AreZoO
26th September 2010, 08:04 PM
آسمانی نیست یکسان با زمینی
قصههای آسمانی ، داستانهای علمی ـ تخیّلی، اسطورهها ...
http://img.tebyan.net/big/1388/12/11092388872463157251552441191012407239.jpg
بر هیچكس پوشیده نیست كه خداوند متعال برای آشكار كردن حقیقت و ارشاد و هدایت قومها و ملل گوناگون جهان، در گذر زمان، پیامبرانی را برگزیده است. پیامبران او، گاه و بیگاه، برای بیان مقصود به توصیف داستان و حكایت مبادرت ورزیدهاند. آنان غالباً حوادثی را كه در گذشته بر قومهای مختلف رفته است، در قالب داستان برای مردم توضیح میدادند، تا بدینترتیب، تأثیر لازم و مورد نظر خود را بر مردم بگذارند. مهمترین خصیصه و ویژگی اینگونه داستانهای روایتی، مطرح كردن بنمایهها و مضامین اخلاقی و معنوی بوده است. معدود محققان و پژوهشگرانی در عرصههای مختلف بر روی مقوله ی فوق كار كردهاند اما آنچنان كه شاید و باید، اینگونه آثار داستانی به بوته ی نقد سپرده نشده است.
در همین راستا، برخی مغرضان عرصه ی ادبیات در سطح جهانی كه بیشتر بر اساس ضوابط و معیارهای ادبیات استعمار نو فعالیت میكنند، برآنند تا داستانهای كتب الهی را با افسانهها و اساطیر ملّی و قومی تلفیق كنند تا در این جریان، این داستانها رفتهرفته فراموش شوند. آنان بهطور كلی داستانهای الهی را نشئت گرفته از تجربیات بشر میدانند و بر این مسئله پافشاری میكنند كه پیش از طرح در كتب الهی، اینگونه داستانها توسّط مردم و بر اساس اندیشه و باور آنها مطرح گشتهاند ـ در حقیقت، هدف اصلی ادبیات استعماری از چنین عمل و رویكردی، كمرنگ جلوه دادن جنبه ی الهی و ملكوتی داستانهاست.
آنان برای پیشبرد اهداف شوم خود، به قیاس میان عناصر داستانهای آسمانی و داستانهای علمی و تخیّلی، حكایات، اسطورهها و... مبادرت میورزند. دُرشتنمایی عناصر «جادو» و «خیال» كه بیشك از مهمترین سازههای داستانهای علمی و تخیّلی است و تطبیق و همسو كردن موارد فوق با عناصر داستانهای آسمانی ازجمله برنامهها و اهداف طولانیمدّت غربیان سیاستباز به حساب میآید. با وجود وجوه مشترك دیگر در این داستانها چون هیجان، حادثه، حالت تعلیق و تصاویر خارقالعاده و اعجاببرانگیزی كه نشانه ی قدرت و نیروی فوق بشری است، اما بیشترِ تأكید پژوهشگران استعماری بر حضور و نقشآفرینی دو عنصر «جادو و خیال» در داستانهای آسمانی همچون سایر داستانهای ساختهشده توسّط بشر است.
این افراد بهمنظور پوشش دادن به جریانسازیها و تحرّكات استعماری خود و برای اغفال جامعه ی ادبی، در مرحله ی آغازین، به تمجید از دو سازه یادشده میپردازند و در پی آن حضور دو عنصر سرنوشتساز فوق را در زیرساخت و اسكلتبندی داستانهای مطرح در كُتب آسمانی بهاصطلاح ثابت میكنند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13113076219140234162276922370116881882757.jpg
از سویی دیگر، با طرح مسئله ی حضور مضامین اخلاقی و معنوی در بافت و ساختار حكایات و اسطورهها و یكی دانستن آن با مضامین كتب الهی، بهنوعی سعی شده است تا منبع و منشأ تولید این قبیل آثار، ذهن فعال و پوینده ی بشر معرفی شود. آنان در این ارتباط نتوانستهاند نمادی سنجیده و باورپذیر از تشابه عناصر و اسكلتبندی این قبیل داستانها ارائه دهند. بههمین دلیل به سفسطه روی آوردند و متون تحلیلی خود را با پندارهای بیبنیاد و بیاساس انباشتند. از جانب دیگر، آنها بیشتر دوست دارند تا داستانهای آسمانی را زیرگروه داستانهای علمی ـ تخیّلی قرار دهند و به منفیبافیهای خود پیرامون كتب الهی دامن بزنند. درواقع نیّت اصلی آنها تقدسزدایی، بیاعتبار ساختن معجزات پیامبران و ایجاد جامعهای غیر مذهبی و ضدّ دینی است.
این افراد، پایانپذیری معجزات و حضور نداشتن پیامبران معاصر را دلیلی برقطعیّت نداشتن داستانهای مطرحشده در كتب آسمانی برمیشمارند. جدا از این، اسطورهشناسان و محقّقین استعماری در تلاشند تا برخی منابع باستانی را بر كتب آسمانی مقدّّم بشمارند. آنان بهطور مثال اسطوره سومری را منبع اصلی بسیاری از داستانهای مطرحشده در كتب الهی میپندارند و چنین وانمود میكنند كه اندوختهها و تجارب سومریها در طرح داستانهای مذكور وارد شده است. بر این اساس، محقّقین غرضورز، چنین اظهار داشتند كه برای تحلیل داستانهای كتب آسمانی باید از دانش و فن اسطورهشناسی بهره جست. از اینرو، اسطورهشناسان یكسویهاندیش، خود را محقّ دانسته و با دیدگاهی یكطرفه به مصاف داستانهای آسمانی رفتهاند. آنان برای اثبات صحت و سقم برداشتهای خود به نمونههایی چون مار بزرگی كه زیر درخت افسانهای زندگی میكند، اشاره میكنند و بر این باورند كه این مار به طرق مختلف در داستانهای الهی وارد شده است. آنچنان كه در كتاب آسمانی یهودیان، مار دانایی به درخت زندگی پیچیده و از آن بالا رفته است. سومریها معتقد بودند كه مار به انسانی كه بتواند از درخت بالا برود، قدرت و شوكت فراوان اعطا میكند. جادوگران قبایل آمریكای جنوبی نیز از چنین ماری صحبت میكنند. مار آنها نیز به دور درختی پیچیده و از آن بالا رفته است.
باید این مسئله را پذیرفت كه تجارب، اندوختهها و باورهای ملل مختلف همواره در حال تبادل بودهاند.
بسیاری از افسانهها، حكایات و داستانهای تخیّلی مشابه اما با عناوین مختلف و شخصیّتهای داستانی متفاوت، در سرزمینهای مختلف از زبانی به زبان دیگر نقل و روایت میشدند. داستان «ماهپیشانی» كه در غرب بهنام «سیندرلا» روایت میشود، در غالب سرزمینهای مطرح، وجود داشته است و تنها در برخی عناصر و رویدادها با هم تمایز دارند. وجود تشابه میان داستانها یا بهطور كلی نقل مكان داستانها و پخش شدن آنها در سرزمینهای گوناگون، امر بدیعی است و علل و عوامل مختلفی چون سفرهای طولانی بازرگانان و تجّار در آن سهیماند. تمامی موارد یادشده هیچ دلیلی بر یكسان بودن این داستانها با داستانهای آسمانی ندارد. محقّقین بهدرستی قادر به ریشهیابی داستانها نیستند و نمیدانند افسانهها و حكایاتی كه در سرزمینهای مختلف روایت میشوند، در كدام سرزمین برای اولینبار خلق شدند و سپس مراحل تكوینی خود را چگونه گذراندند و به چه سرزمینهایی سفر كردهاند. آنها حتّی در شناخت نمادها و سمبلهای ساختهشده و ریشهیابی آنان عاجزند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/2062062043718172121521831262512545482230229.jpg
خداوند متعال انسان را بسیار پیچیده آفریده است، این موجود متفكر بهراحتی میتواند در طبیعت دخل و تصرّف كند. پس جای تعجّب نیست كه او پس از مشاهده ی رویدادهای غریبی كه بهوقوع پیوسته و در داستانهای آسمانی نیز به آن اشاره شده است، دخل و تصرّف و سعی كند از منظر و دیدگاه خود آن را تفسیر و تأویل و روایت كند.
در اینجا بهتر است نوع تفسیر و تأویل كتب آسمانی، بهخصوص قرآن كریم كه كاملترین دین الهی است، با تفسیر و تأویل بشر از داستانها و حكایاتی كه در سراسر جهان گسترده شدند، مقایسه گردد: در كتب آسمانی همواره حوادثی كه در گذشته روی داده، بازگو شده است و همانطور كه گفته شد این رویدادها با زبان داستانی نقل شدهاند باید به این مسئله توجّه كرد كه كتب آسمانی صرفاً روایتگر یك داستان و ماجرا نیستند. آنها ورای داستان خود قصد دارند تا مفاهیم ارزشمند و مهمّی را مانند بسیاری از معجزات پیامبران، خطاها و كارهای ناشایست قومهای مختلف، نوع مجازاتهای آنها، اعمال شایستهای كه درخور مقام انسان است،عملكرد پادشاهان و غیره را به مردم منتقل سازند تا حقیقت مطلق برای انسانها آشكار گردد و آنان بهراه راست هدایت شوند.
جای هیچ شكّی نیست كه كتب آسمانی روایتگر مطلق تاریخ و پیشینه ی انسان نیستند؛ هرچند كه پیشینه ی انسان را در مقاطع مختلف مطرح میسازند. آنجایی كه خداوند متعال خطاب به انسانها سخن میگوید، نثر ، ساختار و بافت واژگان و جملات بهكار گرفته شده، خود، گواه بر آن است كه انسان بههیچ عنوان توان لازم برای خلق اثری مشابه را ندارد. باید به این مسئله مهمّ توجّه داشت كه كتب آسمانی مطرح ـ بهجز قرآن كریم ـ در گذر زمان تحریف شدهاند و در آن تغییرات عمدهای ایجاد گشته است. همین مسئله میتواند بهانه ی لازم برای اسطورهشناسان و پژوهشگران استعماری را فراهم سازد، درصورتیكه قرآن كریم بهعنوان معجزه ی پیامبر مطرح میگردد و هیچكس توان مقابله با قرآن را ندارد و نخواهد داشت.
برخی اسطورهشناسان بهطور كلی منكر وجود شخصیّتهایی چون نوح و عیسی(ع) شدهاند اما همان آدمها نتوانستند منكر ظهور پیامبر اسلام شوند چرا كه شواهد و مستندات بسیاری در این ارتباط وجود دارد. متأسّفانه اسطورهشناسان، برخی شخصیّتهای اسطورهای را با برخی پیامبران یكی دانسته و بهطور كلی منكر نقش اصلی پیامبران در هدایت انسانها شدهاند.
در بررسی و پژوهش مورّخین، تمامی رویدادهای مطرحشده در كتب آسمانی تأیید شده است. این رویدادها آنچنان بزرگ و عظیم بودند كه نمیتوان منكر تأثیرگذاری عمیق آن بر ملل و جوامع مختلف شد. حادثهای كه بر قوم نوح، لوط، ثمود، صالح و دیگر اقوام وارد شد، آنچنان عظیم و تكاندهنده است كه انسانها را واداشته تا از منظر خود به تشریح و توصیف آن مبادرت ورزند. بههمین دلیل، بهترین راه قیاس و اثبات این مسئله كه داستانهای كتب آسمانی، خاصه قرآن كریم، با افسانهها و اسطورهها تمایز بسیار دارد، بررسی مضامین مطرحشده، شیوه روایت و نوع استنتاج و پیامهایی است كه در كتب آسمانی آمده است. در بسیاری مواقع، در پی توصیف رویدادها، مسائل بهگونهای بررسی شدهاند كه بر همگان ناتوانی انسان در چنین برداشت و استنتاجی آشكار میشود.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13210920114716420995155144181312341988611080.jpg
متأسّفانه در ایران نیز برخی روشنفكران ظاهراً اسطورهشناس برآنند تا عامل پیدایش طرح داستانهای قرآنی را افسانهها و اسطورهها معرفی كنند. بهطور مثال یكی از كارگردانان سینما كه ظاهراً مطالعاتی هم در زمینه ی اساطیر ایرانی داشته است، چنین ادّعا میكند كه رنگ سبز پیش از ورود اسلام به ایران در میان ایرانیان عزیز بوده است و آنها بر سر مزارع خود، پرچم سبز آویزان میكردند تا محصول خوبی را بهدست آورند. طبق نظر او، بعد از ورود اسلام به ایران، ایرانیان برای حفظ و نگهداری این رنگ كه برای آنها بركت و حاصلخیزی را بههمراه داشت، بر آن شدند تا رنگ مذكور را به ائمه و پیامبراكرم نسبت بدهند و بدینترتیب به خواسته ی خود دست یابند. فرد مذكور از این ماجرا اینگونه استنباط میكند كه رنگ سبز برای ایرانیان مهمّ بوده است و برای حفظ آن سنت قدیم به تلفیق میان عناصر مذهبی و ملّی مبادرت ورزیدند. این كارگردان همچنین با توصیف اله ی ایرانی ( آناهیتا ) كه نماد عشق، محبّت و پاكدامنی است، قصد دارد تا چهره حضرت فاطمه(س) را خدشهدار كند و اینگونه وانمود كند كه مردم برای حفظ این الهه و نمادهایی كه با خود بههمراه دارد، خصوصیات و ویژگیهایش را به یكی از درخشندهترین چهرههای دنیای اسلام منتقل ساختهاند تا بدینترتیب آن الهه خیالی را زنده نگاه دارند! (قابل ذكر است كه فرد مذكور حاضر به انتشار مباحث یادشده نیست و تنها در یكی از دانشگاههای كشور حاضر به بیان دیدگاههای خود شد چرا كه مسئولین دانشگاه شرط او را مبنی بر محفوظ داشتن سخنانش و جلوگیری از پخش آن پذیرفتند.)
این كارگردان حتّی شخصیّت حضرت عیسی مسیح را خدشهدار و با طرح یكی از سنن مردم باستانی یعنی قربانی كردن یك انسان در هر سال برای دوری از بلایا و حوادث ناگوار، سعی كرده است تا منكر شخصیّت او بهعنوان پیامبر باشد. طبق نظر كارگردان اسطورهشناس(!) مسیح تنها فردی ساده بود كه بخت یارش نبود و برای از میان رفتن بلا و حوادث ناگوار قربانی گشت.
كامران پارسینژاد
قصههای آسمانی ، داستانهای علمی ـ تخیّلی، اسطورهها ...
http://img.tebyan.net/big/1388/12/11092388872463157251552441191012407239.jpg
بر هیچكس پوشیده نیست كه خداوند متعال برای آشكار كردن حقیقت و ارشاد و هدایت قومها و ملل گوناگون جهان، در گذر زمان، پیامبرانی را برگزیده است. پیامبران او، گاه و بیگاه، برای بیان مقصود به توصیف داستان و حكایت مبادرت ورزیدهاند. آنان غالباً حوادثی را كه در گذشته بر قومهای مختلف رفته است، در قالب داستان برای مردم توضیح میدادند، تا بدینترتیب، تأثیر لازم و مورد نظر خود را بر مردم بگذارند. مهمترین خصیصه و ویژگی اینگونه داستانهای روایتی، مطرح كردن بنمایهها و مضامین اخلاقی و معنوی بوده است. معدود محققان و پژوهشگرانی در عرصههای مختلف بر روی مقوله ی فوق كار كردهاند اما آنچنان كه شاید و باید، اینگونه آثار داستانی به بوته ی نقد سپرده نشده است.
در همین راستا، برخی مغرضان عرصه ی ادبیات در سطح جهانی كه بیشتر بر اساس ضوابط و معیارهای ادبیات استعمار نو فعالیت میكنند، برآنند تا داستانهای كتب الهی را با افسانهها و اساطیر ملّی و قومی تلفیق كنند تا در این جریان، این داستانها رفتهرفته فراموش شوند. آنان بهطور كلی داستانهای الهی را نشئت گرفته از تجربیات بشر میدانند و بر این مسئله پافشاری میكنند كه پیش از طرح در كتب الهی، اینگونه داستانها توسّط مردم و بر اساس اندیشه و باور آنها مطرح گشتهاند ـ در حقیقت، هدف اصلی ادبیات استعماری از چنین عمل و رویكردی، كمرنگ جلوه دادن جنبه ی الهی و ملكوتی داستانهاست.
آنان برای پیشبرد اهداف شوم خود، به قیاس میان عناصر داستانهای آسمانی و داستانهای علمی و تخیّلی، حكایات، اسطورهها و... مبادرت میورزند. دُرشتنمایی عناصر «جادو» و «خیال» كه بیشك از مهمترین سازههای داستانهای علمی و تخیّلی است و تطبیق و همسو كردن موارد فوق با عناصر داستانهای آسمانی ازجمله برنامهها و اهداف طولانیمدّت غربیان سیاستباز به حساب میآید. با وجود وجوه مشترك دیگر در این داستانها چون هیجان، حادثه، حالت تعلیق و تصاویر خارقالعاده و اعجاببرانگیزی كه نشانه ی قدرت و نیروی فوق بشری است، اما بیشترِ تأكید پژوهشگران استعماری بر حضور و نقشآفرینی دو عنصر «جادو و خیال» در داستانهای آسمانی همچون سایر داستانهای ساختهشده توسّط بشر است.
این افراد بهمنظور پوشش دادن به جریانسازیها و تحرّكات استعماری خود و برای اغفال جامعه ی ادبی، در مرحله ی آغازین، به تمجید از دو سازه یادشده میپردازند و در پی آن حضور دو عنصر سرنوشتساز فوق را در زیرساخت و اسكلتبندی داستانهای مطرح در كُتب آسمانی بهاصطلاح ثابت میكنند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13113076219140234162276922370116881882757.jpg
از سویی دیگر، با طرح مسئله ی حضور مضامین اخلاقی و معنوی در بافت و ساختار حكایات و اسطورهها و یكی دانستن آن با مضامین كتب الهی، بهنوعی سعی شده است تا منبع و منشأ تولید این قبیل آثار، ذهن فعال و پوینده ی بشر معرفی شود. آنان در این ارتباط نتوانستهاند نمادی سنجیده و باورپذیر از تشابه عناصر و اسكلتبندی این قبیل داستانها ارائه دهند. بههمین دلیل به سفسطه روی آوردند و متون تحلیلی خود را با پندارهای بیبنیاد و بیاساس انباشتند. از جانب دیگر، آنها بیشتر دوست دارند تا داستانهای آسمانی را زیرگروه داستانهای علمی ـ تخیّلی قرار دهند و به منفیبافیهای خود پیرامون كتب الهی دامن بزنند. درواقع نیّت اصلی آنها تقدسزدایی، بیاعتبار ساختن معجزات پیامبران و ایجاد جامعهای غیر مذهبی و ضدّ دینی است.
این افراد، پایانپذیری معجزات و حضور نداشتن پیامبران معاصر را دلیلی برقطعیّت نداشتن داستانهای مطرحشده در كتب آسمانی برمیشمارند. جدا از این، اسطورهشناسان و محقّقین استعماری در تلاشند تا برخی منابع باستانی را بر كتب آسمانی مقدّّم بشمارند. آنان بهطور مثال اسطوره سومری را منبع اصلی بسیاری از داستانهای مطرحشده در كتب الهی میپندارند و چنین وانمود میكنند كه اندوختهها و تجارب سومریها در طرح داستانهای مذكور وارد شده است. بر این اساس، محقّقین غرضورز، چنین اظهار داشتند كه برای تحلیل داستانهای كتب آسمانی باید از دانش و فن اسطورهشناسی بهره جست. از اینرو، اسطورهشناسان یكسویهاندیش، خود را محقّ دانسته و با دیدگاهی یكطرفه به مصاف داستانهای آسمانی رفتهاند. آنان برای اثبات صحت و سقم برداشتهای خود به نمونههایی چون مار بزرگی كه زیر درخت افسانهای زندگی میكند، اشاره میكنند و بر این باورند كه این مار به طرق مختلف در داستانهای الهی وارد شده است. آنچنان كه در كتاب آسمانی یهودیان، مار دانایی به درخت زندگی پیچیده و از آن بالا رفته است. سومریها معتقد بودند كه مار به انسانی كه بتواند از درخت بالا برود، قدرت و شوكت فراوان اعطا میكند. جادوگران قبایل آمریكای جنوبی نیز از چنین ماری صحبت میكنند. مار آنها نیز به دور درختی پیچیده و از آن بالا رفته است.
باید این مسئله را پذیرفت كه تجارب، اندوختهها و باورهای ملل مختلف همواره در حال تبادل بودهاند.
بسیاری از افسانهها، حكایات و داستانهای تخیّلی مشابه اما با عناوین مختلف و شخصیّتهای داستانی متفاوت، در سرزمینهای مختلف از زبانی به زبان دیگر نقل و روایت میشدند. داستان «ماهپیشانی» كه در غرب بهنام «سیندرلا» روایت میشود، در غالب سرزمینهای مطرح، وجود داشته است و تنها در برخی عناصر و رویدادها با هم تمایز دارند. وجود تشابه میان داستانها یا بهطور كلی نقل مكان داستانها و پخش شدن آنها در سرزمینهای گوناگون، امر بدیعی است و علل و عوامل مختلفی چون سفرهای طولانی بازرگانان و تجّار در آن سهیماند. تمامی موارد یادشده هیچ دلیلی بر یكسان بودن این داستانها با داستانهای آسمانی ندارد. محقّقین بهدرستی قادر به ریشهیابی داستانها نیستند و نمیدانند افسانهها و حكایاتی كه در سرزمینهای مختلف روایت میشوند، در كدام سرزمین برای اولینبار خلق شدند و سپس مراحل تكوینی خود را چگونه گذراندند و به چه سرزمینهایی سفر كردهاند. آنها حتّی در شناخت نمادها و سمبلهای ساختهشده و ریشهیابی آنان عاجزند.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/2062062043718172121521831262512545482230229.jpg
خداوند متعال انسان را بسیار پیچیده آفریده است، این موجود متفكر بهراحتی میتواند در طبیعت دخل و تصرّف كند. پس جای تعجّب نیست كه او پس از مشاهده ی رویدادهای غریبی كه بهوقوع پیوسته و در داستانهای آسمانی نیز به آن اشاره شده است، دخل و تصرّف و سعی كند از منظر و دیدگاه خود آن را تفسیر و تأویل و روایت كند.
در اینجا بهتر است نوع تفسیر و تأویل كتب آسمانی، بهخصوص قرآن كریم كه كاملترین دین الهی است، با تفسیر و تأویل بشر از داستانها و حكایاتی كه در سراسر جهان گسترده شدند، مقایسه گردد: در كتب آسمانی همواره حوادثی كه در گذشته روی داده، بازگو شده است و همانطور كه گفته شد این رویدادها با زبان داستانی نقل شدهاند باید به این مسئله توجّه كرد كه كتب آسمانی صرفاً روایتگر یك داستان و ماجرا نیستند. آنها ورای داستان خود قصد دارند تا مفاهیم ارزشمند و مهمّی را مانند بسیاری از معجزات پیامبران، خطاها و كارهای ناشایست قومهای مختلف، نوع مجازاتهای آنها، اعمال شایستهای كه درخور مقام انسان است،عملكرد پادشاهان و غیره را به مردم منتقل سازند تا حقیقت مطلق برای انسانها آشكار گردد و آنان بهراه راست هدایت شوند.
جای هیچ شكّی نیست كه كتب آسمانی روایتگر مطلق تاریخ و پیشینه ی انسان نیستند؛ هرچند كه پیشینه ی انسان را در مقاطع مختلف مطرح میسازند. آنجایی كه خداوند متعال خطاب به انسانها سخن میگوید، نثر ، ساختار و بافت واژگان و جملات بهكار گرفته شده، خود، گواه بر آن است كه انسان بههیچ عنوان توان لازم برای خلق اثری مشابه را ندارد. باید به این مسئله مهمّ توجّه داشت كه كتب آسمانی مطرح ـ بهجز قرآن كریم ـ در گذر زمان تحریف شدهاند و در آن تغییرات عمدهای ایجاد گشته است. همین مسئله میتواند بهانه ی لازم برای اسطورهشناسان و پژوهشگران استعماری را فراهم سازد، درصورتیكه قرآن كریم بهعنوان معجزه ی پیامبر مطرح میگردد و هیچكس توان مقابله با قرآن را ندارد و نخواهد داشت.
برخی اسطورهشناسان بهطور كلی منكر وجود شخصیّتهایی چون نوح و عیسی(ع) شدهاند اما همان آدمها نتوانستند منكر ظهور پیامبر اسلام شوند چرا كه شواهد و مستندات بسیاری در این ارتباط وجود دارد. متأسّفانه اسطورهشناسان، برخی شخصیّتهای اسطورهای را با برخی پیامبران یكی دانسته و بهطور كلی منكر نقش اصلی پیامبران در هدایت انسانها شدهاند.
در بررسی و پژوهش مورّخین، تمامی رویدادهای مطرحشده در كتب آسمانی تأیید شده است. این رویدادها آنچنان بزرگ و عظیم بودند كه نمیتوان منكر تأثیرگذاری عمیق آن بر ملل و جوامع مختلف شد. حادثهای كه بر قوم نوح، لوط، ثمود، صالح و دیگر اقوام وارد شد، آنچنان عظیم و تكاندهنده است كه انسانها را واداشته تا از منظر خود به تشریح و توصیف آن مبادرت ورزند. بههمین دلیل، بهترین راه قیاس و اثبات این مسئله كه داستانهای كتب آسمانی، خاصه قرآن كریم، با افسانهها و اسطورهها تمایز بسیار دارد، بررسی مضامین مطرحشده، شیوه روایت و نوع استنتاج و پیامهایی است كه در كتب آسمانی آمده است. در بسیاری مواقع، در پی توصیف رویدادها، مسائل بهگونهای بررسی شدهاند كه بر همگان ناتوانی انسان در چنین برداشت و استنتاجی آشكار میشود.
http://img.tebyan.net/big/1388/12/13210920114716420995155144181312341988611080.jpg
متأسّفانه در ایران نیز برخی روشنفكران ظاهراً اسطورهشناس برآنند تا عامل پیدایش طرح داستانهای قرآنی را افسانهها و اسطورهها معرفی كنند. بهطور مثال یكی از كارگردانان سینما كه ظاهراً مطالعاتی هم در زمینه ی اساطیر ایرانی داشته است، چنین ادّعا میكند كه رنگ سبز پیش از ورود اسلام به ایران در میان ایرانیان عزیز بوده است و آنها بر سر مزارع خود، پرچم سبز آویزان میكردند تا محصول خوبی را بهدست آورند. طبق نظر او، بعد از ورود اسلام به ایران، ایرانیان برای حفظ و نگهداری این رنگ كه برای آنها بركت و حاصلخیزی را بههمراه داشت، بر آن شدند تا رنگ مذكور را به ائمه و پیامبراكرم نسبت بدهند و بدینترتیب به خواسته ی خود دست یابند. فرد مذكور از این ماجرا اینگونه استنباط میكند كه رنگ سبز برای ایرانیان مهمّ بوده است و برای حفظ آن سنت قدیم به تلفیق میان عناصر مذهبی و ملّی مبادرت ورزیدند. این كارگردان همچنین با توصیف اله ی ایرانی ( آناهیتا ) كه نماد عشق، محبّت و پاكدامنی است، قصد دارد تا چهره حضرت فاطمه(س) را خدشهدار كند و اینگونه وانمود كند كه مردم برای حفظ این الهه و نمادهایی كه با خود بههمراه دارد، خصوصیات و ویژگیهایش را به یكی از درخشندهترین چهرههای دنیای اسلام منتقل ساختهاند تا بدینترتیب آن الهه خیالی را زنده نگاه دارند! (قابل ذكر است كه فرد مذكور حاضر به انتشار مباحث یادشده نیست و تنها در یكی از دانشگاههای كشور حاضر به بیان دیدگاههای خود شد چرا كه مسئولین دانشگاه شرط او را مبنی بر محفوظ داشتن سخنانش و جلوگیری از پخش آن پذیرفتند.)
این كارگردان حتّی شخصیّت حضرت عیسی مسیح را خدشهدار و با طرح یكی از سنن مردم باستانی یعنی قربانی كردن یك انسان در هر سال برای دوری از بلایا و حوادث ناگوار، سعی كرده است تا منكر شخصیّت او بهعنوان پیامبر باشد. طبق نظر كارگردان اسطورهشناس(!) مسیح تنها فردی ساده بود كه بخت یارش نبود و برای از میان رفتن بلا و حوادث ناگوار قربانی گشت.
كامران پارسینژاد