PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله مـــــائده جان رسیـــــــد ( 1 )



AreZoO
3rd October 2010, 07:58 PM
بررسی ماه رمضان وروزه در شعر فارسی - بخش اول)

مقدمه

سبك خراسانی

نیمه نخست :

.فرخی سیستانی
.منوچهری دامغانی
.امیری معزی
نیمه دوم :

.ناصرخسرو قبادیانی
.محمد انوری
شعر صوفیانه وعارفانه :

.حكیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی.فرید الدین عطار نیشابوری
.مولانا جلال الدین محمد بلخی
سبك عراقی :

.مصلح الدین سعدی شیرازی.سیف فرغانی
.حافظ شیرازی
.خواجوی كرمانی
.سراجی سگزی
.همام تبریزی
سبك هندی:

مغفور لاهیجی.سولقانی شاعر
.صائب تبریزی
در بخش اول شما می توانید به رمضانیات سبك خراسانی نیمه دوم ( ناصر خسرو وانوری ) وشعر صوفیانه وعارفانه ( سنایی وعطار) دسترسی داشته باشید . رمضانیات مولانا به واسطه گستردگی و ژرف نگری آن در بخش مجزایی مورد بررسی قرار گرفته است كه آن را می توانید در بخش دوم و رمضانیات بقیه شعرا را در بخش های آتی ملاحظه نمایید .
مقدمه

ادبیات فارسی از درخشانترین آثار ادبی جهان است، گستردگی ادبیات فارسی در عرصه موضوع و در پهنه جغرافیایی از یك سو وعمق وغنای آن از سوی دیگر از دلایل برتری آن است.در پهنه جغرافیایی در كمتر از 500 سال پیش زبان وادبیات فارسی از كاشغر در تركستان چین تا جنوب غربی ایران كنونی و از گنجه در جمهوری آذربایجان تا سواحل غربی خلیج بنگال در هند واز سواحل دریاچه اورال تا خلیج فارس را در بر می گرفت و در عرصه موضوع ، از غزل عاشقانه و عارفانه، تا ذكر زیبایی های طبیعت ،از نعت بزرگوارانی چون رسول و ائمه اطهار تا مدح زبونانی چون شاهان را شامل می شود. این گستردگی معنا و موضوع سبب شد تا بیندیشیم كه رمضان و روزه داری در اشعار فارسی زبانان چه جایگاهی دارد؟ آیا به آن پرداخته شده است؟ و تا چه میزان و از چه منظر.
بزرگان ادب پدر شعر فارسی را رودكی دانسته، جریان شگفت انگیز ادب فارسی را با صائب تبریزی به پایان می برند. چرا كه بعد از آن و با رواج سبك بازگشت نه تنها شاعر بزرگی به ظهور نرسید كه گفته ها و سروده ها نیز همه تكرار مكررات بود. به هرروی ما به بررسی رمضانیات و اشعار مربوط به روزه و صیام از ابتدای شعر فارسی می نگریم. بر اساس سبك شناسی شعر فارسی به سه سبك خراسانی( تا قرن 6) سبك عراقی ( تا قرن 19) و سبك هندی ( تا قرن 12) تقسیم می شود. ما نیز این تقسیم بندی را در رمضانیات در نظر آورده ایم چرا كه به وضوح میان رمضانیات این سه سبك نیز تفاوت های درخوری دیده می شود.
سبك خراسانی نیمه دوم

شعر سبك خراسانی ، ستاینده ونمایانگر طبیعت وزیبایی های آن است واز سطح طبیعت فراتر نمی رود .در این دوره شعر درخدمت مدیحه سرایی در آمده است واز جان جهان در آن خبری نیست آنچه هست تعریف موی وروی نه تنها شاه كه ملازمان او وحتی حیوانات اوست . اما سبك خراسانی نیمه دوم دچار تحول و تغییر اساسی شد. رمضان سرایی آنچنان كه شایسته این ماه عظیم است از نیمه دوم سده6 آغاز می شود . وتا پیش از آن یعنی به مدت قریب به دوقرن به واسطه آنكه شعر فارسی فقط روایتگر صورت است ونه جان ، رمضان از جایگاه والایی در شعر برخوردار نیست ( به این بخش ازاشعار در قسمت پایانی این گفتار خواهیم پرداخت ) ولی در دوره دوم سبك خراسانی با حركت سریع به عمق وجان مواجه هستیم .در این د.ره شاعران چشم جان بین یافته اند ، صورت را واگذاشته ، روح وجان را می نگرند. " در واقع نیمه اول قرن 6 مقدمه ایی است برای تغییرات اساسی سبك خراسانی و نیمه دوم مقدمه ایی برای ظهور سبك عراقی. ساخت شعر فارسی با مدد شاعرانی چون ناصر خسرو و سنایی لبریز می شود از حكمت و موعظه و اندرز و بعدها با ظهور سعدی، حافظ و مولانا ارتباطی سالم ما بین جسم و جان برقرار می گردد و آنگاه شعر نه جسمی محض است و نه جانی صرف كه آمیخته ایی است از هر دو با اتكا به مبانی عظیم ایمانی و قرآنی . سنایی و ناصر خسرو ... اگر چه در محدوده پیكره از سبك خراسانی بهره دارند، لیكن در نامحدوده پیام... از لونی دیگر هستند.(1)ناصر خسرو حكیم وشاعر شیعی مذهب

ناصر خسرو برای اغلب فارسی زبانان نامی آشناست. شاعر شیعی مذهب كه برای تبلیغ آراء و اندیشه های خود راه سفر در پیش گرفت و در همین اثنا به سرایش اشعار نغز هم دست یازید." ناصر خسرو بی تردید از پرفروغترین ستارگان آسمان شعر و ادب است. او همچون مولانا در مسیر زندگی... نوری دیگر بر جانش می تابد واز میلادی دیگر سر بر می كند... ناصر خسرو اهل دربار بوده است و به گفته خود... در ظلمت به سر می برده است . اما یك خواب او را دگرگون می كند... ناصر خسرو در خواب نشانه را دریافت می كند... و از خویشتن خویش می كوچد... به همانجا كه در خوابش اشارت می كند:
به چپ و راست مرو، راست برو بر ره دین ره دین راست ترست ای پسر از تار طراز
نگاه ناصر خسرو به طبیعت یك نگاه شطحی است او با آنكه می توانست میراث دار قصیده های فاخر اما سطحی عنصری و فرخی باشد، نه تنها نشد كه بنیانی دیگر را علم كرد:
پسنده است با زهد عمار و بوذر كند مدح محمود، مرعنصری را؟
من آنم كه در پای خوكان نریزم مراین قیمتی در لفظ دری را
او یك تبعیدی است ! گوهری كه در كوه قرار گرفته است و این همه به خاطر آن است كه " گناهی بزرگوار" دارد:
من شیعه حیدرم ببخشا این یك گنه بزرگوارم
ناصر خسرو چشم نهان بین دارد و این چشم نهان بین و سخن از آن در دوره ایی كه شعر و شاعری مسیری آفاقی دارد( و نه انفسی) و در سطح اشیاء حركت می كند بسیاردرخشان است:
به چشم نهان بین جهان را كه چشم عیان بین نبیند نهان را
دو چیز است بند جهان" علم وطاعت" اگر چه گشادست مر هردوان را
ناصر خسرو به تعبیر شفیعی كدكنی" بیشه ایی از شیر و شاعر و شمشیر است."(2)
به راستی جز این می توان از شیعه علی چشم داشت؟ چرا كه علی نیز مرد عرفان، مرد میدان، مرد علم و عشق و راز و نیاز است و باید كه شیعه او مرد شعر وشیر و شمشیر باشد.
" ناصر به طور كلی قصیده ایی مستقل در باب رمضان ندارد ولیكن بی تردید رمضان ستاست... تحلیل و تجلیل ناصر از رمضان در " علم و طاعت" بازگفته می شود و تاكید ناصر به علم و طاعت تا آنجاست كه كمتر قصیده ایی در دیوان اوست كه از این دو مضمون سرشار نباشد ... مهمترین مساله در دینی كه ناصر خسرو از آن دم می زند شناخت است و معرفت:
طاعت بی علم نه طاعت بود طاعت بی علم چو باد صباست
تا نشناسی تو خداوند را مدح تو او را همه یكسرهجاست
ناصرهمواره شطح هر عمل و عبادتی را فرا چشم دارد نه سطح آن را؛ و از همین چشم انداز است كه روزه را می نگرد روزه همراه با شناخت به زوایای اسرار آمیز این عمل:
تا علم نیاموزی نیكی نتوان كرد بی سیم نیاید درم و بی زر دینار
بی علم، عمل چون درم قلب بود زود رسوا شود و شوره برون آرد و زنگار
چون روزه ندانی كه چه چیزست و چه سوداست بیهوده همه روزه ترا بودن ناهار؟(3)
ناصر خسرو در تاكید برعلم بعنوان شرط سلامت طاعت و قبول آن قدم درراه قرآن می گذارد كه همواره مسلمین و مومنین را به علم اندوزی و تفكر و تعقل سفارش می كند.
محمد انوری

محمد انوری شاعری دیگر از این دوره است كه نه تنها میراث دار ناصر خسرو است كه خود نیز بر این گنجینه می افزاید ." وی از جمله شاعران معاصر سلطان سنجر است. او اگرچه شاعری است مداح اما سطح سنخنش بسیار فراتر و به هنجارتر از معزی و فرخی است... و این نكته قابل ذكر است كه انوری از جمله كسانی است كه از دسته پیامبران شعر معرفی شده اند .
در شعر سه تن پیمبرانند قولی است كه جملگی برآنند
فردوسی و انوری وسعدی هر چند كه لا نبی بعدی
آن همه سخن كه او پیرامون شعر و شاعری آورده است در شعر كمتر شاعری از معاصرینش هست او به طبع تند و روان خویش واقف بوده است و بر اثر وقوف و اشراف است كه چنین رها سروده است:
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب فكرت تیز و ذكای نیك و شعر بی خلل
ای دریغا نیست ممدوحی خریدار مدیح ای دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل(4)
انوری گر چه مداح است ولی با این دو بیت آشكار می كند كه مدح گفتن كسان و شاهان لقلقه زبان است و از جان ، چنین كاری را خوار می شمارد. وی در عین حال به امید گشودن گره های كور زندگی اش به وسیله صله های گزاف دریافتی ، به مدح وشعر درباری روی آورده است" ولی از جان مشتاق خلوتی است عالمانه:
یارب بده مرا، بدل نعمتی كه بود خرسندی حقیقت در پاكیزه توشه ایی
امنی وصحبتی و پسندیده طاعتی نانی و خرقه ایی ونشستن به گوشه ایی
اما انوری را رمضان سروده ایی مستقل چنانكه باید نیست. جز اینكه در یك قصیده كوتاه... ماه رمضان را به ممدوح تبریك می گوید:
مرحبا نوشدن و آمدن ماه صیام حبذا واسطه عقد شهورایام
و همچنین
ماه رمضان خجسته بادت تا پیش صفر بود محرم(5)
این شیوه ، یعنی تبریك حلول ماه مبارك رمضان تا زمان انوری كاری بی سابقه بوده است چنانكه شاعران پیش از اواز رسیدن رمضان گله مندند و رؤیت ماه شوال را تبریك و شاد باش می گویند.
" انوری هم در قصیده ایی عید فطر را به ممدوح تبریك می گوید
ماه عیدت به فرخی شده نو وزتو خشنود رفته ماه صیام
...( انوری) در قصیده ایی كه گویا در روزهای پایانی ماه رمضان سروده شده است" وكمتر قصیده ایی است كه تا زمان او، نه درعید فطر بلكه در روزهای پایانی رمضان سروده شده باشد، می گوید:
اكنون كه ماه روزه به نقصان دراوفتاد آه از حجاب حجره دل بردراوفتاد
هجران ماه روزه پیام وصال داد اینك نهیب او به جهان اندر اوفتاد
گویند: چند روز دگر نقش و طبع را دیدی كه رسم توبه زعالم براوفتاد
آن مرغ را كه بال و پر از شوق توبه بود هم بال ریخت از خلل و هم براوفتاد
انوری چنانكه از خلال اشعارش برمی آید، رمضان ستاست، او اگر چه در رمضان ستایی قصیده ایی كامل و مستقل ندارد، و لیك حرمت آن را فرونگذاشته است.(6)
شعر صوفیانه وعارفانه

حكیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی

شاعران سبك خراسانی نیمه دوم به همراه شاعران عارف و متصوف كه اشعار آنان در پی می آید، سیرعمق گرایی ، ژرف نگری و جان و نهان بینی را نشان می دهد و در این اشعار از سطحی نگری شاعران گروه نخست خبری نیست. ولی باز هم اینان فاصله بعیدی با شور و عشق نهفته در رمضان دارند وگویا اینان با وجود توانایی ها و حساسیت های شگرف باز هم در نیمه راه بلوغ عاشقی و مستی و فناء فی الله هستند.
و اما سنایی ، شعر عرفانی با او آغاز شده ، با نامش گره می خورد. " سنایی از جمله شاعرانی است كه دو دوره زندگانی داشته اند: ظلمانی و نورانی. او نیز همچون ناصرخسرو از تولدی دیگر برمی خورد... او به گفته شبلی نعمانی اول كسی است كه تصوف را به شعر ، روشناس ( معروف – مخفف روی شناس ) كرده است. سخنهای ارزشمندی كه سنایی درباب جسم و جان آورده است از جمله قیمتی ترین گوهرهای گنجینه شعر پارسی است.. او خراباتی غزلهای شورانگیزی را بنیان می نهد كه تا آن دوره به آن شیوه بی سابقه بوده است... غزل مناجات سنایی از جمله زیباترین مناجات غزلهاست:
مكن در جسم و جان منزل كه این دون است و آن والا قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش و نه آنجا
به هرچ از راه دورافتی چه كفر آن حرف و چه ایمان به هرچ از دوست و امانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
گواه رهرو آن باشد كه سردش یابی از دوزخ نشان عاشق آن باشد كه خشكش بینی از دریا
شهادت گفتن آن باشد كه هم زاول درآشامی همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه بیندازد كه دارالملك ایمان را مجرد بینی از غوغا
عجب نبود اگر قرآن نصیبت نیست جز نقشی كه از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا
علاوه بر همه توصیه هایی كه سنایی در باب ریاضت و ترك لذات بهیمی دارد، غزل رمضانیه اش از جانی ملایم برخوردار است. وداع سنایی با ماه رمضان وداعی است در خورتوجه. سنایی در وداع با رمضان گویا از دیرینه یا ر جانی جدا می شود. او نه خود را مهمان كه رمضان را مهمانی گرامی می داند. كه سالی یكبار می آید و تا چشم بر هم نهی بار سفر بر می بندد... شادمانی او در همین نماز و روزه است.
ای ماه صیام ارچه مرا خود خطری نیست حقا كه مرا همچو تو مهمان دگری نیست
ای درد تو ای رفته به ناگه زبرما یك زایه ایی نیست كه پرخون جگری نیست
آن كیست كه از بهر تو یك قطره نبارید؟ كان قطره كنون در صدف دین گهری نیست
ای وای بر آن كز غم وقت سحر تو آوا به جز او وقت صبوحی سحری نیست
آن دل كه همی ترسد از شعله آتش والله كه به جز روزه مر او را سپری نیست
بس كن كه چو ما روزه همی داشت از این بیش امروز به جز خاك مر او را مفری نیست
بسیار كسا كو بر عیدی چو تو می خواست امروز جز حسرت از آتش ثمری نیست؟
اشكی دو سه امروز در این بقعه فروبار كاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست(7)
فرید الدین عطار نیشابوری

شعر صوفیانه كه با سنایی آغاز شد به دست عطار راه كمال در پی گرفت .عطاری كه زندگی خوش وسودمند بازاری را با دیدن درویشی وامی نهد ودر زمره بزرگترین عرفای ایران زمین جای می گیرد.
" وی از جمله بزرگترین شاعران عارف تاریخ ادبیات فارسی است... او نیز همچون ناصر خسرو، سنایی و مولوی دو دوره مشخص در زندگی دارد. نخست دوره ایی بازاری و دیگر دوره ایی دیداری... ادوارد براون، عطار را پس از سنایی دومین نماینده بزرگ شعر صوفیانه می داند... آثار عرفانی عطار فراوان است. "منطق الطیر" او یك اثر ماندگار جهانی است و" تذكره الاولیا" او ماندگارتر اثری در عرفان كه همواره تا هست مشوق اهل دل است و راهگشای مردان سلوك.
در آثار پراكنده عطار سخن پیرامون روزه و فلسفه روزه فراوان است. عطار افطار را "مشاهده" می داند و "روزه " را حفظ دل از خطرات:
روزه حفظ دل است از خطرات پس بود با مشاهده افطار
... قصیده ایی از او كه در آن به جوانب روزه و روزه داری اشارتهاست:
ای در غرورنفس به سر برده روزگار برخیز، كار كن كه كنونست وقت كار
ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته ایی آخر زخواب غفلت دیرینه سربرآر
سالی دراز بوده ایی اندر هوای نفس ماهی خدای را شو و دست از هوابدار
پنداشتی كه چون بخوری روزه تو نیست بسیار چیز هست جز آن شرط روزه دار
هر عضو را بدان كه به تحقیق روزه ایی است تا روزه تو روزه بود نزد كردگار
اول نگاه دار نظر، تا رخ چو گل در چشم تو نیفكند از عشق خویش خوار
دیگر ببند گوش زهر ناشیدنی كز گفت و گوی هرزه شود عقل تار و مار
دیگر زبان خویش كه جای ثنای اوست از غیبت و دروغ فروبند استوار
دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام زیرا كه خون خوری تو از آن به هزار بار
دیگر: بسی مخسب كه در تنگنای گور چندانت خواب هست كه آن هست در شمار
دیگر: زفكر آینه دل چنان بكن كز غیر ذكر حق ننشیند برو غبار
این است شرط روزه اگر مرد روزه ایی گر چه ز روی عقل یكی گفتم از هزار(8)
این سخن عطار كلام معصوم را به خاطر می آورد كه ایشان نیز بیان می دارند كه برای هر عضوی روزه ایی خاص وجود دارد زبان، گوش، چشم، دست وپا.
" عطار باز می گوید كه... روزه آن است كه میلاد و ولادتی تازه پیشكشت كند.
دیگر بسی مخور كه هر آنكس كه سیر خورد اعضاش جمله گرسنه گردند و بی قرار
تو خود نشسته تا كه كی آید پدید شب چون شمع جان خویش بسوزی زانتظار
تا خانمان بسازی ازغایت شره گویی دو چشم تو شود از هر سویی چهار
چندان خوری كه دم نتوانی زد از گلو ور دم زنی برآورد آن دم ز تو دمار
این روزه نیست گر شرف روزه بایدت بیرون شوی زتویی تو بر مثال مار
یارب به حق طاعت پاكان پاكدل یارب به حق روزه مردان روزگار
كز هر چه دیده ایی تو زعطار ناپسند كان را نبوده ایی تو به وجهی پسندگار
عفوش كن و ببخش كه دانی كه لایق ست با جرم آفریده كرم ز آفریدگار"(9)
شعر سبك خراسانی( نیمه دوم) و اشعار عارفانه و صوفیانه در كنار رویكردشان به مسائل عمقی و جانی با دیدی نو به رمضان می نگرند. نگاهی كه تا پیش از آنها در میان شاعران بنام بی سابقه بوده است. اشعار عطار، سنایی، ناصر خسرو و دیگران كه در این بخش ذكری از آنان رفت در برابر اشعار خداوندگار شعر، مولانا جلال الدین محمد بلخی مانند مشقی كودكانه است. در قسمت بعدی به دیدگاه مولانا به رمضان خواهیم پرداخت و بر گوشه ایی از رمضانیات این عارف بزرگ نظری كوتاه می افكنیم.

AreZoO
3rd October 2010, 08:05 PM
مائده جان رسید( بخش دوم)

http://img.tebyan.net/big/1387/12/2334213412419129609218713520589219188148148.jpg
مولانا جلال الدین محمد بلخی ، خداوندگار شعر وعرفان

در قسمت پیشین به بررسی رمضانیات در اشعار شاعران سبك خراسانی نیمه دوم واشعار صوفیانه وعارفانه پرداختیم و سیر صعودی آن را به سوی درك جان رمضان مشاهده كردیم. نقطه اوج درك رمضان و دیدن جان آن را در اشعار مولانا خواهیم یافت. ملای روم تا قبل از طلوع شمس از تبریز، بربلندای مقام علمی و فقهی تكیه زده بود و تعداد زیادی طلبه جویای علم درمحضر درس او حاضر می شدند. جلال الدین محمد بلخی در آن زمانه روح سركش، جان شیفته و عطش ناكش را در زیر لباده علم پنهان ساخته بود و شمس سرزده از تبریز، آن جان منتظر را دید، یافت و دریافت. بعد از آن است كه مولانا به عارفی شوریده بدل می شود، درس و بحث و علم دین و نیك نامی اش را به كناری می نهد و فارغ ازتمام زنجیرها ، سماع كنان در پی عشق می چرخد و می رقصد و به عارفی بزرگ و خداوندگار سخن بدل می شود. عطار صوفی بزرگ نیشابوری در ملاقاتی با جلال الدین محمد خردسال این شیفتگی ها را از پس سالیان دراز آینده مشاهده كرده ، خطاب به پدرش گفته بود: این فرزند را گرامی دار زود باشد كه از نفس گرم ، آتش در سوختگان عالم زند.(10)" شادمانه ترین شعرها و شعرترین شعرها از آن مولاناست. شوریده ایی كه با وجود بی اعتنایی به شعر و قواعد آن زیباترین سروده های تاریخ شعر فارسی از آن اوست... زیباترین صحنه های تقابل عشق وعقل و ... جذابترین تابلوهای هنری معرفتی را او رقم زده است. دو دوره زندگی مولانا شاید از شگفت انگیزترین دوره های زندگی یك شاعر در تاریخ شعر فارسی باشد. كدام شاعر است كه به لك لك با این نگاه نگریسته باشد:
عارف مرغانست لك لك، لك لكش دانی زچیست؟ ملك لك، والامرلك و الحمد لك یا مستعان"(11)
مولانا بر همه پدیده های پیرامونش این چنین می نگرد، عشق و عرفان در چشمان او نشسته است از این روست كه در هر چیز و هركس ، عاشق و عارفی تام می یابد. مولانا از داستان های كوچه و بازار ، از مثل های عامیانه بزرگترین درس های عارفانه را می سازد و مثنوی معنوی را به دائرة المعارف عرفان اسلامی بدل می سازد.
مولانایی كه در لك لك تسبیح گوی حق را باز می جوید در رمضان ، ماه ضیافت الله چه می جوید و چه می بیند؟ " بی لاف و گزاف مولانا رمضان ستاترین شاعر تاریخ شعر فارسی است. مولانا را باید پدر رمضان ستایی نام نهاد . از تیررس نگاه مولانا ریزترین و ظریف ترین ظرفیت های ماه مبارك نیز دور نمانده است. او هم در سلام رمضان شعرهای منحصر به فرد دارد و هم در وداع با رمضان... شكوهمندترین سروده ها را دارد... اسراری كه مولانا در اثنای رمضان سروده ها ، از جان رمضان بیرون كشیده است قابل اهمیت است. مولانا( همانند ناصر خسرو) ماههای مبارك رجب و شعبان را نیز در شعر آورده است.
نك ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند وزسوختگان ره، گرمی وطلب بیند
و درباره شعبان: رجب بیرون شد و شعبان درآمد برون شد جان زتن، جانان درآمد
دم جهل و دم غفلت برون شد دم عشق و دم غفران درآمد
دهان جمله غمگینان بخندد از این قندی كه در دندان درآمد
بزن دست و بگو ای مطرب عشق كه آن سرفتنه پاكوبان درآمد
آنكه در ماههای رجب و شعبان چنین بی باده می خروشد، با باده های مستانه رمضان چگونه از سینه خروش برمی كشد ؟
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده ی لقمه های راز شد
لب فروبند از طعام واز شراب سوی خوان آسمان می كن شتاب
و یا: آمده ماه صیام سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مائده جان رسید
جان زقطعیت برست، دست طبیعت ببست قلب ضلالت شكست، لشكر ایمان رسید
و در دیگری می سراید:
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست تن همه قربان كنیم جان چوبه مهمان رسید
صبر چو ماهی است خوش، حكمت بارد ازو زانكه چنین ماه صبر بود كه قرآن رسید
این مولاناست كه روزه را خود شراب می داند و رمضان را ماه عشرت:
آمد قدح روزه، بشكست قدح ها را تا منكر این عشرت، بی باده طرب بیند
ماه رمضان آمد، آن بند دهان آمد زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند
رمضانی كه مولانا آن را تجربه كرده است با دیگر رمضان ها كاملاً متفاوت است او سیراب از قدح های روزه است وسیر از طعام آسمانی.
دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی
در این مه چون در دوزخ ببندی هزاران در زجنت برگشایی
نخواهد ماند این یخ زود بفروش بیاموزا خدا این كدخدایی
بیامد جان كه عذر خویش خواهد كه عفوم كن كه جان عذرهایی
در این مه عذر ما بپذیر ای عشق خطا كردیم ای ترك خطایی
بخنده گوید او: دستت گرفتم كه می دانم كه بس بی دست و پایی
ترا پرهیز فرمودم، طبیبم كه تو رنجور این خوف و رجایی
خمش كردم كه شرحش عشق گوید كه گفت اوست جان را جانفزایی
اگر عید فطر همه خلق شاعر و غیر شاعر بعد از 30 روز روزه داری است، عید مولانا درست با آمدن رمضان فرا می رسد.
آمد رمضان و عید با ماست قفل آمد و آن كلید با ماست
بر بست دهان و دیده بگشاد و آن نور كه دید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل و آنكس كه دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج گنج دل ناپدید با ماست
كردیم ز روزه جان و دل پاك هر چند تن پلید با ماست
روزه به زبان حال گوید گم شو كه همه مزید با ماست
در غزل های سبك عراقی همواره به كم خوردن و كم خوابیدن اشاره شده است ، اما رمضان و روزه در همان غزل ها رندانه نقد شده است و این مورد در شعر مولانا هرگز جایی ندارد. مولانا هیچ دلیلی نمی بیند و هیچ بها و بهانه ایی نمی یابد تا رمضان را ولو مصلحتی به طنز و طنازی بنگرد.(12)
عید مولانا به راستی با رؤیت ماه رمضان ، حلول می كند و " بخت سعید" وی با طلوع آفتاب عشق در افق رمضان است كه بر وی می خندد از اینروست كه مولانا اینچنین در طرب آمده ، پای كوبان زیباترین شعرها را در ستایش رمضان می سراید چرا كه ما" مو می بینیم " و مولانا" پیچش مو"، گویا او در این ماه بی واسطه ، بی حضور جسم مهمان خداست ، جان در مقابل جانان و عاشق بی پرده در برابر معشوق . و كدامین عاشق راستین است كه بر این عیانی جان نبازد.
" مولانا در قصیده بلند بالایی كه با ردیف صیام دارد، به چندین و چند راز رمضان و روزه یك جا و البته به طور بی سابقه اشاره می كند:
می بسازد جان و دلرا بس عجایب كان صیام گر تو خواهی تا عجب گردی عجایب دان صیام
گرتو را سودای معراج است بر چرخ حیات دانكه اسب تازی تو هست در میدان صیام
هیچ طاعت در جهان آن روشنی ندهد ترا چونكه بهر دیده دل كوری ابدان صیام
چونكه هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر كمال معنی انسان صیام
چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا كرد بهر مطبخ ایشان صیام
چیست آن اندر جهان مهلك تر و خونریزتر بر دل و جان و جا خونخواره ی شیطان ، صیام
خدمت خاص نهانی تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان صیام
در تن مرد مجاهد دوره مقصود دل هست بهتر از حیات صدهزاران جان صیام
گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج ركن لیك والله هست از آنها اعظم الاركان صیام
لیك در هر پنج پنهان كرده قدر صوم را چون شب قدر مبارك هست خود پنهان صیام
سنگ بی قیمت كه صد خروار ازو كس ننگرد لعل گرداند چو خورشیدش درون كان صیام
بس شكم خاری كند انكو شكم خواری كند نیست اندر طالع جمع شكم خواران صیام
خاتم ملك سلیمانست یا تاجی كه بخت می نهد بر تارك سرهای مختاران صیام
خنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانك می بنشاندت بر خوان الرحمان صیام
شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریك دل نور گرداند چو ماهت در همه كیوان صیام
شهوت تن را تو همچون نیشكر در هم شكن تا درون جان ببینی شكر ارزان صیام
قطره ایی تو سوی بحری كی توانی آمدن؟ سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام
پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانك هست آرامگاه مرد سرگردان صیام
گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویش هست سر نورپاك جمله قرآن صیام
برسر خوان های روحانی كه پاكان شسته اند مرترا همكاسه گرداند بدان پاكان صیام
در صیام ارپا نهی شادی كنان نه با گشاد چون حرامست و نشاید پیش غمناكان صیام
زود باشد كز گریبان تا سربرزند هر كه در سر افكند ماننده دامان صیام(13)
عذر نگارنده را در آوردن این قصیده طولانی بپذیرید، كوتاه كردن و یا حذف اشعاری چنین عمیق و چنین شیرین و درباره رمضان بسیار دشوار است.
" بر خلاف فرخی كه روزه را مخرب ذات می دانست و مضر حیات ، مولوی می گوید:
اگر آتش است روزه، تو زلال بین نه كوزه تری دماغت آرد چو شراب همچو آذر
چو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت خندان دل نور گشت فربه تن موم گشت لاغر(14)
مولانا نه تنها در قله شعر عارفانه ایستاده است، در رمضان ستایی نیز گوی سبقت از همگان ربوده و نقطه عطفی در سیر و صعود رمضان ستایی در اشعار فارسی است.
از رب رمضان درخواهیم كه دید جان بین عطایمان كند.

AreZoO
3rd October 2010, 08:11 PM
مائده جان رسید ( بخش سوم)

در این قسمت رمضانیات را در سبك عراقی در اشعار :
مصلح الدین سعدی شیرازی شاعر دردمند ومصلح اجتماعی
سیف فرغانی شاعری گمنام
حافظ شیرازی بزرگترین شاعر نغز گوی ایران
خواجوی كرمانی عارفی رمضان ستا یا خوش باشی رمضان گریز
سراجی سگزی سیدی بی نور
همام تبریزی شاعرخانقاهی یا درویش شاعر
بررسی خواهیم كرد.
* سبك عراقی :

" سبك عراقی بازگشت از برون به درون، تامل وتفكر است... در شعر سبك عراقی ظرفیت و ظرافت دیگری رخ می نماید، ... شعر فارسی با انتقال از سبك خراسانی به عراقی از سادگی به پیچیدگی، ایهام و ابهام روی آورد... شاعر اهل تامل سبك خراسانی می خواهد پاك و صافی شود و از چاه طبیعت به درآید."(15)شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی

" غزل عاشقانه با مدد نفس توانمند شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی به چنان اوج و موجی می رود كه تا پیش از او هرگز نرسیده بود. سعدی یك پدیده در تاریخ شعر فارسی است. جهانگرد جهان دیده ای با جانی ویژه و جهانی ویژه . فضا و فكر و فرهنگ سعدی در عشق و مدح و هجو و طنز با فضا وفكر و فرهنگ فرخی ها پرمتفاوت است...او در هنگامیكه زبان به مدح امیری می گشاید یك مداح محض نیست... حضور وعظ و اندیشه های حكیمانه نخستین بار در شعری مدحی به وسیله سعدی دست فراهم می دهد. رمضان در فرهنگ شعری سعدی از جایگاه ویژه ایی برخوردار است . حضور رمضان و روزه در غزلیات سعدی حضوری پوشیده و رمزی دارد و البته در همه و یا بیشترینه غزل سبك عراقی حضور رمضان و روزه چنین است. "(16)
تاكیدات فراوان سعدی بركم خوری و كم خوابی، نگرش سعدی را بر زندگی توأم با آسایش آشكار می كند و بر تمام آنانكه در جامعه به تاراج رفته زمان سعدی به آسایش می زیستند ، این چنین بانگ می زند:
" به سرهنگ سلطان چنین گفت زن كه خیز ای مبارك در رزق زن
برو تا زخوانت نصیبی دهند كه فرزندگانت نظر بر رهند
بگفتا: بود مطبخ امروز سرد كه سلطان به شب نیت روزه كرد
زن از نا امیدی سرانداخت پیش همی گفت با خود دل از فاقه ریش
كه سلطان از این روزه داری چه خواست كه افطار او عید طفلان ماست
خورنده كه خیرش برآید زدست به از صائم الدهر دنیاپرست
مسلم كسی را بود روزه داشت كه درمانده ایی را دهد نان و چاشت
وگرنه چه حاجت كه زحمت بری زخود بازداری و هم خودخوری
این است نگاه سعدی به روزه و رمضان، نگاهی سیاسی- اجتماعی وانسانی... رمضان درفرهنگ سعدی ماه خوراندن است نه نخوردن."(17)
سعدی به فرایض دینی و به خود دین بعنوان یك مسئله شخصی نمی نگرد از نظر وی دین و فرایض آن، آنگاه ارزشمند و متعالی است و آنگاه به كمال مطلوب مورد نظر شارع می رسد كه بازتاب اجتماعی داشته باشد ، دردی از دردهای جامعه را درمان كند.
" اما سعدی با رمضان اینگونه وداع می كند:
برگ تحویل می كند رمضان بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سرزود برفت دیر ننشست نازنین مهمان
ماه فرخنده روی برپیچید وعلیك السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر مجلس ذكر و محفل قرآن
مهر فرمان ایزدی بر لب نقش دربند و دیو در زندان
تا دگر روزه با جهان آید بس بگردد به گونه گون جهان
روزه بسیار وعید خواهد بود تیرماه و بهار و تابستان
تا كه در منزل حیات بود سال دیگر كه در غریبستان
خاك چندان از آدمی بخورد كه شود خاك و آدمی یكسان
كارجان پیش اهل دل سهل است تو نگه دار جوهر ایمان.
تاثیر سعدی از وداع امام سجاد با ماه مبارك در این شعر كاملاً مشهود است"(18) وی آنگونه از رمضان وداع می كند كه گویی از دوست ترین دوستها جدا می شود و دل نگران است كه داس مرگ ، بازبینی مجدد رمضان را از او بگیرد. او ماندن دراین غریبستان را تنها به امید حلول مجدد ماه مبارك است كه برمی تابد.
سیف فرغانی

سیف فرغانی از دیگر شاعران سبك عراقی است كه رمضانیات وی را در زیر بررسی خواهیم كرد:" دیوان اشعار سیف فرغانی لبریز است از پند و حكمت و حتی قصایدی در باب قرآن و قرآن خوانی دارد.
آیا ندیده از قرآن دلت ورای حروف به چشم جان رخ معنی نگر به جای حروف
وی به طور كلی اهل معنی است و مدح گریز و بسیار گمنام ، تا آنجا كه دكتر ذبیح الله صفا می گوید:" در هیچیك از تذكره ها و ماخذهایی كه توانسته ام به آنها مراجعه كنم نام و اثری ازاین شاعر توانا ندیدم با آنكه او مقامی بلند در بیان حقایق عرفانی داشته وبه یقین از پیشوایان خانقاهی بوده است.
علت اصلی گمنام ماندن سیف فرغانی را... زندگانی در شهر كوچك" آق سرای" می دانند نكته قابل توجه در زندگی وی دربار گریزی اوست و توجه خاصش به علوم و معارف .
وی البته زبانی دارد تلخ و گزنده، و در میان شاعران صوفی و خانقاهی از جمله نادر شاعرانی است كه هم به درون پرداخته و حماسه های آن را سروده و هم از حماسه های عینی وسیاسی - اجتماعی بی بهره نبوده است:
به مانند این قصیده:
هر مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
باد خزان نكبت ایام ناگهان برباغ و بوستان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نكرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد...
آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد
این نوبت از كسان به شما ناكسان رسید نوبت ز ناكسان شما نیز بگذرد."(19)
سیف فرغانی شاعر سده 7 و 8 است و به نظر می رسد این قصیده را خطاب به حكام و جائران مغول سروده باشد كه با تعدی های بی شمار برجان و مال مردم این چنین صوفی گوشه نشین را به فغان آورده است.
" بنا به گفته دكتر ذبیح الله صفا ( سیف فرغانی)" دنیای آشفته عهد خود را فقط از راه تمسك به عروة الوثقی حقیقت و رعایت دستورهای اخلاقی و پیروی تام و تمام از تعلیمات اسلامی... قابل اصلاح و آرامش می دانست."
پاسداشت روزه از غزلی از سیف مشهود است كه تنها به یك بیت اكتفا می شود:
پاس امر تو چه روزه است ببایدشان داشت كار عشقت چو نمازست چرا نگزارند
این بیت یك سخن عادی و یك تشبیه، " طبق معمولی" نیست(20) بلكه نشان از بزرگی و احترام رمضان در نظر سیف فرغانی دارد. و این تشبیه نه از سرقافیه بندی شعری و یا اوزان آن كه از سر معرفت و آگاهی نسبت به این فریضه است.
حافظ شیرازی

خداوندگار غزل ، حافظ شیرازی ، بعد از خیام نیشابوری بیشترین سوء تفاهمات و گونه گونی نظرات را در تفسیر اشعار در میان ناقدان ایجاد كرد. برخی او را كام جویی خوش باش تصور كرده و برخی دیگر وی را عارفی حق جو و هر یك فراخور نگاه خویش شاهدانی را از اشعار حافظ به شهادت طلبیده اند . راستی هم قضاوت درباره اشعار حافظ بسیار دشوار است." می گویند: غزل عاشقانه را سعدی به اوج می رساند و غزل عارفانه را مولانا و حافظ برای آنكه نه سعدی مكرری باشد و نه مولانای تكراری، عاشقانه عارفانه غزلی سرود بی رقیب و بی نظیر... درست است كه روزگار حافظ وسعدی و مولانا اغلب به هم شبیه است اما نگاه این سه نظر باز یكسان نیست هر سه در مو دیدن و پیچش مو دیدن یكسان و یك سو نگاه نكرده اند، حساسیت و ظرافت حافظ در نقد و پرده دری پیرامون نهادها و موسسه های دولتی و غیردولتی منحصر به فرد است. نگاه حافظ به رمضان وروزه نگاهی است رندانه و دو پهلو، حافظ به رمضان و روزه به طنز نگریسته است همچنانكه به دیگر آداب مقدس . اما این طنز هرگز از سر بی دردی و بی دینی نیست... اینقدر هست كه حافظ با نگرشی طنزی و با نگاهی اصلاح جویانه همچون یك مصلح و نقاد می كوشد تا چهره اصیل و فراموش شده مقدسات را نمایش دهد. شعرهای حافظ پیرامون رمضان و روزه اغلب" فطریه" است. حافظ رمضان ستیز نیست ، با رمضان ناشناسان می ستیزد.
روزه یك سو شد و عید آمد و دلها برخاست می زخمخانه به جوش آمد و می باید خواست
توبه زهد فروشان گرانجان بگذشت وقت رندی زطرب كردن رندان پیداست
چه ملامت بود آن را كه چنین باده خورد این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست
باده نوشی كه در او روی و ریایی نبود بهتر از زهد فروشی كه در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق آنكه او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگذاریم وبه كس بد نكنیم و آنچه گویند روا نیست نگوئیم رواست...(21)
حافظ در این غزل خود را از نفاق و ریا مبرا می داند و تنها حق تعالی را بر این مدعا گواه می گیرد. در بیت پایانی " فرض ایزد بگذاریم" در بضی نسخ " بگزاریم" آمده است و تفاوت بین ایندو از زمین است تا سماء ، در اولی معنای از دست نهیم، فروگذاریم و اعتنا نكنیم و در دومی ، اجابت كنیم و انجام دهیم مستفاد می شود. با توجه به مصرع دوم این بیت ، بگزاریم درست تر است و چنین برمی آید كه حافظ قائم به انجام فرایض بوده است و در برابر جامعه متشرع و ریاكار زمانه اش لب به اعتراض گشوده است.
" حافظ رمضان ستیز نیست . واژه های كلیدی در شعرهای او همه و درشعرهای رمضانیه اش پوشیده فریاد می دارد كه درد دین دارد، حافظ در غزلی دیگر و فطریه ای دیگر روشنتر باز گفته است كه سلامت واقعی عبادت و روزه از آن كسی است كه غرور ندارد و خودبین نیست و بر طاعت خویش نمی نازد. و در عبادت اهل معامله نیست و به وحدت طاعت و عبادت رسیده است و روزه او را گرفته است نه او روزه را !
بیا كه ترك فلك خوان روزه غارت كرد هلال عید به دور قدح اشارت كرد
ثواب روزه و حج قبول آنكس برد كه خاك میكده عشق را زیارت كرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است خدایش خیر دهاد آنكه این عمارت كرد
بهای باده چون لعل چیست؟ جوهرعقل بیا كه سود كسی برد كاین تجارت كرد
نماز در خم آن ابروان محرابی كسی كند كه به خون جگر طهارت كرد
فغان كه نرگس جماشّ شیخ شهر امروز نظر به دردكشان از سرحقارت كرد
به روی یار نظر كن زدیده منت دار كه كار دیده نظر از سر بصارت كرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ اگر چه صنعت بسیار در عبادت كرد
حافظ از روزه سالم و قرآنی سخن به میان می آورد و نه از معامله ایی كه مغروری به دیگر بندگان خدا به حقارت می نگرد... عبادت با خامی جور در نمی آید پخته باید بود و عبادت كرد و به باطن عبادت راه یافت و ثواب روزه و حج قبول برد:
زان می عشق كزو پخته شود هر خامی گر چه ماه رمضان است بیاور جامی!
و یا: زان باده كه در میكده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
به نظر نمی رسد كه حافظ در این ابیات، قصدش بی حرمتی به ماه رمضان باشد ، چه مجازی و چه حقیقی... همراهی و آمدن رمضان در نظر حافظ موهبت است، رفتنش انعام.
روزه هر چند كه مهمان عزیز است ای دل صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
واین از جمله اعتدالی ترین گفتارهای حافظ است در باب حلول و عبور ماه مبارك.(22)
اگر حافظ را فردی دیندار تلقی كنیم به نظر می رسد این اشعارش نوعی در ایستادن در برابر زهد زهدفروشان و دین ریاكاران بوده است واثبات دین خلص و پاك وعاری از ریای خود . جان كلام حافظ را در این بیت می توان یافت:
دلا! دلالت خیرت كنم به " راه نجات" مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
خواجوی كرمانی

خواجوی كرمانی هم دوره حافظ و كسیكه حافظ بسیار از او تاثیر گرفته است، شاعردیگری است كه به رمضان و روزه در شعرش نظری می افكنیم:" از بزرگان شاعر در گستره سبك عراقی است نسبت او در تصوف به فرقه مرشدیه یعنی پیروان شیخ مرشد ابواسحاق كازرونی می رسد... نام هیچیك از هم عصران او به اندازه حافظ مهم نمی نماید. آشنایی خواجو و حافظ در مدت زمانی كه خواجو در شیراز رحل اقامت افكنده است، آنگونه بوده كه حافظ بسیاری غزل های خواجو را جواب گفته است.
اشعار خواجو...( دارای) جانمایه های عرفانی است و رمضان و روزه را هم از همین چشم انداز نگریسته است و البته مطلب تازه تری در این خصوص ندارد... در غزلیات او غزلی است كه خواجه در آن از آمدن ماه رمضان با ملال یاد می كند و این ملال مصلحتی یا غیرمصلحتی اگر با تاویلات عرفانی جراحی و تشریح نشود، قطعاً بوی رمضان ستیزی دارد. خواجوی كرمانی را در وداع رمضان غزلی نیست اما آمدنش را به سوگ می نشیند.
رمضان آمد و شد كار صراحی از دست به درستی كه دل نازك ساغر بشكست
من كه جز باده نمی بود به دستم نفسی دست گیرید كه هست این نفسم باد به دست
آنكه بی مجلس مستان ننشستی یكدم این زمان آمد و در مجلس تذكیر نشست
ماه نو چون زلب بام بدیدم گفتم ای دل از چنبر این ماه كجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی كه تو گویی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر به چنین روز نمی شاید ریخت رگ بربط به چنین وقت نمی باید خست
هیچكس نیست كه با شحنه بگوید كه چرا كند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار به جز خون جگر خواجو را تو مپندار كه در مشربه جلایی هست
هزاران هزار البته این غزل كه زمزمه رمضان ستیزی از آن به گوش می آید با تاویلات خاص عرفانی یك رمضان ستایی است"(23)
اینكه نویسنده از چه قسمت از غزل فوق می تواند تاویلات عارفانه استنباط كند بر نگارنده نامعلوم است . آیا می توان عوالم عرفانی را بر این غزل مرتبط دانست؟ اگر منظور از می و ساغر، می عارفانه باشد كه نباید خواجو بسراید. " رمضان آمد و شد كار صراحی از دست" به هر روی قضاوت درباره رمضان ستایی و یا رمضان ستیزی را در این شعر خواجو به خوانندگان وا می گذاریم.
سراجی سگزی

وی نسب خود را به امام حسین (ع )می رساند واز اینروست كه به سید سراجی موسوم شده است ، ولی آنچنانكه در پی خواهیم دید از خاندان رسالت تنها اسمی برای او به میراث مانده است ونه نوری ." سراجی سگزی ملقب به مصارع الشعرا ومشهور به سید سراجی از شاعران توانای قرن 7 هجری است. وی شاعری قصیده سرا و مداحل بوده است و از آنجا كه قصاید وی با الزامات دشوار همراه بوده است به مصارع الشعرا شهرت یافته است. این شاعر اگر چه خود را شاعر" جانی " می نامد... اما نكته قابل توجهی در تعریف رمضان و روزه از چشم انداز شعر و شعور ندارد. شعر سگزی در قرن 7 بسیار شبیه به شعر فرخی در باب رمضان است. ( مطلع زیر در موسم عید فطر سروده شده است ):
روز عید است بیا تا می گلرنگ خوریم بر لب آب روان با غزل و چنگ خوریم
و در دیگری: روز عید است به كف باده ناب اولی تر در بلورین قدح آن لعل مذاب اولی تر
موسم روزه و قاری و سحر خوان بگذشت جشن عیدست می و چنگ و ر باب اولی تر
هر كه را میل كباب و دل می نیست به بزم اشك چشمش چو می و دل چو كباب اولی تر...
لحن سراجی با لحن حافظ و حتی خواجو در مواجهه با آمدن و رفتن رمضان تفاوت دارد. به همان اندازه كه حافظ ظرفیتها و ظرافت های رمضان و روزه را با توجه به عصر و دوره خود كاویده است سراجی از سر آن بی تامل و تفكر گذر كرده است . در هر دوره ایی كه شعر در خدمت مدح و صله قرار گرفته است این تباهی و سیاهی( رمضان ستیزی) هست. چه در قرن سوم كه زمزمه عرفان نیست و چه در قرن 7 كه شاعران در متن عرفان و معرفت قرار دارند."(24)
سراجی سگزی نه تنها" طرحی نو" در نیانداخته كه به شیوه اسلاف تن باره خویش زبان به ذم رمضان - اگر چه نه آشكار- گشوده است.
همام تبریزی

ازشعرای دوره ایلخانان مغول است و در ظل حمایت ایشان ، خانقاهی در تبریز برای خود بنا كرده بود."از شاعران، ادیبان و عارفان عهد مورد بررسی ماست... و مسلم تر این نكته است كه علم و عرفان همام از شعر و شاعریش پیشی گرفته است... در این عهد( دوره سبك عراقی) به یكی دو شاعر برمی خوریم كه رمضان و روزه را از زاویه ایی منحصر به فرد با نگاهی شخصی به نقد نشسته اند. همام تبریزی از رفتن رمضان با اندوه و نگرانی یاد می كند و نگران این است كه مبادا ماه رمضان از او ناخشنود رفته باشد. همام در رمضان سروده ها گرد تقلید نگشته است گر چه تاثیر سخن سعدی بر كلامش كاملاً هویدا است:
رمضان رفت و ندانم كه زما بد خشنود یا نه اندیشه آن ذوق دل ما بربود
عمل ما اگر این است كه ما می بینیم نرود ماه مبارك ز بر ما خشنود
از شب قدر ندانیم نشانی جز نام چشم آلوده ما محرم آن حال نبود
جان از آتش نبرد خواجه كه از مطبخ او نیست در دیده درویش نصیبی جز دود
عید آن است مبارك كه زطاعت شب و روز او نیاسود و فقیر از كرمش می آسود
همام را در استقبال ماه رمضان، غزل قابل توجهی نیست...شعرهای استقبالی و وداعی در باب رمضان جز در اشعار خداوندگار شعر و سخن مولانا جلال الدین ، ظهور وحضور ندارد.(25)
رویكرد اجتماعی همام در شعر رمضانیه اش در بیت ماقبل آخر تاثیر وی از سعدی را آشكار می سازد.
در این مقال اشعار سعدی و همام به خوبی رمضان را تصویر كرده اند با اینحال شعر رمضانیه ایندو به هیچوجه هم پایه اشعار مولانا در این باب نیست.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد