PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نيمه شب و وعده ديدار



touraj atef
2nd October 2010, 12:46 PM
چشمها را بايد بست سر در ميان آغوش روياي شب بداد و نفسي كشيد از ميان آخر دلخوشي ها و… آنگاه غرقه رويا ها شد
در رويا بديد كه يار ديگر در ميان زنجير ها نيست و سر گشته و در پي سر گيجه هاي سنگهاي زيرين رودخانه زيستن , زندگي را در خواب نمي بيند بايد او را چشيد و باور كرد كه حالا آب رود حيات و نه سنگهاي بخل و ناشناختنهاي روحش او را نوازشي دگر دهد .
مي توان در تو در توي روياها حادثه را خود آفريد و باور كرد كه گونه اي دگر است ديگر نبايد ترسيد و با دغدغه روياي هم آغوشي دستهاي آغشته به عطر مهر و لطف يار را باور كرد و ايمان داشت گر او را در آغوشي گيري بي همگان شد و يار را هميار ديد و نيانديشيد كه اين ديوارهاي من و تو بين يار تا كدامين فلك سر به آسمان زده اند
مي توان لمس را نوازش كرد مي توان بوسه را ز خاطره به ديار هم گره شدن لبها برد مي توان حس تعلق را بار ديگر باور كرد مي تواند آقاي نا آشنا و خانم غريبه نشد مي توان در مجازي ها نبود در واقعيت باور كرد كه يار در كنار هست بي هيچ سر گيجه هاي روزمرگي ما آدميان و يا در هيچ تازيانه اي كه كاغذها و اسناد و سندها و مالكيتها برايت مي سازند
دنياي رويا شيرين است آنجا هيچ مالكيتي و وحشتي ندارد در ديار رويا ها كابوسهاي زندگي روز مره تكرار نمي شود ديگر ياس وجود ندارد شاعرانه ها را بي دغدغه مي توان باور كرد چشمها را بي هيچ شرم به ميزباني دلدادگي فرستاد مي توان راحت غرقه شد و آسان باور كرد كه
مي بيني محبوب
هنوز هم مي توان عاشق شد
حالم خوب است
آه كه چقدر حالم خوب است
آري
و آري حال خوب در رويا است رهائي از سر گيجي هاي روز مره در آن شبهاي در سكوت است مي توان برهنگي را در رويا باور كرد مي توان در رويا ترنم نمود برهنگي را همان عرياني كه فرياد مي زند
تو ، ای شهامت پوشیده در تخیل من
تو ای غرور توانای آفریننده
تن از برهنگی و سادگی دریغ مدار
برهنه بودن چون ساده بودن آسان نیست
به شعله ها بنگر تا نترسی از دشوار
حجاب های پیازین ز گرد خود برگیر
به این حقیقت سوزان ژرف ،دل بسپار
که تا برهنه نباشی ، خدا نخواهی بود
آري مي توان تخيل را رها نمود
شهامت داشت
مي توان غرور به آفريننده واقعيت نه رويا داشت
مي توان برهنه بود و سادگي را باور كرد
بي هيچ دغدغه سخن گفت آنجا برهنگي آسان ترين انديشه ها است
در شعله هاي عشق فرو رفت از سوختن ها نهراسيد كه سوختني است آتش عشق كه اين نار نوازش مي دهد
حجابها را رها نمود و آرام و آرام نوازش را آموخت و آموزش داد
مي توان برهنه بود
ژرف انديشيد
ژرف بوسيد
ژرف در آغوش گرفت
سر گشته شد از اين سر گيجه ها رهائي يافت
مي توان چشمهاي عاشق را بي هيچ دغدغه جاي زمين به يار دوخت
مي توان دستهاي قفل شده را بي هيچ دغدغه بر هم نهاد
مي توان در آغوش كشيد
مي توان باور كرد كه هنوز هم در خانه عشق را مي زنند
آري مي توان باور كرد كه در خانه عشق را مي زنند
آه كه دنياي رويا ها چه بي سر گيجه ترا به سرگشتگي به يار رساند
آري وعده ديدار نزديك است
وعده ما
نيمه شب و رويا و معشوق ما
نيمه شب و رويا و معشوق ما

www.lonelyseaman.wordpress.com/tourajatef@hotmail.com
http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/annebronte.jpg?w=148&h=148 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/10/annebronte.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد