AreZoO
12th October 2010, 01:44 PM
به وقت بهشت بر دروازه دوزخ
نگاهي کوتاه به رمان "به وقت بهشت" نوشته نرگس جورابچيان
http://img.tebyan.net/big/1389/05/3033160752282131701327615513612513788222.jpg
جورابچيان در"به وقت بهشت" بر لبه تيغ ايستاده است؛ از يکسو مخاطب عام را پيشرو دارد و از سويي ديگر افتادن بر ورطه ابتذال و تکرار را نميپسندد. نوشتن اينگونه رمان اگر چه در سالهاي اخير بيسابقه نيست اما به نوبه خود اتفاق فرخندهاي محسوب ميشود چرا که برخلاف تفکري که مدتها بر ادبيات ما سايه افکنده است و تنها آثار داستاني عصا قورت داده و دشوارخوان را الزاماً اثر ادبي و واجد ارزش هنري ميپندارد، نمونه نويسندگان خوبي است که در دهه اخير خلاف آن را نشان دادهاند.
رمان "به وقت بهشت" از جهاتي تشابهاتي با رمانهايي دارد که از دير زمان آنرا (به واقع يا از سر تحقير) با نام "عامهپسند" ميشناسند و از جهاتي خود را با اختلاف زياد از آنها دور ميکند که جا دارد به هر کدام جداگانه پرداخته شود.
چرا "به وقت بهشت" رماني عامه پسند است
اين اثر از آنجا که به موضوعاتي مانند خانواده، عشق، خيانت و تا حدي مسائل رمانتيک و ظرايف روحيه زنانه ميپردازد گاه از همان الگوهايي استفاده ميکند که عامل جذب مخاطب در رمانهاي عامهپسند هستند و اين امر ما را برآن ميدارد که اين اثر را به همان گونه آثار نزديک بدانيم.
اگر بخواهيم داستان را از ديد داستانهاي عامهپسند تعريف کنيم ميتوانيم بگوييم: ترلان دختر جواني است که تمام خواستگاران خود را رد ميکند اما در يک نگاه عاشق خواستگاري به نام "باران" ميشود. عروسي به سرعت سر ميگيرد و اين دو انگار که دو روح در يک بدن باشند زندگي خوشي را آغاز ميکنند باران مدام قربان صدقه ترلان ميرود و در پي خوشحال کردن اوست براي همين چون متوجه استعداد نويسندگي در همسرش ميشود با تشويق او را به کلاس نويسندگي ميفرستد. ترلان با اينکه زن با شعور، حساس و نکته سنجي به نظر ميرسد اما با کمال تعجب با اينکه هنوز چند ماه از ازدواج عاشقانهاش با باران نگذشتهاست در همان کلاس داستاننويسي با پسري به نام رضا دوست ميشود و اين دوستي مدتي به طول ميانجامد و از نظر کمي و کيفي ارتقا مييابد تا اينکه سرانجام با قطع آن رابطه و اعتراف به همسرش دردسرهاي جديدي برايش آغاز ميشود...
هر چند اين طرح به خودي خود نميتواند مبين نوع و کيفيت اثر باشد آنچنان که گفته ميشود در ادبيات، بيش از اينکه موضوع مهم باشد چگونگي بيان آن مهم است، اما جورابچيان در نحوه بيان نيز گاه آنچنان به ورطه سانتيمانتاليزم ميافتد که خواننده حرفهاي ادبيات را وازده ميکند. شخصيت باران در اين رمان همانگونه که اسمش نيز زنانه است بدون اينکه به نظر برسد نويسنده تعمدي در اين کار داشته باشد بسيار به زنها شباهت دارد. شايد اگر منتقدي غربي که از سطح روابط و تجربيات درک جنسهاي مخالف در سرزمين ما آگاهي ندارد اين رمان را بخواند چه بسا در نقد روانشناختي اثر ردپايي از همجنسخواهي نويسنده بيابد چرا که اينگونه معشوق را، زنانه تصور و تصوير کرده است اما با توجه به شناختي که ما از جامعه خود داريم ميتوانيم آن را به کم تجربگي، بعلاوه ايدهآليست زنانه خالق اثر مرتبط بدانيم.
نحوه آشنايي ترلان با رضا تکراريترين و دستمالي شدهترين نوع آشنايي دو غريبه است؛ در راه با سرعت به هم برخورد ميکنند وسايل يکي روزي زمين ميريزد ديگري به او کمک ميکند تا وسايلش را جمع کند و سرآغاز دوستي. هر چند در داستان نويسنده از زبان راوي سعي ميکند علت رفتار خيانتگونه ترلان و ارتباط آن دو را به دوران کودکياش و شخصيت "شهاب" که از همان زمان مورد علاقهاش بود توجيه کند چندان براي خواننده، با شخصيت ترلان معصوم و متفکر و حساسي که شوهري نازنازي و مثل دسته گل دارد جور در نميآيد آنهم زماني که تنها چند ماه از ازدواجشان ميگذرد.
همينطور اگر بخواهيم مته به خشخاش بگذاريم عليرغم نثر قابل قبول و روان اثر ميتوانيم به برخي اشتباهات ويرايشي و نثري اشاره کنيم مثل: با اين که کم گريه ميکنم اما همه زمانهايي که گريه کردهام را از ياد بردهام، و با اينکه زياد غصه ميخورم، تک تک مسائلي که برايش غصه خوردهام را به ياد دارم. (صفحه 25)
دو "را"ي بعد از فعل در يک پاراگراف و يا غلطهاي املايي مانند "حرس" به جاي "هرس" (صفحه 178) وجود يک ويراستار را بيش از هميشه براي اين نويسنده و يا ناشر لازم ميکند.
چرا "به وقت بهشت" رماني عامه پسند نيست
نثر زيباي جورابچيان، شکل روايت، پرداخت شخصيتهاي اصلي و فرعي (به جز مواردي که ذکر شد) و از همه مهمتر توصيفات ظريف و هوشمندانه وي در اين اثر خواننده را به تحسين وا ميدارد آنچنان که با خواندن جملات اول کتاب ميتوان دريافت که با نويسندهاي جدي مواجهايم که حوصله خوانندگان کتابهاي سطحي را سرخواهد برد يا سليقهشان را بهبود خواهد بخشيد.
نامگذاري فصلهاي کتاب با شروع "تابستان" و پايان "بهار" پيش فرض پايان "خوب" را براي خواننده کتابهاي عامه پسند ايجاد ميکند اما نويسنده در اين اثر به گونهاي ديگر پاياني تلخ و شيرين و تا حدي مبهم رقم زده است؛ برخلاف آن گونه داستانها که انتهايي قطعي و عموماً خوش و يا توأم با حرماني عاشقانه-سوزناک را برايشان انتظار ميکشيم.
گذشته از اينها ديالگوهاي روان و مناسب و همچنين وجود ديدگاههاي منحصر به فرد و ظرافت فکر، جورابچيان را از اين وجوه در طراز نويسندگان خوب کشورمان قرار ميدهد و اگر تجربه زيستياش به ميزان تجربه نويسندگياش ارتقا يابد بيشک آثاري ماندگار خلق ميکند که عوام و خواص را به يکجا راضي خواهد کرد.
بهنام ناصح
نگاهي کوتاه به رمان "به وقت بهشت" نوشته نرگس جورابچيان
http://img.tebyan.net/big/1389/05/3033160752282131701327615513612513788222.jpg
جورابچيان در"به وقت بهشت" بر لبه تيغ ايستاده است؛ از يکسو مخاطب عام را پيشرو دارد و از سويي ديگر افتادن بر ورطه ابتذال و تکرار را نميپسندد. نوشتن اينگونه رمان اگر چه در سالهاي اخير بيسابقه نيست اما به نوبه خود اتفاق فرخندهاي محسوب ميشود چرا که برخلاف تفکري که مدتها بر ادبيات ما سايه افکنده است و تنها آثار داستاني عصا قورت داده و دشوارخوان را الزاماً اثر ادبي و واجد ارزش هنري ميپندارد، نمونه نويسندگان خوبي است که در دهه اخير خلاف آن را نشان دادهاند.
رمان "به وقت بهشت" از جهاتي تشابهاتي با رمانهايي دارد که از دير زمان آنرا (به واقع يا از سر تحقير) با نام "عامهپسند" ميشناسند و از جهاتي خود را با اختلاف زياد از آنها دور ميکند که جا دارد به هر کدام جداگانه پرداخته شود.
چرا "به وقت بهشت" رماني عامه پسند است
اين اثر از آنجا که به موضوعاتي مانند خانواده، عشق، خيانت و تا حدي مسائل رمانتيک و ظرايف روحيه زنانه ميپردازد گاه از همان الگوهايي استفاده ميکند که عامل جذب مخاطب در رمانهاي عامهپسند هستند و اين امر ما را برآن ميدارد که اين اثر را به همان گونه آثار نزديک بدانيم.
اگر بخواهيم داستان را از ديد داستانهاي عامهپسند تعريف کنيم ميتوانيم بگوييم: ترلان دختر جواني است که تمام خواستگاران خود را رد ميکند اما در يک نگاه عاشق خواستگاري به نام "باران" ميشود. عروسي به سرعت سر ميگيرد و اين دو انگار که دو روح در يک بدن باشند زندگي خوشي را آغاز ميکنند باران مدام قربان صدقه ترلان ميرود و در پي خوشحال کردن اوست براي همين چون متوجه استعداد نويسندگي در همسرش ميشود با تشويق او را به کلاس نويسندگي ميفرستد. ترلان با اينکه زن با شعور، حساس و نکته سنجي به نظر ميرسد اما با کمال تعجب با اينکه هنوز چند ماه از ازدواج عاشقانهاش با باران نگذشتهاست در همان کلاس داستاننويسي با پسري به نام رضا دوست ميشود و اين دوستي مدتي به طول ميانجامد و از نظر کمي و کيفي ارتقا مييابد تا اينکه سرانجام با قطع آن رابطه و اعتراف به همسرش دردسرهاي جديدي برايش آغاز ميشود...
هر چند اين طرح به خودي خود نميتواند مبين نوع و کيفيت اثر باشد آنچنان که گفته ميشود در ادبيات، بيش از اينکه موضوع مهم باشد چگونگي بيان آن مهم است، اما جورابچيان در نحوه بيان نيز گاه آنچنان به ورطه سانتيمانتاليزم ميافتد که خواننده حرفهاي ادبيات را وازده ميکند. شخصيت باران در اين رمان همانگونه که اسمش نيز زنانه است بدون اينکه به نظر برسد نويسنده تعمدي در اين کار داشته باشد بسيار به زنها شباهت دارد. شايد اگر منتقدي غربي که از سطح روابط و تجربيات درک جنسهاي مخالف در سرزمين ما آگاهي ندارد اين رمان را بخواند چه بسا در نقد روانشناختي اثر ردپايي از همجنسخواهي نويسنده بيابد چرا که اينگونه معشوق را، زنانه تصور و تصوير کرده است اما با توجه به شناختي که ما از جامعه خود داريم ميتوانيم آن را به کم تجربگي، بعلاوه ايدهآليست زنانه خالق اثر مرتبط بدانيم.
نحوه آشنايي ترلان با رضا تکراريترين و دستمالي شدهترين نوع آشنايي دو غريبه است؛ در راه با سرعت به هم برخورد ميکنند وسايل يکي روزي زمين ميريزد ديگري به او کمک ميکند تا وسايلش را جمع کند و سرآغاز دوستي. هر چند در داستان نويسنده از زبان راوي سعي ميکند علت رفتار خيانتگونه ترلان و ارتباط آن دو را به دوران کودکياش و شخصيت "شهاب" که از همان زمان مورد علاقهاش بود توجيه کند چندان براي خواننده، با شخصيت ترلان معصوم و متفکر و حساسي که شوهري نازنازي و مثل دسته گل دارد جور در نميآيد آنهم زماني که تنها چند ماه از ازدواجشان ميگذرد.
همينطور اگر بخواهيم مته به خشخاش بگذاريم عليرغم نثر قابل قبول و روان اثر ميتوانيم به برخي اشتباهات ويرايشي و نثري اشاره کنيم مثل: با اين که کم گريه ميکنم اما همه زمانهايي که گريه کردهام را از ياد بردهام، و با اينکه زياد غصه ميخورم، تک تک مسائلي که برايش غصه خوردهام را به ياد دارم. (صفحه 25)
دو "را"ي بعد از فعل در يک پاراگراف و يا غلطهاي املايي مانند "حرس" به جاي "هرس" (صفحه 178) وجود يک ويراستار را بيش از هميشه براي اين نويسنده و يا ناشر لازم ميکند.
چرا "به وقت بهشت" رماني عامه پسند نيست
نثر زيباي جورابچيان، شکل روايت، پرداخت شخصيتهاي اصلي و فرعي (به جز مواردي که ذکر شد) و از همه مهمتر توصيفات ظريف و هوشمندانه وي در اين اثر خواننده را به تحسين وا ميدارد آنچنان که با خواندن جملات اول کتاب ميتوان دريافت که با نويسندهاي جدي مواجهايم که حوصله خوانندگان کتابهاي سطحي را سرخواهد برد يا سليقهشان را بهبود خواهد بخشيد.
نامگذاري فصلهاي کتاب با شروع "تابستان" و پايان "بهار" پيش فرض پايان "خوب" را براي خواننده کتابهاي عامه پسند ايجاد ميکند اما نويسنده در اين اثر به گونهاي ديگر پاياني تلخ و شيرين و تا حدي مبهم رقم زده است؛ برخلاف آن گونه داستانها که انتهايي قطعي و عموماً خوش و يا توأم با حرماني عاشقانه-سوزناک را برايشان انتظار ميکشيم.
گذشته از اينها ديالگوهاي روان و مناسب و همچنين وجود ديدگاههاي منحصر به فرد و ظرافت فکر، جورابچيان را از اين وجوه در طراز نويسندگان خوب کشورمان قرار ميدهد و اگر تجربه زيستياش به ميزان تجربه نويسندگياش ارتقا يابد بيشک آثاري ماندگار خلق ميکند که عوام و خواص را به يکجا راضي خواهد کرد.
بهنام ناصح