PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله بررسي تطبيقي شعر مقاومت ايران و جهان ( قسمت اول )



AreZoO
13th September 2010, 06:57 PM
با شدتي شگفت

بررسي تطبيقي شعر مقاومت ايران و جهان

بخش اول :

http://img.tebyan.net/big/1388/04/2023256211828668108175235229158130149189169.jpg
شرح مناسبات ادبي از راه بررسي‌هاي مناسبات سياسي و اجتماعي و نيز شرح چرايي پيدايش آثار ادبي از طريق شرايط خاص سياسي و اجتماعي هرگز نتايج دقيقي نداشته است. چرا که اصولا نمي‌توان ارگانيسمي چون ادبيات را به حقايقي که متعلق به هر نظام ديگري هستند به طور کامل تقليل داد. رابطه‌ي ادبيات با هر پديده‌ي همزمان ديگر، مناسبتي دو جانبه و تعاملي است و نه علت و معلولي. اثر ادبي بدون ترديد رساناي واقعيت‌هايي چون وقايع اجتماعي و سياسي است، اما نه‌تنها نمي‌توان صرفا از راه تحليل وقايع خارجي به جهان ادبيات دست يافت بلکه حتي اين اعتقاد وجود دارد که بايد از واقعيت‌هاي موجود در متن، وقايع خارجي را شناسايي نمود.

نکته اما اين‌جاست که آثار ادبي بنابر ماهيت هنري خود اصولاً انعکاس مستقيم، سريع و بي‌واسطه‌ي وقايع خارجي را نمي‌تواند بپذيرد، بلکه حتي آن را پنهان مي‌کند. حالا مي‌توان نقش کليدي مخاطب حرفه‌اي را در رويارويي و تعامل خلاقانه با آثار هنري اصيل و راستين يادآور شد. نقشي هم‌تراز مؤلف و چه بسا...!
آثار ادبي بنابر ماهيت هنري خود اصولاً انعکاس مستقيم، سريع و بي‌واسطه‌ي وقايع خارجي را نمي‌تواند بپذيرد، بلکه حتي آن را پنهان مي‌کند.

در هنگامه‌هاي بحران‌هاي اجتماعي و سياسي آن‌جا که تعادل بين مسئوليت ادبي شاعر از يک سو و مسئوليت‌هاي انساني و تاريخي و اجتماعي او از سوي ديگر، به نفع مسئوليت‌هاي اخير متمايل مي‌شود، ادبيات گاه حتي به رسانه‌اي بزک شده بدل مي‌گردد. حالا متن ادبي رويه‌اي کارکردي (کارکرد غير ادبي) يافته است و نيت صاحب اثر در حقيقت انتقال و بلکه القاي مفهوم مورد نظر به طيف هر چه وسيع‌تر مخاطبين است.
به طور کلي در اين مواقع ادبيات در مرحله‌ي «تبليغ و تعليق» که مشخصه‌ي بارز هنر در جوامع ملتهب است، قرار مي‌گيرد. در اين مرحله بيشترين اختلاط و تبادل بين شعر و مخاطب (و غالباً يک‌سويه، از طرف شاعر به سوي مخاطب) اتفاق مي‌افتد و کاربردي‌ترين وجه شعر رخ مي‌نمايد.

http://img.tebyan.net/big/1388/04/721714710624421820111846832192271721794177.jpg
آرمان‌گرايي
، مطلق‌نگري، ولع بيان، شعارسرايي و سطحي‌نگري، بي‌اعتنايي به تکنيک‌هاي پيشرفته‌ي نو و پيچيده‌ي شعري و بسنده کردن به آرايه‌ها و شگردهاي ساده‌ي زباني، توجه تام و تمام به باورها و اعتقادات ايدئولوژيک از طريق به‌کارگيري تک‌بعدي اسطوره‌ها، چهره‌ها و نمادهاي آشنا بدون نفوذ به عمق زبان و ساختار شعر، نشان دهنده‌ي اين مرحله و عصبيت،هيجان‌زدگي و عصيان (نه در حيطه‌ي برخورد با هنجارهاي هنري زمانه بلکه در رويارويي و موضع‌گيري نسبت به حوادث سياسي و اجتماعي، اتفاقاً در قالب‌ همان هنجارهاي هنري مألوف و پذيرفته شده) و البته توجه به مقتضيات ژورناليستي، رنگ و بوي خارجي آثار متعلق به اين دوره است. اين‌جاست که باور جامعه‌شناسان افراطي مصداق مي‌يابد که صور گوناگون اجتماع بشري را زيرساخت پيدايش روساخت‌هاي برتري چون فلسفه و هنر و ادبيات مي‌دانند و به اين ترتيب حتي به رابطه‌ي خشک علت و معلولي بين وقايع اجتماعي و سياسي و پديده‌اي چون ادبيات معتقدند.
شعر انقلاب، شعريست که در گفتمان بحراني سياسي- اجتماعي ناشي از وقوع انقلاب اسلامي ايران شکل گرفت و وقوع يافت. شعري که غالباً - و جز در مواقعي معدود- به تمامي از مختصات شعري دوره «تبليغ و تعليق» تبعيت مي‌کند.
ادبيات گاه حتي به رسانه‌اي بزک شده بدل مي‌گردد. حالا متن ادبي رويه‌اي کارکردي (کارکرد غير ادبي) يافته است و نيت صاحب اثر در حقيقت انتقال و بلکه القاي مفهوم مورد نظر به طيف هر چه وسيع‌تر مخاطبين است.

اگر دور شدن از نقاط جوش بحران‌هاي سياسي و اجتماعي اين امکان را به هنرمند مي‌دهد که بدون هيجان کاذب ژورناليستي به همين بحران‌ها نظر بيندازد با وسعت نظر و دور از مطلق‌نگري و جزم‌انديشي به خلق اثر بپردازد، بايد اذعان نمود که شعر و شاعر انقلاب نتوانست به اين فرصت دست يابد. به عبارت ديگر عبور از مرحله‌ي «تبليغ و تعليق» به تأخيري دراز مدت دچار شد. تحرکات ضد انقلاب، مناقشات و درگيري‌هاي قومي، اشغال سفارت (جاسوس خانه!) آمريکا در تهران و سيل حوادث از اين دست که بلافاصله پس از بيست و دوم بهمن‌ماه سال 1357 رخ دادند و اندکي بعد وقوع جنگ تحميلي عراق بر ايران خاستگاه عمده‌ي اين تأخير به حساب مي‌آيند.

طولاني‌‌ترين جنگ تمام‌عيار قرن بيستم جهان با تمام ابعاد و تبعات سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي‌اش، ژانر شعر جنگ و دفاع مقدس را به‌وجود آورد که در حقيقت بخش مهم و تفکيک‌ناپذير شعر انقلاب محسوب مي‌شود؛ چرا که جنگ در واقع ادامه و استمرار وضعيت قرمز انقلاب بود.

http://img.tebyan.net/big/1388/04/112240542232471837920105253442362280252225.jpg
اگر چه حتي پس از جنگ هرگز فضاي ايران را از تسلط گفتمان بحران سياسي خارج نشد، اما هر چه از مقطع پذيرش قطعنامه‌ي 598 فاصله ايجاد شد، شعر ايران از اوج هيجان و فشار ژورناليستي فرود آمد و گاه شعر هو في نفسه فرا رسيد.

با اين حال شاعر ايراني با پايان جنگ، تا حدي دچار فقر سوژه‌اي عيني با ظرفيت‌هاي دراماتيک شاعرانه شد به همين دليل شعرش را در مجراي موضوعاتي خاص جريان داد و شعر اعتراض، شعر عاشورايي، شعر انتظار و... شعر فلسطين نضج يافت.

در اين بين شعر شاعران ايراني با محوريت موضوع فلسطين به‌دليل فراز و فرود متوالي و تداوم طولاني‌مدت آن و نيز به دليل ريشه‌ها و خاستگاه‌هاي مشترک مقاومت مردمي آن با نهضت ديني مردم ايران، از شرايط خاصي بهره‌مند بوده است.
شاعر ايراني که طبعاً همان‌گونه که ذکر شد در هنگام فراز‌هاي متوالي مقاومت جهان اسلام در برابر رژيم اشغالگر قدس بايد با هيجاني کاذب و تاريخ‌مصرف‌دار به سمت موضوع مي‌رفت، با تجربه‌اي که حدود سه دهه از زندگي در گفتمان سياسي ايراني داشته است، گويا در عين داشتن مختصات مرحله‌ي «تبليغ و تعلق»، نشانه‌هايي از مشخصات مرحله‌ي «تثبيت و تعقل» را هم در آثارش باز مي‌تاباند. به عبارت ديگر اگر چه هنوز رگه‌هاي پر رنگي از شعارسرايي و سطحي‌نگري، عصبيت و هيجان‌زدگي، آرمان‌گرايي و مطلق‌نگري و ولع بياني در اين آثار ديده مي‌شود (که کم هم نيست) اما در عين حال (و گاه در يک شعر واحد و در کنار رگه‌هاي قبلي) شعري اصيل و بهره‌مند از دستگاه فکري و انديشگي عميق و ويژه رخ نموده است که به هيچ وجه محدوديت در حوزه‌ي موضوعي مربوط به يک فراز خاص سياسي را نمي‌پذيرد. اين محدوديت البته در اشعاري که در رابطه با جنگ سي و سه روزه و مقاومت جانانه مردم لبنان به رهبري «سيدحسن نصرالله» سروده شدند بيشتر نمود يافته است.


ادامه دارد...

AreZoO
13th September 2010, 07:01 PM
نامت تبسمي است که بر صلح مي‌وزد

بررسي تطبيقي شعر مقاومت ايران و جهان


قسمت دوم :
http://img.tebyan.net/big/1388/04/22123023714413811921525521010997176158132201158.jp g
به عبارت ديگر اين حادثه آن‌قدر هيجان‌آلود و تکان‌دهنده بود که شاعران ظاهرا نتوانسته‌اند، خود و شعر خود را از ترکش‌هاي مستقيم آن برکنار دارند:

«سيدحسن!/ نام تو را بايد/ از فهرست اعراب بزرگ خط بزنيم/ تو/ به جاي آن که در ايوان ويلاي ساحلي‌ات/ لم بدهي/ و چرت تابستاني‌ات را/ با دود قليات مفرح کني/ تفنگ به دست مي‌گيري/ و از پشت تريبون المنار/ با فريادهايت/ چرت ما را پاره مي‌کني»
«اميد مهدي نژاد»

در آثاري از اين دست شعر عقب‌نشيني کرده است و کنايه‌ي طنز و مدح و دشنامي آراسته مواضع شعر را به تصرف خود در آورده است:
تو/ به جاي آن که در ايوان ويلاي ساحلي‌ات/ لم بدهي/ و چرت تابستاني‌ات را/ با دود قليات مفرح کني/ تفنگ به دست مي‌گيري...

«شرم الشيخ کوفه است و/ جنوب، نينوا/ دارد جنوب شبيه کربلا مي‌شود/ مديترانه، فرات است/ فرات، عباي توست/ براي اين همه زخمي/ براي اين همه بي‌کفن/ تنها رداي مهربان تو مانده است.»
«عليرضا قزوه»

در اين آثار يا بياني احساسي و عاطفه‌اي شکننده حاکم است و يا انديشه‌اي که فرصت رسوب و استعاله به دريافت شعري را هرگز نيافته است:

http://img.tebyan.net/big/1388/04/7688382137770938116924100924415514880.jpg
«سراب عرب/ دهان باز نکرده‌اند/ مگر براي چشيدن خون تو/ و از چيزي حرف نزده‌اند/ مگر قيمت خود/ بر صفحات سايت‌ها/ طوطي‌هاي الکترونيک/ تکرار مي‌کنند: /صلح، صلح، صلح/ و از ميان نويسندگان لبناني/ خليل حيران پشت تريبون مي‌رود/ تا از آن‌جا کتاب‌هايش را/ هديه کند به دختر دبيرستاني‌هاي تهران/ و نام امپراطوري عثماني را/ از نقشه‌ها خط بزند/ تا فرات خطي آبي باشد/ بر پرچم اسراييل.../ اما هنوز/ بهترين نهج‌البلاغه‌ها/ از چاپخانه‌هاي بيروت بيرون مي‌آيند.»
«علي داودي»

اما به طور مثال همين شاعر در شعري ديگر مي‌سرايد:

«تو سپيده دمي ناگزيري/ اين را بهتر از هر کسي جغدها/ اين را بهتر از هر کسي بمب‌ها مي‌دانند/ اما/ هيچ بمبي تاکنون/ نتوانسته مشت قلب‌ها را باز کند.»

و از شاعر از بيان مستقيم به بيان استعاري آورده است. ظاهرا بعضي از ترکش‌ها از قلب و استخوان او گذشته و به روح شاعر او رسيده‌اند:

«درخت سيب را مي‌آورند/ با دستبند/ به جرم اين‌که چرا/ سيب‌هايش را/ چون سنگ/ پرتاب کرده است/ درخت پرتقال را مي‌آورند/ به جرم اين که چرا/ ميوه‌هاي امسالش خونين بود/ درخت زيتون را مي‌آورند/ به جرم اين‌که چرا/ يک در ميان گلوله به دنيا آورده است.»
«عليرضا قزوه»

http://img.tebyan.net/big/1388/04/11317518423419687190214618425021697577128.jpg
در اين شعرها، شاعر ايراني از تجربه‌ي نزديک به سه دهه شعر انقلاب و گذر از شعله‌ورترين بحران‌هاي سياسي و اجتماعي، بهره برده است و اگرچه بيان تهييجي دارد اما از ظرايف زبان شعري غافل نبوده است. کلمات در اين اشعار هويت ديگرگونه يافته‌اند و از کارکردهاي مألوف خود دست برداشته‌اند. پس از بيان از شعار به شعر متمايل مي‌شود:

«لبخند به لب‌شان مي‌آيد/ شاگرد اول‌ها/ که بهترين هستند/ مدال به سينه‌شان مي‌آيد/ کارمندان نمونه/ که منظم‌ترين هستند/ من اما/ هر بار که تيرم به هدف مي‌نشيند/ تنها فريادي مي‌کشم/ و سينه‌ام مي‌سوزد/ زيرا من يک تفنگ آخرين مدل هستم/ من غمگينم، غمگينم.»
«علي محمد مودب»

حالا مي‌تواني از زوايايي به موضوع نگاه کني که رئاليسم متن را به سخره بگيري. و همين نقطه افتراق شعر گزارشگر و مستندگونه‌ي جنگ در جهان و شعر انقلاب و دفاع مقدس و در ادامه، شعر فلسطين در مرحله‌ي «تثبيت و تعقل» است.
درخت سيب را مي‌آورند/ با دستبند/ به جرم اين‌که چرا/ سيب‌هايش را/ چون سنگ/ پرتاب کرده است/ درخت پرتقال را مي‌آورند/ به جرم اين که چرا/ ميوه‌هاي امسالش خونين بود...

شعر جنگ جهان را مي‌توان به مثابه تاريخ‌نگاري شاعرانه در متني رئاليستي و مستند دانست، اما شعر دفاع مقدس خصوصا در سال‌هاي پس از جنگ شعري اومانيستي و رمانتيک با پيرنگ‌هاي روايي است. لذا زمانمند و مکانمند به نظر نمي‌رسد و در بستر تاريخ و جغرافيا جاري مي‌شود. شعري که اکنون شاعر ايراني در موضوع فلسطين مي‌سرايد، از همين خصوصيات بهره‌مند است، اگر چه همان‌گونه که ذکر شد، تظاهرات خشم‌آلود شاعرانه را نيز، هنوز مي‌توان با کميتي وسيع شاهد بود. تظاهراتي که شعر را در محبس فرازي خاص از تاريخ گرفتار مي‌کند:

«فرمانده عزير!/ سيد!/ در کجاي زمان ايستاده‌اي/ بي‌هيچ واهمه/ اي يادگار حيدر!/ فرزند فاطمه!/ اين‌جا زمين به‌نام تو سوگند مي‌خورد/ نامت تبسمي است که بر صلح مي‌وزد/ تا بي‌حضور ننگ و خيانت/ بر جنوب بنشيند.»
«حسين اسرافيلي»

http://img.tebyan.net/big/1388/04/172352017129338898125162135126387719171.jpg
حافظه‌ي تاريخ اما گاه، چه بسيار گاه حوادث بزرگ را درخود نگاه نمي‌دارد، چه برسد به شعرهاي سروده شده پيرامون آن‌ها را. اما اين حافظه گاه، چه اندک شعرهايي را در خود جاودانه مي‌سازد که اشاره‌ي مستقيم به هيچ حادثه‌اي ندارند و تنها به ظرفيت تأويلي خود و توان خوانش مخاطبان خويش متکي هستند. شعرهايي که با درهم بردن زمان‌ها و مکان‌هاي مختلف جهاني نو مي‌آفرينند و معنايي که را با کمک کارکردهاي چندگانه‌ي کلمات، در فضايي استعاري، تکثير مي‌کنند. فضايي که در اشعار شعارگونه تا سطح تشبيهاتي ساده نزول مي‌کند.

پايان‌بخش اين نوشتار شعري ماندگار از مرحوم «سلمان هراتي» است که چون باقيه صالحه‌اي از او به يادگار مانده و فضاي استعاري آن هنوز هم تازه و تأثيرگذار و الهام‌بخش به نظر مي‌رسد:

يک شاخه گل محمدي/ با شدتي شگفت/در برودت سينا شکفت/ چندان که/ هفت ستون سيماني فرو ريخت/ و ديکتاتورها سرگيجه گرفتند/ نظاميان/ جهت پيشگيري توفان/ امواج را/ در سواحل نيل بازرسي مي‌کنند/ اما در تقدير آمده است/ اين بار چون گذشته/ صندوق حادثه/ در اطراف دردست‌هاي امين آسيه/ لنگر مي‌گيرد/ پليس/ بين گل محمدي و مردم/ ديوار مي‌کشد/ و نمي‌داند/ نيل به بلعيدن فرعونان/ عادت دارد/ آه.../ بر موج‌هاي نيل/ صندوق حادثه را...»
حميدرضا شکارسري

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد