B a R a N
14th October 2010, 03:55 PM
علم مدیریت فازی (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Feasyarshad.mihanbl og.com%2Fpost%2Fcategory%2F3)
از آن زمان كه انسان اندیشیدن را آغاز كرد، همواره كلمات و عباراتی را بر زبان جاری ساخته كه مرزهای روشنی نداشتهاند. كلماتی نظیر «خوب»، «بد«، «جوان»، «پیر»، «بلند»، «كوتاه»، «قوی»، «ضعیف»، «گرم»، «سرد»، «خوشحال«،«باهوش»، «زیبا» و قیودی از قبیل «معمولاً»، «غالباً»، «تقریباً» و «بهندرت». روشن است كه نمیتوان برای این كلمات رمز مشخصی یافت، برای مثال در گزاره «علی باهوش است» یا «گل رز زیباست» نمیتوان مرز مشخصی برای «باهوش بودن» و «زیبا بودن» در نظر گرفت. اما در بسیاری از علوم نظیر ریاضیات و منطق، فرض بر این است كه مرزها و محدودههای دقیقاً تعریف شدهای وجود دارد و یك موضوع خاص یا در محدوده آن مرز می گنجد یا نمیگنجد.
منطق ارسطو اساس ریاضیات كلاسیك را تشكیل میدهد منطق ارسطویی دقت را فدای سهولت می كند.نتایج منطق ارسطویی، «دو ارزشی»، «درست یا نادرست»، «سیاه یا سفید» و «صفر یا یك» بهعنوان مثال هنگامی كه تعداد دانشجویان مرد و زن یك كلاس مورد سوال باشد، بهراحتی این موضوع قابل تفكیك است. ولی زمانیكه در همان كلاس تعداد دانشجویانی كه از زندگی خود راضی و یا ناراضی هستند موردپرسش قرار گیرد، با نوعی چالش مواجه خواهیم شد که منطق ارسطویی قادر به پاسخگویی به این پرسش بهطور دقیق نیست. زیرا «راضیبودن» واژهای مبهم و سربسته است و برای هر انسان دارای معنای خاصی است. مطابق شكل زیر در اینجا با كمك منطق فازی میتوان دانشجویان را در طیفی از راضیبودن كامل به ناراضیبودن كامل دستهبندی كرد.
در دنیایی كه ما در آن زندگی می كنیم، اكثر چیزهایی كه درست به نظر می رسند، نسبتاً درست هستند و در مورد صحت و سقم پدیدههای واقعی همواره درجاتی از «عدم قطعیت» صدق میكند. بهعبارت دیگر پدیدههای واقعی تنها سیاه یا تنها سفید نیستند، بلكه تا اندازه ای «خاكستری» هستند. مسایل دنیای واقعی معمولاً ساختار پیچیدهای دارند که بهدلیل وجود ابهام و عدم قطعیت در تعریف و درک آنهاست. از زمانی که انسان توانست فکر کند همواره با ابهام در مسایل مختلف اجتماعی، تکنیکی و اقتصادی مواجه بوده است. حتی اختراع کامپیوتر و توسعه کاربری آن در تحلیل مسایل واقعی نیز نتوانست مشکل ابهام و عدم قطعیت را حل کند.
علم مدیریت فازی، بهکارگیری علم مدیریت کلاسیک در محیط فازی است.در علم مدیریت کلاسیک، با استفاده از شیوههای عقلایی و نظامگرا به تحلیل مسائل مدیریتی پرداخته میشود و با ارائه مدلهای کمی، مدیران را در تصمیمگیریها یاری میدهد. از این رو بر دادههای دقیق و قطعی استوار است؛ لذا در این روشها دادههای مبهم و فازی جایگاهی در مدلسازی ندارند. ولی با استفاده از علم مدیریت فازی، روشهای علم مدیریت کلاسیک در محیط فازی بهکار گرفته میشوند كه میتوان آن را در وظایف متعدد مدیریتی از جمله تصمیمگیری، سیاستگذاری و برنامهریزی مورد استفاده قرار داد.
علم مدیریت فازی میتواند مدلهایی را طراحی نماید که نظیر انسان از توانایی پردازش اطلاعات کیفی بهصورت هوشمند برخوردار باشد. بنابراین علم مدیریت فازی ضمن ایجاد انعطافپذیری در مدل، دادههایی نظیر دانش، تجربه و قضاوت انسانی را در مدل وارد کرده و پاسخهایی کاملاً کاربردی ارائه می دهد.
از آن زمان كه انسان اندیشیدن را آغاز كرد، همواره كلمات و عباراتی را بر زبان جاری ساخته كه مرزهای روشنی نداشتهاند. كلماتی نظیر «خوب»، «بد«، «جوان»، «پیر»، «بلند»، «كوتاه»، «قوی»، «ضعیف»، «گرم»، «سرد»، «خوشحال«،«باهوش»، «زیبا» و قیودی از قبیل «معمولاً»، «غالباً»، «تقریباً» و «بهندرت». روشن است كه نمیتوان برای این كلمات رمز مشخصی یافت، برای مثال در گزاره «علی باهوش است» یا «گل رز زیباست» نمیتوان مرز مشخصی برای «باهوش بودن» و «زیبا بودن» در نظر گرفت. اما در بسیاری از علوم نظیر ریاضیات و منطق، فرض بر این است كه مرزها و محدودههای دقیقاً تعریف شدهای وجود دارد و یك موضوع خاص یا در محدوده آن مرز می گنجد یا نمیگنجد.
منطق ارسطو اساس ریاضیات كلاسیك را تشكیل میدهد منطق ارسطویی دقت را فدای سهولت می كند.نتایج منطق ارسطویی، «دو ارزشی»، «درست یا نادرست»، «سیاه یا سفید» و «صفر یا یك» بهعنوان مثال هنگامی كه تعداد دانشجویان مرد و زن یك كلاس مورد سوال باشد، بهراحتی این موضوع قابل تفكیك است. ولی زمانیكه در همان كلاس تعداد دانشجویانی كه از زندگی خود راضی و یا ناراضی هستند موردپرسش قرار گیرد، با نوعی چالش مواجه خواهیم شد که منطق ارسطویی قادر به پاسخگویی به این پرسش بهطور دقیق نیست. زیرا «راضیبودن» واژهای مبهم و سربسته است و برای هر انسان دارای معنای خاصی است. مطابق شكل زیر در اینجا با كمك منطق فازی میتوان دانشجویان را در طیفی از راضیبودن كامل به ناراضیبودن كامل دستهبندی كرد.
در دنیایی كه ما در آن زندگی می كنیم، اكثر چیزهایی كه درست به نظر می رسند، نسبتاً درست هستند و در مورد صحت و سقم پدیدههای واقعی همواره درجاتی از «عدم قطعیت» صدق میكند. بهعبارت دیگر پدیدههای واقعی تنها سیاه یا تنها سفید نیستند، بلكه تا اندازه ای «خاكستری» هستند. مسایل دنیای واقعی معمولاً ساختار پیچیدهای دارند که بهدلیل وجود ابهام و عدم قطعیت در تعریف و درک آنهاست. از زمانی که انسان توانست فکر کند همواره با ابهام در مسایل مختلف اجتماعی، تکنیکی و اقتصادی مواجه بوده است. حتی اختراع کامپیوتر و توسعه کاربری آن در تحلیل مسایل واقعی نیز نتوانست مشکل ابهام و عدم قطعیت را حل کند.
علم مدیریت فازی، بهکارگیری علم مدیریت کلاسیک در محیط فازی است.در علم مدیریت کلاسیک، با استفاده از شیوههای عقلایی و نظامگرا به تحلیل مسائل مدیریتی پرداخته میشود و با ارائه مدلهای کمی، مدیران را در تصمیمگیریها یاری میدهد. از این رو بر دادههای دقیق و قطعی استوار است؛ لذا در این روشها دادههای مبهم و فازی جایگاهی در مدلسازی ندارند. ولی با استفاده از علم مدیریت فازی، روشهای علم مدیریت کلاسیک در محیط فازی بهکار گرفته میشوند كه میتوان آن را در وظایف متعدد مدیریتی از جمله تصمیمگیری، سیاستگذاری و برنامهریزی مورد استفاده قرار داد.
علم مدیریت فازی میتواند مدلهایی را طراحی نماید که نظیر انسان از توانایی پردازش اطلاعات کیفی بهصورت هوشمند برخوردار باشد. بنابراین علم مدیریت فازی ضمن ایجاد انعطافپذیری در مدل، دادههایی نظیر دانش، تجربه و قضاوت انسانی را در مدل وارد کرده و پاسخهایی کاملاً کاربردی ارائه می دهد.