M.A.A.H.R
30th September 2010, 05:29 PM
پشت این در سنگین آهنی صداست كه در گوش ات می پیچد و در مغزت لانه می كند. صدا، صدای پتك آهنگر است. صدا، صدای غژ غژ دستگاه هایی است كه حالا در دستان پینه بسته آهنگر بر روی آهنی سخت می چرخد و می چرخد. صدا، صدای دستگاه های عظیم الجثه ای است كه چرخ دنده هایش به واسطه بازوان كارگران به حركت درآمده تا وسیله ای ساخته شود برای آسایش مردمان. صدا، صدای عمر و جوانی است كه حالا خرد می شود و صدا، صدای سمفونی گوشخراشی است كه می نشیند در روح و جانت. اینجا میدان جنگ نیست و میدان كارزار است. اینجا پر از میزهای آهنی است و پتك های سهمگین. وارد كارگاه كه می شوی پر است از آهن آلاتی كه قرار است به هم جوش بخورند و پیچ و مهره شوند و دستگاهی ساخته شود برای جریان برق. اینجا انسان ها گم شده اند در لابه لای آهن آلات و دستگاه ها و دود و سر و صدایی كه تحملش را هر انسانی نتواند. به نیمه های كارگاه كه می رسی دستگاه دریل بزرگی را می بینی و شاید با بهت به دختری می نگری كه قطعات آهنی را در گیره ای به دقت می بندد و دریل را به حركت درمی آورد؛ الهام نامش، كارگری شغلش و اپراتوری دستگاه دریل سمتش: این دستگاه، دریل ستونی نام دارد، قطعات كوچك را با دست جابه جا می كنم، اما برای قطعات بزرگتر از جرثقیل استفاده می كنم.
الهام حالا چهارسال سابقه كار دارد از كارش راضی است و حاضر نیست پشت میزی بنشیند و به اصطلاح كارمند شود.مهم نیست دیگران چه می گویند یا چه فكری در مورد من كه دختر هستم و این كار را انجام می دهم دارند، مهم این است كه من از كارم لذت ببرم كه می برم.
جرثقیل را بر بالای سر به حركت درمی آورد و قطعه ای دیگر بر گیره كارش می بندد و مته را عوض می كند. هركاری سختی دارد اما در كنار آن لذت هم دارد به شرطی كه با عشق به كارت نگاه كنی. مثلاً دختری كه آن طرف كارگاه به كار جوشكاری مشغول است اگر با عشق به آن نگاه نكند ممكن است علاوه بر صدمات روانی هر روز صدمه ای فیزیكی بر او وارد شود.
الهام از بهتم، حیرت نمی كند و لبخندی به آرامی می زند.شما نخستین كسی نیستید كه از شنیدن این موضوع كه دختران هم در اینجا جوشكاری می كنند، حیرت می كنید. اما اینجا جنسیت مطرح نیست و توانایی حرف اول و آخر را می زند. اینجا دخترانی هستند كه جوشكاری می كنند، با لیفت تراك بارها را جابه جا می كنند، سنگ می زنند و هر كار دیگری كه برایشان تعریف شده باشد، انجام می دهند.
پاهایت شتاب می گیرد، می خواهی زودتر برسی به آن دخترانی كه حالا انبر در دست دو فلز را به هم وصل می كنند، صدایی نگهت می دارد: برای چه اینها را می نویسی؟
-گزارشی برای روزنامه.
پس بنویس كه دختران نباید اینجا كار كنند.محمود 20سالی سابقه دارد از قدیمی ترین كارگران كارگاه آهنگری و سخت مخالف كار دختران در كارگاه.
می دانی! پسرها بیرون بیكارند آن وقت دخترها آمد ه اند و در كاری كه توانایی اش را ندارند به كار گمارده شده اند.
- ولی من دیدم كه هم توانایی لازم را دارند و هم دقت خوب؟
ای آقا! همیشه یك نفر باید بالای سرشان باشد كه اتفاقی برایشان نیافتد.
- اتفاق؟
مهدی پسر جوانی است كه مداخله می كند: اول اینكه اتفاق برای همه می افتد، اینجا كارگاه آهنگری است و پشت میزنشینی نیست و كاری كاملاً فیزیكی اما نمی دانم چرا بیشتر كارگران قدیمی در مقابل كار دختران جبهه می گیرند.
- می گویند پسرها بیكارند.
اینها بهانه است. اینجا مهم نیست كه زن باشی یا مرد. مهم این است كه شرایط استخدام را داشته باشید و توانایی انجام كار. كه من می بینم دخترهای كارگر اینجا هم توانایی دارند و هم دقت بسیار خوب.
یادت می افتد باید بروی و برسی به دختری كه دورش را هاله ای از جرقه های جوش گرفته است.
مهدی همان كارگاه ساده و صمیمی صدایت می كند: می دانی! آمدن دخترها به این كارگاه موجب شده هم این كارگران قدیمی نتوانند با هم شوخی نامناسب كنند، هم مجبور شوند حرف های حاكم بر جامعه را رعایت كنند و هم اینكه نظم خاصی به كارگاه بدهند و در توسعه فرهنگ كمك كنند. مگر اینها اتفاقات بدی است؟
قدم هایت آهنگ شتاب به خود می گیرد و راه می افتی از میان آهن آلاتی كه دور و برت را گرفته اند، گوشهایت انگار سنگین شده، مغزت گویی دیگر فرمان نمی دهد و چشمانت، دودو می زند برای دیدن زنی كه حرفه اش جوشكاری است.
باورت نمی شود اما به عینه می بینی كه راست می گفت آن دختر؛ اینجا دختران جوشكاری هم می كنند.
نشسته روی دو پایش و با حركت انبر پیش می رود، در دستی ماسك مخصوص جوشكاری و در دستی انبرجوش. ماسكی سفید هم بر صورتش تا محافظی باشد برای دود و گرد و غبار.
بلند می شود و بی اعتنا به اینكه كسی با حیرت نگاهش می كند، انبر را زمین می گذارد و سنگ فرز در دست می افتد به جان جوشی كه زده تا نصفه به عقب باز می گردد و به سمت تابلویی می رود كه كنار دیوار قرار گرفته است. همه چیز را چك می كند و دوباره كار از نو سر می گیرد.
كارش كه تمام می شود، عرق پیشانی را به آستین مانتو پاك كرده و سر بالا می گیرد:
درخدمتم!
- این كار بیشتر مردانه به نظر نمی آید؟
كار كه زن و مرد ندارد.
- ولی جوشكاری جزو مشاغلی است كه بیشتر مردان به آن روی می آورند؟
حالا عیبش كجاست كه زنی هم جوشكار شود؟
- عیب كه ندارد ولی كار سنگینی است.
خب چون كار سنگینی است زن نمی تواند آن را انجام دهد یا می خواهید بگویید زن آفریده شده برای آشپزخانه؟
- نه. ولی تاكنون ندیده بودم كه حرفه زنی جوشكاری باشد؟
من و چند نفر دیگر از دوستانم هم نمی خواستیم حرفه مان جوشكاری باشد اما علاقه مند شدیم كه آن را یاد بگیریم.
- سخت نیست؟
كار سختی است اما علاقه مندی به كار، سختی را برای آدمی آسان و لذت بخش می كند. نامش فاطمه است و پنج سال سابقه كاری دارد و سه سال تمام است كه جوشكاری می كند و برخلاف دو همكار دیگرش به حرفه اش عشق می ورزد. نیاز مالی او را به اینجا كشانده اما حالا علاقه و عشق به كار ماندگارش كرده در این صحنه كار زار.
ابتدا كه آمدم هرگز فكر نمی كردم در میان این همه سرو صدا دوام بیاورم اما حالا عادت كرده ام هم به صدا، هم به دود و هم به تمامی سختی های یك كارگاه آهنگری.
- چطور شد كه به جوشكاری روی آوردی؟
می خواستم تابو شكنی كنم، راستش نگاه مردان جوشكار همراه با غرور بود و شاید پیش خود فكر می كردند دخترها هرگز قادر نخواهند بود این كار را انجام دهند. همین موضوع باعث شد از مدیركارگاه بخواهم مرا هم در نخستین كلاسی كه برگزار می شود ، معرفی كند.مدیر كارگاه كه خود نیز زن است فاطمه و چند نفر دیگر را برای كلاس های جوشكاری معرفی می كند: مقاومت ها برای اینكه دختران قادر به انجام این كار نیستند زیاد بود و همه فكر می كردند هزینه ای اضافی است كه بر شركت تحمیل می شود اما پس از اتمام كلاس ها و شروع به كار دختران در قسمت جوشكاری همه فرضیه های ما را مبنی بر توانایی دختران در عرصه جوشكاری ثبت كرد.
- همه دخترانی كه در كلاس ها شركت داشتند در مقابل این كار مقاومت كردند؟ببینید اینجا آهنگری است با سر و صدای وحشتناك و سختی های خاص خودش. موضوع اینجاست كه خیلی از آقایان هم طاقت این كار را نداشتند شاید هم علاقه ای نداشتند تا چه رسد به خانم ها كه به هر حال از لحاظ فیزیكی تفاوتی با آقایان دارند با این حال چهارنفر از شش نفر در این عرصه مشغول كار شدند.
فائزه دختر دیگری است كه جوشكاری می كند او هم پنج سال سابقه كار دارد اما چندان علاقه ای به كارش ندارد. نه اینكه توانایی انجام این كار را ندارم و هم نه به این خاطر كه كاری سنگین و خسته كننده است، فقط به این خاطر كه از اول دوست داشتم كارمند بانك باشم.
- این كار را كه شروع كردید، نگاه دیگران به شما چگونه بود؟بعضی ها خیلی تشویق مان می كردند اما برخی انگار از اینكه دختران هم جوشكاری می كنند، ناراحت می شوند.
یعنی با گذشت سه سال هنوز عادت نكرده اند؟
چرا ولی نمی خواهند بپذیرند كه ماهم می توانیم. نمی خواهند قبول كنند كه جنسیت در تعیین شغل نقش ندارد و این توانایی افراد است كه به آنها هویت می دهد.
از میان حجم انبوه آهن آلات و چشم هایی كه دنبالمان می كنند رد می شویم. در سنگین آهنی پشت سرمان بسته می شود تا صداها خفه شوند، پشت آن درهای سنگین.
الهام حالا چهارسال سابقه كار دارد از كارش راضی است و حاضر نیست پشت میزی بنشیند و به اصطلاح كارمند شود.مهم نیست دیگران چه می گویند یا چه فكری در مورد من كه دختر هستم و این كار را انجام می دهم دارند، مهم این است كه من از كارم لذت ببرم كه می برم.
جرثقیل را بر بالای سر به حركت درمی آورد و قطعه ای دیگر بر گیره كارش می بندد و مته را عوض می كند. هركاری سختی دارد اما در كنار آن لذت هم دارد به شرطی كه با عشق به كارت نگاه كنی. مثلاً دختری كه آن طرف كارگاه به كار جوشكاری مشغول است اگر با عشق به آن نگاه نكند ممكن است علاوه بر صدمات روانی هر روز صدمه ای فیزیكی بر او وارد شود.
الهام از بهتم، حیرت نمی كند و لبخندی به آرامی می زند.شما نخستین كسی نیستید كه از شنیدن این موضوع كه دختران هم در اینجا جوشكاری می كنند، حیرت می كنید. اما اینجا جنسیت مطرح نیست و توانایی حرف اول و آخر را می زند. اینجا دخترانی هستند كه جوشكاری می كنند، با لیفت تراك بارها را جابه جا می كنند، سنگ می زنند و هر كار دیگری كه برایشان تعریف شده باشد، انجام می دهند.
پاهایت شتاب می گیرد، می خواهی زودتر برسی به آن دخترانی كه حالا انبر در دست دو فلز را به هم وصل می كنند، صدایی نگهت می دارد: برای چه اینها را می نویسی؟
-گزارشی برای روزنامه.
پس بنویس كه دختران نباید اینجا كار كنند.محمود 20سالی سابقه دارد از قدیمی ترین كارگران كارگاه آهنگری و سخت مخالف كار دختران در كارگاه.
می دانی! پسرها بیرون بیكارند آن وقت دخترها آمد ه اند و در كاری كه توانایی اش را ندارند به كار گمارده شده اند.
- ولی من دیدم كه هم توانایی لازم را دارند و هم دقت خوب؟
ای آقا! همیشه یك نفر باید بالای سرشان باشد كه اتفاقی برایشان نیافتد.
- اتفاق؟
مهدی پسر جوانی است كه مداخله می كند: اول اینكه اتفاق برای همه می افتد، اینجا كارگاه آهنگری است و پشت میزنشینی نیست و كاری كاملاً فیزیكی اما نمی دانم چرا بیشتر كارگران قدیمی در مقابل كار دختران جبهه می گیرند.
- می گویند پسرها بیكارند.
اینها بهانه است. اینجا مهم نیست كه زن باشی یا مرد. مهم این است كه شرایط استخدام را داشته باشید و توانایی انجام كار. كه من می بینم دخترهای كارگر اینجا هم توانایی دارند و هم دقت بسیار خوب.
یادت می افتد باید بروی و برسی به دختری كه دورش را هاله ای از جرقه های جوش گرفته است.
مهدی همان كارگاه ساده و صمیمی صدایت می كند: می دانی! آمدن دخترها به این كارگاه موجب شده هم این كارگران قدیمی نتوانند با هم شوخی نامناسب كنند، هم مجبور شوند حرف های حاكم بر جامعه را رعایت كنند و هم اینكه نظم خاصی به كارگاه بدهند و در توسعه فرهنگ كمك كنند. مگر اینها اتفاقات بدی است؟
قدم هایت آهنگ شتاب به خود می گیرد و راه می افتی از میان آهن آلاتی كه دور و برت را گرفته اند، گوشهایت انگار سنگین شده، مغزت گویی دیگر فرمان نمی دهد و چشمانت، دودو می زند برای دیدن زنی كه حرفه اش جوشكاری است.
باورت نمی شود اما به عینه می بینی كه راست می گفت آن دختر؛ اینجا دختران جوشكاری هم می كنند.
نشسته روی دو پایش و با حركت انبر پیش می رود، در دستی ماسك مخصوص جوشكاری و در دستی انبرجوش. ماسكی سفید هم بر صورتش تا محافظی باشد برای دود و گرد و غبار.
بلند می شود و بی اعتنا به اینكه كسی با حیرت نگاهش می كند، انبر را زمین می گذارد و سنگ فرز در دست می افتد به جان جوشی كه زده تا نصفه به عقب باز می گردد و به سمت تابلویی می رود كه كنار دیوار قرار گرفته است. همه چیز را چك می كند و دوباره كار از نو سر می گیرد.
كارش كه تمام می شود، عرق پیشانی را به آستین مانتو پاك كرده و سر بالا می گیرد:
درخدمتم!
- این كار بیشتر مردانه به نظر نمی آید؟
كار كه زن و مرد ندارد.
- ولی جوشكاری جزو مشاغلی است كه بیشتر مردان به آن روی می آورند؟
حالا عیبش كجاست كه زنی هم جوشكار شود؟
- عیب كه ندارد ولی كار سنگینی است.
خب چون كار سنگینی است زن نمی تواند آن را انجام دهد یا می خواهید بگویید زن آفریده شده برای آشپزخانه؟
- نه. ولی تاكنون ندیده بودم كه حرفه زنی جوشكاری باشد؟
من و چند نفر دیگر از دوستانم هم نمی خواستیم حرفه مان جوشكاری باشد اما علاقه مند شدیم كه آن را یاد بگیریم.
- سخت نیست؟
كار سختی است اما علاقه مندی به كار، سختی را برای آدمی آسان و لذت بخش می كند. نامش فاطمه است و پنج سال سابقه كاری دارد و سه سال تمام است كه جوشكاری می كند و برخلاف دو همكار دیگرش به حرفه اش عشق می ورزد. نیاز مالی او را به اینجا كشانده اما حالا علاقه و عشق به كار ماندگارش كرده در این صحنه كار زار.
ابتدا كه آمدم هرگز فكر نمی كردم در میان این همه سرو صدا دوام بیاورم اما حالا عادت كرده ام هم به صدا، هم به دود و هم به تمامی سختی های یك كارگاه آهنگری.
- چطور شد كه به جوشكاری روی آوردی؟
می خواستم تابو شكنی كنم، راستش نگاه مردان جوشكار همراه با غرور بود و شاید پیش خود فكر می كردند دخترها هرگز قادر نخواهند بود این كار را انجام دهند. همین موضوع باعث شد از مدیركارگاه بخواهم مرا هم در نخستین كلاسی كه برگزار می شود ، معرفی كند.مدیر كارگاه كه خود نیز زن است فاطمه و چند نفر دیگر را برای كلاس های جوشكاری معرفی می كند: مقاومت ها برای اینكه دختران قادر به انجام این كار نیستند زیاد بود و همه فكر می كردند هزینه ای اضافی است كه بر شركت تحمیل می شود اما پس از اتمام كلاس ها و شروع به كار دختران در قسمت جوشكاری همه فرضیه های ما را مبنی بر توانایی دختران در عرصه جوشكاری ثبت كرد.
- همه دخترانی كه در كلاس ها شركت داشتند در مقابل این كار مقاومت كردند؟ببینید اینجا آهنگری است با سر و صدای وحشتناك و سختی های خاص خودش. موضوع اینجاست كه خیلی از آقایان هم طاقت این كار را نداشتند شاید هم علاقه ای نداشتند تا چه رسد به خانم ها كه به هر حال از لحاظ فیزیكی تفاوتی با آقایان دارند با این حال چهارنفر از شش نفر در این عرصه مشغول كار شدند.
فائزه دختر دیگری است كه جوشكاری می كند او هم پنج سال سابقه كار دارد اما چندان علاقه ای به كارش ندارد. نه اینكه توانایی انجام این كار را ندارم و هم نه به این خاطر كه كاری سنگین و خسته كننده است، فقط به این خاطر كه از اول دوست داشتم كارمند بانك باشم.
- این كار را كه شروع كردید، نگاه دیگران به شما چگونه بود؟بعضی ها خیلی تشویق مان می كردند اما برخی انگار از اینكه دختران هم جوشكاری می كنند، ناراحت می شوند.
یعنی با گذشت سه سال هنوز عادت نكرده اند؟
چرا ولی نمی خواهند بپذیرند كه ماهم می توانیم. نمی خواهند قبول كنند كه جنسیت در تعیین شغل نقش ندارد و این توانایی افراد است كه به آنها هویت می دهد.
از میان حجم انبوه آهن آلات و چشم هایی كه دنبالمان می كنند رد می شویم. در سنگین آهنی پشت سرمان بسته می شود تا صداها خفه شوند، پشت آن درهای سنگین.