AreZoO
3rd October 2010, 08:35 PM
ستایشگران بنىهاشم و حدود آزادى آنان در دوره خلفا
http://img.tebyan.net/big/1384/05/68228682481068016618134175986265208165120.jpg
از نیمه دوم سده نخستین هجرت،برغم تمایل حكومت دمشق،در شعر عربى نشانههائى از گرایش به خاندان پیغمبر پدید گشت. (1) بحق دانستن آنان، سوگوارى در مصیبت این خاندان،ناخشنودى نمودن از ستمهائى كه بر ایشان رفت.و گاه نكوهشى از آن مردم كه موجب چنین ستم شدند.از میان آن شعرها نمونههائى انتخاب گردید كه با زندگانى دختر پیغمبر (ص) ارتباطى داشت.اما آنچه درباره امیر المؤمنین على علیه السلام و فاجعه كربلا سروده شده فراوانست،چندانكه در چند مجلد بزرگ جاى خواهد گرفت.
با بر افتادن امویان بسال یكصد و سى و دو هجرى این دسته از شاعران مجال فراخترى یافتند. و با آنكه عباسیان از آل على دلى خوش نداشتند،براى ریشهكن ساختن مانده خاندان اموى ستایندگان بنى هاشم را آزاد مىگذاشتند،و اگر ضمن ستایش آل پیغمبر از آل عباس هم مدحى مىكردند،ستاینده بىجایزه وصلت نمىماند.اما بهر حال آزادى آنان تا آنجا بود كه مدح علویان با نكوهش عباسیان توام نباشد و گرنه شاعر بجان خود امان نمىیافت-گاهى هم زمامدارانى چون متوكل و معتصم كمترین گرایشى را بآل على (ع) بر نمىتافتند و از آزار شاعران ثناگوى آنان دریغ نمىكردند.
با گسترش تسلط دیلمیان بر بغداد،در این شهر كه از سالها پیش مركز اجتماعى شاعران شیعى شده بود،انجمنها تشكیل گردید كه در آن فضیلتهاى اهل بیت را مىخواندند و بر مظلومیت آنان اشك مىریختند.
اما در شعر فارسى ،ستایش آل پیغمبر و گرایش به على (ع) و خاندان او از سده چهارم هجرى آغاز شده،و شمار این شعرها (آنچه در دست ماست) در سراسر حكومتسامانیان غزنویان،سلجوقیان و خوارزمشاهیان بسیار اندك است.
در آن دسته از شعرها كه بعنوان نخستین شعرهاى درى معرفى شده جز وصف طبیعت و ستایش حكومت چیزى نمىبینیم.
آیا مىتوان گفت همه شعرهاى فارسى ایران اسلامى كه تا سده چهارم هجرى بزبان درى یا دیگر لهجههاى ایرانى سروده شده از این نوع بوده است؟هر چند نمىتوان بدین پرسش پاسخ مثبت داد،اما گمان نمىرود شعرهاى در موضوع مورد بحث ما سروده شده باشد.در اینصورت علت آن چیست؟فشار سختحكومت؟جاى چنین احتمالى هست.و ما مىدانیم از سال چهل و سوم هجرى تا پایان حكومت ولید بن عبد الملك بن مروان،ایران و منطقه شرقى زیر فشار حاكمانى چون زیاد،عبید الله،حجاج بن یوسف،پسر اشعث.و كسانى از این دست مردم،روزگار مىگذرانده است.اما چرا در مدینه كه مستقیما زیر نظر خاندان اموى بود،كمیتبه ستایش هاشمیان بر مىخیزد ولى در نیشابور،طوس،غزنه و هرات نظیر چنین شاعرى را نمىبینیم؟. آیا مىتوان گفت در سده نخستین هجرت مردم ایران از خاندان پیغمبر (ص) و آنچه بر سر آنان رفت اطلاعى نداشتند؟هرگز جاى چنین احتمالى نیست.از این گذشته در فاصله تقریبا نیم قرن از حكومت ولید بن عبد الملك تا پایان كار مروان بن محمد كه گروههاى مقاومت در شرق ایران مخفیانه سرگرم كار بودند و بنام حكومتخاندان پیغمبر«الرضا من آل محمد»شعار مىدادند،مىتوان گفت هیچگونه شعرى كه بازگوینده این تمایل باشد سروده نشده؟مىدانیم شعر عامل مهمى براى تحریك عاطفه و احساس عمومى است.آیا مىتوان گفتحكومتها و یا عاملان آنان چنین شعرها را از میان بردهاند؟اگر چنین است چرا با شعر عربى چنین معاملهاى نشده است؟مضمون شعرهاى عربى مذمت مستقیم از خلفاى اموى و عباسى بود،در صورتیكه اگر در زبان فارسى چنین شعرهایى سروده شده باشد،تعریض به حاكمان صفارى،سامانى و یا غزنوى نبوده،چه آنان دخالتى در آن ستمكارىها نداشتهاند.
درست است كه بحث ما درباره شعر درى است و این لهجه از سده سوم رسمیتیافت،اما در شعر تازى هم كه ایرانیان عربىگو سرودهاند چنان نمونههائى دیده نمىشود.از سده چهارم هجرى یعنى همزمان با تاسیس دولتهاى شیعى در ایران مركزى است كه گاهگاه نظیر این مضمونها در شعر فارسى دیده مىشود:
مدحت كن و بستاى كسى را كه پیمبر
و یا این نمونه:
و یا این نمونه:
بستود و ثنا كرد و بدو داد همه كار (2)
چنین زادم و هم بدین بگذرم
همین دان كه خاك ره حیدرم (3)
و یا این بیتها:
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
كه روز حشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و على و فاطمه حسین و حسن (4)
در اواخر سده چهارم كه فاطمیان بر مصر دستیافتند و حكومتى مقتدر را پى افكندند وصیتشهرت آنان بدیگر كشورهاى اسلامى رسید و در شرق ایران طرفدارانى پیدا كردند، شاعران فارسى گوى آن سامان بمدح اهل بیت زبان گشودند و نمونه برجسته آنان ناصر خسرو علوى است.لیكن باز هم در سراسر قرن پنجم و ششم.شمار شعرهائى كه در مدح آل پیغمبر بفارسى سرودهاند،فراوان نیست.شگفت اینكه در سده پنجم شیعیان در بغداد و مركز خلافت عباسى انجمنها تشكیل مىدادند و بر مصیبت اهل بیت مىگریستند ،اما در شرق ایران دور افتادهترین نقطه بمركز خلافت،ناصر خسرو باید از بیم جان از بیغولهاى به بیغوله دیگر پناه برد.این چنین سختگیرى را باید بحساب عباسیان گذاشت و یا بحساب خوش خدمتى حكومتهاى محلى كه براى پایدارى خود،خشنودى خاطر آنان را از هر راهى مىجستند،و یا بحساب پاىبندى سخت مردم این منطقه بمذهب سنت و جماعت و یا پذیرش وضع (پس از مقاومتى اندك) ،بحثى است كه پس از گذشت هزار سال آنچه پیرامون آن نوشته شود حدس و گمانى است كه منشا آن نیز تمایل و عاطفه و یا طرز تفكر بحث كننده است.بهر حال چنانكه نوشتیم از نشات زبان درى در شرق ایران تا دهه نخستین سده هفتم،از شعر فارسى آنچه در ستایش خاندان پیغمبر سروده شده نمونههائى اندك است.و نام دختر پیغمبر به تلویح یا ضمنى در بعض این بیتها دیده مىشود.با هجوم مغولان بایران براى مدتى بیش از یكصد سال همه چیز درهم ریخت و در سده هشتم هجرى است كه شاعران شیعى در نقاط مختلف كشور ایران بمدح اهل بیت زبان مىگشایند.
در ادامه نمونه شعرهایی از نظر خواننده مىگذرد و چنانكه مىبینیم طولانىترین مدیحه از خواجوى كرمانى و ابن حسام خوسفى است.
آنچه در این فصل فراهم آمده،به پایان قرن نهم خاتمه مىیابد.چه قرن دهم آغاز سمیتیافتن مذهب شیعه در ایران است و در این دوره است كه قسمت مهمى از شعر فارسى را مدیحهها و مرثیههاى اهل بیت تشكیل مىدهد.
ناصر خسرو
ابو معین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانى بلخى متولد به سال 394 و متوفى بسال 481 هجرى قمرى از شیعیان اسماعیلى و مداح خلفاى فاطمى مصر و حجت از سوى ایشان،در جزیره خراسان.
آنروز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
بدهد بتمام ایزد داد ارتعالى
دیوان.تقوى ص 4
هم مطلع جمال خداوندى
هم مشرق طلیعه انوارش
صد چون مسیح زنده ز انفاسش
روح الامین تجلى پندارش
هم از دمش مسیح شود پران
هم مریم دسیه ز گفتارش
هم ماه بارد از لب خندانش
هم مهر ریزد از كف مهیارش
این گوهر از جناب رسول الله
پاكست و داور استخریدارش
كفوى نداشتحضرت صدیقه
گرمى نبود حیدر كرارش
جنات عدن خاك در زهرا
رضوان ز هشتخلد بود عارش
رضوان بهشتخلد نیارد سر
صدیقه گر بحشر بود یارش
باكش ز هفت دوزخ سوزان نى
زهرا چو هستیار و مدد كارش
دیوان ص 209
سنائى
http://img.tebyan.net/big/1384/05/68228682481068016618134175986265208165120.jpg
از نیمه دوم سده نخستین هجرت،برغم تمایل حكومت دمشق،در شعر عربى نشانههائى از گرایش به خاندان پیغمبر پدید گشت. (1) بحق دانستن آنان، سوگوارى در مصیبت این خاندان،ناخشنودى نمودن از ستمهائى كه بر ایشان رفت.و گاه نكوهشى از آن مردم كه موجب چنین ستم شدند.از میان آن شعرها نمونههائى انتخاب گردید كه با زندگانى دختر پیغمبر (ص) ارتباطى داشت.اما آنچه درباره امیر المؤمنین على علیه السلام و فاجعه كربلا سروده شده فراوانست،چندانكه در چند مجلد بزرگ جاى خواهد گرفت.
با بر افتادن امویان بسال یكصد و سى و دو هجرى این دسته از شاعران مجال فراخترى یافتند. و با آنكه عباسیان از آل على دلى خوش نداشتند،براى ریشهكن ساختن مانده خاندان اموى ستایندگان بنى هاشم را آزاد مىگذاشتند،و اگر ضمن ستایش آل پیغمبر از آل عباس هم مدحى مىكردند،ستاینده بىجایزه وصلت نمىماند.اما بهر حال آزادى آنان تا آنجا بود كه مدح علویان با نكوهش عباسیان توام نباشد و گرنه شاعر بجان خود امان نمىیافت-گاهى هم زمامدارانى چون متوكل و معتصم كمترین گرایشى را بآل على (ع) بر نمىتافتند و از آزار شاعران ثناگوى آنان دریغ نمىكردند.
با گسترش تسلط دیلمیان بر بغداد،در این شهر كه از سالها پیش مركز اجتماعى شاعران شیعى شده بود،انجمنها تشكیل گردید كه در آن فضیلتهاى اهل بیت را مىخواندند و بر مظلومیت آنان اشك مىریختند.
اما در شعر فارسى ،ستایش آل پیغمبر و گرایش به على (ع) و خاندان او از سده چهارم هجرى آغاز شده،و شمار این شعرها (آنچه در دست ماست) در سراسر حكومتسامانیان غزنویان،سلجوقیان و خوارزمشاهیان بسیار اندك است.
در آن دسته از شعرها كه بعنوان نخستین شعرهاى درى معرفى شده جز وصف طبیعت و ستایش حكومت چیزى نمىبینیم.
آیا مىتوان گفت همه شعرهاى فارسى ایران اسلامى كه تا سده چهارم هجرى بزبان درى یا دیگر لهجههاى ایرانى سروده شده از این نوع بوده است؟هر چند نمىتوان بدین پرسش پاسخ مثبت داد،اما گمان نمىرود شعرهاى در موضوع مورد بحث ما سروده شده باشد.در اینصورت علت آن چیست؟فشار سختحكومت؟جاى چنین احتمالى هست.و ما مىدانیم از سال چهل و سوم هجرى تا پایان حكومت ولید بن عبد الملك بن مروان،ایران و منطقه شرقى زیر فشار حاكمانى چون زیاد،عبید الله،حجاج بن یوسف،پسر اشعث.و كسانى از این دست مردم،روزگار مىگذرانده است.اما چرا در مدینه كه مستقیما زیر نظر خاندان اموى بود،كمیتبه ستایش هاشمیان بر مىخیزد ولى در نیشابور،طوس،غزنه و هرات نظیر چنین شاعرى را نمىبینیم؟. آیا مىتوان گفت در سده نخستین هجرت مردم ایران از خاندان پیغمبر (ص) و آنچه بر سر آنان رفت اطلاعى نداشتند؟هرگز جاى چنین احتمالى نیست.از این گذشته در فاصله تقریبا نیم قرن از حكومت ولید بن عبد الملك تا پایان كار مروان بن محمد كه گروههاى مقاومت در شرق ایران مخفیانه سرگرم كار بودند و بنام حكومتخاندان پیغمبر«الرضا من آل محمد»شعار مىدادند،مىتوان گفت هیچگونه شعرى كه بازگوینده این تمایل باشد سروده نشده؟مىدانیم شعر عامل مهمى براى تحریك عاطفه و احساس عمومى است.آیا مىتوان گفتحكومتها و یا عاملان آنان چنین شعرها را از میان بردهاند؟اگر چنین است چرا با شعر عربى چنین معاملهاى نشده است؟مضمون شعرهاى عربى مذمت مستقیم از خلفاى اموى و عباسى بود،در صورتیكه اگر در زبان فارسى چنین شعرهایى سروده شده باشد،تعریض به حاكمان صفارى،سامانى و یا غزنوى نبوده،چه آنان دخالتى در آن ستمكارىها نداشتهاند.
درست است كه بحث ما درباره شعر درى است و این لهجه از سده سوم رسمیتیافت،اما در شعر تازى هم كه ایرانیان عربىگو سرودهاند چنان نمونههائى دیده نمىشود.از سده چهارم هجرى یعنى همزمان با تاسیس دولتهاى شیعى در ایران مركزى است كه گاهگاه نظیر این مضمونها در شعر فارسى دیده مىشود:
مدحت كن و بستاى كسى را كه پیمبر
و یا این نمونه:
و یا این نمونه:
بستود و ثنا كرد و بدو داد همه كار (2)
چنین زادم و هم بدین بگذرم
همین دان كه خاك ره حیدرم (3)
و یا این بیتها:
مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود
كه روز حشر بدین پنج تن رسانم تن
بهین خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و على و فاطمه حسین و حسن (4)
در اواخر سده چهارم كه فاطمیان بر مصر دستیافتند و حكومتى مقتدر را پى افكندند وصیتشهرت آنان بدیگر كشورهاى اسلامى رسید و در شرق ایران طرفدارانى پیدا كردند، شاعران فارسى گوى آن سامان بمدح اهل بیت زبان گشودند و نمونه برجسته آنان ناصر خسرو علوى است.لیكن باز هم در سراسر قرن پنجم و ششم.شمار شعرهائى كه در مدح آل پیغمبر بفارسى سرودهاند،فراوان نیست.شگفت اینكه در سده پنجم شیعیان در بغداد و مركز خلافت عباسى انجمنها تشكیل مىدادند و بر مصیبت اهل بیت مىگریستند ،اما در شرق ایران دور افتادهترین نقطه بمركز خلافت،ناصر خسرو باید از بیم جان از بیغولهاى به بیغوله دیگر پناه برد.این چنین سختگیرى را باید بحساب عباسیان گذاشت و یا بحساب خوش خدمتى حكومتهاى محلى كه براى پایدارى خود،خشنودى خاطر آنان را از هر راهى مىجستند،و یا بحساب پاىبندى سخت مردم این منطقه بمذهب سنت و جماعت و یا پذیرش وضع (پس از مقاومتى اندك) ،بحثى است كه پس از گذشت هزار سال آنچه پیرامون آن نوشته شود حدس و گمانى است كه منشا آن نیز تمایل و عاطفه و یا طرز تفكر بحث كننده است.بهر حال چنانكه نوشتیم از نشات زبان درى در شرق ایران تا دهه نخستین سده هفتم،از شعر فارسى آنچه در ستایش خاندان پیغمبر سروده شده نمونههائى اندك است.و نام دختر پیغمبر به تلویح یا ضمنى در بعض این بیتها دیده مىشود.با هجوم مغولان بایران براى مدتى بیش از یكصد سال همه چیز درهم ریخت و در سده هشتم هجرى است كه شاعران شیعى در نقاط مختلف كشور ایران بمدح اهل بیت زبان مىگشایند.
در ادامه نمونه شعرهایی از نظر خواننده مىگذرد و چنانكه مىبینیم طولانىترین مدیحه از خواجوى كرمانى و ابن حسام خوسفى است.
آنچه در این فصل فراهم آمده،به پایان قرن نهم خاتمه مىیابد.چه قرن دهم آغاز سمیتیافتن مذهب شیعه در ایران است و در این دوره است كه قسمت مهمى از شعر فارسى را مدیحهها و مرثیههاى اهل بیت تشكیل مىدهد.
ناصر خسرو
ابو معین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانى بلخى متولد به سال 394 و متوفى بسال 481 هجرى قمرى از شیعیان اسماعیلى و مداح خلفاى فاطمى مصر و حجت از سوى ایشان،در جزیره خراسان.
آنروز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر
بدهد بتمام ایزد داد ارتعالى
دیوان.تقوى ص 4
هم مطلع جمال خداوندى
هم مشرق طلیعه انوارش
صد چون مسیح زنده ز انفاسش
روح الامین تجلى پندارش
هم از دمش مسیح شود پران
هم مریم دسیه ز گفتارش
هم ماه بارد از لب خندانش
هم مهر ریزد از كف مهیارش
این گوهر از جناب رسول الله
پاكست و داور استخریدارش
كفوى نداشتحضرت صدیقه
گرمى نبود حیدر كرارش
جنات عدن خاك در زهرا
رضوان ز هشتخلد بود عارش
رضوان بهشتخلد نیارد سر
صدیقه گر بحشر بود یارش
باكش ز هفت دوزخ سوزان نى
زهرا چو هستیار و مدد كارش
دیوان ص 209
سنائى