LOADSTAR
8th October 2010, 10:47 AM
ابو علی حسین بن عبدالله بن سینا، در ماه صفر 370ق/اوت980م در افشنه، نزدیک بخارا متولد شد (در زمان ترجمه برخی از آثار او به زبان لاتینی در سده دوازدهم م، تلفظ اسپانیایی نام او، Aven Sina یا Aben به شکل Avicenne درآمد که بطور کلی، در مغرب زمین به این اسم شناخته شده است). پدر وی از والدین دولت آل سامان بود. از مهمترین جزئیات زندگی ابن سینا از طریق شرح حال خود نوشت او که مرید و ندیم جوزجانی کامل کرده است، آگاهی داریم.
ابنسینا، کودکی بسیار تیز هوش بود. دانش او همه علوم زمان، نحو و ریاضیات، طبيعيات و طب، فقه و الاهیات بود. او، از چنان شهرتی برخوردار بود که در 17 سالگی امیر سامانی، نوح ابن منصور، او را دربار خود خواند و ابنسینا توانست بیماری او را معالجه کند. با این همه، مابعدالطبیعه ارسطو بر ابنسینا سخت دشوار مینموده است، چنانکه چهل بار آن کتاب را خواند، ولی چیزی بر او روشن نشد و سرانجام با قرائت رسالهای از فارابی که به تصادف به آن دست یافته بود، «پرده از پیش چشمان او برداشته شد». اعتراف به این قدر دانی ]از فارابی[ را با علاقه ثبت کردهاند، ابن سینا، در 18 سالگی، به تقریب، بر همه علوم آگاهی به هم رسانده بود، ولی میبایست آنها را به کمال میآموخت. او، پس از مرگ پدر، در خراسان به سفر پرداخت، اما این ایرانی ماوراءالنهر، هرگز پای از مرزهای دنیا ایرانی فراتر ننهاد. او،ابتدا به گرگان (در جنوب شرقی دریای خزر) رفت و در آنجا، دوستی امیر ابو محمد شیرازی به او اجازه داد تا مجلس درسی برقرار کرده و به نوشتن قانون در طب آغاز کند که در مشرق زمین، تاکنون و در مغرب زمین، طی چندین سده مبنای مطالعه طب بوده است.
ابن سینا پس از اقامتی در ری (شهری که به تکرار از آن نام بردهایم؛ در چند کیلومتری جنوب تهران کنونی) که فیلسوف ما به خدمت سیده نایب السلطنه و فرزند جوان او مجدالدوله در آمد بود، عازم قزوین و آنگاه همدان (در مغرب ایران) شد. یک بار، امیر همدان، شمس الدوله (در ترجمه لاتینی Sol regni) او را به وزارت منسوب کرد، اما فیلسوف با لشکریان مشکل پیدا کرده و از شغل خود کناره گرفت. ابن سینا، بار دوم، به خواهش امیر که مورد معالجه او قرار گرفته و از بیماری نجات یافته بود، وزارت را پذیرفت. مرید او، جوزجانی، موقع را مغتنم شمرده و از او خواست تا شرحی بر آثار ارسطو بنویسد. در همین زمان، در همدان، برنامه خسته کنندهای آغاز شد. روزها، به سیاست پرداخته میشد و شبها، به کار جدیتر. جوزجانی، صفحاتی از طبیعت شفا و شاگرد دیگری صفحاتی از قانون را بر او میخواند. این وضع، تا دیروقت، در شب ادامه پیدا میکند و آنگاه، اندکی استراحت میکردند: آنان، به صحبت مشغول میشدند، بادهای مینوشیدند و گوش به الحان موسیقی میسپردند...
ابن سینا با مرگ امیر، در پنهانی، با امیر اصفهان، علاءالدوله به مکاتبه پرداخت و این بیاحتیاتی، به زندانی شدن او انجامید و در همین ایام محبس بود که نخستین رساله تمثیلی، یعنی رساله حی بن یقظان به رشته تحریر کشیده شد. ابن سینا، موفق به فرار از زندان شد و به اصفهان رفت. او، در همین شهر، از نزدیکان امیر شد و بار دیگر، به همراه شاگردان، همان برنامه پیشین همدان را به اجرا درآورد. در سال 421ق/1030م (هفت سال پیش از مرگ ابنسینا)، مسعود، پسر سلطان محمود غزنوی بر اصفهان مسلط شد و اثاثیه شیخ الرئیس به غارت رفت. دانشنامه بزرگ او به نام کتاب الانصاف ( شامل بیست و هشت هزار مقاله در بست مجلد) که در آن، ابن سینا مشکلات آثار فیلسوفان را با فلسفه خاص خود معروف به حکمت مشرقیه سنجیده است، نابود شد.
از این دانشنامه عظیم، چند فقره، بیشتر باقی نمانده است (كه یا از تاراج مصون مانده و یا توسط خود ابنسینا جمع آوری شده است) که عبارتند از: بخشی از تعلیقات بر اثولولوجیا منسوب به ارسطو، شرح کتاب اللام مابعدالطبیه، تعلیقات بر کتاب نفس و شاید، دفترهایی که با عنوان منطق المشرقیه باقی مانده است. ابن سینا که امیر را در لشکر به همدان همراهی میکرد، در بستر بیماری افتاد، ولی اگرچه با دقت به درمان خود پرداخت، اما در پنجاه و هفت سالگی، در حالی که در نهایت قوت بود، به سال 428ق/1037م در نزدیکی همدان، روی در نقاب خاک کشید. مرگ او، به عنوان مسلمانی با تقوا آموزنده بود. در جشن هزاره تولد ابن سینا (در اردیبهشت 133ش/1954م در تهران؛ با اندکی تاخیر، سال 1370ق در واقع با 1950م مطابقت دارد) مقبره زیبایی که به همت انجمن آثار ملی ایران بر فراز مدفن او، در همدان، بنا شده بود، افتتاح شد.
اگر در نظر داشته باشیم که زندگی ابنسینا تا چه حد سرشار از حوادث و اشتغالات سیاسی بوده است، وسعت آثار او، مایه تحسین خواهد شد. کتابشناسی ابنسینا که به همت آقای یحیی مهدوی تدوین شده، 242 عنوان را شامل میشود. آثار او که تاثیری ژرف در مغرب زمین سدههای میانه و در مشرق زمین تاکنون گذاشته، همه قلمروهای فلسفه و علوم آن زمان را شامل میشود. ابنسینا، به بهترین وجهی، نمونه کامل انسان جامع سدههای میانه را در خود تحقق بخشید. از ابنسینا، رسالهای در باب نماز و چند تفسیر بر سورههای قرآنی باقی مانده است. این آثار كه از آثار فارابی نشات گرفته بود، نظر به وسعت خود سایهای بر اثر فارابی انداخت ( همچنانکه تا حدی آثار ملاصدرا شیرازی، در مقایسه با آثار میرداماد، معلم ثالث در سدههای دهم و یازدهم ق/ شانزدهم و هفدهم م چنین وضعیتی داشته است).
نباید فراموش کرد که آثار ابنسینا، با آثار بزرگ مکتب باطنی اسماعیلي که نامهای پر آوازه ایرانیان چندی به آن منسوب است (ابو یعقوب سجستانی، حدود 360ق/ 927م؛ حمیدالدین کرمانی، 408ق/1017م؛ مویدالدین شیرازی،470ق/1077م)، همزمان بود و امیدواريم که آثار اخیر، به تدریج، مقامی را که شایسته آنهاست، در تاریخهای فلسفه پیدا خواهند کرد. پدر و برادر ابنسینا،به مذهب اسماعیلی بودند. خود او، در شرح حال خود نوشت، به کوشش آنان برای پیوستن او به دعوت اسماعیلی اشاره کرده است. درست است که میان عالم ابن سینایی و جهانشناسی اسماعیلی (همچنانکه در مورد فارابی نیز صادق است) شباهت ساختاری وجود دارد، اما با این همه، فیلسوف، از پیوستن به حلقه آنان ابا کرد. در عوض، اگر ابنسینا از پیوستن به تشیع اسماعیلی تن زد، اما استقبالی که از او، درباره این امیران شیعی همدان و اصفهان شده، دست کم، موید تعلق او به تشیع امامی است.
ابنسینا، کودکی بسیار تیز هوش بود. دانش او همه علوم زمان، نحو و ریاضیات، طبيعيات و طب، فقه و الاهیات بود. او، از چنان شهرتی برخوردار بود که در 17 سالگی امیر سامانی، نوح ابن منصور، او را دربار خود خواند و ابنسینا توانست بیماری او را معالجه کند. با این همه، مابعدالطبیعه ارسطو بر ابنسینا سخت دشوار مینموده است، چنانکه چهل بار آن کتاب را خواند، ولی چیزی بر او روشن نشد و سرانجام با قرائت رسالهای از فارابی که به تصادف به آن دست یافته بود، «پرده از پیش چشمان او برداشته شد». اعتراف به این قدر دانی ]از فارابی[ را با علاقه ثبت کردهاند، ابن سینا، در 18 سالگی، به تقریب، بر همه علوم آگاهی به هم رسانده بود، ولی میبایست آنها را به کمال میآموخت. او، پس از مرگ پدر، در خراسان به سفر پرداخت، اما این ایرانی ماوراءالنهر، هرگز پای از مرزهای دنیا ایرانی فراتر ننهاد. او،ابتدا به گرگان (در جنوب شرقی دریای خزر) رفت و در آنجا، دوستی امیر ابو محمد شیرازی به او اجازه داد تا مجلس درسی برقرار کرده و به نوشتن قانون در طب آغاز کند که در مشرق زمین، تاکنون و در مغرب زمین، طی چندین سده مبنای مطالعه طب بوده است.
ابن سینا پس از اقامتی در ری (شهری که به تکرار از آن نام بردهایم؛ در چند کیلومتری جنوب تهران کنونی) که فیلسوف ما به خدمت سیده نایب السلطنه و فرزند جوان او مجدالدوله در آمد بود، عازم قزوین و آنگاه همدان (در مغرب ایران) شد. یک بار، امیر همدان، شمس الدوله (در ترجمه لاتینی Sol regni) او را به وزارت منسوب کرد، اما فیلسوف با لشکریان مشکل پیدا کرده و از شغل خود کناره گرفت. ابن سینا، بار دوم، به خواهش امیر که مورد معالجه او قرار گرفته و از بیماری نجات یافته بود، وزارت را پذیرفت. مرید او، جوزجانی، موقع را مغتنم شمرده و از او خواست تا شرحی بر آثار ارسطو بنویسد. در همین زمان، در همدان، برنامه خسته کنندهای آغاز شد. روزها، به سیاست پرداخته میشد و شبها، به کار جدیتر. جوزجانی، صفحاتی از طبیعت شفا و شاگرد دیگری صفحاتی از قانون را بر او میخواند. این وضع، تا دیروقت، در شب ادامه پیدا میکند و آنگاه، اندکی استراحت میکردند: آنان، به صحبت مشغول میشدند، بادهای مینوشیدند و گوش به الحان موسیقی میسپردند...
ابن سینا با مرگ امیر، در پنهانی، با امیر اصفهان، علاءالدوله به مکاتبه پرداخت و این بیاحتیاتی، به زندانی شدن او انجامید و در همین ایام محبس بود که نخستین رساله تمثیلی، یعنی رساله حی بن یقظان به رشته تحریر کشیده شد. ابن سینا، موفق به فرار از زندان شد و به اصفهان رفت. او، در همین شهر، از نزدیکان امیر شد و بار دیگر، به همراه شاگردان، همان برنامه پیشین همدان را به اجرا درآورد. در سال 421ق/1030م (هفت سال پیش از مرگ ابنسینا)، مسعود، پسر سلطان محمود غزنوی بر اصفهان مسلط شد و اثاثیه شیخ الرئیس به غارت رفت. دانشنامه بزرگ او به نام کتاب الانصاف ( شامل بیست و هشت هزار مقاله در بست مجلد) که در آن، ابن سینا مشکلات آثار فیلسوفان را با فلسفه خاص خود معروف به حکمت مشرقیه سنجیده است، نابود شد.
از این دانشنامه عظیم، چند فقره، بیشتر باقی نمانده است (كه یا از تاراج مصون مانده و یا توسط خود ابنسینا جمع آوری شده است) که عبارتند از: بخشی از تعلیقات بر اثولولوجیا منسوب به ارسطو، شرح کتاب اللام مابعدالطبیه، تعلیقات بر کتاب نفس و شاید، دفترهایی که با عنوان منطق المشرقیه باقی مانده است. ابن سینا که امیر را در لشکر به همدان همراهی میکرد، در بستر بیماری افتاد، ولی اگرچه با دقت به درمان خود پرداخت، اما در پنجاه و هفت سالگی، در حالی که در نهایت قوت بود، به سال 428ق/1037م در نزدیکی همدان، روی در نقاب خاک کشید. مرگ او، به عنوان مسلمانی با تقوا آموزنده بود. در جشن هزاره تولد ابن سینا (در اردیبهشت 133ش/1954م در تهران؛ با اندکی تاخیر، سال 1370ق در واقع با 1950م مطابقت دارد) مقبره زیبایی که به همت انجمن آثار ملی ایران بر فراز مدفن او، در همدان، بنا شده بود، افتتاح شد.
اگر در نظر داشته باشیم که زندگی ابنسینا تا چه حد سرشار از حوادث و اشتغالات سیاسی بوده است، وسعت آثار او، مایه تحسین خواهد شد. کتابشناسی ابنسینا که به همت آقای یحیی مهدوی تدوین شده، 242 عنوان را شامل میشود. آثار او که تاثیری ژرف در مغرب زمین سدههای میانه و در مشرق زمین تاکنون گذاشته، همه قلمروهای فلسفه و علوم آن زمان را شامل میشود. ابنسینا، به بهترین وجهی، نمونه کامل انسان جامع سدههای میانه را در خود تحقق بخشید. از ابنسینا، رسالهای در باب نماز و چند تفسیر بر سورههای قرآنی باقی مانده است. این آثار كه از آثار فارابی نشات گرفته بود، نظر به وسعت خود سایهای بر اثر فارابی انداخت ( همچنانکه تا حدی آثار ملاصدرا شیرازی، در مقایسه با آثار میرداماد، معلم ثالث در سدههای دهم و یازدهم ق/ شانزدهم و هفدهم م چنین وضعیتی داشته است).
نباید فراموش کرد که آثار ابنسینا، با آثار بزرگ مکتب باطنی اسماعیلي که نامهای پر آوازه ایرانیان چندی به آن منسوب است (ابو یعقوب سجستانی، حدود 360ق/ 927م؛ حمیدالدین کرمانی، 408ق/1017م؛ مویدالدین شیرازی،470ق/1077م)، همزمان بود و امیدواريم که آثار اخیر، به تدریج، مقامی را که شایسته آنهاست، در تاریخهای فلسفه پیدا خواهند کرد. پدر و برادر ابنسینا،به مذهب اسماعیلی بودند. خود او، در شرح حال خود نوشت، به کوشش آنان برای پیوستن او به دعوت اسماعیلی اشاره کرده است. درست است که میان عالم ابن سینایی و جهانشناسی اسماعیلی (همچنانکه در مورد فارابی نیز صادق است) شباهت ساختاری وجود دارد، اما با این همه، فیلسوف، از پیوستن به حلقه آنان ابا کرد. در عوض، اگر ابنسینا از پیوستن به تشیع اسماعیلی تن زد، اما استقبالی که از او، درباره این امیران شیعی همدان و اصفهان شده، دست کم، موید تعلق او به تشیع امامی است.