SaNbOy
2nd December 2008, 09:45 PM
موزه ها و آزمایشگاه های زیست شناسیآنچه در زیر می آید ترجمه متن سخنرانی ارنست مایر فقید در ۲۹ مه سال ۱۹۷۳ به مناسبت افتتاح شاخه آزمایشگاهی موزه جانورشناسی مقایسه ای در دانشگاه هاروارد است و در آن به نقش موزه های تاریخ طبیعی و اهمیت علم سیستماتیک می پردازد.
آنچه در زیر می آید ترجمه متن سخنرانی ارنست مایر فقید در ۲۹ مه سال ۱۹۷۳ به مناسبت افتتاح شاخه آزمایشگاهی موزه جانورشناسی مقایسه ای در دانشگاه هاروارد است و در آن به نقش موزه های تاریخ طبیعی و اهمیت علم سیستماتیک می پردازد.
•••افتتاح شاخه آزمایشگاهی موزه جانورشناسی مقایسه ای، نقطه عطفی در تاریخ این موزه است. این فرصت مناسبی است تا نگاهی به گذشته و دوران بنیانگذاری آن و نیز نگاهی به آینده اش بیندازیم. همچنین فرصتی برای طرح پرسش های موشکافانه نیز هست. برای مثال فردی بیگانه با زیست شناسی که غیر از اسب چوبی اش حوصله هیچ چیز دیگری را ندارد، ممکن است بپرسد «چرا هنوز به موزه های تاریخ طبیعی نیاز داریم؟» چنین پرسشی کاملاً موجه است، چرا که من نیز عمیقاً به این اصل معتقدم که توجیه ارزشمندی و تداوم وجود نهادها و آئین های سنتی باید هرازگاهی به چالش کشیده شود. پس اکنون چگونه باید به این پرسش پاسخ داد؟
نقش موزه ها در علم و تصویر آنها در جامعه ما از دهه ای به دهه دیگر تغییر می کند. هنگامی که تاریخ طبیعی در دوره رنسانس و طی قرن های هفدهم و هجدهم جان تازه ای گرفت، نخست بیانگر بهت و حیرت انسان در برابر گوناگونی عظیم حیات شد. این «تنوع طبیعت» از آن هنگام که «خداوند آدم را فرمود تا به تمام مخلوقات زمین و آسمان نامی بدهد» تا به امروز که تنوع گونه ها یکی از موضوعات اصلی کار بوم شناسان است همواره در تصویری که انسان از جهان در ذهن داشته، مفهومی کلیدی بوده است. گنجینه های گرانبهایی که رهاورد سفرهای دریایی و اکتشافی قرن های هیجدهم و نوزدهم از سرزمین های دور بودند، همراه با ظهور روزافزون نگرش هرچه علمی تر در انسان غربی به تغییر مفهوم تنوع جانداران انجامید. این تنوع دیگر صرفاً مایه حیرت نبود، بلکه طبیعی دانان به تدریج به طرح پرسش هایی درباره دلایل وجود این همه جانداران عجیب و معنای پراکندگی غریب آنها در آسیا، آفریقا، آمریکای شمالی و جنوبی و استرالیا پرداختند.
ادعای من آن نیست که طبیعی دانان همواره فقط به والاترین تعمیم ها و نتایج علاقه مند بودند، زیرا دشوار بتوان طبیعی دانی یافت که به ویروسی عجیب به نام تب کلکسیونر آلوده نشده باشد. شاید هیچ کس بیش از لوئیس آگاسی (L.Agassiz) بنیانگذار موزه جانورشناسی مقایسه ای هاروارد به این بیماری مبتلا نشده باشد که هر آنچه داشت را برای به دست آوردن نمونه های بیشتر با اشتیاق گرو گذاشت. در واقع گفته می شود که تا همین چند دهه پیش هنوز جعبه های بازنشده ای از کلکسیون های زمان لوئیس آگاسی در این موزه وجود داشت.
اما این مجموعه ها صرفاً خرت و پرت های به دردنخوری نیستند که جمع آوری شده باشند. بررسی آنها بود که کمک کرد انقلابی مفهومی پدید آید. پایه ریزی نظریه تکامل توسط داروین تا حد قابل توجهی مبتنی بر پژوهش های خود داروین در طول سفر دریایی بیگل و بررسی هایی بود که بعدها روی مجموعه هایش انجام داد. و طرح نظریه تکامل تنها یکی از چندین انقلاب مفهومی در تاریخ تاریخ طبیعی بود. از داروین تاکنون تنوع طبیعت همواره سند فرایند تکامل به شمار آمده است. در واقع معلوم شد که پژوهش درباره مسیرهای تکامل به راستی معدن طلای گرانبهایی باورنکردنی است و این موزه ها بودند که در این نوع پژوهش ها رهبری را برعهده داشتند. تاریخ دانان زیست شناسی به روشنی معلوم ساخته اند که پیشرفت های سرنوشت ساز در تفسیر مدرن از گونه، فرایند گونه زایی و مسائل مربوط به سازش، توسط سیستماتیک دانان انجام شده است.
یکی از بزرگترین انقلاب های مفهومی در زیست شناسی، یعنی نشستن اندیشه جمعیتی به جای ماهیت باوری (essentialism) از سوی سیستماتیک دانان موزه ای وارد زیست شناسی شد. این جانشینی مفهومی توسط پژوهشگرانی همچون چتوریکوف (Chetverikov)، تیموفیف _ ریسوفسکی (Timofeeff-Reesovsky)، دابژانسکی (Dobzhansky)، سامنر (Sumner) و ادگار اندرسون (E.Anderson) که همه آنها یا به عنوان سیستماتیک دان آموزش دیده بودند یا همکاری نزدیکی با سیستماتیک دانان داشتند، از سیستماتیک به ژنتیک آورده شد. پژوهشگران شاخه های تخصصی زیست شناسی نظیر جغرافیای زیستی بارها و بارها در پی اطلاعات و ایده های نو به سیستماتیک بازگشته اند.
اما چرا سیستماتیک اینقدر مهم است؟ این پرسش مستقیماً به پرسش بعدی درباره جایگاه سیستماتیک در کل زیست شناسی می انجامد. ده دوازده سال پیش به این نکته اشاره کردم که زیست شناسی با وجود تمام خصوصیات یکپارچه سازش در واقع دو انشعاب اصلی دارد، به طوری که حتی می توان گفت دو زیست شناسی وجود دارد. در زیست شناسی نخست یا زیست شناسی کارکردی (functional) پرسش های مهم پرسش از «چگونگی»اند. این نوع زیست شناسی است که با مکانیسم های فیزیولوژیک،مکانیسم های تکوینی، مسیرهای سوخت وساز و شالوده شیمیایی و فیزیکی تمام ابعاد حیات سروکار دارد. در زبان فنی مدرن، این بخش از زیست شناسی در نهایت به ترجمه (رمزشکنی) برنامه های ژنتیکی به اجزای فنوتیپ و کارکردهای بعدی شان می پردازد. این نوع زیست شناسی در ابطال قطعی تمامی برداشت های حیات باورانه (vitalistic) و جا انداختن اینکه در جانداران هیچ اتفاقی برخلاف قوانین شیمی و فیزیک نمی افتد، نقشی تعیین کننده داشت. این همان زیست شناسی است که تمام فرایندهای سلولی و تکوینی هنجار و ناهنجار مانند منشاء سرطان را تفسیر می کند.
زیست شناسی دیگر به خود برنامه های ژنتیکی علاقه مند است و به منشأ و تغییر تکاملی آنها می پردازد و همواره از «چرایی» می پرسد. برای مثال چرا حیات جانوری و گیاهی این همه تنوع دارد؟ چرا در بیشتر گونه های جانداران دو جنس نر و ماده وجود دارد؟ چرا عناصر فونی قدیم آمریکای جنوبی ظاهراً در ارتباط با آفریقا است، اما عناصر جدید آن به آمریکای شمالی مربوط می شود؟ چرا فون بعضی مناطق از نظر تعدد گونه ها غنی و بعضی دیگر فقیر است؟ چرا بعضی جانداران بسیار شبیه یکدیگرند در حالی که دیگران کاملاً با هم متفاوتند؟
تمام پرسش های این بخش از زیست شناسی در تحلیل نهایی پرسش های تکاملی اند و برای یافتن اطلاعات لازم برای طرح تمام این پرسش ها و پاسخ گفتن به آنها سرانجام نیاز به وجود مجموعه های موزه بنیاد است. در این لحظه برخی مخاطبان تیزهوش تر گمان خواهند کرد که اکنون من خویش را در گوشه ای به دام انداخته ام. آنها خواهند گفت وقتی روش زیست شناسی تکاملی و سیستماتیک روش مقایسه ای بر پایه مشاهدات است، دیگر چه نیازی به یک شاخه آزمایشگاهی در ساختمان موزه وجود دارد؟ چه نیازی به انجام آزمایش هست؟تبیین این تناقض ظاهری آن است که من هنوز فقط نیمی از داستان را گفته ام. سیستماتیک آن طور که سیمپسون (G.Simpson) تعریف می کند: «بررسی علمی انواع و تنوع جانداران و هر خویشاوندی و تمام خویشاوندی های میان آنها است.» از این تعریف دو نتیجه به دست می آید: نخست آنکه سیستماتیک دان نیز باید پرسش های «چگونگی» مطرح کند و مثلاً بپرسد «گونه ها چگونه تکثیر می شوند؟» یا «چگونه یک دودمان تکاملی سازش های جدید می یابد؟» یا «چگونه دودمان تباری منتهی به انسان از شرایط آدمسانی (Anthropoid) سر برآورد؟» تمام این پرسش های تکاملی با تاریخ تغییرات و مهمتر از همه با علت تغییرات سروکار دارند. در ترجمه به زبان داروینی، هریک از پرسش هایی که در بالا مطرح شد را در قالب عبارات زیر نیز می توان بیان کرد: «فشارهای انتخابی مسبب تغییرات تکاملی فوق چیست؟»نه تنها در پاسخگویی به این نوع پرسش ها اغلب استفاده از آزمایش ضروری است، بلکه مهمتر از آن بسیاری از این پرسش ها را صرفاً با بررسی نمونه هایی که در موزه نگهداری می شوند، نمی توان یا دست کم به طور کامل نمی توان پاسخ گفت. از آنجا که پژوهش درباره تنوع بررسی خویشاوندی ها را نیز دربرمی گیرد، جاندار را باید زنده و در طبیعت بررسی کرد. در ۱۵۰سال گذشته دشوار بتوان سیستماتیک دان برجسته ای را یافت که در عین حال طبیعی دان صحرایی برجسته ای نبوده باشد و نتوان وی را در همان حد یک بوم شناس یا رفتارشناس نامید. این به هیچ وجه دستاورد جدیدی نیست.
اخیراً که «رساله در باب رده بندی» (۱۸۵۷) لوئیس آگاسی را دوباره می خواندم، از اینکه دیدم روی بررسی به اصطلاح خودش «عادات جانوران» چه تاکیدی دارد غرق در حیرت شدم.او می نویسد: «بدون شناخت دقیق عادات جانوران، تعیین اینکه گونه ها چه هستند و چه نیستند هرگز امکان پذیر نخواهد بود.» امروزه ما این را مفهوم زیستی گونه می نامیم. آگاسی تا آنجا پیش می رود که می گوید ما می خواهیم بدانیم «جانورانی که به لحاظ ساختاری با یکدیگر پیوند دارند تا چه اندازه در عاداتشان به هم شبیه اند و این عادات تا چه اندازه تجلی ساختار آنها است.» و ادامه می دهد که «بررسی مقایسه ای طرز زندگی گونه های وابسته نزدیک چقدر جالب خواهد بود.» در واقع آگاسی برنامه پژوهشی را پیشنهاد می کند که عملاً با برنامه بنیانگذاران رفتارشناسی (ethology) در بیش از ۵۰سال بعد یکسان است: «هر چه از شباهت میان گونه های یک جنس و یک خانواده بیشتر آگاه می شوم... بیشتر تحت تاثیر شباهت موجود در حرکات، عادات کلی و حتی آهنگ صدای جانوران متعلق به یک خانواده قرار می گیرم... از این رو بعید است که بررسی موشکافانه این عادات، این حرکات و صداهای جانوران نتواند به روشن شدن خویشاوندی های میان آنها کمک بیشتری بکند.»
با گذشت بیش از صدسال هنوز علاقه به رفتار جانوران در موزه جانورشناسی مقایسه ای هاروارد یک سنت است. برای مثال، نیمی از دانشجویان دوره دکترای من در ۲۰سال گذشته درباره مسائل مربوط به رفتار پایان نامه برداشته اند. یکی از ویژگی های برجسته سیستماتیک به اصطلاح نوین توجه آن به خصوصیات جانور زنده است. تغییرات (variation)، سازش، گونه زایی و تغییر تکاملی را نمی توان به تمامی درک کردمگر آنکه کار در محیط طبیعی نیز برای مثال با تحقیقات آزمایشگاهی در ژنتیک جمعیت، تحلیل تغییرات کروموزومی و پروتئینی در جمعیت ها و بررسی روابط میان سازش و ریخت شناسی کارکردی، همراه ومکمل آن شود. آزمایشگاه های مخصوص این نوع پژوهش ها از اجزای اصلی این شاخه جدید موزه اند. فیزیولوژی محیطی که یکی دیگر از جنبه های سازش جانوران و بسیار مورد علاقه تکامل دانان است در آزمایشگاه های کانتوی در ایستگاه صحرایی کنکورد بررسی می شود.
دنیای خارج عمدتاً از این تحولات غافل بوده و متاسفانه باید بگویم که بسیاری از سیستماتیک دانان نیز چنین اند. اما از دید سیستماتیک دان مدرن، تمام این تحولات کاملاً طبیعی به نظر می آیند. هر کس که کتاب هایی همچون «سیستماتیک نوین» (۱۹۴۰) جولین هاکسلی (J.Huxly) یا «سیستماتیک و منشاء گونه ها» (۱۹۴۲) مرا خوانده باشد می داند که دست کم در ۳۰ سال گذشته تا چه حد تمام این فعالیت های گفته شده بخشی از سیستماتیک بوده است. این شاخه جدید به ما فرصتی می دهد که به تصحیح تصویر نادرست از موزه ها که هنوز از رواج گسترده ای برخوردار است کمک کنیم و مفهوم جدیدی را جانشین آن سازیم که لوئیس آگاسی خطوط اصلی راه رسیدن به آن را ۱۱۶ سال پیش ترسیم کرده بود.پیام این شاخه جدید به دنیای خارج آن است که موزه جانورشناسی مقایسه ای صرفاً انبار کلکسیون ها نیست بلکه موسسه ای برای پژوهش های زیست شناسی است که تنها از نظر ماهیت موضوع کار با آزمایشگاه های زیست شناسی دیگر تفاوت دارد. با آنکه در بیشتر آزمایشگاه های زیست شناختی بر سلول و مولکول های سازنده آن تاکید می شود، در موزه جانورشناسی مقایسه ای تاکید اصلی بر کل جاندار، تنوع جانداران و تکامل آنها است. از آنجا که هر چه تماس میان این دو گروه پژوهشگر نزدیکتر باشد سود متقابل بیشتری نصیب آنها می شود، ترکیب گروه های زیست شناسی در سال های اخیر طوری تعدیل شده که هیات علمی از هر دو گروه به طور متوازن تامین شود. هدف هر دوی آنها تحقیق و تدریس است.
در این روز و روزگار، علم دیگر فقط به خاطر نفس علم دنبال نمی شود. علم دیگر اجاره نشین یک برج عاج نیست. بدون آنکه بخواهیم از ضرورت علوم پایه به هیچ روی بکاهیم، اکنون می دانیم که دانشمند تعهد اجتماعی نیز دارد. چنانچه به خوشبینی گرایش داشته باشد خواهد گفت که به ساخت دنیایی بهتر کمک می کند و اگر گرایش به بدبینی داشته باشد خواهد گفت که سعی می کند مانع خراب تر شدن این دنیا شود. اما او قادر به انجام این کار نیست مگر آنکه درک درستی از انسان و دنیایی که در آن زندگی می کند داشته باشد. و این دقیقاً یعنی بررسی تنوع و تاریخ تکاملی که در تکوین تصویر نوینی از انسان نقش عمده ای داشته است.
در ادبیات پیش داروینی و نیز در بخش عمده انواع خاصی از ادبیات معاصر، انسان موجودی ایستا پنداشته می شود که در طبیعتی به همان اندازه ایستا که فرع آفرینش اوست، آفریده شده است. از داروین تاکنون هر روز بیش از پیش تصویر نوینی جانشین این مفهوم شده است، تصویری از یک انسان تکامل یافته و همچنان تکامل یابنده که بخشی از جریان تکاملی کل دنیای زنده است. و این تصویر نوین که محصول مستقیم بررسی های تکاملی و تاریخ طبیعی است، نه تنها در برداشت شخصی ما از جهانی که در آن زندگی می کنیم بلکه در مسائلی کاملاً عملی نظیر رابطه انسان با محیط زیست، با منابع طبیعی و در واقع حتی برهم کنش میان انسان ها نیز از اهمیتی حیاتی برخوردار است.
دیر یا زود در خواهیم یافت که آینده نوع بشر چیزی نیست که در ستارگان نوشته شده باشد، چیزی که تحت کنترل نیروهای خارجی باشد، بلکه این خود ما انسان ها هستیم که سرنوشت گونه مان را در دست داریم. ما اکنون از مشکلات نوع بشر دید نسبتاً روشنی داریم و این نکته نیز کاملاً آشکار شده است که تنها معدودی از آنها به راه حل های صرفاً تکنولوژیک جواب می دهند. در عوض بیشتر آنها ماهیتی رفتاری-اجتماعی دارند و نیازمند تغییر در نظام های ارزشی ما هستند، تغییری که بعید است کسی پذیرای آن باشد مگر آنکه از طبیعت، پویایی جمعیت ها، شالوده زیستی رفتار و سایر مباحث زیست شناسی جانداران، نسبت به کسانی که هم اکنون مسئولیت تصمیم گیری های سیاسی و سیاستگزاری ها را به عهده دارند، درک بسیار بهتری داشته باشند.
این کار نیازمند درک عمیق تری از مسائل بالا و آموزشی فراگیر بر پایه یافته های حاصل از آن نوع پژوهش هایی است که ما برایشان برنامه ریزی می کنیم. هنگامی که نقشه این شاخه جدید را می کشیدیم گاهی از آن تحت عنوان «مرکز جدید زیست شناسی محیطی و رفتاری» نام می بردیم. گرچه این عنوان به طور رسمی پذیرفته نشد اما در واقع توصیف مناسبی از کانون توجه پژوهشگران در امکانات جدید است.
ممکن است کسانی که پا به پای تحولات اخیر در زیست شناسی پیش نیامده اند، این ادعا را مبالغه آمیز بدانند که مسائل فوق در حیطه کاری علم سیستماتیک قرار می گیرند. اما وقتی سیستماتیک علم تنوع زیستی تعریف می شود و جاندار، موجود زنده ای که بیش از یک نمونه نگهداری شده در موزه است، زنجیر پیوسته ای از حلقه ها از سیستماتیک لینه تا لوئیس آگاسی و از آنجا تا سیستماتیک زیست شناس جمعیت و سیستماتیک دان تکاملی مدرن کشیده می شود.در اینجا از تمام کسانی که امکان ساخت این مرکز جدید زیست شناسی محیطی و رفتاری را فراهم کردند تشکر می کنم. پیش بینی می کنم که این مرکز روی دانش و اندیشه ما تاثیری خواهد گذاشت که نتایج آن تا دورترین نقاط زمین خواهد رسید.
منبع:ترجمه از کاوه فیض اللهی
روزنامه شرق
آنچه در زیر می آید ترجمه متن سخنرانی ارنست مایر فقید در ۲۹ مه سال ۱۹۷۳ به مناسبت افتتاح شاخه آزمایشگاهی موزه جانورشناسی مقایسه ای در دانشگاه هاروارد است و در آن به نقش موزه های تاریخ طبیعی و اهمیت علم سیستماتیک می پردازد.
•••افتتاح شاخه آزمایشگاهی موزه جانورشناسی مقایسه ای، نقطه عطفی در تاریخ این موزه است. این فرصت مناسبی است تا نگاهی به گذشته و دوران بنیانگذاری آن و نیز نگاهی به آینده اش بیندازیم. همچنین فرصتی برای طرح پرسش های موشکافانه نیز هست. برای مثال فردی بیگانه با زیست شناسی که غیر از اسب چوبی اش حوصله هیچ چیز دیگری را ندارد، ممکن است بپرسد «چرا هنوز به موزه های تاریخ طبیعی نیاز داریم؟» چنین پرسشی کاملاً موجه است، چرا که من نیز عمیقاً به این اصل معتقدم که توجیه ارزشمندی و تداوم وجود نهادها و آئین های سنتی باید هرازگاهی به چالش کشیده شود. پس اکنون چگونه باید به این پرسش پاسخ داد؟
نقش موزه ها در علم و تصویر آنها در جامعه ما از دهه ای به دهه دیگر تغییر می کند. هنگامی که تاریخ طبیعی در دوره رنسانس و طی قرن های هفدهم و هجدهم جان تازه ای گرفت، نخست بیانگر بهت و حیرت انسان در برابر گوناگونی عظیم حیات شد. این «تنوع طبیعت» از آن هنگام که «خداوند آدم را فرمود تا به تمام مخلوقات زمین و آسمان نامی بدهد» تا به امروز که تنوع گونه ها یکی از موضوعات اصلی کار بوم شناسان است همواره در تصویری که انسان از جهان در ذهن داشته، مفهومی کلیدی بوده است. گنجینه های گرانبهایی که رهاورد سفرهای دریایی و اکتشافی قرن های هیجدهم و نوزدهم از سرزمین های دور بودند، همراه با ظهور روزافزون نگرش هرچه علمی تر در انسان غربی به تغییر مفهوم تنوع جانداران انجامید. این تنوع دیگر صرفاً مایه حیرت نبود، بلکه طبیعی دانان به تدریج به طرح پرسش هایی درباره دلایل وجود این همه جانداران عجیب و معنای پراکندگی غریب آنها در آسیا، آفریقا، آمریکای شمالی و جنوبی و استرالیا پرداختند.
ادعای من آن نیست که طبیعی دانان همواره فقط به والاترین تعمیم ها و نتایج علاقه مند بودند، زیرا دشوار بتوان طبیعی دانی یافت که به ویروسی عجیب به نام تب کلکسیونر آلوده نشده باشد. شاید هیچ کس بیش از لوئیس آگاسی (L.Agassiz) بنیانگذار موزه جانورشناسی مقایسه ای هاروارد به این بیماری مبتلا نشده باشد که هر آنچه داشت را برای به دست آوردن نمونه های بیشتر با اشتیاق گرو گذاشت. در واقع گفته می شود که تا همین چند دهه پیش هنوز جعبه های بازنشده ای از کلکسیون های زمان لوئیس آگاسی در این موزه وجود داشت.
اما این مجموعه ها صرفاً خرت و پرت های به دردنخوری نیستند که جمع آوری شده باشند. بررسی آنها بود که کمک کرد انقلابی مفهومی پدید آید. پایه ریزی نظریه تکامل توسط داروین تا حد قابل توجهی مبتنی بر پژوهش های خود داروین در طول سفر دریایی بیگل و بررسی هایی بود که بعدها روی مجموعه هایش انجام داد. و طرح نظریه تکامل تنها یکی از چندین انقلاب مفهومی در تاریخ تاریخ طبیعی بود. از داروین تاکنون تنوع طبیعت همواره سند فرایند تکامل به شمار آمده است. در واقع معلوم شد که پژوهش درباره مسیرهای تکامل به راستی معدن طلای گرانبهایی باورنکردنی است و این موزه ها بودند که در این نوع پژوهش ها رهبری را برعهده داشتند. تاریخ دانان زیست شناسی به روشنی معلوم ساخته اند که پیشرفت های سرنوشت ساز در تفسیر مدرن از گونه، فرایند گونه زایی و مسائل مربوط به سازش، توسط سیستماتیک دانان انجام شده است.
یکی از بزرگترین انقلاب های مفهومی در زیست شناسی، یعنی نشستن اندیشه جمعیتی به جای ماهیت باوری (essentialism) از سوی سیستماتیک دانان موزه ای وارد زیست شناسی شد. این جانشینی مفهومی توسط پژوهشگرانی همچون چتوریکوف (Chetverikov)، تیموفیف _ ریسوفسکی (Timofeeff-Reesovsky)، دابژانسکی (Dobzhansky)، سامنر (Sumner) و ادگار اندرسون (E.Anderson) که همه آنها یا به عنوان سیستماتیک دان آموزش دیده بودند یا همکاری نزدیکی با سیستماتیک دانان داشتند، از سیستماتیک به ژنتیک آورده شد. پژوهشگران شاخه های تخصصی زیست شناسی نظیر جغرافیای زیستی بارها و بارها در پی اطلاعات و ایده های نو به سیستماتیک بازگشته اند.
اما چرا سیستماتیک اینقدر مهم است؟ این پرسش مستقیماً به پرسش بعدی درباره جایگاه سیستماتیک در کل زیست شناسی می انجامد. ده دوازده سال پیش به این نکته اشاره کردم که زیست شناسی با وجود تمام خصوصیات یکپارچه سازش در واقع دو انشعاب اصلی دارد، به طوری که حتی می توان گفت دو زیست شناسی وجود دارد. در زیست شناسی نخست یا زیست شناسی کارکردی (functional) پرسش های مهم پرسش از «چگونگی»اند. این نوع زیست شناسی است که با مکانیسم های فیزیولوژیک،مکانیسم های تکوینی، مسیرهای سوخت وساز و شالوده شیمیایی و فیزیکی تمام ابعاد حیات سروکار دارد. در زبان فنی مدرن، این بخش از زیست شناسی در نهایت به ترجمه (رمزشکنی) برنامه های ژنتیکی به اجزای فنوتیپ و کارکردهای بعدی شان می پردازد. این نوع زیست شناسی در ابطال قطعی تمامی برداشت های حیات باورانه (vitalistic) و جا انداختن اینکه در جانداران هیچ اتفاقی برخلاف قوانین شیمی و فیزیک نمی افتد، نقشی تعیین کننده داشت. این همان زیست شناسی است که تمام فرایندهای سلولی و تکوینی هنجار و ناهنجار مانند منشاء سرطان را تفسیر می کند.
زیست شناسی دیگر به خود برنامه های ژنتیکی علاقه مند است و به منشأ و تغییر تکاملی آنها می پردازد و همواره از «چرایی» می پرسد. برای مثال چرا حیات جانوری و گیاهی این همه تنوع دارد؟ چرا در بیشتر گونه های جانداران دو جنس نر و ماده وجود دارد؟ چرا عناصر فونی قدیم آمریکای جنوبی ظاهراً در ارتباط با آفریقا است، اما عناصر جدید آن به آمریکای شمالی مربوط می شود؟ چرا فون بعضی مناطق از نظر تعدد گونه ها غنی و بعضی دیگر فقیر است؟ چرا بعضی جانداران بسیار شبیه یکدیگرند در حالی که دیگران کاملاً با هم متفاوتند؟
تمام پرسش های این بخش از زیست شناسی در تحلیل نهایی پرسش های تکاملی اند و برای یافتن اطلاعات لازم برای طرح تمام این پرسش ها و پاسخ گفتن به آنها سرانجام نیاز به وجود مجموعه های موزه بنیاد است. در این لحظه برخی مخاطبان تیزهوش تر گمان خواهند کرد که اکنون من خویش را در گوشه ای به دام انداخته ام. آنها خواهند گفت وقتی روش زیست شناسی تکاملی و سیستماتیک روش مقایسه ای بر پایه مشاهدات است، دیگر چه نیازی به یک شاخه آزمایشگاهی در ساختمان موزه وجود دارد؟ چه نیازی به انجام آزمایش هست؟تبیین این تناقض ظاهری آن است که من هنوز فقط نیمی از داستان را گفته ام. سیستماتیک آن طور که سیمپسون (G.Simpson) تعریف می کند: «بررسی علمی انواع و تنوع جانداران و هر خویشاوندی و تمام خویشاوندی های میان آنها است.» از این تعریف دو نتیجه به دست می آید: نخست آنکه سیستماتیک دان نیز باید پرسش های «چگونگی» مطرح کند و مثلاً بپرسد «گونه ها چگونه تکثیر می شوند؟» یا «چگونه یک دودمان تکاملی سازش های جدید می یابد؟» یا «چگونه دودمان تباری منتهی به انسان از شرایط آدمسانی (Anthropoid) سر برآورد؟» تمام این پرسش های تکاملی با تاریخ تغییرات و مهمتر از همه با علت تغییرات سروکار دارند. در ترجمه به زبان داروینی، هریک از پرسش هایی که در بالا مطرح شد را در قالب عبارات زیر نیز می توان بیان کرد: «فشارهای انتخابی مسبب تغییرات تکاملی فوق چیست؟»نه تنها در پاسخگویی به این نوع پرسش ها اغلب استفاده از آزمایش ضروری است، بلکه مهمتر از آن بسیاری از این پرسش ها را صرفاً با بررسی نمونه هایی که در موزه نگهداری می شوند، نمی توان یا دست کم به طور کامل نمی توان پاسخ گفت. از آنجا که پژوهش درباره تنوع بررسی خویشاوندی ها را نیز دربرمی گیرد، جاندار را باید زنده و در طبیعت بررسی کرد. در ۱۵۰سال گذشته دشوار بتوان سیستماتیک دان برجسته ای را یافت که در عین حال طبیعی دان صحرایی برجسته ای نبوده باشد و نتوان وی را در همان حد یک بوم شناس یا رفتارشناس نامید. این به هیچ وجه دستاورد جدیدی نیست.
اخیراً که «رساله در باب رده بندی» (۱۸۵۷) لوئیس آگاسی را دوباره می خواندم، از اینکه دیدم روی بررسی به اصطلاح خودش «عادات جانوران» چه تاکیدی دارد غرق در حیرت شدم.او می نویسد: «بدون شناخت دقیق عادات جانوران، تعیین اینکه گونه ها چه هستند و چه نیستند هرگز امکان پذیر نخواهد بود.» امروزه ما این را مفهوم زیستی گونه می نامیم. آگاسی تا آنجا پیش می رود که می گوید ما می خواهیم بدانیم «جانورانی که به لحاظ ساختاری با یکدیگر پیوند دارند تا چه اندازه در عاداتشان به هم شبیه اند و این عادات تا چه اندازه تجلی ساختار آنها است.» و ادامه می دهد که «بررسی مقایسه ای طرز زندگی گونه های وابسته نزدیک چقدر جالب خواهد بود.» در واقع آگاسی برنامه پژوهشی را پیشنهاد می کند که عملاً با برنامه بنیانگذاران رفتارشناسی (ethology) در بیش از ۵۰سال بعد یکسان است: «هر چه از شباهت میان گونه های یک جنس و یک خانواده بیشتر آگاه می شوم... بیشتر تحت تاثیر شباهت موجود در حرکات، عادات کلی و حتی آهنگ صدای جانوران متعلق به یک خانواده قرار می گیرم... از این رو بعید است که بررسی موشکافانه این عادات، این حرکات و صداهای جانوران نتواند به روشن شدن خویشاوندی های میان آنها کمک بیشتری بکند.»
با گذشت بیش از صدسال هنوز علاقه به رفتار جانوران در موزه جانورشناسی مقایسه ای هاروارد یک سنت است. برای مثال، نیمی از دانشجویان دوره دکترای من در ۲۰سال گذشته درباره مسائل مربوط به رفتار پایان نامه برداشته اند. یکی از ویژگی های برجسته سیستماتیک به اصطلاح نوین توجه آن به خصوصیات جانور زنده است. تغییرات (variation)، سازش، گونه زایی و تغییر تکاملی را نمی توان به تمامی درک کردمگر آنکه کار در محیط طبیعی نیز برای مثال با تحقیقات آزمایشگاهی در ژنتیک جمعیت، تحلیل تغییرات کروموزومی و پروتئینی در جمعیت ها و بررسی روابط میان سازش و ریخت شناسی کارکردی، همراه ومکمل آن شود. آزمایشگاه های مخصوص این نوع پژوهش ها از اجزای اصلی این شاخه جدید موزه اند. فیزیولوژی محیطی که یکی دیگر از جنبه های سازش جانوران و بسیار مورد علاقه تکامل دانان است در آزمایشگاه های کانتوی در ایستگاه صحرایی کنکورد بررسی می شود.
دنیای خارج عمدتاً از این تحولات غافل بوده و متاسفانه باید بگویم که بسیاری از سیستماتیک دانان نیز چنین اند. اما از دید سیستماتیک دان مدرن، تمام این تحولات کاملاً طبیعی به نظر می آیند. هر کس که کتاب هایی همچون «سیستماتیک نوین» (۱۹۴۰) جولین هاکسلی (J.Huxly) یا «سیستماتیک و منشاء گونه ها» (۱۹۴۲) مرا خوانده باشد می داند که دست کم در ۳۰ سال گذشته تا چه حد تمام این فعالیت های گفته شده بخشی از سیستماتیک بوده است. این شاخه جدید به ما فرصتی می دهد که به تصحیح تصویر نادرست از موزه ها که هنوز از رواج گسترده ای برخوردار است کمک کنیم و مفهوم جدیدی را جانشین آن سازیم که لوئیس آگاسی خطوط اصلی راه رسیدن به آن را ۱۱۶ سال پیش ترسیم کرده بود.پیام این شاخه جدید به دنیای خارج آن است که موزه جانورشناسی مقایسه ای صرفاً انبار کلکسیون ها نیست بلکه موسسه ای برای پژوهش های زیست شناسی است که تنها از نظر ماهیت موضوع کار با آزمایشگاه های زیست شناسی دیگر تفاوت دارد. با آنکه در بیشتر آزمایشگاه های زیست شناختی بر سلول و مولکول های سازنده آن تاکید می شود، در موزه جانورشناسی مقایسه ای تاکید اصلی بر کل جاندار، تنوع جانداران و تکامل آنها است. از آنجا که هر چه تماس میان این دو گروه پژوهشگر نزدیکتر باشد سود متقابل بیشتری نصیب آنها می شود، ترکیب گروه های زیست شناسی در سال های اخیر طوری تعدیل شده که هیات علمی از هر دو گروه به طور متوازن تامین شود. هدف هر دوی آنها تحقیق و تدریس است.
در این روز و روزگار، علم دیگر فقط به خاطر نفس علم دنبال نمی شود. علم دیگر اجاره نشین یک برج عاج نیست. بدون آنکه بخواهیم از ضرورت علوم پایه به هیچ روی بکاهیم، اکنون می دانیم که دانشمند تعهد اجتماعی نیز دارد. چنانچه به خوشبینی گرایش داشته باشد خواهد گفت که به ساخت دنیایی بهتر کمک می کند و اگر گرایش به بدبینی داشته باشد خواهد گفت که سعی می کند مانع خراب تر شدن این دنیا شود. اما او قادر به انجام این کار نیست مگر آنکه درک درستی از انسان و دنیایی که در آن زندگی می کند داشته باشد. و این دقیقاً یعنی بررسی تنوع و تاریخ تکاملی که در تکوین تصویر نوینی از انسان نقش عمده ای داشته است.
در ادبیات پیش داروینی و نیز در بخش عمده انواع خاصی از ادبیات معاصر، انسان موجودی ایستا پنداشته می شود که در طبیعتی به همان اندازه ایستا که فرع آفرینش اوست، آفریده شده است. از داروین تاکنون هر روز بیش از پیش تصویر نوینی جانشین این مفهوم شده است، تصویری از یک انسان تکامل یافته و همچنان تکامل یابنده که بخشی از جریان تکاملی کل دنیای زنده است. و این تصویر نوین که محصول مستقیم بررسی های تکاملی و تاریخ طبیعی است، نه تنها در برداشت شخصی ما از جهانی که در آن زندگی می کنیم بلکه در مسائلی کاملاً عملی نظیر رابطه انسان با محیط زیست، با منابع طبیعی و در واقع حتی برهم کنش میان انسان ها نیز از اهمیتی حیاتی برخوردار است.
دیر یا زود در خواهیم یافت که آینده نوع بشر چیزی نیست که در ستارگان نوشته شده باشد، چیزی که تحت کنترل نیروهای خارجی باشد، بلکه این خود ما انسان ها هستیم که سرنوشت گونه مان را در دست داریم. ما اکنون از مشکلات نوع بشر دید نسبتاً روشنی داریم و این نکته نیز کاملاً آشکار شده است که تنها معدودی از آنها به راه حل های صرفاً تکنولوژیک جواب می دهند. در عوض بیشتر آنها ماهیتی رفتاری-اجتماعی دارند و نیازمند تغییر در نظام های ارزشی ما هستند، تغییری که بعید است کسی پذیرای آن باشد مگر آنکه از طبیعت، پویایی جمعیت ها، شالوده زیستی رفتار و سایر مباحث زیست شناسی جانداران، نسبت به کسانی که هم اکنون مسئولیت تصمیم گیری های سیاسی و سیاستگزاری ها را به عهده دارند، درک بسیار بهتری داشته باشند.
این کار نیازمند درک عمیق تری از مسائل بالا و آموزشی فراگیر بر پایه یافته های حاصل از آن نوع پژوهش هایی است که ما برایشان برنامه ریزی می کنیم. هنگامی که نقشه این شاخه جدید را می کشیدیم گاهی از آن تحت عنوان «مرکز جدید زیست شناسی محیطی و رفتاری» نام می بردیم. گرچه این عنوان به طور رسمی پذیرفته نشد اما در واقع توصیف مناسبی از کانون توجه پژوهشگران در امکانات جدید است.
ممکن است کسانی که پا به پای تحولات اخیر در زیست شناسی پیش نیامده اند، این ادعا را مبالغه آمیز بدانند که مسائل فوق در حیطه کاری علم سیستماتیک قرار می گیرند. اما وقتی سیستماتیک علم تنوع زیستی تعریف می شود و جاندار، موجود زنده ای که بیش از یک نمونه نگهداری شده در موزه است، زنجیر پیوسته ای از حلقه ها از سیستماتیک لینه تا لوئیس آگاسی و از آنجا تا سیستماتیک زیست شناس جمعیت و سیستماتیک دان تکاملی مدرن کشیده می شود.در اینجا از تمام کسانی که امکان ساخت این مرکز جدید زیست شناسی محیطی و رفتاری را فراهم کردند تشکر می کنم. پیش بینی می کنم که این مرکز روی دانش و اندیشه ما تاثیری خواهد گذاشت که نتایج آن تا دورترین نقاط زمین خواهد رسید.
منبع:ترجمه از کاوه فیض اللهی
روزنامه شرق