AreZoO
26th September 2010, 06:53 PM
سر برفراز، تا نزنندت به سرقفا
مروري بر برجسته ترين آموزه هاي اجتماعي شعر پروين
http://img.tebyan.net/big/1388/12/2521121561382239166205129152501287624219445.jpg
الف) مقدمه
شعر پروين، آيينهاي گونهگون از مفاهيم رنگارنگ و بلند در عرصهي ادبيات تعليمي فارسي است. شعر او، خواه قصيده باشد و خواه مثنوي و قطعه ، خواه تشكيل شده از مناظرهي دو يا چند شخصيت خيال انگيز غيرجاندار و يا جاندار و خواه يك روايت ساده از تجربهاي كشف شده در عرصهي زندگي بشري، از تصاوير خاص و معنيهاي بلند اخلاقي و انساني خالي نيست.
كافي است صفحههاي ديوان اشعارش را ورق بزنيم و به شكلي كاملاً اتفاقي و تصادفي بيت يا ابياتي را بخوانيم. انسان، روزگار، عمر و اخلاق شيواي بشري، مفهوم خود را به خوبي نشان خواهد داد. اگر چه پروين اعتصامي با شيوهي زباني كاملاً مردانهاش گاه هدف انتقاد گروهي ادبيات خوان ِ فراري از سنتهاي ادبي گذشته قرار گرفته است؛ اما بي شك حضور هميشگي او، در ذهن معناگراي جامعهي ايراني هيچگاه دچار ركود نشده است. حتي در اوج كلاسيكگريزي و نوگرايي شاعران پس از مشروطيت.
بيشك، از ديدگاه عموم فارسي زبانان، هيچ شاعري به اندازهي او، در عصر رضاخاني نتوانسته است خود را بر سفرهي ذهن ديرپسند ايراني مهمان كند. تا آنجا كه، برخلاف شاعران مردِ زبان فارسي، كه پس از حافظ نتوانستند، قلهاي آنچنان بايسته و شايسته در ادبيات اين سرزمين به خود اختصاص دهند؛ پروين، خود را به عنوان قلهي اول شعر زنان ايران از زمان رودكي تا معاصر نماياند.
اگرچه، برخي محققان و منتقدان ادبي، لقب بزرگترين شاعرهي زبان فارسي را ارث واقعي او نميدانند و گاه نام فروغ فرخزاد، به عنوان رقيبي نزديك و حتي پيشرو به ميان ميآيد اما؛ با اين حال، هيچ كس به برترين بودن او در شعر شاعران زن سنتگرا شكي نخواهد داشت. علاوه بر اين ذهن عام ايراني، آنقدر كه با او همسويي دارد و حافظهها آنچنان كه شعر او را به خاطر سپردهاند، شعر هيچ شاعر زن ديگري را به ياد ندارند؛ تا آنجا كه دانسته يا نادانسته، بيتهايي از ديوان او، ضربالمثل مردم اين سرزمين شده است.
در اين نوشته ي کوتاه، برجسته ترين آموزههاي اجتماعي شعر پروين اعتصامي با يادکرد برخي از نمونه هاي آن به دست داده مي شود بدان اميد که دريچه اي بگشايد براي خواندن آثار شاعري که در ميان نسل امروز مهجور مانده است.
ب) متن
از مطالعه ي آثار پروين مي توان دريافت که او به عنوان يك مصلح اجتماعي خودي نشان مي دهد و شعارها و تعليمهاي خود را براي بهترسازي اجتماع ارايه مي كند. مضامين مورد اشاره و توجه او در اين زمينه عبارتند از:
http://img.tebyan.net/big/1388/12/46102228242641442498711324216283152180198163.jpg
1ـ تحريك عموم مردم به ظلم ستيزي و مقاومت در برابر ستمگران:
-تا به كي جان كندن اندر آفتاب اي رنجبر/ريختن از بهر نان از چهر آب اي رنجبر
-از حقوق پايمال خويشتن كن پرسشي/چند ميترسي ز هر خان و جناب اي رنجبر
-جمله آنان را كه چون زالو مكندت خون بريز/وندران خون دست و پائي کن خضاب اي رنجبر
-حاكم شرعي كه بهر رشوه فتوي ميدهد/کي دهد عرض فقيران را جواب اي رنجبر
-گر كه اطفال تو بي شامند شبها باك نيست/خواجه تيهو مي كند هر شب كباب اي رنجبر
-در خور دانش اميرانند و فرزندانشان/تو چه خواهي فهم كردن از كتاب اي رنجبر...
ويا:
-سر برفراز، تا نزنندت به سرقفا/تن نيك دار، تا ندهندت به تن فشار
-از خود مرو، زديدن هر دست زورمند/جان عزيز، خيره به هر پا مكن نثار...
-آن را كه پاي ظلم نهد برسرت، بزن/چالاك باش همچو من اندر زمان كار...
2ـ معرفي زن به عنوان نيمي از پيكرهي جامعه در حركتهاي اجتماعي:
زن سبكساري نبيند تاگران سنگ است و پاك / پاك را آسيبي از آلوده داماني نبود
زن چون گنجور است و عفت گنج و حرص و آز، دزد / واي اگر آگه ز آيين نگهباني نبود
(ص 253)
از نكات جالب توجه در تعريف پروين از جايگاه زن، توجه او به دانش اندوزي، عفت و هنر و پرهيز از آرايه پرستيها و تجملگراييهاي زنانه است:
-در آن سراي كه زن نيست انس و شفقت نيست /در آن وجود كه دل مرد، مرده است روان
-به هيچ مبحث و ديباچهاي قضا ننوشت/براي مرد كمال و براي زن نقصان
-زن از نخست بود ركن خانهي هستي/كه ساخت خانهي بي پاي بست و بي بنيان؟
-اگر فلاطن و سقراط بودهاند بزرگ/بزرگ بوده پرستار خردي ايشان
-به گاهوارهي مادر به كودكي بس خفت/سپس به مكتب حكمت، حكيم شد لقمان ...
-چه زن چه مرد كسي شد بزرگ و كامروا/كه داشت ميوهاي از باغ علم، در دامان
-زني كه گوهر تعليم و تربيت نخريد/فروخت گوهر عمر عزيز را ارزان ...
-نه بانو است كه خود را بزرگ ميشمرد/به گشواره و طوق و به يارهي مرجان
-براي گردن و دست زن نكو، پروين/سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان
(ص30-297)
http://img.tebyan.net/big/1388/10/24612117917023324776210148200651272535663180.jpg
3ـ پرهيز از دوست ناسازگار و همنشين ناموافق:
چنانچه ميدانيم يكي از علل اشاعهي بزه در اجتماع اين مقوله از ارتباطات اجتماعي است كه در ديوان پروين هم به آن پرداخته شده است؛ مثلاً در حكايت "موش و گربه":
زحيله، بر در موشي نشست گربه و گفت /كه چند دشمني از بهر حرص و آز كنيم
بيا كه رايت صلح و صفا برافرازيم/به راه سعي و عمل، فكر برگ وساز كنيم
بگفت: كارشناسان به مابسي خندند/اگر كه گوش به پند تو حيله ساز كنيم
بلاي راه تو بس ديدهايم، به كه دگر/نه قصّهاي ز نشيب و نه از فراز كنيم ...
(ص 4-303)
يا زماني كه از عدم سازش گرگ و سگ مي نويسد:
پيام داد سگ گله را شبي گرگي/ كه صبحدم بره بفرست، ميهمان دارم
مرا به خشم نياور كه گرگ بد خشم است/درون تيره و دندان خون فشان دارم
جواب داد مرا با تو آشنايي نيست/كه رهزني تو و من نام پاسبان دارم
(ص 331)
يا:
گفت گرگي با سگي دو راز رمه/ كه سگان خويشند با گرگان، همه
از چه گشتستيم ما از هم بري/خوي كردستيم با خيره سري
گفت: اين خويشان و بال گردند/دشمنان دوست، ما را دشمنند
گرز خويشان تو خوانم خويش را/كشته باشم هم بزو هم ميش را...
(ص 7-356)
يا:
گرگ نزديك چراگاه و شبان رفته به خواب/ بره دور از رمه و عزم چرايي دارد
(ص 397)
و:
گرت انديشهاي ز بدنامي است/ منشين با رفيق ناهموار
عاقلان از دكان مهره فروش/نخريدند لؤلؤ شهورا
(ص 407)
ادامه دارد ...
مروري بر برجسته ترين آموزه هاي اجتماعي شعر پروين
http://img.tebyan.net/big/1388/12/2521121561382239166205129152501287624219445.jpg
الف) مقدمه
شعر پروين، آيينهاي گونهگون از مفاهيم رنگارنگ و بلند در عرصهي ادبيات تعليمي فارسي است. شعر او، خواه قصيده باشد و خواه مثنوي و قطعه ، خواه تشكيل شده از مناظرهي دو يا چند شخصيت خيال انگيز غيرجاندار و يا جاندار و خواه يك روايت ساده از تجربهاي كشف شده در عرصهي زندگي بشري، از تصاوير خاص و معنيهاي بلند اخلاقي و انساني خالي نيست.
كافي است صفحههاي ديوان اشعارش را ورق بزنيم و به شكلي كاملاً اتفاقي و تصادفي بيت يا ابياتي را بخوانيم. انسان، روزگار، عمر و اخلاق شيواي بشري، مفهوم خود را به خوبي نشان خواهد داد. اگر چه پروين اعتصامي با شيوهي زباني كاملاً مردانهاش گاه هدف انتقاد گروهي ادبيات خوان ِ فراري از سنتهاي ادبي گذشته قرار گرفته است؛ اما بي شك حضور هميشگي او، در ذهن معناگراي جامعهي ايراني هيچگاه دچار ركود نشده است. حتي در اوج كلاسيكگريزي و نوگرايي شاعران پس از مشروطيت.
بيشك، از ديدگاه عموم فارسي زبانان، هيچ شاعري به اندازهي او، در عصر رضاخاني نتوانسته است خود را بر سفرهي ذهن ديرپسند ايراني مهمان كند. تا آنجا كه، برخلاف شاعران مردِ زبان فارسي، كه پس از حافظ نتوانستند، قلهاي آنچنان بايسته و شايسته در ادبيات اين سرزمين به خود اختصاص دهند؛ پروين، خود را به عنوان قلهي اول شعر زنان ايران از زمان رودكي تا معاصر نماياند.
اگرچه، برخي محققان و منتقدان ادبي، لقب بزرگترين شاعرهي زبان فارسي را ارث واقعي او نميدانند و گاه نام فروغ فرخزاد، به عنوان رقيبي نزديك و حتي پيشرو به ميان ميآيد اما؛ با اين حال، هيچ كس به برترين بودن او در شعر شاعران زن سنتگرا شكي نخواهد داشت. علاوه بر اين ذهن عام ايراني، آنقدر كه با او همسويي دارد و حافظهها آنچنان كه شعر او را به خاطر سپردهاند، شعر هيچ شاعر زن ديگري را به ياد ندارند؛ تا آنجا كه دانسته يا نادانسته، بيتهايي از ديوان او، ضربالمثل مردم اين سرزمين شده است.
در اين نوشته ي کوتاه، برجسته ترين آموزههاي اجتماعي شعر پروين اعتصامي با يادکرد برخي از نمونه هاي آن به دست داده مي شود بدان اميد که دريچه اي بگشايد براي خواندن آثار شاعري که در ميان نسل امروز مهجور مانده است.
ب) متن
از مطالعه ي آثار پروين مي توان دريافت که او به عنوان يك مصلح اجتماعي خودي نشان مي دهد و شعارها و تعليمهاي خود را براي بهترسازي اجتماع ارايه مي كند. مضامين مورد اشاره و توجه او در اين زمينه عبارتند از:
http://img.tebyan.net/big/1388/12/46102228242641442498711324216283152180198163.jpg
1ـ تحريك عموم مردم به ظلم ستيزي و مقاومت در برابر ستمگران:
-تا به كي جان كندن اندر آفتاب اي رنجبر/ريختن از بهر نان از چهر آب اي رنجبر
-از حقوق پايمال خويشتن كن پرسشي/چند ميترسي ز هر خان و جناب اي رنجبر
-جمله آنان را كه چون زالو مكندت خون بريز/وندران خون دست و پائي کن خضاب اي رنجبر
-حاكم شرعي كه بهر رشوه فتوي ميدهد/کي دهد عرض فقيران را جواب اي رنجبر
-گر كه اطفال تو بي شامند شبها باك نيست/خواجه تيهو مي كند هر شب كباب اي رنجبر
-در خور دانش اميرانند و فرزندانشان/تو چه خواهي فهم كردن از كتاب اي رنجبر...
ويا:
-سر برفراز، تا نزنندت به سرقفا/تن نيك دار، تا ندهندت به تن فشار
-از خود مرو، زديدن هر دست زورمند/جان عزيز، خيره به هر پا مكن نثار...
-آن را كه پاي ظلم نهد برسرت، بزن/چالاك باش همچو من اندر زمان كار...
2ـ معرفي زن به عنوان نيمي از پيكرهي جامعه در حركتهاي اجتماعي:
زن سبكساري نبيند تاگران سنگ است و پاك / پاك را آسيبي از آلوده داماني نبود
زن چون گنجور است و عفت گنج و حرص و آز، دزد / واي اگر آگه ز آيين نگهباني نبود
(ص 253)
از نكات جالب توجه در تعريف پروين از جايگاه زن، توجه او به دانش اندوزي، عفت و هنر و پرهيز از آرايه پرستيها و تجملگراييهاي زنانه است:
-در آن سراي كه زن نيست انس و شفقت نيست /در آن وجود كه دل مرد، مرده است روان
-به هيچ مبحث و ديباچهاي قضا ننوشت/براي مرد كمال و براي زن نقصان
-زن از نخست بود ركن خانهي هستي/كه ساخت خانهي بي پاي بست و بي بنيان؟
-اگر فلاطن و سقراط بودهاند بزرگ/بزرگ بوده پرستار خردي ايشان
-به گاهوارهي مادر به كودكي بس خفت/سپس به مكتب حكمت، حكيم شد لقمان ...
-چه زن چه مرد كسي شد بزرگ و كامروا/كه داشت ميوهاي از باغ علم، در دامان
-زني كه گوهر تعليم و تربيت نخريد/فروخت گوهر عمر عزيز را ارزان ...
-نه بانو است كه خود را بزرگ ميشمرد/به گشواره و طوق و به يارهي مرجان
-براي گردن و دست زن نكو، پروين/سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان
(ص30-297)
http://img.tebyan.net/big/1388/10/24612117917023324776210148200651272535663180.jpg
3ـ پرهيز از دوست ناسازگار و همنشين ناموافق:
چنانچه ميدانيم يكي از علل اشاعهي بزه در اجتماع اين مقوله از ارتباطات اجتماعي است كه در ديوان پروين هم به آن پرداخته شده است؛ مثلاً در حكايت "موش و گربه":
زحيله، بر در موشي نشست گربه و گفت /كه چند دشمني از بهر حرص و آز كنيم
بيا كه رايت صلح و صفا برافرازيم/به راه سعي و عمل، فكر برگ وساز كنيم
بگفت: كارشناسان به مابسي خندند/اگر كه گوش به پند تو حيله ساز كنيم
بلاي راه تو بس ديدهايم، به كه دگر/نه قصّهاي ز نشيب و نه از فراز كنيم ...
(ص 4-303)
يا زماني كه از عدم سازش گرگ و سگ مي نويسد:
پيام داد سگ گله را شبي گرگي/ كه صبحدم بره بفرست، ميهمان دارم
مرا به خشم نياور كه گرگ بد خشم است/درون تيره و دندان خون فشان دارم
جواب داد مرا با تو آشنايي نيست/كه رهزني تو و من نام پاسبان دارم
(ص 331)
يا:
گفت گرگي با سگي دو راز رمه/ كه سگان خويشند با گرگان، همه
از چه گشتستيم ما از هم بري/خوي كردستيم با خيره سري
گفت: اين خويشان و بال گردند/دشمنان دوست، ما را دشمنند
گرز خويشان تو خوانم خويش را/كشته باشم هم بزو هم ميش را...
(ص 7-356)
يا:
گرگ نزديك چراگاه و شبان رفته به خواب/ بره دور از رمه و عزم چرايي دارد
(ص 397)
و:
گرت انديشهاي ز بدنامي است/ منشين با رفيق ناهموار
عاقلان از دكان مهره فروش/نخريدند لؤلؤ شهورا
(ص 407)
ادامه دارد ...