MR_Jentelman
2nd October 2010, 03:59 PM
پرترهی مرد ناتمام» عنوان مجموعه داستانی به قلم امیرحسین یزدان بد است که سعی دارد جلوهای از انسان معاصر ایرانی و شرایط و عوامل گوناگون اجتماعی، تاریخی و فلسفی تاثیرگذار بر زندگی وی را انعکاس دهد.
این مجموعه با روایت زندگی مهرداد ناصری (به عنوان نمایندهای از قشر فرهیخته جامعه) و جنبههای مختلف شخصیتی و رفتاری او (که در هریک از 8 داستان مجموعه به طور مستقیم و غیرمستقیم بدان اشاره میشود) آهستهآهسته تکههای مختلفی از پازل شخصیت او را در کنار یکدیگر میچیند و در نهایت باعث شکلگیری یک نمای کلی در ذهن مخاطب میشود.
نویسنده از منظرگاههای مختلفی برای بیان داستانهای مجموعه بهره میبرد. استفاده از روایت دانای کل در «یک دقیقه روی سفیدی دوکی شکل، داد زن» و راوی اول شخص در «فردا بر میگردم، برای مارسیای رذل عزیز، چیزی شبیه سونیا، هنوز یوسف، جنوار» و روایتگری در قالب نامهنگاری (برای مارسیای رذل عزیز )، روزنگاری (فردا بر میگردم) و دیالوگ (الترا لایت) شرایطی را فراهم میآورد که از زوایای مختلف به مساله واحد نگریسته شود. در این راستا گاه نویسنده برای القای بهتر مفهوم مد نظر از زاویه دیدهای کمتر رایجی همچون اول شخص جمع نیز استفاده میکند.
در داستان برای مارسیای رذل عزیز که دلدادگی مهرداد ناصری در دوران دانشجویی را به تصویر میکشد، انتخاب راوی اول شخص جمع که دلالت بر 3 کاراکتر (مهرداد ناصری و دوستانش فرج و رضا) دارد و همچنین خطاب قراردادن مارسیا با ضمیر دوم شخص جمع (به نشانه احترام) بدرستی توازن 3 نفر در مقابل یک نفر و برتری مارسیا بر هر سه را القا میکند: «ما سبب نمیفهمیدیم. در دنیایی بودیم که هر چیز مسبب اصلی خودش را داشت. هر کوفتی که بود بالاخره سببی بود برای خودش... آن روز که آمدید باران میبارید. گفتند یکی از آمریکا آمده.»
در داستانهای مجموعه از عنصر زبان خوب بهره گرفته شده است. در فردا بر میگردم با زبانی طنزگونه مواجهیم که زن باردار 20 سالهای روایتگر آن است. حضور طنز در این داستان 2 کارکرد دارد:
الف ـ به عنوان یک داستان پیوسته که قرار است داستان اصلی را تکمیل کند زبان طنز و نگاه قضاوتگر شخصیت پیرامون مهرداد ناصری موجب میشود که جنبههای غیرعادی زندگی ناصری به هجو کشیده شده و به سخره گرفته شود. حضور چنین نگاهی بیگانگی و عدمارتباط مهرداد ناصری با دیگران را که در داستان نخست بدان اشاره شده تایید میکند.
ب ـ به عنوان یک داستان مستقل در پس این روزنگاریها، وحشت شخصیت اصلی حضور دارد که وی با تمسک به این زبان طنز دائم در حال انکار آن است. وحشت از عمل، تنهایی و زندگی تکراری که به دفعات به طور غیرمستقیم به آنها اشاره میشود: «من هم یک عمل ساده میکنم که اصلا مهم نیست. یک روز، نهایت 2 روز توی بیمارستان مواظبم هستند و هیچ دردی هم ندارد. ص26» در برای مارسیای رذل عزیز هر چه در داستان پیش میرویم، زبان رویکرد ادبی و ذهنیتری مییابد و استفاده از فرم جملات به هم پیوسته کمک میکند که سیلان ذهن یک دانشجوی رشته ادبیات در فضایی بین خواب و بیداری بهتر انتقال یابد. اما این قابلیت در چیزی شبیه سونیا گاه به افراط کشیده میشود و باعث گنگشدن بخشهایی از داستان میشود. در جنوار نیز که داستانی پلیسی است و به بیان ماجرا در یک دوره تاریخی خاص اشاره دارد به لحاظ عنصر زبانی بهرهگیری از کلمات و اصطلاحات و شیوه گفتار رایج آن دوره تاریخی به بهتر تجسمیافتن داستان در ذهن مخاطب کمک میکند.
تلاش نویسنده بر آن است که هر کدام از داستانهای مجموعه تکمیلکننده بخشی از داستان نهایی که در نگاه کلان بازتاب دهنده جامعه معاصر ایرانی است باشند. اما این خصیصه گاه مخاطب را با تک داستانهایی مواجه میکند که قابلیت ساختاری لازم را به طور مستقل ندارند. وجود چنین امری موجب میشود که داستانی همچون داد زن جنبهای سطحی و شعاری به خود بگیرد و چیزی شبیه سونیا در حد یک کلیگویی باقی بماند و از یک طرح داستانی فراتر نرود. با این حال بهرهگیری از این قابلیت بینامتنی به چندلایه شدن آثار مجموعه کمک کرده است.
در تعریف «بینامتنیت» که نخستین بار توسط ژولیا کریستوا ارائه شده، اشاره میشود که هر متن ادبی بر اساس متون پیشتر خوانده شده، فهم میشود. از اقسام این ارتباط بینامتنی میتوان به استفاده از متنی کهن در دل روایت جدید اشاره کرد که ادراک بهتر متن دوم را فراهم میسازد.
در مجموعه داستان پرتره مرد ناتمام بهره جستن از قصه کهن یوسف و زلیخا در داستان «هنوز یوسف» و اشاره به ماجرای رستم و سهراب در داستان جنوار مصداقی از این بهرهبرداریاند و در نهایت حضور همه این قابلیتها مخاطب را با مجموعه داستانی مواجه میکند که رنگ و بوی ایرانی دارد.
منبع:تبيان
این مجموعه با روایت زندگی مهرداد ناصری (به عنوان نمایندهای از قشر فرهیخته جامعه) و جنبههای مختلف شخصیتی و رفتاری او (که در هریک از 8 داستان مجموعه به طور مستقیم و غیرمستقیم بدان اشاره میشود) آهستهآهسته تکههای مختلفی از پازل شخصیت او را در کنار یکدیگر میچیند و در نهایت باعث شکلگیری یک نمای کلی در ذهن مخاطب میشود.
نویسنده از منظرگاههای مختلفی برای بیان داستانهای مجموعه بهره میبرد. استفاده از روایت دانای کل در «یک دقیقه روی سفیدی دوکی شکل، داد زن» و راوی اول شخص در «فردا بر میگردم، برای مارسیای رذل عزیز، چیزی شبیه سونیا، هنوز یوسف، جنوار» و روایتگری در قالب نامهنگاری (برای مارسیای رذل عزیز )، روزنگاری (فردا بر میگردم) و دیالوگ (الترا لایت) شرایطی را فراهم میآورد که از زوایای مختلف به مساله واحد نگریسته شود. در این راستا گاه نویسنده برای القای بهتر مفهوم مد نظر از زاویه دیدهای کمتر رایجی همچون اول شخص جمع نیز استفاده میکند.
در داستان برای مارسیای رذل عزیز که دلدادگی مهرداد ناصری در دوران دانشجویی را به تصویر میکشد، انتخاب راوی اول شخص جمع که دلالت بر 3 کاراکتر (مهرداد ناصری و دوستانش فرج و رضا) دارد و همچنین خطاب قراردادن مارسیا با ضمیر دوم شخص جمع (به نشانه احترام) بدرستی توازن 3 نفر در مقابل یک نفر و برتری مارسیا بر هر سه را القا میکند: «ما سبب نمیفهمیدیم. در دنیایی بودیم که هر چیز مسبب اصلی خودش را داشت. هر کوفتی که بود بالاخره سببی بود برای خودش... آن روز که آمدید باران میبارید. گفتند یکی از آمریکا آمده.»
در داستانهای مجموعه از عنصر زبان خوب بهره گرفته شده است. در فردا بر میگردم با زبانی طنزگونه مواجهیم که زن باردار 20 سالهای روایتگر آن است. حضور طنز در این داستان 2 کارکرد دارد:
الف ـ به عنوان یک داستان پیوسته که قرار است داستان اصلی را تکمیل کند زبان طنز و نگاه قضاوتگر شخصیت پیرامون مهرداد ناصری موجب میشود که جنبههای غیرعادی زندگی ناصری به هجو کشیده شده و به سخره گرفته شود. حضور چنین نگاهی بیگانگی و عدمارتباط مهرداد ناصری با دیگران را که در داستان نخست بدان اشاره شده تایید میکند.
ب ـ به عنوان یک داستان مستقل در پس این روزنگاریها، وحشت شخصیت اصلی حضور دارد که وی با تمسک به این زبان طنز دائم در حال انکار آن است. وحشت از عمل، تنهایی و زندگی تکراری که به دفعات به طور غیرمستقیم به آنها اشاره میشود: «من هم یک عمل ساده میکنم که اصلا مهم نیست. یک روز، نهایت 2 روز توی بیمارستان مواظبم هستند و هیچ دردی هم ندارد. ص26» در برای مارسیای رذل عزیز هر چه در داستان پیش میرویم، زبان رویکرد ادبی و ذهنیتری مییابد و استفاده از فرم جملات به هم پیوسته کمک میکند که سیلان ذهن یک دانشجوی رشته ادبیات در فضایی بین خواب و بیداری بهتر انتقال یابد. اما این قابلیت در چیزی شبیه سونیا گاه به افراط کشیده میشود و باعث گنگشدن بخشهایی از داستان میشود. در جنوار نیز که داستانی پلیسی است و به بیان ماجرا در یک دوره تاریخی خاص اشاره دارد به لحاظ عنصر زبانی بهرهگیری از کلمات و اصطلاحات و شیوه گفتار رایج آن دوره تاریخی به بهتر تجسمیافتن داستان در ذهن مخاطب کمک میکند.
تلاش نویسنده بر آن است که هر کدام از داستانهای مجموعه تکمیلکننده بخشی از داستان نهایی که در نگاه کلان بازتاب دهنده جامعه معاصر ایرانی است باشند. اما این خصیصه گاه مخاطب را با تک داستانهایی مواجه میکند که قابلیت ساختاری لازم را به طور مستقل ندارند. وجود چنین امری موجب میشود که داستانی همچون داد زن جنبهای سطحی و شعاری به خود بگیرد و چیزی شبیه سونیا در حد یک کلیگویی باقی بماند و از یک طرح داستانی فراتر نرود. با این حال بهرهگیری از این قابلیت بینامتنی به چندلایه شدن آثار مجموعه کمک کرده است.
در تعریف «بینامتنیت» که نخستین بار توسط ژولیا کریستوا ارائه شده، اشاره میشود که هر متن ادبی بر اساس متون پیشتر خوانده شده، فهم میشود. از اقسام این ارتباط بینامتنی میتوان به استفاده از متنی کهن در دل روایت جدید اشاره کرد که ادراک بهتر متن دوم را فراهم میسازد.
در مجموعه داستان پرتره مرد ناتمام بهره جستن از قصه کهن یوسف و زلیخا در داستان «هنوز یوسف» و اشاره به ماجرای رستم و سهراب در داستان جنوار مصداقی از این بهرهبرداریاند و در نهایت حضور همه این قابلیتها مخاطب را با مجموعه داستانی مواجه میکند که رنگ و بوی ایرانی دارد.
منبع:تبيان