرد كه حاضر نيستند بعضي ريسكهاي نفتكشهاي بزرگ را بيمه كنند. كارشناسان نظامي آمريكايي نيز اعتراف دارند كه ايرانيان ميتوانند به حدي تنگه هرمز را مينگذاري كنند كه اين تنگه براي مدت طولاني بر روي نفتكشهاي بزرگ بسته شود.
اين امر بر قيمتهاي نفت و سرعت خروج اقتصاد جهاني از حالت بحران اثر بسيار منفي خواهد گذاشت. اما اين وضع باب طبع ايران نيز نخواهد بود. اين كشور نفت خام و فرآوردههاي آن را به اروپا نيز صادر ميكند. مينگذاري تنگهها بر اقتصاد ايران و رفتار شركاي اروپايي كه هنوز شريك روحيات ضد ايراني واشنگتن نشدهاند، اثر منفي خواهد گذاشت. با اين ملاحظه و به تبع پيشبينيناپذيري تبعات حمله به ايران، همه برنامههاي مربوط به حمله به ايران به حال تعليق در آمده است. حتي اگر امريكاييها ناوهاي رزمي ايران را نابود كنند، در ساحل ايراني خليج فارس هزارها شناور كوچك وجود دارند كه ميتوانند هر كدام يك يا دو مين به دريا ببرند. در صورت آغاز جنگ و بمبارانهاي گسترده، تعداد زيادي از اين شناورها فرصت خواهند يافت تا وارد دريا شده و مينهاي خود را در جاي تعيين شده بگذارند. اين را نيز بايد به ياد داشت كه تعادلي ميان نيروهاي نظامي شكل گرفته و هيچ كشوري نميتواند در حمله به طرف ديگر پيشدستي كند، بدون اينكه منافع حياتي خود را به مخاطره نياندازد. با اين ملاحظه بنا به نظر كارشناسان نظامي آمريكا، امكان مينگذاري فوري تنگه هرمز توسط ايرانيان و وقوع بحران نفتي بعد از آن، تنها مسئلهاي است كه مانع از آن ميشود كه اسراييل به مراكز هستهاي ايران هجوم ببرد.
بديهي است كه همكاري نظامي تهران- مسكو از نظر احتمال برقراري يك نوع نظارت روسي بر منطقه خليج فارس باعث نگراني آمريكاييها ميشود. مسكو ميتوانست سيستمهاي روسي مينگذاري و مينهاي نسل جديد را به ايرانيان واگذار كند كه ميتوانند از راه دور كنترل شده و توسط ناوهاي مينروب خوب شناسايي نميشوند. در صورت تحقق اين مسئله، روسيه هر موقع كه ميخواست ميتوانست تعدادي از كشورهاي غربي را به حداقل به صورت اقتصادي زير فشار قرار دهد. و اين در حالي است كه بحران نفتي كه ممكن است بعد از مينگذاري شدن تنگهها رخ دهد، نه تنها به مسكو آسيبي وارد نميكند، بلكه با عنايت به اين كه اين كشور از جمله صادركنندگان بزرگ نفت و گاز جهان است از وقوع اين بحران به نحو قابل ملاحظهاي سود ميبرد.
محور تهران- مسكو
يك ديدگاه رايج وجود دارد كه ايران و روسيه را چيزي شبيه به شركاي راهبردي طبيعي قلمداد ميكند. اگر وجود دشمن مشترك قطعي فرض شود، در آن صورت اين دو كشور واقعاً متحدان همديگر هستند. البته بهتر است گفته شود: «متحدان سابق». روسيه طي سالهاي زيادي خود را به عنوان «دوست بزرگتر» ايران و كشوري كه هميشه حاضر است از ايران در برابر حريف مشترك دفاع كند، معرفي ميكرد. اما سياست چندين سالة طفره رفتن از اتخاذ تصميمات مهم و چانهزني بر سر دوستي با ايران، عكس اين واقعيت را به اثبات ميرساند. چرا كه دوستان با يكديگر اين طور رفتار نميكنند. البته ايرانيان نيز بدون شك ترديد نداشتند كه همسايه بزرگ شمالي آنها در اولين فرصت به آنها پشت خواهد كرد. بعد از انتخابات رياست جمهوري 12 ژوئن سال 2009 در ايران برخي تظاهراتكنندگان شعار «مرگ بر روسيه!» را سر دادند كه در نوع خود قابل تأمل به نظر ميرسد. حتي اگر حالت ضدروسي اين تظاهرات در حد معيني نتيجه نفوذ آمريكا باشد، اما بهر حال حكايت از وجود روحية ضدروسي در بخشي از جامعه ايراني دارد. اين را نيز بايد به خاطر داشت كه ايران و روسيه رقيبان تاريخي هستند كه بر سر بعضي مسايل اختلافنظر دارند.
درياي خزر و ثروتهاي طبيعي آن و نفوذ در قفقاز مصاديق كافي براي اثبات اين اختلافنظر هستند. بر اين اساس، هر ناظر آگاه به امور روابط ايران و روسيه به خوبي ميفهمد كه طرحهايي مانند «شمال – جنوب» (كريدور ترانزيتي از اسكانديناوي به اقيانوس هند از طريق رود ولگا، درياي خزر و از آنجا با راهآهن به پاكستان و هند) بيشتر از ابعاد سياسي داراي اهداف سياسي است. در مجموع، اصطلاح «دوست بزرگتر» به روابط روسي- ايراني قابل اطلاق نيست، ولو اينكه روسيه هنوز در بعضي زمينهها داراي فناوري برتر و قابل ارائه به ايران است. در حالي كه مسكو از تهران در رقابت خود با آمريكا استفاده ميكند، تهران نيز به همين منوال از مسكو بهره ميگيرد. هيچ يك از سه طرف جرأت نميكنند دست به تشديد روابط بزنند، چرا كه از غيرقابل كنترل شدن اوضاع واهمه دارند. آمريكا و اسرائيل نميتوانند تصميم بگيرند كه به ايران ضربه بزنند آنها همچنين مطمئن نيستند كه روسيه سلاحهاي مهم راهبردي را به ايران منتقل نكرده باشد.
در هر حال، ايران تنها عاملي بود كه روسيه با استفاده از آن ميتوانست اوقات آمريكا را به شدت تلخ كند. ولي حسن تفاهم «مجازي» كه جديداً بين مسكو و واشنگتن حاصل شده نشان ميدهد كه روسيه احياي نفوذ خود در جمهوريهاي شوروي سابق و از جمله در ماوراي قفقاز را براي خود امري مهمتر محسوب ميكند. ممكن است دست كشيدن از ايران گامي درست و تاكتيكي بوده باشد، زيرا تنش فزاينده پيرامون ناگورنو قرهباغ و اوضاع قفقاز شمالي كه كنترل روسيه بر آنها در حال كاهش است، براي امنيت ملي روسيه خطر جدي ايجاد ميكند. ولي بازي «دوست بزرگتر ايران» را ميتوان به سالهاي بعد موكول كرد. به خصوص با توجه به اينكه بحثهاي توخالي و بي محتوا كه «بمباران بكنيم يا نكنيم» ميتواند تا سالهاي زيادي ادامه يابد.
نويسنده: بختيار احمدخانوف، مجله «اودناكو»