PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله نقش زنان در ادبيات داستاني دفاع مقدس ( قسمت اول )



AreZoO
25th September 2010, 11:53 AM
نقش زنان در ادبيات داستاني دفاع مقدس


چكيده


http://img.tebyan.net/big/1388/08/193381782171124240531571966610618522410362.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/72252168491611922141811094431108169198253.jpg)
ادبيات دوره جنگ گرچه بيشتر مردانه و در ميدان جنگ است اما زنان نيز در آن نقش انکارناپذيري دارند. زنان همان‌گونه که نيمي از مسئوليتهاي اجتماعي را در داخل و خارج خانه به عهده گرفته‌اند، همواره در تمام امور مربوط به مردان نيز مشارکت داشته‌اند و در جنگ‌ تحميلي نيز شاهد حضور مستقيم و غير مستقيم آنان در صحنه بوده‌ايم. در داستانهايي که در طي سالهاي جنگ و پس از آن نوشته شد شاهد نقش‌آفريني زنان و مردان در کنار هم هستيم. با توجه به اهميت نقش زنان در اين دوره از تاريخ، در اين مقاله، به نقش زنان در داستانهاي اين دوره و چگونگي شخصيت‌پردازي نويسندگان پرداخته شده و ديدگاه نويسندگان به همسران و مادران شهدا، جانبازان، اسرا و زناني که در پشت جبهه رزمندگان را ياري مي‌دادند مورد نقد قرار گرفته است.

مقدمه


ادبيات هر قوم و هر دوره به مقتضاي مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ديني شکل مي‌گيرد. اما چگونگي انعکاس وقايع بستگي به ديدگاه نويسنده و جايگاه اجتماعي و مکان و نحوه زندگي او دارد. هر واقعه بزرگي که به وقوع مي‌پيوندد به طور طبيعي چند دسته را دربر مي‌گيرد و به خود مشغول مي‌دارد: الف) کساني که در متن حادثه قرار مي‌گيرند و آسيب مي‌بينند. ب) عده‌اي که در ارتباط با آسيب‌ديدگان‌اند. ج) تخريبگران. د) تماشاچيان.
حال اگر هرکدام از اين افراد بخواهند واقعه را شرح دهند هرکدام از جايگاه خود و چيزي که درک کرده‌اند مي‌گويند و طبيعي است که نظرات هرکدام از آنها مي‌تواند درست يا غلط باشد. آنکه در متن حادثه است از اطراف خبر ندارد و آنکه تماشاچي است اصل قضيه را نمي‌داند. در اين‌گونه مواقع براي رسيدن به اصل ماجرا بايد نظرات هر گروه را شنيد و تازه با فرض بي‌طرفي گوينده، به اصل رسيد. در جنگ ايران و عراق نيز عده‌اي در متن حادثه قرار گرفتند و به خيل شهدا و ايثارگران پيوستند، عده‌اي پشت جبهه هواداري نمودند و مايحتاج جنگ و رزمندگان را فراهم کرده و از عده‌اي از مجروحان پرستاري کردند. عده‌اي به کار و کسب خود مشغول شدند و گاه کارشکني کردند و عده‌اي هم تنها تماشاچي بودند تا وقايع را آن‌طور که مي‌بينند ثبت کنند. بنابراين، «در دوران جنگ درحقيقت سه نوع نوشته درباره جنگ منتشر مي‌شد. نخست آثار نويسندگان و شاعران پشت جبهه که از جعبه جادويي تلويزيون به جهان پرشوروشر جبهه‌ها چشم مي‌دوختند. دوم نوشته‌ها و اشعاري که گاه نويسندگان‌ آن يکي دو روز مهمان يک جبهه آرام مي‌شدند يا براي سر کشيدن و هديه دادن، لحظاتي صدا و گرد و غبار جنگ را مي‌شنيدند... سوم آن دسته نويسندگان بي‌ نام و نشاني که با احساس پاک‌ جواني مي‌نوشتند؛ يک دستشان قلم بود و دست ديگرشان سلاح، حتي در نوشته‌هايشان غلط املايي و نگارشي بود.» (تاکي، مجموعه مقالات، ص 69 ـ 70)
http://img.tebyan.net/big/1388/08/448220317194185147581381251171787118618896.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/24619636248602475235107213144351033177.jpg)
با توجه به اين مسئله، ادبيات جنگ بيشتر ادبياتي مردانه شد؛ هم به دليل اينکه زنان کمتر در جبهه حضور داشتند؛ هم به دليل اينکه بيشتر نويسندگان مرد بودند. در آثار نويسندگان اين دوره زنان کمتر نقشي دارند؛ مگر زماني که همسر شهيد يا جانباز باشند که بازهم حق مطلب درباره‌شان ادا نشده است.
«نگاهي کلي به داستانهاي اين دهه، اين مهم را نشان مي‌دهد که اکثريت قابل توجه داستانهايي که زن در آن نقش اصلي را دارد، در روابط خانوادگي و محيط و محفل خانواده است. زن چه در حاشيه فعاليتهاي سياسي و حوادث انقلاب و دوره جنگ و چه در روابط روحي‌اش با مرد، بيشتر در کانون خانواده مطرح مي‌گردد. مطرح شدن زن در خانواده، در واقع نشاندهندة تأثير تغييرات اجتماعي و سياسي از يک‌سو و تحولات ارزشي نويسندگان اين دوره از سوي ديگر است.» (زواريان، ص 17)
اگر چنين تصور کنيم که ادبيات ايران در دوره جنگ به پيشرفتي نائل شده اين پيشرفت را تنها در کميّت مي‌توان ديد و از لحاظ کيفي، تنها بعد معنوي آن مورد توجه است نه تکنيکهاي داستان‌نويسي. در اين زمان نويسندگان جوان و پُرحرارتي به عرصه داستان روي آوردند، که سابقه‌اي در اين امر نداشتند. بنابراين انتظاري که از اين نويسندگان مي‌رود، تنها در زمينه نقش‌آفريني شخصيتها بروز مي‌کند.
«جنگ براي داستان‌نويسان همواره منبع پربار و مغتنمي از موضوعهاي بزرگ بوده است؛ چون گرچه به‌نفسه شرّي است عظيم، يکي از آن موقعيتهايي است که درونِ معمولاً پوشيده انسانهايي را که درگير آن‌اند، امکانات و محدوديتهاي بالفعل و بالقوه آنان را در شجاعت ورزيدن و ترسيدن در فداکاري نمودن و خودخواهي نشان دادن، در ابراز محبت و کينه و نيز ظرفيتهاي آنان را در درد کشيدن و رنج بردن و تشنه و گرسنه ماندن خوب آشکار مي‌کند. جنگ‌ ساز و کار ارزشهايي نظير ايمان، وطن‌دوستي، شرف، افتخار و آزادگي را به روشن‌ترين صورت نشان مي‌دهد و داستان‌نويسي که موضوع هنرش انسان است به‌ندرت ممکن است موقعيتي بهتر از جنگ بيابد تا شخصيتهايش را در آن قرار دهد و رمانهاي بزرگ خلق کند.» (ايراني، مجموعه مقالات، ص49-62)
از طرفي نسلهاي آينده از طريق همين نوشته‌هاست که به ماهيت جنگ و تبعات آن و نحوه زندگي و افکار مردم در آن دوره پي مي‌برند. «بدون شک نسل آينده چشم‌انتظار دريافت تجربه‌ها، سرگذشت و رفتار امروز ماست. جنگ با همه تلخي و شيريني‌اش از راههاي گوناگون به نسل آينده انتقال خواهد يافت. داستان مي‌تواند در اين زمينه نقشي اساسي داشته باشد؛ چراکه هميشه داستانها با انتقالي «سينه به سينه» همراه بوده‌اند و توانسته‌اند به بهترين وجه در عمق جان و انديشه مردم نفوذ کنند.» (مدرس‌زاده، مجموعه مقالات، ص 405 )
http://img.tebyan.net/big/1388/08/7119716210062422318616086238241160232183.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/99230371255714171232501656614325511760234.jpg)
حوادث جنگ بيشتر در داستانهاي کوتاه نشان داده شده است. شايد يکي از علتهاي آن تازه‌کار بودن نويسنده‌ها باشد. البته رمانهايي نيز در اين دوره نوشته شده که خالي از اهميت نيست.
«جنگ در داستانهاي کوتاه جلوه‌اي کامل دارد. نويسندگان ما در اين‌گونه داستانها موفق شده‌اند هريک گوشه‌اي از زندگي مردم را در سالهاي جنگ به‌خوبي نمايش دهند.» (عزيزي، مجموعه مقالات، ص320)
در اين داستانها زنان در چند مورد ايفاي نقش مي‌کنند. يکي از اين نقشها نقش همسر شهيد است:

همسران شهدا


يکي از نقشهاي مهم زنان در دوره جنگ و بعد از آن، نقش همسر شهيد بودن است. همسران شهدا جزء آسيب‌پذيرترين قشرهاي جامعه هستند؛ زيرا با از دست دادن همسر علاوه بر داشتن مسئوليتهاي خانوادگي در قبال فرزندان و بعضاً پدران و مادران شهدا، از نظر معنوي نيز داراي مسئوليت خطيري هستند. .اکثريت اين زنان با حفظ وقار و ارزش نهادن به شخصيت شهيد، با اين مسئله به‌خوبي کنار آمده‌ و مسئوليت خود را به انجام رساندند و بسيار کم و انگشت‌شمار بودند زناني که ابراز نارضايتي کرده يا با گريه و ناله زياد اجر خود را از بين مي‌بردند. در داستان‌نويسي نيز نويسندگان با شناختي که از جامعه آن روز داشتند، گاه توانسته‌اند نقش اين زنان را آن‌گونه که بوده است به تصوير بکشند؛ اما برخي نويسندگان نيز با پرداخت بد داستان و ذهنيات همسر شهيد، فداکاري و شجاعت او را طور ديگري به تصوير کشيده‌اند. مثلاً در داستان اين باباي من نيست، زني را مي‌بينيم که در انتظار خبري از شوهرش، دل‌نگران است. نويسنده آرامش قلب اين زن را ناشي از تکرار مصيبت و تعدد مصيبت‌ديدگان قلمداد کرده است:
«بعد از ديدن اين‌همه شهيدي که از جبهه مي‌آوردند، اگر هم خبر شهادت شوهرش را مي‌شنيد، برايش قابل تحمل بود؛ اما بي‌خبري از او فکرش را مشغول مي‌داشت.» (فراست، ص 34)
«نکتة قابل تأمل، سرنوشت مشابه همسران شهدا با بقيه زنان بيوه است. نگاه يک‌سويه و عدم درک واقعيتهاي موجود از سوي نويسنده اين دهه باعث گرديده که ارزشهاي موجود و قداستهاي معنوي اين دوره را ناديده بگيرد و چهره‌هاي اين زنان را با بي‌انصافي منعکس نمايد. آنچه در ارزشهاي جديد نشان از تحول اين زمانه دارد وجود لذتها و نگرشهاي معنوي در پاسخ به از دست دادن امکانات دنيوي است.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/707915114137145145207147237187232054266134.jpg (http://www.njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/08/137130164177238246229151809220419315914025384.jpg)
همسر شهيد در فرهنگ غالب جامعه امروز اگرچه همسرش را از دست مي‌دهد، اما با لذتي که از ايثار و درک عوالم معنوي به دست مي‌آورد، مي‌تواند خلأها و کمبودهاي موجود را جبران نمايد، اما اين بخش از تحولات تازه که مي‌تواند بيانگر قسمتي از واقعيتهاي موجود زمانه باشد در داستانها مورد بي‌توجهي قرار مي‌گيرد.» (زواريان، ص43)
در کتاب هفت‌بند، که شامل داستانهايي کوتاه درباره جنگ است، کمتر صحبتي از زنان مي‌شود و آنجا هم که حرفي هست بيشتر گلايه است تا ابراز وجود. در يکي از داستانها زني به نادلخواه، شوهرش را به جبهه مي‌فرستد و او شهيد مي‌شود. مادر شهيد از رفتن پسرش راضي است و عروس را تشويق مي‌کند:
ننه‌رقيه مي گويد: «پير شوي دختر. همين‌که راهي‌اش کردي نشان دادي که شيرزني.» (تجار، ص24)
اما اين شيرزن، پس از شهادت همسر همانند زني که شوهرش در حادثه‌اي عادي کشته شده، رفتار مي‌کند و از معنويت در رفتار و گفتارش خبري نيست. تنها صحبت از دلتنگي و تنهايي است.

ادامه دارد ...

AreZoO
25th September 2010, 11:56 AM
از جنگي که مي بريم!


نقش زنان در ادبيات دفاع مقدس


بخش دوم



همسران جانبازان


http://img.tebyan.net/big/1388/08/5135120254202196832431821002072011651399240.jpg
جانبازان افرادي بودند که بيشترين آسيب را از جنگ ديدند ـ البته اگر بُعد معنوي آن را ناديده بگيريم. در اين ميان همسران جانبازان، به‌ويژه آنها که داراي درصد بالايي از جانبازي هستند، همچون همسران شهدا داراي مسئوليتهاي مهمي شدند که تا آخر عمر ادامه دارد. در اين ميان، اوج فداکاري در زماني بروز مي‌کند که دختران مجرد در صدد ازدواج با جانبازي برمي‌آيند که بيشترين آسيب را ديده‌اند و درحقيقت از نظر ديگران، خود را تا آخر عمر گرفتار مي‌كنند. اين موضوع در داستانهاي اين دوره زياد ديده مي‌شود و به‌جز در مواردي اندک نقش زنان خوب پرورانده مي‌شود. در داستان معصومه منتظر است دختري جوان خواهان ازدواج با جانبازي است که هر دو چشمش را از دست داده و به اين کار اصرار دارد:
«از او پرسيده بود: چرا مي‌خواهيد با من ازدواج کنيد؟ اين کار شما اصلاً عاقلانه نيست... و معصومه معصومانه جواب داده بود: همان‌قدر که کار شما عاقلانه نبوده، اينکه به جنگ رفته‌ايد، اينکه چشمهايتان را داده‌ايد، اينکه هنوز هم که هنوز است بدنتان از ترکشهاي ريز و درشت پر است. مي‌بينيد که من هم مثل شما از عقل بهره زيادي نبرده‌ام. پس نگران چه هستيد؟ ما مثل هم فکر مي‌کنيم. کفو يکديگريم.» (مريم جمشيدي، در جبهه‌اي ديگر، ص301)
در داستان پرستو‌ها نيز دختري که زماني در جبهه بوده است تمايل دارد با جانبازي که يک چشم و يک دستش را از دست داده ازدواج کند و براي اين کار رودرروي خانواده و حتي عدم تمايل جانباز مي‌ايستد.
«مادر، من تصميممو گرفتم. من فکر همه جاشو کردم. همه چي رو سبک و سنگين کردم... مادر به خدا قسم به‌جز او هيچ‌کس نمي‌تونه دختر تو رو خوشبخت کنه. من فقط با او خوشبخت مي‌شم مادر.» (عموزاده خليلي، گزيده داستانهاي کوتاه، ص 127)
در داستاني ديگر، جانبازي که پايش قطع شده سنگدلانه، زن عقدي‌اش را از خود مي‌راند و درباره او بد فکر مي‌کند، اما زن او را ترک نمي‌کند.
«کاش شهامت داشت چشمهايش را باز مي‌کرد و سير سير نگاهش مي‌کرد... اما براي چي؟ چه فايده؟ تا کي مي‌شد به اين بازي ادامه داد و مضحکه اين و آن شد؟ حتي اگر هم مشکلي پيش نمي‌آمد و باهم زندگي مي‌کردند بايستي يک عمر نقش بازي مي‌کردند. خانم مي‌شد نمونه و سرمشق دخترهاي محل. اسوة وفاداري و ايثارگري که دارد به يک مفلوک وامانده کمک مي‌کند.» (خاوري‌نژاد، در جبهه‌اي ديگر، ص50)
در رمان عشق سالهاي جنگ دختر جواني با شليته‌اي پرچين و رنگارنگ که از زير چادرش بيرون زده است براي بردن همسر جانبازش به بيمارستان آمده. او دوست ندارد شوهرش پاي مصنوعي داشته باشد، چون هم سنگين است و هم معلوم نيست که جانباز است:
«چه عيبي دارد. معلوم باشد. افتخار مي‌کنم. الان مردم ده، ‌گاو و گوسفند آماده کرده‌اند که جلو پايش سر ببرند. همه به او افتخار مي‌کنند که در جنگ با دشمن پايش را از دست داده. اتفاقاً مي‌خواهم معلوم باشد که شوهرم خوب جنگيده. مي‌خواهم همه بدانند که آدمي شجاع بوده و جبهه را خالي نکرده. مي‌خواهم همه بدانند که جانباز داريم.» (فتاحي، ص351)
در اين ميان زنهايي هم هستند که نمي‌توانند ناتواني همسر را بپذيرند و يک عمر از او پرستاري کنند. همان‌طور که گفته شد داستانها از ديدگاهها و جايگاههاي مختلف ديده و نوشته شده است و حقايق اجتماع نيز بيانگر اين است که تمام افراد به يك شيوه به جنگ نگاه نمي‌کرده‌اند. بدون شک همان‌گونه که مرداني با جنگ مخالف بوده‌اند و علاوه بر نرفتن به جبهه کارشکني نيز مي‌کردند، زناني هم بوده‌اند که شهادت و ايثار را بي‌معنا مي‌پنداشتند از اينکه همسر چنين فردي باشند رضايتي نداشته‌اند.
مردي پس از چند سال درحالي‌که قطع نخاع شده، بازمي‌گردد. مادر پير و زن و دختري دارد. زنش مي‌خواهد او را بگذارد و به خانه پدر برود:
«نمي‌توانم. آخه با چه زباني حالي کنم. پنج سال انتظار کم بود که حالا يک عمر هم به پايش بسوزم و بسازم و جيکم درنيايد. نه‌خير. همين روزهاست که برم خانه آقا جانم.» (توراني، در جبهه‌اي ديگر، ص 16)
در داستان کوتاه آداب سفر نيز زني منفي با رفتاري نادر مي‌بينيم. «آداب سفر حسب حال زني است که با رزمنده‌اي ازدواج کرده است... ترکشي که پانزده سال در سر او بود باعث شده تا وضع سعيد به خطر بيفتد... زن از وجود ترکش بي‌اطلاع بوده و حال که فهميده شوهرش اين مسئله را ساليان متمادي پنهان ساخته، ناراحت و دچار کينه و خشم شده است.» (پارسي‌نژاد ، ص 305)
چنين تفکري از زني که به شوهر و زندگي انس گرفته بعيد مي‌نمايد. به‌ويژه که همسر را نزديک به مرگ مي‌بيند و توقع مي‌رود با او مهربان‌تر برخورد کند.

مادران شهدا و جانبازان


http://img.tebyan.net/big/1388/08/1051901872676105171101322214595252251202200.jpg
مادران در اين داستانها نقش پُررنگي ندارند. نقش آنها از همسران هم کمتر است؛ حتي گاه نقش منفي دارند. اين مادران در مواجهه با تصميم رفتن به جبهه، با فرزندان مخالفت مي‌کنند و به هر وسيله متشبث مي‌شوند تا او را از اين کار بازدارند:
«به اولين کسي که موضوع اعزام به جبهه را گفت منير بود. چقدر راحت و منطقي پذيرفت؛ اما امان از دست عزيز. چه الم‌شنگه‌اي راه انداخته بود. از هر وسيله‌اي براي پشيمان کردنش استفاده مي‌کرد. وقتي ديد خودش حريف مهدي نمي‌شود منير را انداخت جلو. اما ديد که آن‌هم نگرفت چون منير گفت: «برو. من هم باهات مي‌يام.» (خاوري‌نژاد، گزيده داستانهاي کوتاه، ص50)
مادري ديگر پس از شهادت فرزندش، عروسش را در خانه نمي‌پذيرد؛ چراکه خبر شهادت را او آورده است:
«بي‌بي‌ زهرا معصومه را به خانه برد، اما در آنجا از او استقبال خوبي نشد. دو خواهر شهيد آمدند، اما مادرشوهرش آنها را کنار زد و داد کشيد: من اين جغد شوم را به خانه راه نمي‌دهم.» (فتاحي، ص312 )
حتي زن برادر شهيد از حضور او بيمناک است و با تهديد از او مي‌خواهد که برود و زندگي او را خراب نکند.
در داستان شمع روي رف مادر شهيدي که همسر پيشنماز مسجد است چنان در عزاي پسرش بي‌تابي مي‌کند که از مادر شهيدي که اهل مسجد هم باشد بعيد مي‌نمايد؛ اما نويسنده اصرار دارد مرتب اين حالت خانم آقاي پيشنماز را تکرار کند:
«زنهاي پشت پرده همراه خانم آقاي پيشنماز جيغ مي‌کشيدند... زنها گريه مي‌کردند و زن آقاي پيشنماز مدام جيغ مي‌کشيد.» (مخملباف، گزيده داستانهاي کوتاه، ص 227)
«زن آقا از پشت پرده صيحه بلندي کشيد و از حال رفت.» (همان، ص 228)

زنان پشت جبهه


زنان پشت جبهه شامل زناني هستند که در بيمارستانها به پرستاري مشغول‌اند و يا با تشويق شوهران به جنگ، آنان را ياري مي‌دهند. نقش اين زنان هم چندان پُررنگ نيست. تنها در رمان عشق سالهاي جنگ روحيه ايثارگري و فداکاري زنان خوب به تصوير کشيده شده ولي در داستانهاي ديگر به‌ويژه داستانهاي کوتاه کمتر شاهد حضور زنان در اين عرصه هستيم.
نرگس دختري است که زندگي خود را وقف جنگ مي‌کند و براي ازدواج با فرد دلخواه خود ـ که رزمنده است ـ رودرروي پدر مي‌ايستد:
«بعد از تعطيل شدن مدرسه‌ها، نرگس صبحها به سپاه مي‌رفت تا کارهاي تايپي آنجا را انجام دهد. بعدازظهرها هم به بيمارستان، گاهي هم در کارهاي تبليغاتي شرکت مي‌کرد، روي طرحهايي که بچه‌ها داشتند، کار مي‌کرد. پلاکارد‌هايشان را مي‌نوشت و با استفاده از دستگاه اوپک عکس امام يا ديگران را طراحي مي‌کرد.» (فتاحي، ص227)
«معصومه که شوهرش جزء اولين گروه کشته‌شدگان جنگهاي کردستان بود خود را وقف مجروحان کرده بود و شب و روزش در بيمارستان سپري مي‌شد.» ( همان، ص21 )

زنان منفي و بي‌طرف


زناني داراي نقش‌هاي منفي يا بي‌طرف هستند که يا ساز مخالف مي‌زنند يا هيچ نظري ندارند. اينها خود را با آه و ناله تسکين مي‌دهند و اوقات خود را با ناله و نفرين مي‌گذرانند. زناني نيز هستند که بي‌توجه به جنگ و دگرگوني مملکت در فکر خود و آينده هستند. اين زنان در داستانهايي که نظري مثبت به جنگ ندارند ديده مي‌شوند.
«زن مسلم با گريه مرثيه مي‌سرود. گويي در عزاي از دست دادن عزيزي مويه مي‌کرد.» (عرب‌خويي، برگزيده‌ها، ص 56)
«اينجا بمانم که چه؟ مثل زنم گيس بکنم و ناله کنم؟» (حنيف، مجموعه مقالات، ص57)
نوع نگرش نويسندگان منفي‌نگر به جامعه زمان ‌جنگ، تفاوت کلي دارد با آنچه در داستانهاي نويسندگان مثبت‌نگر مي‌بينيم.
«زنان در رمانهاي منفي‌نگر از همان تيپهاي غالب مرفه جامعه‌اند و اگر هم در کتاب صحبتي از حجاب مي‌شود برخورد با آن تمسخرآميز است.» (همان، ص 146)
«در رمان آداب زيارت زن در حاشيه است. زنان اين رمان اغلب رنج‌ديده و زجر‌کشيده‌اند. گرچه اغلب خود را با ظواهر ميهن اسلامي وفق داده‌اند اما در اعمال و رفتار، مذهبي به نظر نمي‌آيند. مظلوميت از چهرة اغلب اين زنان مي‌بارد. به‌صورت هلي اسيد پاشيده‌اند و او را به جرم بدحجابي کور کرده‌اند. شوهر خانم رازي را بي‌گناه اعدام کرده و پسرش را به شهادت رسانده‌اند. تنها پسر فرنگو آمريکاست و او از ديدنش محروم است‌. نامزد نيلي نيز به شهادت رسيده است. زناني نيز که در محاق حضور دارند همگي از جنگ و خونريزي متنفرند.» (40، 39، 43) (همان، ص147)
http://img.tebyan.net/big/1388/08/74117781542472479624422110218168226203233208.jpg
«زبون‌ترين شخصيتهاي زمستان 62 زنان‌اند. مريم شايان زني است با بينش مذهبي سنتي، دوستدار ايران و فرهنگ ايران اما شوهرش اعدام شده است و خود او نيز از اداره مورد علاقه‌اش اخراج مي‌شود. مريم ممنوع‌الخروج است و به همين خاطر سالهاست در حسرت ديدار پسر بزرگش به سر مي‌برد. لاله دختر جواني است که از جنگ متنفر است و دلشوره سربازي نامزدش، فرشاد، را دارد . مادر منصور فرجام نيز از آن زنهاي مظلوم روزگار است که پسرش را به نماز هم ترجيح مي‌دهد. (زمستان 62، ص207 ـ 208) ولي بالاخره ثمره عمرش، منصور فرجام، در جنگ کشته مي‌شود. خصلت عمومي زنها در رمانهاي منفي‌نگر اين است که اغلب خواهان شهادت شوهرانشان نيستند و از جنگ هم دل ‌خوشي ندارند.» (حنيف، مجموعه مقالات، ص147)
«تقي مدرسي در چندين جاي کتاب نشان داده است که جامعه و مردم ايران را نمي‌شناسد. برخوردي نيز که خانم رازي در روزهاي اول بعد از شهادت پسرش انجام مي‌دهد غير طبيعي و نامعمول است و شايد بتوان گفت در قالب يک استثنا نيز نمي‌گنجد.» (همان ، ص 114‌ ـ 115)
«حاضرم اين لباسها رو نصف قيمت براتون حساب کنم. بفرستينشون براي خسرو جون خودتون به آمريکا.» (آداب زيارت، ص99ـ100)
اول شخص داستان زخمه رزمنده‌اي است که برادري و مادر پيري دارد. بي‌بي در اين داستان نقش همان بي‌بيهاي خانه‌نشين و پير را دارد که در قصه‌هاي قديمي هستند. او دائم در فکر بچه‌هاست و از اينکه آنها به فکر او نيستند ناراحت است. بي‌بي شجاع نيست و فرزندانش را تشويق به جنگيدن نمي‌کند.
«بي‌بي بدجوري افتاده بود به وسواس. دائم نگران نگار بود و مدام نفوس بد مي‌زد. يک لحظه که بچه از جلو چشمش دور مي‌شد مي‌افتاد به هول و ولا. مي‌رفت دنبالش و به‌زور هم که شده برش مي‌گرداند خانه.» (غفارزادگان، ص75)
زن برادر نيز هميشه در سکوت به سر مي‌برد و سختيها را تحمل مي‌کند.
«زنش آرام سوزن به تخم چشم مي‌زد. پيراهني براي نگار مي‌دوخت؛ يا لباس را وصله‌پينه مي‌کرد و ما نديده بوديم هيچ‌گاه از هيچ دردي بنالد.» (همان، ص76)

نتيجه


با توجه به موارد ذکرشده چنان‌که ديديم نقش زنان در ادبيات جنگ آن‌چنان‌که بايد مورد توجه قرار نگرفته است. آنچه بيشتر نقل شده کليت ايثار آنان است، نه جزئياتي که اين قشر از جامعه با آن درگير بوده و هستند. گرچه براي نشان دادن شخصيت والاي همسران جانبازان و شهدا تلاش شده اما اغلب به مشکلاتي که در سايه اين فداکاري براي آنان به وجود آمده اشاره نشده است. مشکلاتي از قبيل مسائل مالي، مشکلات اداره امور منزل، نگهداري از فرزندان و تقويت روحيه آنها، مسائل روحي خود زنان در مواجهه با اين مشکلات، انتظار طولاني براي بازگشت اسرا و بسياري موارد ديگر مسکوت گذاشته شده. حتي در آثار زنان نويسنده هم به چنين مواردي كمتر پرداخته شده است. بنابراين بسياري از اين نوع داستانها نمي‌تواند مشخصه خوبي براي نمايش نقش زنان در دوره جنگ و پس از آن باشد.
منابع:
1. اداره کل انتشارات و تبليغات وزارت ارشاد اسلامي، ‌برگزيده‌ها، ‌(مجموعه داستانها و خاطرات برگزيده مسابقه هفته بزرگداشت جنگ تحميلي)، مرکز نشر فرهنگي رجا، 1363. 2. پارسي‌نژاد،‌ کامران. ‌جنگي داشتيم داستاني داشتيم، صرير ، 1382.
3. تجار، راضيه. ‌هفت بند، ‌حوزه هنري تهران، 1376.
4. دفتر مطالعات ادبيات داستاني،‌ گزيده داستانهاي کوتاه در زمينه جنگ تحميلي و دفاع مقدس از مطبوعات ايران، مرکز مطالعات و تحقيقات فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1375.
5. رواني‌پور، منيرو. دل فولاد، شيوا، 1369.
6. زواريان، زهرا. تصوير زن در ده سال داستان‌نويسي انقلاب اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي حوزه هنري، تهران، 1370.
7. غفارزادگان، داوود. زخمه، سازمان تبليغات اسلامي حوزه هنري، 1375.
8. فتاحي، حسين. عشق سالهاي جنگ، چ 6، قدياني، 1381.
9. فراست، قاسمعلي. زيارت، مؤسسه انجام کتاب، چ2، 1362.
10........................نخلهاي بي‌سر، مؤسسه انجام کتاب، 1363.
11. فصيح، اسماعيل. ثريا در اغما، نشر نو، 1362.
12. مجموعه مقالات سمينار بررسي رمان جنگ در ايران و جهان، بنياد جانبازان انقلاب اسلامي ايران، چ1، 1373.
13. معاونت فرهنگي اجتماعي هنري بنياد جانبازان، در جبهه‌اي ديگر (مجموعه داستان)، 1375.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد