PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله مرگ جناب نويسنده



AreZoO
26th September 2010, 02:37 PM
مرگ جناب نويسنده

http://img.tebyan.net/big/1388/11/178494361020324617823718721121120798238225.jpg
ناشر به کتاب‌هاي پس مانده نگاه مي‌کند. جلوي چشم کارگرهاي انبار نمي‌شود سيگار کشيد. موقوف است. شل بگيري يک روز مي‌بيني يک ته سيگار آتش سوزي راه انداخته. کتابفروشي در اطراف ميدان انقلاب حاضر است همه‌شان را به يک‌پنجم قيمت بخرد و در قفسه‌ي هزار توماني‌ها و فوقش دو هزار توماني‌ها بچپاند. البته کتاب‌ها نو هستند؛ تر و تميز. نخ نايلوني دسته‌هاي چندتايي‌شان باز نشده. اما پخشي‌ها وقت‌شان را تلف نمي‌کنند. «حرفش را هم نزنيد. اينها خواهان ندارد.» اجاره‌ي انبار خداتومان است. کتاب‌هاي اين نويسنده از مد افتاده‌اند. اگر مساله‌ي بيماري نويسنده در ميان نبود؛ تبعيد مي‌شدند به مغازه‌هايي بدون ويترين، کنار پيراشکي فروشي و اين جور جاها.

مرگ نويسنده اغلب باعث مي‌شود فروش کتاب‌ها تکاني بخورد. در کتابفروشي از قفسه‌هاي عمودي ديواري به ميز و پيشخوان منتقل شود، در رديف پرفروش‌ها و تازه‌ها. کتابفروش ممکن است ابتکاري به خرج دهد و با فونت "ترافيک" يا "تايمز نيو رومنس" جمله‌يي تايپ کند که کتاب‌هاي فلاني موجود است و به شيشه‌ي ويترين بچسباند. برگه‌هاي ديگري هم به شيشه نصب شده. کتاب‌هاي پرطرفدار. اما اين يکي ضمناً حامل خبر مرگ هم هست. نويسنده‌ي مرده خبرنگارها را به صرافت مي‌اندازد که دوستان و معاشرانش را از زير سنگ هم که شده پيدا کنند. زنگ مي‌زنند. مي‌شنوند: «والله من تازه خبر را شنيدم. حالم زياد مساعد نوشتن نيست. اصلاً الان وقتش نيست دوست عزيز.» بعد محترمانه گفته مي‌شود: «ما دوست داريم در اين موقعيت حتماً نوشته‌يي از شما داشته باشيم. ايشان خيلي مهجور و بي سر و صدا بودند.» راضي مي‌شوند. يادداشت‌هايي مي‌نويسند يا مي‌گويند و نوشته مي‌شود. مشخص مي‌شود که مرگ نويسنده دقيقاً به کدام ناحيه از ادبيات و فرهنگ صدمه وارد کرده است. يک نفر جمله کليدي را کشف مي‌کند؛ چيزي که از آن به بعد تکرار و تاييد مي‌شود. مثلاً «او واقعاً فروتن بود». به نظر مي‌رسد آثار نويسنده همواره زير ذره بين بوده است.
نويسنده اغلب باعث مي‌شود فروش کتاب‌ها تکاني بخورد. در کتابفروشي از قفسه‌هاي عمودي ديواري به ميز و پيشخوان منتقل شود، در رديف پرفروش‌ها و تازه‌ها. کتابفروش ممکن است ابتکاري به خرج دهد و با فونت "ترافيک" يا "تايمز نيو رومنس" جمله‌يي تايپ کند که کتاب‌هاي فلاني موجود است و به شيشه‌ي ويترين بچسباند.

گروهي از نخبگان بدون چشمداشت به صورت مخفي و بدون جار و جنجال اما با وسواس و حساسيت فراز و فرود نويسنده را تعقيب کرده‌اند. گاهي به مناسبتي در موقعيتي که از هر لحاظ سنجيده و مناسب است نکته‌يي را به نويسنده تذکر داده‌اند. «به خودش گفتم. لزومي نداشت هرجا مي‌رسم جار بزنم، به خصوص که آدم رکي هستم.» با مرگ نويسنده طلسم سکوت شکسته شده. موعد مقرر براي بازگويي دانسته‌ها فرارسيده است. گفته مي‌شود: «او البته هيچ گاه نتوانست موفقيت فلان کتاب را تکرار کند. با اين همه براي نسل جوان و تازه به دوران رسيده واجب است که در اين آثار تعمق کند؛ چراکه او خيلي پيشتر از فلاني و فلاني‌ها در حيطه‌يي پرخطر طبع آزموده است.» واضح است که نويسنده‌ي مرده در زمان حياتش به جايگاهي که حقيقتاً مستحقش بود دست نيافته. اصولاً کسب تشخص مورد نياز براي حضور در اين جور جايگاه‌ها از عهده‌ي آدم زنده خارج است. مردگان حائز سکون و ثبات مورد نظر هستند. البته خوشبختانه نويسنده به هيچ وجه نمي‌ميرد. گردش خون و ضربان قلب و اموري از اين دست باعث نمي‌شود نويسنده با آثارش که بر اثر مرگ او موقتاً حيات پيدا کرده‌اند؛ به زندگي خود ادامه ندهد. بنابراين حالا که نويسنده مرده بهترين فرصت است تا شأن و جايگاهش براي همه آشکار شود. نويسنده به هر حال ويژگي‌هايي دارد.

با طرح همان ويژگي‌ها سکه و مدالي ضرب مي‌شود تا بر سينه‌ي مرده نصب شود. گفته مي‌شود: «او در اين گونه يکي از بهترين‌ها بود.» از آنجا که نويسنده‌ي مرده يکي از بهترين‌ها بوده است ترديدي نيست که در حقش ظلم شده و به دلايل مختلف من‌جمله اعمال نفوذ برخي محافل و پدرخوانده‌ها دور از چشم نگه داشته شده. حالا وقت آن است که ناشر فايل‌ها را به دقت وارسي کند. با خانواده‌ي آن مرحوم تماس بگيرد و برخي توافقات پيشين را يادآوري کند. پرسيده مي‌شود: «مطمئنيد که چيزي نديديد؟ همه جا را گشته‌ايد؟ اتاق کارشان؟ دفتر و دستک‌هاي قديمي؟ دست‌نوشته‌ها؟ دوستي، آشنايي؟ خارج چطور؟ مثلاً سوئد؟» مي‌گردند و پيدا مي‌شود. آخرين نوشته‌ي نويسنده. وقت فس فس کردن نيست. خاطرات مرور مي‌شود تا مواد لازم براي ايجاد دين به نويسنده‌ي مرده تامين شود. اين کتاب آخر بايد به بهترين شکل و از آن مهمتر با عجله و بدون آنکه آب‌ها از آسياب بيفتد منتشر شود؛ قبل از آنکه جو بازار بشکند. «شنيده‌يي که فلاني که اسم و رسم‌دارتر است هم حال و روز خوشي ندارد.» مهلت نويسنده‌ي مرده تا مردن نويسنده بعدي است.
جواب سوال را در اين جا بيابيد.

اميرحسين خورشيدفر

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد