AreZoO
13th September 2010, 07:46 PM
املاي شکسته يا نشکسته
http://img.tebyan.net/big/1388/04/891241851261241661785711946106401952330145.jpg
«... .. وختي که آقاهه، خونه نبود پسره مي اومد. يه وختام مي شد که با هم رفتن بيرون. کلفتا مي گفتن آقا خبر داره، اما به رو خودش نمياره. اما من مي ديدم هر وخت آقا مي اومد خونه اول کاري که مي کرد دس خانومو ماچ مي کرد.»1
اين قطعه از داستان کوتاه «زير چراغ قرمز» نقل شده و در آن يکي از نا م آوران داستان معاصر، صادق چوبک ، در گفت وگو املاي شکسته را به کار بسته است. همان طور که خوانديد، در ارائه آن تا حدي مثل گفت وگوي داستان هاي ديگر اين نويسنده، افراط شده است؛ نويسنده يي که در اغلب آثارش ضابطه هاي مکتب ناتوراليستي ديده مي شود و سعي مي کند شخصيت هايش با همان ويژگي کلامي حرف بزنند که در زندگي روزمره شان صحبت مي کنند.
من هرچه از عمر داستان نويسي ام مي گذرد، به اين مساله بيشتر تمايل پيدا مي کنم که در داستان هايم کمتر کلمه ها را بشکنم، حتي در گفت وگوها، گرچه جز يکي دو مورد استثنايي در نوشته هايم، هيچ وقت با املاي شکسته کل داستان را ننوشتم و در گفت وگوها هم سعي کرده ام حد تعادل را رعايت کنم. اما دليل من به نشکستن املاي کلمه ها بيشتر از اين جهت است که عام بودن و قابل فهم بودن داستان را بيشتر کنم. به بياني ديگر درست است که با املاي شکسته نوشتن به شخصيت داستان «صدا» مي دهد و شيوه نگارش و لحن آن را صميمي مي کند و به زبان داستان حس مي دهد، اما محدوديت هايي را به وجود مي آورد که حسن و صميميت آن را به عيب و اشکال تبديل مي کند، مگر آنکه ضرورتي ايجاب کند.
خصوصيت هاي مثبتي که براي املاي شکسته آورده ام، باعث شده بعضي از نويسنده هاي جوان را به سوي خود بکشاند و اغلب ديده ام آنها در کارهاي نخستين خود نه تنها در گفت وگوها بلکه در نوشتن کل داستان از املاي شکسته استفاده کرده اند.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/232467320227235823364191884221016324076.jpg
در اينجا به اين نکته اشاره کنم که نثر محاوره يا گفتاري که مردم کوچه و بازار در تداول به کار مي برند و کلمه ها در آن شکسته مي شوند در نوشتن داستان مي تواند شکسته بيايد يا نشکسته. به بياني ديگر وقتي از نثر گفتاري صحبت مي کنيم منظور تنها خصوصيت املاي شکسته آن نيست، بلکه نثر مي تواند به صورت نشکسته هم بيايد. مثلاً اين قطعه که خصوصيت نثر گفتاري را دارد در همان داستان «زير چراغ قرمز» نقل شده است، بي آنکه نويسنده املاي آن را شکسته باشد.
«آفاق همان طور که به پهلو رو به ديوار زير کرسي خوابيده بود و دست هايش را جفت هم زير صورتش گذاشته بود و زل زل به عکس آدمکي که برابر چشمش روي گچ ديوار کنده شده بود، نگاه کرد. به نظرش رسيد که اين عکس را قبلاً زياد ديده بود اما ترديد داشت که خودش آن را کنده يا يکي از مشتري هاي قديمي خانه. ولي چيزي که بود هق وهق گريه جيران که در آن طرف کرسي خوابيده بود او را آزار مي داد و هر آن فکرش را مي بريد.»2
وقتي با املاي شکسته مي نويسيم صميميت و لحن و صدا در روايت داستان بازتاب مي يابد و خواننده را تحت تاثير قرار مي دهد اما عام بودن و همه فهمي را که هدف غايي هر نوشته است، از آن مي گيرد زيرا شکستن املاي کلمه ها در هر لهجه زبان فارسي متفاوت است. اگر در زبان تداول تهراني کلمه «مي تواني» در گفت وگو «مي توني» مي شود، در لهجه کرمانشاهي به «مي تاني» تبديل مي شود و در لهجه هاي بلوچي و اصفهاني و... جور ديگري شکسته مي شود و براي خواننده هاي ديگر شهرها و ولايات اغلب فهم و درک نوشته را سخت مي کند و خواندن آن را دشوار، و نحوه نوشتن مانع بدفهمي مي شود اما اگر کلمه ها را نشکنيم دست کم فقط گفت وگوها را در حد تعادل بشکنيم، فهم داستان را راحت تر و بهتر کرده ايم چون مردم شهرها و ولايات ايران در مدرسه با املاي نشکسته آشنا شده اند و داستاني که به اين نحو نوشته شود، ايجاد اشکالي در فهم آن نمي کند و نوشته مفهوم و احساس خود را درست انتقال مي دهد.
ديده ام بعضي از داستان نويس هاي جوان زبان گفتاري شهر و ولايت خود را با همه ويژگي هاي آنها در نوشته هايشان به کار مي گيرند و فهم و درک داستان هاي آنها جنبه خاص پيدا مي کند و عام بودنش فداي صميمي بودن آن مي شود. اين نوع نوشته ها مرگ خود را پيشاپيش با خود همراه مي آورد و خواننده هاي آن فقط محدود به اهالي همان شهرها و ولايات مي شود که زبان گفتاري آنها در داستان ها به کار رفته است.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/171569222218715417222917561220611818816997.jpg
کلمه ها و اصطلاح هاي محلي و بومي که برابر آنها در زبان متداول فارسي وجود دارد نيز همين وضعيت را به وجود مي آورد، يعني به کار بردن آنها در داستان براي آنهايي که با اين کلمه ها و اصطلاح ها آشنا هستند، شيرين و پرحلاوت است، اما براي ديگران گنگ و نامفهوم.
شکستن املاي کلمه ها در ايران هنوز قاعده و قانوني پيدا نکرده است. در کشورهاي ديگر از جمله در زبان انگليسي، املاي شکسته و مخفف آوردن کلمه ها اغلب طبق ضابطه اي صورت مي گيرد. در ايران هر نويسنده اي به دلخواه خود بعضي از کلمه ها را مي شکند و بعضي ها را نه. گاهي در متن خودش هم يکساني شکستن کلمه ها را رعايت نمي کند. از اين رو بلبشويي در نثر به وجود آمده است. اگر واقعاً نويسنده اي بخواهد، همان طور که مردم در تداول صحبت مي کنند، کلمه ها را بشکند، زبان ياجوج و ماجوجي مي شود که فقط زبان شناسان از آن استقبال مي کنند.
پي نوشت ها:
1- صادق چوبک؛ خيمه شب بازي، تهران، جاويدان، 1335، صص 65-64
2- زير چراغ قرمز، صص 53 و 54.
جمال ميرصادقي
http://img.tebyan.net/big/1388/04/891241851261241661785711946106401952330145.jpg
«... .. وختي که آقاهه، خونه نبود پسره مي اومد. يه وختام مي شد که با هم رفتن بيرون. کلفتا مي گفتن آقا خبر داره، اما به رو خودش نمياره. اما من مي ديدم هر وخت آقا مي اومد خونه اول کاري که مي کرد دس خانومو ماچ مي کرد.»1
اين قطعه از داستان کوتاه «زير چراغ قرمز» نقل شده و در آن يکي از نا م آوران داستان معاصر، صادق چوبک ، در گفت وگو املاي شکسته را به کار بسته است. همان طور که خوانديد، در ارائه آن تا حدي مثل گفت وگوي داستان هاي ديگر اين نويسنده، افراط شده است؛ نويسنده يي که در اغلب آثارش ضابطه هاي مکتب ناتوراليستي ديده مي شود و سعي مي کند شخصيت هايش با همان ويژگي کلامي حرف بزنند که در زندگي روزمره شان صحبت مي کنند.
من هرچه از عمر داستان نويسي ام مي گذرد، به اين مساله بيشتر تمايل پيدا مي کنم که در داستان هايم کمتر کلمه ها را بشکنم، حتي در گفت وگوها، گرچه جز يکي دو مورد استثنايي در نوشته هايم، هيچ وقت با املاي شکسته کل داستان را ننوشتم و در گفت وگوها هم سعي کرده ام حد تعادل را رعايت کنم. اما دليل من به نشکستن املاي کلمه ها بيشتر از اين جهت است که عام بودن و قابل فهم بودن داستان را بيشتر کنم. به بياني ديگر درست است که با املاي شکسته نوشتن به شخصيت داستان «صدا» مي دهد و شيوه نگارش و لحن آن را صميمي مي کند و به زبان داستان حس مي دهد، اما محدوديت هايي را به وجود مي آورد که حسن و صميميت آن را به عيب و اشکال تبديل مي کند، مگر آنکه ضرورتي ايجاب کند.
خصوصيت هاي مثبتي که براي املاي شکسته آورده ام، باعث شده بعضي از نويسنده هاي جوان را به سوي خود بکشاند و اغلب ديده ام آنها در کارهاي نخستين خود نه تنها در گفت وگوها بلکه در نوشتن کل داستان از املاي شکسته استفاده کرده اند.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/232467320227235823364191884221016324076.jpg
در اينجا به اين نکته اشاره کنم که نثر محاوره يا گفتاري که مردم کوچه و بازار در تداول به کار مي برند و کلمه ها در آن شکسته مي شوند در نوشتن داستان مي تواند شکسته بيايد يا نشکسته. به بياني ديگر وقتي از نثر گفتاري صحبت مي کنيم منظور تنها خصوصيت املاي شکسته آن نيست، بلکه نثر مي تواند به صورت نشکسته هم بيايد. مثلاً اين قطعه که خصوصيت نثر گفتاري را دارد در همان داستان «زير چراغ قرمز» نقل شده است، بي آنکه نويسنده املاي آن را شکسته باشد.
«آفاق همان طور که به پهلو رو به ديوار زير کرسي خوابيده بود و دست هايش را جفت هم زير صورتش گذاشته بود و زل زل به عکس آدمکي که برابر چشمش روي گچ ديوار کنده شده بود، نگاه کرد. به نظرش رسيد که اين عکس را قبلاً زياد ديده بود اما ترديد داشت که خودش آن را کنده يا يکي از مشتري هاي قديمي خانه. ولي چيزي که بود هق وهق گريه جيران که در آن طرف کرسي خوابيده بود او را آزار مي داد و هر آن فکرش را مي بريد.»2
وقتي با املاي شکسته مي نويسيم صميميت و لحن و صدا در روايت داستان بازتاب مي يابد و خواننده را تحت تاثير قرار مي دهد اما عام بودن و همه فهمي را که هدف غايي هر نوشته است، از آن مي گيرد زيرا شکستن املاي کلمه ها در هر لهجه زبان فارسي متفاوت است. اگر در زبان تداول تهراني کلمه «مي تواني» در گفت وگو «مي توني» مي شود، در لهجه کرمانشاهي به «مي تاني» تبديل مي شود و در لهجه هاي بلوچي و اصفهاني و... جور ديگري شکسته مي شود و براي خواننده هاي ديگر شهرها و ولايات اغلب فهم و درک نوشته را سخت مي کند و خواندن آن را دشوار، و نحوه نوشتن مانع بدفهمي مي شود اما اگر کلمه ها را نشکنيم دست کم فقط گفت وگوها را در حد تعادل بشکنيم، فهم داستان را راحت تر و بهتر کرده ايم چون مردم شهرها و ولايات ايران در مدرسه با املاي نشکسته آشنا شده اند و داستاني که به اين نحو نوشته شود، ايجاد اشکالي در فهم آن نمي کند و نوشته مفهوم و احساس خود را درست انتقال مي دهد.
ديده ام بعضي از داستان نويس هاي جوان زبان گفتاري شهر و ولايت خود را با همه ويژگي هاي آنها در نوشته هايشان به کار مي گيرند و فهم و درک داستان هاي آنها جنبه خاص پيدا مي کند و عام بودنش فداي صميمي بودن آن مي شود. اين نوع نوشته ها مرگ خود را پيشاپيش با خود همراه مي آورد و خواننده هاي آن فقط محدود به اهالي همان شهرها و ولايات مي شود که زبان گفتاري آنها در داستان ها به کار رفته است.
http://img.tebyan.net/big/1388/04/171569222218715417222917561220611818816997.jpg
کلمه ها و اصطلاح هاي محلي و بومي که برابر آنها در زبان متداول فارسي وجود دارد نيز همين وضعيت را به وجود مي آورد، يعني به کار بردن آنها در داستان براي آنهايي که با اين کلمه ها و اصطلاح ها آشنا هستند، شيرين و پرحلاوت است، اما براي ديگران گنگ و نامفهوم.
شکستن املاي کلمه ها در ايران هنوز قاعده و قانوني پيدا نکرده است. در کشورهاي ديگر از جمله در زبان انگليسي، املاي شکسته و مخفف آوردن کلمه ها اغلب طبق ضابطه اي صورت مي گيرد. در ايران هر نويسنده اي به دلخواه خود بعضي از کلمه ها را مي شکند و بعضي ها را نه. گاهي در متن خودش هم يکساني شکستن کلمه ها را رعايت نمي کند. از اين رو بلبشويي در نثر به وجود آمده است. اگر واقعاً نويسنده اي بخواهد، همان طور که مردم در تداول صحبت مي کنند، کلمه ها را بشکند، زبان ياجوج و ماجوجي مي شود که فقط زبان شناسان از آن استقبال مي کنند.
پي نوشت ها:
1- صادق چوبک؛ خيمه شب بازي، تهران، جاويدان، 1335، صص 65-64
2- زير چراغ قرمز، صص 53 و 54.
جمال ميرصادقي