AreZoO
13th September 2010, 08:10 PM
آیا پندار همان اندیشه است؟
پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک را نیک بفهمیم
http://img.tebyan.net/big/1388/04/94521420169142481131015820687110197228217.jpg
پندار به معنی گمان، خیال، وَهم (توهّم)، انگاشت و تصور بی بنیاد و برابر با illusion در انگلیسی است؛ حال آن كه «هومَتَ» ی اوستایی، مفهوم «اندیشهی نیك»دارد.
دهخدا به گفتاورد (نقل قول) از برهان، آورده است: پندار: فکر (برهان قاطع)، اندیشه : صد چون مسیح زنده ز انفاسش / روح الامین تجلی پندارش (ناصرخسرو )
برداشت برهان از معنی ی « پندار »در این بیت ناصرخسرو – كه دهخدا نیز آن را تكراركرده است – دقیق و درست نیست. شاعر می گوید كه روح الامین (= جبرئیل) – كه هستیاش، در اندیشهی آدمی، نمیگنجد – تنها جلوه و نمودی از پندار ِ(= وَهْم و انگاشت ِِ) اوست.
برای كاوش و پژوهش بیش تر، متن كاملِ آن چه را كه دهخدا در زیر درآمد ِ «پندار»آورده است، نگاه می کنیم:
پندار: (اِ مص، اِ)، تکبّر و عُجب را گویند. (برهان قاطع). و به معنی ... خود را بزرگ پنداشتن نیز آمده است (برهان قاطع). بادسری . خودبینی . باد. برمنشی . خودپسندی . خودپرستی . نخوت . پغار. منی . برتنی (مقابل فروتنی ). بزرگ خویشتنی (کیمیای سعادت ). خویشتن بینی. کبر. استکبار. خودفروشی . بالش . خودنمایی . خودستایی .خودخواهی .
چو خطبه ی لمن الملک بر جهان خواند برون برد ز دماغ جهانیان پندار.
بَطَر: نور من در جنب نور حق ظلمت بود. عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت. عزت من در جنب عزت حق عین پندار شد. ای بر در بامداد [ کذا ] پندار فارغ چو همه خران نشسته نامت بمیان مردمان درچون آتشی از خیار جسته. (تذکرةالاولیاء عطار).
انوری: برو پیل پندار از کعبه ی دل برون / ران کز این به وغایی نیابی.
خاقانی: چو خطبه ی لمن الملک بر جهان خواند برون / برد ز دماغ جهانیان پندار.
ظهیر (از فرهنگ سروری): گرچه حجاب تو برون از حد است / هیچ حجابیت چو پندار نیست.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2384350689632313319691691192125415445.jpg
عطار
: تا کی از تزویر باشم خودنمای / تا کی از پندار باشم خودپرست. عطار: چون همه ی رخت تو خاکستر شود / ذرّه ی پندار تو کم تر شود.
عطار.: یکی را که پندار در سر بود / مپندار هرگز که حق بشنود.
سعدی: نبیند مدعی جزخویشتن را / که دارد پرده ی پندار در پیش.
سعدی (گلستان): اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن / شکر ایزد که نه در پرده ی پندار بماند.
حافظ: رندی یی کان سبب کم زنی من باشد / به ز زهدی که شود موجب پندار مرا.
اوحدی: بندگی طاعت بود پندار نی / علم دانستن بود گفتار نی.
امیرحسینی سادات: فرمودند کار صاحب پندار در این راه بغایت مشکل است (بخاری ). خیال و تصور. (برهان قاطع). گمان . خیاله . تخیل . ظن . وهم . حَسبان . (منتهی الارب). پندار به معنی پنداشت و به معنی کبر و عجب در فردوسی نیامده است و در دو جا که در لغت نامه ها استشهاد کرده اند یکی غلط و مصحّف بیدار است و دیگری از ابیات الحاقی است: به تو حاجت آنستم ای مهربان / که پندار باشی و روشن روان .
فردوسی: ز دشمن چه آید جز این ها بگوی/ جز این است آیین و پندار اوی.
نظامی: به خسرو بیش از آنش بود پندار / کزان نیکوترش باشد طلبکار.
نظامی: لیکن ار کس حریف پنداری / عقل طعن آورد بر این پندار.
خاقانی: گفت کان شهباز در نَسْرَین ِ گردون ننگرد / بر کبوتر پرگشاید؛ اینت پنداری خطا.
خاقانی: هر جا که در ره آمد لاف یقین بسی زد / لکن نصیب جانان پندار یا گمان نیست.
عطار: به پندار نتوان سخن گفت زود / نگفتم ترا تا یقینم نبود.
سعدی: ندیدم چنین نیک پندار کس / که پنداشت عیب من اینست و بس.
سعدی: مشو غرّه بر حسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش.
سعدی (گلستان): چه زنار مغ در میانت چه دلق که در پوشی از بهر پندار خلق .
سعدی: ای به ناموس کرده جامه سفید / بهر پندار خلق و نامه سیاه .
http://img.tebyan.net/big/1388/04/20225561252159811591686941408020221340.jpg
معنیی ِ پندار در دو نمونهی اخیر از سعدی – كه در لغتنامهی دهخدا «نامعلوم»شمردهشده – آشكارست. شاعر می گوید: فریبكاران و نیرنگبازان، برای آن كه خلق را نسبت به درون خویش دچارِ پندار (/ گمان / وَهم) گردانند، بیرون ِ خود را میآرایند و جلوه میفروشند.
از مجموع این گفتاوردها از دهخدا و دقت در نمونه های كاربرد این واژه در نوشته ها و سروده های پیشینیان، برمی آید كه « پندار »هیچ گاه به معنی ی اندیشه به كار نرفته و همواره مفهوم انگاشت و وَهم و خیال داشته است. حتا معنی های برتنی، تكبر و خودستایی نیز – كه دهخدا به گفتاورد از دیگر فرهنگ ها برای «پندار »آورده است – در واقع، فرعی و برآمده از معنی ی بنیادین ِ آن ست. یعنی بر اثر گمان و وَهم دچار ِ اشتباه و خودبرترانگاری شدن.
بندگی طاعت بود پندار نی علم دانستن بود گفتار نی.
عبدالحسین نوشین نیز در «واژه نامك»، پنداشت ( = پندار) را در شاهنامه، به معنی ی وَهم و گمان می شناسد و این بیت ِ دقیقی را از گشتاسپ نامه ی گنجانیده در شاهنامه، شاهد می آورد:
«... چگونه بُوَد در میان، آشتی/ ولیكن مرا بود پنداشتی.»
نوشین یادآوری نكرده است كه خود ِ فردوسی در جاهایی از شاهنامه، مپندار را به معنی ی گمان مَبَر، دچار وَهم مشو، به كار برده است. دو نمونه ی جداگانه ی زیر، از آن جمله است:
مپندار کان لشکری دیگرست
مپندار کاین نیز نابودنیست
از مجموع دلایل آورده شده در بالا باید گفت که عبارت مورد نظر فارسی زبانان باید به صورت «اندیشه ی نیک، گفتار نیک، رفتار نیک»گفته و نوشته شود.
کانون پژوهش های ایران شناختی
پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک را نیک بفهمیم
http://img.tebyan.net/big/1388/04/94521420169142481131015820687110197228217.jpg
پندار به معنی گمان، خیال، وَهم (توهّم)، انگاشت و تصور بی بنیاد و برابر با illusion در انگلیسی است؛ حال آن كه «هومَتَ» ی اوستایی، مفهوم «اندیشهی نیك»دارد.
دهخدا به گفتاورد (نقل قول) از برهان، آورده است: پندار: فکر (برهان قاطع)، اندیشه : صد چون مسیح زنده ز انفاسش / روح الامین تجلی پندارش (ناصرخسرو )
برداشت برهان از معنی ی « پندار »در این بیت ناصرخسرو – كه دهخدا نیز آن را تكراركرده است – دقیق و درست نیست. شاعر می گوید كه روح الامین (= جبرئیل) – كه هستیاش، در اندیشهی آدمی، نمیگنجد – تنها جلوه و نمودی از پندار ِ(= وَهْم و انگاشت ِِ) اوست.
برای كاوش و پژوهش بیش تر، متن كاملِ آن چه را كه دهخدا در زیر درآمد ِ «پندار»آورده است، نگاه می کنیم:
پندار: (اِ مص، اِ)، تکبّر و عُجب را گویند. (برهان قاطع). و به معنی ... خود را بزرگ پنداشتن نیز آمده است (برهان قاطع). بادسری . خودبینی . باد. برمنشی . خودپسندی . خودپرستی . نخوت . پغار. منی . برتنی (مقابل فروتنی ). بزرگ خویشتنی (کیمیای سعادت ). خویشتن بینی. کبر. استکبار. خودفروشی . بالش . خودنمایی . خودستایی .خودخواهی .
چو خطبه ی لمن الملک بر جهان خواند برون برد ز دماغ جهانیان پندار.
بَطَر: نور من در جنب نور حق ظلمت بود. عظمت من در جنب عظمت حق عین حقارت گشت. عزت من در جنب عزت حق عین پندار شد. ای بر در بامداد [ کذا ] پندار فارغ چو همه خران نشسته نامت بمیان مردمان درچون آتشی از خیار جسته. (تذکرةالاولیاء عطار).
انوری: برو پیل پندار از کعبه ی دل برون / ران کز این به وغایی نیابی.
خاقانی: چو خطبه ی لمن الملک بر جهان خواند برون / برد ز دماغ جهانیان پندار.
ظهیر (از فرهنگ سروری): گرچه حجاب تو برون از حد است / هیچ حجابیت چو پندار نیست.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/2384350689632313319691691192125415445.jpg
عطار
: تا کی از تزویر باشم خودنمای / تا کی از پندار باشم خودپرست. عطار: چون همه ی رخت تو خاکستر شود / ذرّه ی پندار تو کم تر شود.
عطار.: یکی را که پندار در سر بود / مپندار هرگز که حق بشنود.
سعدی: نبیند مدعی جزخویشتن را / که دارد پرده ی پندار در پیش.
سعدی (گلستان): اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن / شکر ایزد که نه در پرده ی پندار بماند.
حافظ: رندی یی کان سبب کم زنی من باشد / به ز زهدی که شود موجب پندار مرا.
اوحدی: بندگی طاعت بود پندار نی / علم دانستن بود گفتار نی.
امیرحسینی سادات: فرمودند کار صاحب پندار در این راه بغایت مشکل است (بخاری ). خیال و تصور. (برهان قاطع). گمان . خیاله . تخیل . ظن . وهم . حَسبان . (منتهی الارب). پندار به معنی پنداشت و به معنی کبر و عجب در فردوسی نیامده است و در دو جا که در لغت نامه ها استشهاد کرده اند یکی غلط و مصحّف بیدار است و دیگری از ابیات الحاقی است: به تو حاجت آنستم ای مهربان / که پندار باشی و روشن روان .
فردوسی: ز دشمن چه آید جز این ها بگوی/ جز این است آیین و پندار اوی.
نظامی: به خسرو بیش از آنش بود پندار / کزان نیکوترش باشد طلبکار.
نظامی: لیکن ار کس حریف پنداری / عقل طعن آورد بر این پندار.
خاقانی: گفت کان شهباز در نَسْرَین ِ گردون ننگرد / بر کبوتر پرگشاید؛ اینت پنداری خطا.
خاقانی: هر جا که در ره آمد لاف یقین بسی زد / لکن نصیب جانان پندار یا گمان نیست.
عطار: به پندار نتوان سخن گفت زود / نگفتم ترا تا یقینم نبود.
سعدی: ندیدم چنین نیک پندار کس / که پنداشت عیب من اینست و بس.
سعدی: مشو غرّه بر حسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش.
سعدی (گلستان): چه زنار مغ در میانت چه دلق که در پوشی از بهر پندار خلق .
سعدی: ای به ناموس کرده جامه سفید / بهر پندار خلق و نامه سیاه .
http://img.tebyan.net/big/1388/04/20225561252159811591686941408020221340.jpg
معنیی ِ پندار در دو نمونهی اخیر از سعدی – كه در لغتنامهی دهخدا «نامعلوم»شمردهشده – آشكارست. شاعر می گوید: فریبكاران و نیرنگبازان، برای آن كه خلق را نسبت به درون خویش دچارِ پندار (/ گمان / وَهم) گردانند، بیرون ِ خود را میآرایند و جلوه میفروشند.
از مجموع این گفتاوردها از دهخدا و دقت در نمونه های كاربرد این واژه در نوشته ها و سروده های پیشینیان، برمی آید كه « پندار »هیچ گاه به معنی ی اندیشه به كار نرفته و همواره مفهوم انگاشت و وَهم و خیال داشته است. حتا معنی های برتنی، تكبر و خودستایی نیز – كه دهخدا به گفتاورد از دیگر فرهنگ ها برای «پندار »آورده است – در واقع، فرعی و برآمده از معنی ی بنیادین ِ آن ست. یعنی بر اثر گمان و وَهم دچار ِ اشتباه و خودبرترانگاری شدن.
بندگی طاعت بود پندار نی علم دانستن بود گفتار نی.
عبدالحسین نوشین نیز در «واژه نامك»، پنداشت ( = پندار) را در شاهنامه، به معنی ی وَهم و گمان می شناسد و این بیت ِ دقیقی را از گشتاسپ نامه ی گنجانیده در شاهنامه، شاهد می آورد:
«... چگونه بُوَد در میان، آشتی/ ولیكن مرا بود پنداشتی.»
نوشین یادآوری نكرده است كه خود ِ فردوسی در جاهایی از شاهنامه، مپندار را به معنی ی گمان مَبَر، دچار وَهم مشو، به كار برده است. دو نمونه ی جداگانه ی زیر، از آن جمله است:
مپندار کان لشکری دیگرست
مپندار کاین نیز نابودنیست
از مجموع دلایل آورده شده در بالا باید گفت که عبارت مورد نظر فارسی زبانان باید به صورت «اندیشه ی نیک، گفتار نیک، رفتار نیک»گفته و نوشته شود.
کانون پژوهش های ایران شناختی