AreZoO
25th September 2010, 08:02 PM
یاد یار مهربان آید همی
بررسی نوستالژی در دیوان رودکی
چکیده
http://img.tebyan.net/big/1388/10/1161813213555186209682150312286018040.jpg
نوستالژی واژه ای فرانسوی[nostaligia] است. این کلمه از ریشه یونانی و برگرفته از دو جزء [nostos] به معنی « بازگشت »و[algos] در مفهوم « درد ورنج » است. این کلمه در مفهومی کلی به درد و حسرت شخص بر گذشته ای خوشایند اطلاق می شود که اکنون جز یادی از آن باقی نمانده است؛خواه این درد و اندوه شخصی باشد خواه جمعی. به عبارت دیگر نوستالژی رفتاری است که ریشه در ضمیر ناخودآگاه شخص دارد و تجلی آن در اثر به جای مانده از وی می تواند از جنبه های گوناگون روانشناختی و سبک شناسی و زبانی حائز اهمیت باشد.در این مقاله بر آنیم نوستالژی را در اشعار بازمانده از این شاعر بلند آوازه از منظرِ ابزارِ کلام، تصویر و رنگ بررسی نماییم؛ زیرا به یاری همین گفتارها، تصاویر و رنگ هاست که می توان پایگاه اجتماعی شاعر، وضعیت اقتصادی، شخصیت و چگونگی عملکرد او و بالطبع ویژگی های جامعه زمان حیات وی را دریافت.
مقدمه
تلاش بشر برای برقراری ارتباط با سایرین و ایجاد قواعد و قراردادهایی كه در سایه آنها بتواند ارتباطی كلامی ایجاد كند همواره مورد توجه بوده است. كلامی كه حاصل نزدیكی زبان و اندیشه اوست و به یاری آن توانسته تفكراتش را به فرد یا افراد دیگر منتقل كند. بیشك این كار یكی از نخستین اقدامات برای ساماندهی جامعه انسانی در ایجاد ابزار فهمیدن و فهماندن و برقراری ارتباط با دیگران است امری كه در نگاه صاحبنظران علم مردمشناسی از محورهای بنیادین پایداری زندگی فرهنگی جوامع انسانی محسوب میگردد. (روح الامینی، 1381، ص 14) این امر با پیشرفت جوامع كمابیش رنگینتر شده به طوری كه یكی از ابزار اساسی نویسندگان و شاعران برای همه فهم كردن آثار خود به منظور تأثیرگذاری بیشتر بر افكار و عقاید بشری گردیده است. زبان فرآورده و قابلیتی است كه موجودیت آن بدون حضور دیگری و تنها با حضور من امكانپذیر و قابل تصور نیست ... زبان، محصول ضرورت ارتباط من با دیگری و تمایل و تمنای تفاهم همزبانی و همدلی من با اوست (ملا صالحی، 1377، نیز رك: صفوی، 1380، ص 36).
زندگی در صورتی معنا مییابد كه بتوان با دیگران ارتباط برقرار نمود. بر همین اساس است كه برخی از صاحبان اندیشه زندگی را با گفت وگو برابر میدانند و معتقدند زندگی در گوهر خود گفت وگو است و زیستن یعنی شركت كردن در گفت وگو یعنی پرسیدن، گوش دادن، پاسخ دادن، موافقت كردن و ... (تودوروف، 1377، ص 184، به نقل از باختین) به كمك چنین زیستنی است كه بشر قادر خواهد بود فضایی بیافریند كه عقاید و افكارش در آن ببالد و شكوفا گردد.رودکی به چشم می خورد و باید آن را روش رودکی در پیام رسانی بنامیم استفاده از مفاهیم و مباحث نوستالژیکِ تاثیرگزار است که خواننده را بیش از پیش به حال و هوای فکری و فضای اندیشه شاعر نزدیک می سازد. از آنجا که نوستالژی1 در ادبیات ، رفتاری است که معمولا ناخودآگاه در شاعر یا نویسنده بروز کرده، متجلی می شود و از همین رو اهمیتی سبک شناختی پیدا می کند؛ لذا برای روشن شدن هرچه بهتر این مفاهیم طی سرفصل هایی در ضمن اشعار بلند و ارجمند رودکی که در نگاه اندیشمندان بزرگ ادب فارسی منتهای چیرگی و فخامت در کلام را می نمایانند(ر.ک: نفیسی، 1382، ص440) به این موارد خواهیم پرداخت. نکته ای که در این مبحث باید بدان اشاره نمود طرز سخن گفتن و شیوه ای است که هنگام برقراری ارتباط با سایرین می توان به کار گرفت آنچه هنگام مطالعه دیوان
انواع مفاهیم نوستالژیک بر اساس تقدیم وتاخر زمانی
در تقسیم بندی مفاهیم نوستالژیک دیوان رودکی می توان دو عنوان کلی « گذشته گرا » و « آینده گرا » را مطرح نمود. گذشته گرایی در این نوع مفاهیم خواننده را با اتفاقاتی که در گذشته دور یا نزدیک برای شاعر رخ داده آشنا خواهد ساخت. و مفاهیم نوستالژیک آینده گرا نیز آرزوهای دست نیافتنی شاعر را شکل می بخشند. حضور در مکانی که شاید هرگز امکانپذیر نباشد و یا دیدار با شخصی که ممکن است هیچ گاه اتفاق نیفتد در این دسته بندی مفهومی قرار می گیرد. از نمونه های نوستالژیک گذشته گرا قصیده گرانسنگ « بوی جوی مولیان » است که با استادی بر زبان رودکی جاری می شود.
امیر سامانی که به خاطر طراوت و خوشی مکان، حاضر به بازگشت به شهر و دیار و مقرّ حکومت نیست با سحر کلام شاعر- که در لایه های اعجازگون خود یاد یار و دیار را در اذهان زنده می کند- چنان منفعل می گردد که از تخت فرود آمده، بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی می آورد و روی به بخارا می نهد چنانکه رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر می برند به برونه و آنجا پای در رکاب می کند.(معین،1375، ص53)
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخـــارا شــادباش ودیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
(ش/ 43)
در همه ابیات این شعر نشانه های مفاهیم نوستالژیک گذشته گرا از نوع دور مشاهده می شود. مثال دیگر را در قصیده "دندانیه" می توان دید در این قصیده نیز شاعر از گذشته های دوری سخن می گوید که اکنون هیچ اثری از آنها نیست و تنها خاطره ای از آن همه خوشی و زیبایی به جای مانده است. در این قصیده تصاویر غمباری در برابر دیدگان خواننده ترسیم می شود که بیانگر حسرت بر دوران خوش گذشته است.
مرا بسود وفرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا، بل چــــراغ تابان بود
سپید سیم رده بود ودر ومــرجان بود
ستاره سحـــری بود وقطره باران بود
یکی نماندکنون زان همه بســـود وبریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیـــوان بود ونه روزگار دراز
چه بود منـت بگویم قضای کیوان بود
(ش/22)
در بررسی اشعار بازمانده از رودکی کمتربه نمودهای مفاهیم نوستالژیک آینده گرا برخورد می کنیم. به بیان دیگر وی بیشتر به یادکرد روزگاران دور و نزدیکی می پردازد که پشت سر نهاده و یا حسرت بر آینده ای که ممکن است هرگز به تماشا ننشیند. لازم به یاد آوری است که در برخی از تغزل های وی اوج هنرنمایی شاعرانه در دعوت به شادباشی و حتی گاه دعا جهت تایید ممدوح نیز وجود دارد.
دیر زیاد آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم به جان او بلرزم زیراک
مادرآزادگــــان کم آرد فرزند
از ملکان کس چنو نبود جوانی
راد وسخندان وشیرمرد و خردمند
(ش/19)
انواع مفاهیم نوستالژیک از منظر تعداد
بر اساس دیدگاه بالا، دو زیرمجموعه « فردی وجمعی » شکل می گیرد که قصیده یا هر نوع قالب دیگر را تحت تاثیر قرار خواهد داد.( ر.ک: صفوی: فرهنگنامه ادبی فارسی، ص1396) از منظرجمعی، آنچه بر زبان شاعر می آید غصه ها و دردهایی است که خاطر مردم منطقه ای را آزرده و ایشان را در حقیقتی ناگوار مشترک ساخته است به طوری که یادکرد آن از زبان شاعر دردی همگانی را در اذهان زنده می کند. یکی از مفاهیم غمبار مشترک، که در حوزه جمعی قرار می گیرد مرگ بزرگان معاصر شاعر است که در مواقعی به نام خوانده می شوند و گاهی نیز به طور کلی از آنها یاد می شود.
مهتران جهان همه مردند
مرگ را ســـر همه فرو کردند
زیرخاک اندرون شدند آنان
که همه کوشــک ها برآوردند
از هزاران هزار نعمت وناز
نه به آخر به جز کفــن بردند؟
بود از نعمت آنچه پوشیدند
وانچه دادند وان کجا خوردند
(ش/ 21)
نمونه جمعی دیگر، قصیده " بوی جوی مولیان" است که شاعر حسرت مشترک درباریان و هم رتبه گان را بر زبان جاری می سازد. افرادی که آرزوی بازگشت به دیار و دیدار فرزندان دارند و تنها قدرت قلم و قریحه شاعری رودکی است که یاری رسان ایشان در این بازگشت است.
در کنار این نوع از مفاهیم صورت دیگری شکل می گیرد که آن را در زمره مفاهیم نوستالژیک فردی قرار خواهیم داد در این گروه، اشعاری جای می گیرد که بیانگر اندوه فردی وشخصی نویسنده/ شاعر است؛به بیان دیگر شاعر در شکل دهی این دسته از گفتارهای منظوم خود، دیگران را در هیچ غمی با خود همراه نمی سازد.
نمونه ای از این اشعار را در سوگ سروده ای که بر شهید بلخی سروده می خوانیم.
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیرو می اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمـار خرد هزاران بیش
(ش/30)
نمودی دیگر در مرگ شخصی"مرادی" نام است که شاعر در آن به بیان غمبار درگذشت وی پرداخته است.
مرد مرادی نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد جان گرامی به پدر بازداد
کالبــد تیــره به مــادر سپــرد
گنج زری بود درین خاکدان
کو دو جهان را به جوی می شمرد
(ش/18)
در دسته دیگری از مفاهیم نوستالژیک فردی، شاعر در اندوه لحظات و داشته های خوش گذشته غمگنانه می سراید و اگر از شخص دیگری یاد می کند آن فرد بی شک معشوق خواهد بود.
کدام نحس برآمد کم از تو غایب کرد
کـدام باد بـلا بـود کز توام بربـود
یکیـم خلعت پوشیـد داغ فرقت تو
که تار اوست پشیمانی وغم دل پود
(ش/22)
در یکی دیگر از دوبیتیهای دلنشین او می خوانیم
من نه آنم که پیش از این بودم
تازگــی داشتــم بپـژمردم
دلــم از هـرسخـن بیــازارد
راست گویی که کودکی خردم
(ش/58)
همچنین:
بساکه مست درین خانه بودم وشادان
چنان که جاه من افزون بد از امیرو ملوک
کنون همانم وخانه همان وشهر همان
مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوک
2 (ش/58)
در شعری دیگر از شهر زیبای بخارا یاد می کند و بر این باور است که نسیم روح نواز آن دیار، عطرخوش گل ها را به ارمغان می آورد.
3
هرباد که از سوی بخـارا به من آید
با بوی گل ومشک ونسیم سمن آید
بر هر زن وهر مرد کجا بروزد آن باد
گویی مگر آن باد همی از ختن آید
(ش113)
قصیده "دندانیه"شاعر را باید نمود آشکار دسته بندی اخیر دانست. در این قصیده وی از درد فردی خود که از کف دادن زیبایی جوانی و موقعیت های گذشته است سخن می گوید.
مرا بسود وفرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا، بل چــراغ تابان بود
سپید سیـم رده بود ودرّ ومـرجان بود
ستاره سحری بود وقطره باران بود...
(ش/22)
اوج حسرت شاعر در بیتی نمود می یابد که آشکارا از نبود دندان های سپید خود یاد می کند.
یکی نماند کنون زان همه بسود بریخت / چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
(ش/22)
در چنین حسرتی، پای روزگار را هم به بازی می کشاند و او را در همه اتفاقات مقصر می داند در نگاه او آیین روزگار همیشه چنین بوده و هست که تلخ کامی ها، جایگزین شادی ها گردد.
جهان همیشه چنین است،
گرد گردان است
همیشه تا بود آیین، گرد گردان بود
همان که درمان باشد به جای درد شود
وباز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
ونو کند به زمانی همان که خلقان بود
(ش/22)
ادامه دارد...
بررسی نوستالژی در دیوان رودکی
چکیده
http://img.tebyan.net/big/1388/10/1161813213555186209682150312286018040.jpg
نوستالژی واژه ای فرانسوی[nostaligia] است. این کلمه از ریشه یونانی و برگرفته از دو جزء [nostos] به معنی « بازگشت »و[algos] در مفهوم « درد ورنج » است. این کلمه در مفهومی کلی به درد و حسرت شخص بر گذشته ای خوشایند اطلاق می شود که اکنون جز یادی از آن باقی نمانده است؛خواه این درد و اندوه شخصی باشد خواه جمعی. به عبارت دیگر نوستالژی رفتاری است که ریشه در ضمیر ناخودآگاه شخص دارد و تجلی آن در اثر به جای مانده از وی می تواند از جنبه های گوناگون روانشناختی و سبک شناسی و زبانی حائز اهمیت باشد.در این مقاله بر آنیم نوستالژی را در اشعار بازمانده از این شاعر بلند آوازه از منظرِ ابزارِ کلام، تصویر و رنگ بررسی نماییم؛ زیرا به یاری همین گفتارها، تصاویر و رنگ هاست که می توان پایگاه اجتماعی شاعر، وضعیت اقتصادی، شخصیت و چگونگی عملکرد او و بالطبع ویژگی های جامعه زمان حیات وی را دریافت.
مقدمه
تلاش بشر برای برقراری ارتباط با سایرین و ایجاد قواعد و قراردادهایی كه در سایه آنها بتواند ارتباطی كلامی ایجاد كند همواره مورد توجه بوده است. كلامی كه حاصل نزدیكی زبان و اندیشه اوست و به یاری آن توانسته تفكراتش را به فرد یا افراد دیگر منتقل كند. بیشك این كار یكی از نخستین اقدامات برای ساماندهی جامعه انسانی در ایجاد ابزار فهمیدن و فهماندن و برقراری ارتباط با دیگران است امری كه در نگاه صاحبنظران علم مردمشناسی از محورهای بنیادین پایداری زندگی فرهنگی جوامع انسانی محسوب میگردد. (روح الامینی، 1381، ص 14) این امر با پیشرفت جوامع كمابیش رنگینتر شده به طوری كه یكی از ابزار اساسی نویسندگان و شاعران برای همه فهم كردن آثار خود به منظور تأثیرگذاری بیشتر بر افكار و عقاید بشری گردیده است. زبان فرآورده و قابلیتی است كه موجودیت آن بدون حضور دیگری و تنها با حضور من امكانپذیر و قابل تصور نیست ... زبان، محصول ضرورت ارتباط من با دیگری و تمایل و تمنای تفاهم همزبانی و همدلی من با اوست (ملا صالحی، 1377، نیز رك: صفوی، 1380، ص 36).
زندگی در صورتی معنا مییابد كه بتوان با دیگران ارتباط برقرار نمود. بر همین اساس است كه برخی از صاحبان اندیشه زندگی را با گفت وگو برابر میدانند و معتقدند زندگی در گوهر خود گفت وگو است و زیستن یعنی شركت كردن در گفت وگو یعنی پرسیدن، گوش دادن، پاسخ دادن، موافقت كردن و ... (تودوروف، 1377، ص 184، به نقل از باختین) به كمك چنین زیستنی است كه بشر قادر خواهد بود فضایی بیافریند كه عقاید و افكارش در آن ببالد و شكوفا گردد.رودکی به چشم می خورد و باید آن را روش رودکی در پیام رسانی بنامیم استفاده از مفاهیم و مباحث نوستالژیکِ تاثیرگزار است که خواننده را بیش از پیش به حال و هوای فکری و فضای اندیشه شاعر نزدیک می سازد. از آنجا که نوستالژی1 در ادبیات ، رفتاری است که معمولا ناخودآگاه در شاعر یا نویسنده بروز کرده، متجلی می شود و از همین رو اهمیتی سبک شناختی پیدا می کند؛ لذا برای روشن شدن هرچه بهتر این مفاهیم طی سرفصل هایی در ضمن اشعار بلند و ارجمند رودکی که در نگاه اندیشمندان بزرگ ادب فارسی منتهای چیرگی و فخامت در کلام را می نمایانند(ر.ک: نفیسی، 1382، ص440) به این موارد خواهیم پرداخت. نکته ای که در این مبحث باید بدان اشاره نمود طرز سخن گفتن و شیوه ای است که هنگام برقراری ارتباط با سایرین می توان به کار گرفت آنچه هنگام مطالعه دیوان
انواع مفاهیم نوستالژیک بر اساس تقدیم وتاخر زمانی
در تقسیم بندی مفاهیم نوستالژیک دیوان رودکی می توان دو عنوان کلی « گذشته گرا » و « آینده گرا » را مطرح نمود. گذشته گرایی در این نوع مفاهیم خواننده را با اتفاقاتی که در گذشته دور یا نزدیک برای شاعر رخ داده آشنا خواهد ساخت. و مفاهیم نوستالژیک آینده گرا نیز آرزوهای دست نیافتنی شاعر را شکل می بخشند. حضور در مکانی که شاید هرگز امکانپذیر نباشد و یا دیدار با شخصی که ممکن است هیچ گاه اتفاق نیفتد در این دسته بندی مفهومی قرار می گیرد. از نمونه های نوستالژیک گذشته گرا قصیده گرانسنگ « بوی جوی مولیان » است که با استادی بر زبان رودکی جاری می شود.
امیر سامانی که به خاطر طراوت و خوشی مکان، حاضر به بازگشت به شهر و دیار و مقرّ حکومت نیست با سحر کلام شاعر- که در لایه های اعجازگون خود یاد یار و دیار را در اذهان زنده می کند- چنان منفعل می گردد که از تخت فرود آمده، بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی می آورد و روی به بخارا می نهد چنانکه رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر می برند به برونه و آنجا پای در رکاب می کند.(معین،1375، ص53)
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخـــارا شــادباش ودیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
(ش/ 43)
در همه ابیات این شعر نشانه های مفاهیم نوستالژیک گذشته گرا از نوع دور مشاهده می شود. مثال دیگر را در قصیده "دندانیه" می توان دید در این قصیده نیز شاعر از گذشته های دوری سخن می گوید که اکنون هیچ اثری از آنها نیست و تنها خاطره ای از آن همه خوشی و زیبایی به جای مانده است. در این قصیده تصاویر غمباری در برابر دیدگان خواننده ترسیم می شود که بیانگر حسرت بر دوران خوش گذشته است.
مرا بسود وفرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا، بل چــــراغ تابان بود
سپید سیم رده بود ودر ومــرجان بود
ستاره سحـــری بود وقطره باران بود
یکی نماندکنون زان همه بســـود وبریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیـــوان بود ونه روزگار دراز
چه بود منـت بگویم قضای کیوان بود
(ش/22)
در بررسی اشعار بازمانده از رودکی کمتربه نمودهای مفاهیم نوستالژیک آینده گرا برخورد می کنیم. به بیان دیگر وی بیشتر به یادکرد روزگاران دور و نزدیکی می پردازد که پشت سر نهاده و یا حسرت بر آینده ای که ممکن است هرگز به تماشا ننشیند. لازم به یاد آوری است که در برخی از تغزل های وی اوج هنرنمایی شاعرانه در دعوت به شادباشی و حتی گاه دعا جهت تایید ممدوح نیز وجود دارد.
دیر زیاد آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم به جان او بلرزم زیراک
مادرآزادگــــان کم آرد فرزند
از ملکان کس چنو نبود جوانی
راد وسخندان وشیرمرد و خردمند
(ش/19)
انواع مفاهیم نوستالژیک از منظر تعداد
بر اساس دیدگاه بالا، دو زیرمجموعه « فردی وجمعی » شکل می گیرد که قصیده یا هر نوع قالب دیگر را تحت تاثیر قرار خواهد داد.( ر.ک: صفوی: فرهنگنامه ادبی فارسی، ص1396) از منظرجمعی، آنچه بر زبان شاعر می آید غصه ها و دردهایی است که خاطر مردم منطقه ای را آزرده و ایشان را در حقیقتی ناگوار مشترک ساخته است به طوری که یادکرد آن از زبان شاعر دردی همگانی را در اذهان زنده می کند. یکی از مفاهیم غمبار مشترک، که در حوزه جمعی قرار می گیرد مرگ بزرگان معاصر شاعر است که در مواقعی به نام خوانده می شوند و گاهی نیز به طور کلی از آنها یاد می شود.
مهتران جهان همه مردند
مرگ را ســـر همه فرو کردند
زیرخاک اندرون شدند آنان
که همه کوشــک ها برآوردند
از هزاران هزار نعمت وناز
نه به آخر به جز کفــن بردند؟
بود از نعمت آنچه پوشیدند
وانچه دادند وان کجا خوردند
(ش/ 21)
نمونه جمعی دیگر، قصیده " بوی جوی مولیان" است که شاعر حسرت مشترک درباریان و هم رتبه گان را بر زبان جاری می سازد. افرادی که آرزوی بازگشت به دیار و دیدار فرزندان دارند و تنها قدرت قلم و قریحه شاعری رودکی است که یاری رسان ایشان در این بازگشت است.
در کنار این نوع از مفاهیم صورت دیگری شکل می گیرد که آن را در زمره مفاهیم نوستالژیک فردی قرار خواهیم داد در این گروه، اشعاری جای می گیرد که بیانگر اندوه فردی وشخصی نویسنده/ شاعر است؛به بیان دیگر شاعر در شکل دهی این دسته از گفتارهای منظوم خود، دیگران را در هیچ غمی با خود همراه نمی سازد.
نمونه ای از این اشعار را در سوگ سروده ای که بر شهید بلخی سروده می خوانیم.
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیرو می اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمـار خرد هزاران بیش
(ش/30)
نمودی دیگر در مرگ شخصی"مرادی" نام است که شاعر در آن به بیان غمبار درگذشت وی پرداخته است.
مرد مرادی نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد جان گرامی به پدر بازداد
کالبــد تیــره به مــادر سپــرد
گنج زری بود درین خاکدان
کو دو جهان را به جوی می شمرد
(ش/18)
در دسته دیگری از مفاهیم نوستالژیک فردی، شاعر در اندوه لحظات و داشته های خوش گذشته غمگنانه می سراید و اگر از شخص دیگری یاد می کند آن فرد بی شک معشوق خواهد بود.
کدام نحس برآمد کم از تو غایب کرد
کـدام باد بـلا بـود کز توام بربـود
یکیـم خلعت پوشیـد داغ فرقت تو
که تار اوست پشیمانی وغم دل پود
(ش/22)
در یکی دیگر از دوبیتیهای دلنشین او می خوانیم
من نه آنم که پیش از این بودم
تازگــی داشتــم بپـژمردم
دلــم از هـرسخـن بیــازارد
راست گویی که کودکی خردم
(ش/58)
همچنین:
بساکه مست درین خانه بودم وشادان
چنان که جاه من افزون بد از امیرو ملوک
کنون همانم وخانه همان وشهر همان
مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوک
2 (ش/58)
در شعری دیگر از شهر زیبای بخارا یاد می کند و بر این باور است که نسیم روح نواز آن دیار، عطرخوش گل ها را به ارمغان می آورد.
3
هرباد که از سوی بخـارا به من آید
با بوی گل ومشک ونسیم سمن آید
بر هر زن وهر مرد کجا بروزد آن باد
گویی مگر آن باد همی از ختن آید
(ش113)
قصیده "دندانیه"شاعر را باید نمود آشکار دسته بندی اخیر دانست. در این قصیده وی از درد فردی خود که از کف دادن زیبایی جوانی و موقعیت های گذشته است سخن می گوید.
مرا بسود وفرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا، بل چــراغ تابان بود
سپید سیـم رده بود ودرّ ومـرجان بود
ستاره سحری بود وقطره باران بود...
(ش/22)
اوج حسرت شاعر در بیتی نمود می یابد که آشکارا از نبود دندان های سپید خود یاد می کند.
یکی نماند کنون زان همه بسود بریخت / چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
(ش/22)
در چنین حسرتی، پای روزگار را هم به بازی می کشاند و او را در همه اتفاقات مقصر می داند در نگاه او آیین روزگار همیشه چنین بوده و هست که تلخ کامی ها، جایگزین شادی ها گردد.
جهان همیشه چنین است،
گرد گردان است
همیشه تا بود آیین، گرد گردان بود
همان که درمان باشد به جای درد شود
وباز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
ونو کند به زمانی همان که خلقان بود
(ش/22)
ادامه دارد...