diamonds55
12th September 2008, 02:12 AM
خبرگزاري فارس:يك جامعهشناس گفت: بيگانگي نسبت به فرزند و خانواده از عوامل فرزندكشي است.
حسين آقاجاني درگفتوگو با خبرنگار اجتماعي فارس با بيان اين مطلب كه پديده فرزندكشي وجدان عمومي جامعه را جريحهدار كرده و جوامع به راحتي اين اتفاقات را نميپذيرند، افزود : پديده فرزندكشي در افسانهها و اسطورههاي قديمي هم وجود داشته و مختص به دوره خاصي نيست.
وي در ادامه گفت: بر طبق مطالعات به عمل آمده در افسانههاي خيلي قديمي اسكيموها پدركشي ، در اسطورههاي چيني دختركشي و در قبائل عرب قبل از اسلام هم پديده زنده به گور كردن دختران نمونههايي ديگر از فرزندكشي بوده است.
اين جامعهشناس به فرزندكشي در اسطورههاي ايراني هم اشاره كرد و افزود: فرزندكشي در اسطورههاي ما مثل ماجراي رستم و سهراب هم به طور ناخودآگاه و به وضوح ديده ميشود.
وي با بيان اين مطلب كه فرزندكشي تراژدي است كه ميتوان آن را در ادبيات دراماتيك هم جستجو كرد ،اضافه كرد:در كتاب «زن زيادي» جلال آل احمد ، همچنانكه مي خوانيم ،زني بعد از جدا شدن از همسر اولش و ازدواج مجدد، همسر دومش فرزند وي را با اين توجيه كه فرزند وي ياد و خاطره همسر قبلي زن را براي او تجلي ميكند پيش خود نميپذيرد و در اين جريان زن مستاصل و درمانده است.
اين جامعه شناس اظهار داشت: زن و شوهري كه دچار ناسازگاري ميشوند و قانون و هنجارها نتواند آنها را به سازش فرا خواند ناسازگاري خود را به فرزندانشان هم منتقل ميكنند.
وي در ادامه گفت: هر يك والدين در اين وضعيت اعتقاد دارند كه فرزندشان را بايد نزد خود نگه دارند تا از نظر روحي دچار مشكل نشود چون سپردن فرزند به ديگري خساراتي را به بار خواهد آورد.
وي با بيان اين مطلب كه پديده فرزندكشي به فرهنگ و شخصيت افراد در جوامع ربط دارد ،تصريح كرد: ما هنوز نتوانستيم مطالعات پديدار شناختي درستي از اين قضيه ارائه دهيم و در اين مسئله بسياري از واقعيات براي ما مجهول است البته رسانهها و مطبوعات هم به دليل مصلحت انديشي كه در جامعه دارند از بازگو كردن بسياري از واقعيات خودداري ميكنند.
وي با بيان اين مطلب كه گاهي تجلي احساسات براي افراد به گونهاي است كه بر روي واقعيت خط ميكشند،افزود: پديده فرزند كشي بدون در نظر گرفتن تئوريهاي جامعه شناسي ، روان شناسي و روانكاوي غيرممكن است.
وي خاطرنشان كرد: افرادي كه فرزند خود را ميكشند در ابتدا نسبت به خود و بعد به خانواده و جامعه بيگانه شده و در نهايت اين بيگانگي آنها منجر به خشونت و ناهنجاري شده كه در نتيجه در يك عمل نابهنجار،كاركردي نامطلوب براي جامعه بوجود ميآورند.
وي اضافه كرد: اعمال افرادي كه به پديده فرزندكشي دست مي زنند از كنش عقلايي خارج شده و بيشتر از كنشهاي احساسي و عاطفهاي استفاده ميكنند.
وي با بيان اين مطلب كه هنجارها در جوامع در حال گذر دستخوش تغييرات است و كمرنگي آنها را ميتوان در بازتاب بيروني پديدهها ديد،افزود: در اين جوامع افراد به جاي اينكه از قانون كمك بگيرند ،كمتر متوسل به قانون شده و بيشتر از خودشان براي رسيدن به خواستههاي دروني استفاده ميكنند در واقع تفكر اين افراد عدم توانايي قانون و جامعه براي ايجاد راهحل مناسب به آنها است.
و ي اضافه كرد: اگر قانون خريد و فروش نشود و پشتيبان مردم باشد،همگان به آن احترام گذاشته و افراد كمتر به خشونت دست ميزنند.
آقاجاني تصريح كرد: هرچه قدر وجدان جمعي تحت تاثير هنجارهاي اجتماعي دروني و كنترلهاي غير رسمي تبديل به كنترلهاي رسمي شود ،اجراي قواينن در خانواده ها كه هسته اصلي اجتماع محسوب مي شوند، داراي زيربناي محكم خواهد شد.
وي با بيان اين مطلب كه اعضاي خانواده بايد پايبند يكسري اصول باشند، تاكيدكرد: اگر والدين وظايف و نقش خود را به طور مناسب و شايسته در خانواده انجام دهند، بنيان خانواده كمتر دچار گسيختگي و نابساماني ميشود.
وي افزود:در چنين حالتي جو حاكم در خانواده از خشونت دور مانده و كمتر شاهد، پديدههايي مثل طلاق و خشونت والدين نسبت به فرزندان كه منجر به بروز مشكلات حادي مثل فرزندكشي ميشود، خواهيم بود.
حسين آقاجاني درگفتوگو با خبرنگار اجتماعي فارس با بيان اين مطلب كه پديده فرزندكشي وجدان عمومي جامعه را جريحهدار كرده و جوامع به راحتي اين اتفاقات را نميپذيرند، افزود : پديده فرزندكشي در افسانهها و اسطورههاي قديمي هم وجود داشته و مختص به دوره خاصي نيست.
وي در ادامه گفت: بر طبق مطالعات به عمل آمده در افسانههاي خيلي قديمي اسكيموها پدركشي ، در اسطورههاي چيني دختركشي و در قبائل عرب قبل از اسلام هم پديده زنده به گور كردن دختران نمونههايي ديگر از فرزندكشي بوده است.
اين جامعهشناس به فرزندكشي در اسطورههاي ايراني هم اشاره كرد و افزود: فرزندكشي در اسطورههاي ما مثل ماجراي رستم و سهراب هم به طور ناخودآگاه و به وضوح ديده ميشود.
وي با بيان اين مطلب كه فرزندكشي تراژدي است كه ميتوان آن را در ادبيات دراماتيك هم جستجو كرد ،اضافه كرد:در كتاب «زن زيادي» جلال آل احمد ، همچنانكه مي خوانيم ،زني بعد از جدا شدن از همسر اولش و ازدواج مجدد، همسر دومش فرزند وي را با اين توجيه كه فرزند وي ياد و خاطره همسر قبلي زن را براي او تجلي ميكند پيش خود نميپذيرد و در اين جريان زن مستاصل و درمانده است.
اين جامعه شناس اظهار داشت: زن و شوهري كه دچار ناسازگاري ميشوند و قانون و هنجارها نتواند آنها را به سازش فرا خواند ناسازگاري خود را به فرزندانشان هم منتقل ميكنند.
وي در ادامه گفت: هر يك والدين در اين وضعيت اعتقاد دارند كه فرزندشان را بايد نزد خود نگه دارند تا از نظر روحي دچار مشكل نشود چون سپردن فرزند به ديگري خساراتي را به بار خواهد آورد.
وي با بيان اين مطلب كه پديده فرزندكشي به فرهنگ و شخصيت افراد در جوامع ربط دارد ،تصريح كرد: ما هنوز نتوانستيم مطالعات پديدار شناختي درستي از اين قضيه ارائه دهيم و در اين مسئله بسياري از واقعيات براي ما مجهول است البته رسانهها و مطبوعات هم به دليل مصلحت انديشي كه در جامعه دارند از بازگو كردن بسياري از واقعيات خودداري ميكنند.
وي با بيان اين مطلب كه گاهي تجلي احساسات براي افراد به گونهاي است كه بر روي واقعيت خط ميكشند،افزود: پديده فرزند كشي بدون در نظر گرفتن تئوريهاي جامعه شناسي ، روان شناسي و روانكاوي غيرممكن است.
وي خاطرنشان كرد: افرادي كه فرزند خود را ميكشند در ابتدا نسبت به خود و بعد به خانواده و جامعه بيگانه شده و در نهايت اين بيگانگي آنها منجر به خشونت و ناهنجاري شده كه در نتيجه در يك عمل نابهنجار،كاركردي نامطلوب براي جامعه بوجود ميآورند.
وي اضافه كرد: اعمال افرادي كه به پديده فرزندكشي دست مي زنند از كنش عقلايي خارج شده و بيشتر از كنشهاي احساسي و عاطفهاي استفاده ميكنند.
وي با بيان اين مطلب كه هنجارها در جوامع در حال گذر دستخوش تغييرات است و كمرنگي آنها را ميتوان در بازتاب بيروني پديدهها ديد،افزود: در اين جوامع افراد به جاي اينكه از قانون كمك بگيرند ،كمتر متوسل به قانون شده و بيشتر از خودشان براي رسيدن به خواستههاي دروني استفاده ميكنند در واقع تفكر اين افراد عدم توانايي قانون و جامعه براي ايجاد راهحل مناسب به آنها است.
و ي اضافه كرد: اگر قانون خريد و فروش نشود و پشتيبان مردم باشد،همگان به آن احترام گذاشته و افراد كمتر به خشونت دست ميزنند.
آقاجاني تصريح كرد: هرچه قدر وجدان جمعي تحت تاثير هنجارهاي اجتماعي دروني و كنترلهاي غير رسمي تبديل به كنترلهاي رسمي شود ،اجراي قواينن در خانواده ها كه هسته اصلي اجتماع محسوب مي شوند، داراي زيربناي محكم خواهد شد.
وي با بيان اين مطلب كه اعضاي خانواده بايد پايبند يكسري اصول باشند، تاكيدكرد: اگر والدين وظايف و نقش خود را به طور مناسب و شايسته در خانواده انجام دهند، بنيان خانواده كمتر دچار گسيختگي و نابساماني ميشود.
وي افزود:در چنين حالتي جو حاكم در خانواده از خشونت دور مانده و كمتر شاهد، پديدههايي مثل طلاق و خشونت والدين نسبت به فرزندان كه منجر به بروز مشكلات حادي مثل فرزندكشي ميشود، خواهيم بود.