AreZoO
13th September 2010, 03:48 PM
«نهاد شناسی» یا «ژرفاشناسی» شاهنامه
قسمت اول
http://img.tebyan.net/big/1388/02/9104220341541911491101411685711182247678.jpg
بسیارند آنان كه میانگارند شاهنامه متنی است ساده و به دور از پیچش و دشواری؛ به گونهای كه آسان میتوان با اندكی درنگ در این نامه بیمانند، اندیشههای نهفته در آن را بازیافت و بدان ها راه برد. هم از این روی، درس های شاهنامه را در برنامه درسی دانشگاه ها پیش از درس ها و متن هایی هنرورزانه چون سرودههای خاقانی و سنایی و نظامی، كه پیچیده و دشوار مینماید، گنجانیدهاند.
این دید و داوری درباره شاهنامه، كه نامه گرانسنگ و ورجاوند فرهنگ ماست و كارنامه و تبارنامه تیرههای ماست، از كجاست؟ چرا شاهنامه متنی ساده انگاشته میشود كه به آسانی به نهفتههای آن پی میتوانند برد؟ پاسخی كه میتوان به این پرسش داد این است كه شاهنامه از برجستهترین و سختهترین نمونههای شعر پارسی، در شیوهای از شاعری است كه شیوه خراسانی نامیده میشود.
زبان روشن و روان فردوسی، شعر درخشان و آیینهوار وی كه اندیشههای سخنور، به رسایی و آشكارگی در آن باز میتابد، سبب شده است كه شاهنامه متنی انگاشته شود به دور از مازهای راز و اندیشههای پیچ در پیچ و دور و دیریاب. نمونهرا، اگر سرودههای فردوسی را در شاهنامه با چامههای سخنوری هنرورز چون خاقانی بسنجیم یا با سرودههای نظامی ، آشكارا روانی و روشنی را در سرودههای استاد در خواهیم یافت.
در سرودههای فردوسی آن پوسته ستبر و نگارین كه در چامهها و سرودههای هنرورزانه و برساخته مغز اندیشه را در خود نهان داشته است، لایهای است نغز و تُنك، یا آبگینهای است رخشان كه فراسوی خویش را نمیپوشد و آن چه را در درون دارد آشكارا نشان میدهد. زبان فردوسی در شاهنامه زبانی است آن چنان روان و به دور از پیچیدگی و پوشیدگی كه به زبان مردمی میماند، به زبانی كه در گفتگوهای مان به كار میگیریم. از این روی، با آن كه هزار سالی از زمان سروده شدن شاهنامه میگذرد، زبان شاهنامه را میتوان زبان روزگار ما شمرد.
اگر از پارهای ویژگی های سبك شناختی و كاربردهای نحوی كهن چشم در پوشیم، بسیاری از بیت های شاهنامه به شیوهای سروده شده است كه اگر بخواهیم اندیشه بازنموده در آن ها را با پارسی رایج و روا در این روزگار بازگوییم و بازنماییم، كمابیش سخن همان خواهد بود كه استاد، هزار سال پیش سروده است.
همین برهنگی اندیشهها در سرودههای فردوسی و بیپیرایگی زبان شعری او، نیز پیوندی تنگ كه این زبان با سرشت زبان پارسی دارد سبب شده است كه شاهنامه متنی زودیاب و بیپیچش فراچشم آید. بدان سان كه نوشته آمد، از دیدی نیز این داوری درباره شاهنامه درست و رواست؛ از دیدی كه میتوان آن را «كالبدشناسی متن» نامید. با این همه، شاهنامه یكی از پیچیدهترین و رازآمیزترین متن ها در پهنه ادب پارسی است، بدان سان كه شاید گزافه نباشد اگر بر آن باشیم كه ناشناختهترین متن ادب پارسی نیز همان است.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/141164748472541502411811351851424118217114.jpg
پیچیدگی و ناشناختگی شاهنامه از دیدی است دیگر كه من آن را «ژرفاشناسی متن» یا «نهادشناسی متن» مینامم.
هر پدیده هنری، و از آن میان هر اثر ادبی را، با نگاهی فراگیر، از دو دیدگاه بنیادین میتوان نگریست و كاوید و گزارد: 1- كالبدشناسی یا كالبدشكافی متن؛ 2- ژرفاشناسی یا نهادشناسی متن.
كالبدشناسی متن هر تلاشی است كه برای شناخت متن از دید پیكره و ساختار برونی آن انجام میگیرد؛ پارهای از دانش های ادبی برای رسیدن به شناختی از این گونه از متن به كار گرفته میشود، دانش هایی چون: واژه شناسی، سبك شناسی، تاریخ ادب، نیز زیباشناسی، در پارهای متن ها.
در پارهای از متن ها، شناخت تنها در كالبدشناسی میماند؛ به سخنی دیگر، شناخت از كالبدشناسی متن آغاز میگیرد و در آن نیز به پایان میرسد. در این گونه از متن ها نهادشناسی چندان دور و جدا از كالبدشناسی نیست. به شیوهای كه میتوان گفت نهادِ متن را كالبد آن میسازد. ارزش متن هایی این چنین بیشتر در كاربردهایی هنری و زیباشناختی است كه سخنور در سروده یا نوشته خویش از آن ها سود جسته است.
ژرفای متن را همین آرایهها و كاربردهای ادبی پدید میآورند. نمونه را، اگر چامههای فرخی و منوچهری و سخنورانی چون آنان را بكاویم، میبینیم كه چندان نهاد و كالبد در آن ها از هم دور و جدا نیستند. همه ارزش ادبی و فرهنگی این چامهها در ساختار هنری آن هاست؛ همین ساختار هنری نهاد این سرودهها را پدید میآورد. آنگاه كه سخنْدوست توانست رازهای زیباشناختی را در این سرودهها بگشاید، به یك بارگی، پیام شعر را دریافته است.
فراسوی این دریافت زیباشناختی از شعر، نمیتوان دریافتی دیگر را، دریافتی درونی، ژرف و نهانی را چشم داشت. ژرفایی كه در سرودههایی از این گونه میتوان یافت همان رفتارهای ادبی ویژه است؛ رفتارهایی كه مرزی است كه زبان را از ادب جدا میدارد.
به سخنی دیگر، آن گاه كه پیام زیباشناختی شعر دریافته آمد، كمابیش، شعر به یك بارگی دریافته شده است. هر چه بیش در شعر درنگ كنیم و آن را بكاویم، به دریافتی فراتر از آن راه نخواهیم برد.
در این سرودهها كه سرودههای كالبدینه شان میتوان نامید، كالبد نغز، زیبا و هنری شعر، جان و نهاد آن را میسازد. سرودههای كالبدینه كه جز پیام زیباشناختی پیام دیگر را در خود نهفته نمیدارند، شیوهها و گونههایی دیگرگون میتوانند داشت.
چامههای سخنوری دشوارگوی چون خاقانی در شمار همین گونه سرودههاست؛ هر چند راه بردن به ژرفاهای زیباشناختی آن ها همواره به آسانی و بیدرنگ انجام نمیپذیرد. پوستهای هنری كه پندار باریك شاعرانه را چون مغزی در خود نهان میدارد، پوستهای ستبر است كه برای فروشكافتن آن پوسته و راه بردن به مغز اندیشه در آن به باریك بینی و ژرف كاوی، نیز به آشنایی با شیوه شاعری سخنور نیازمندیم. در این سرودهها، همه آفرینش هنری در گرو این پوسته نگارین و ستبر و تو در توست.
آنگاه كه سخنْدوست به درنگ و تلاش این پوسته را درشكافت و به پندار شاعرانه راه جست، آنگاه كه راز زیباشناختی شعر بر او گشوده شد، چون با تلاش، سرانجام به شناختی كالبدشناسانه از شعر رسیده است، خشنود و شادكام خواهد بود و بدین سان، كامه و لذتی را كه چونان سخنْدوست از شعر میتواند برد، خواهد برد. این گونه سرودهها را میتوان شعر ناب نامید و این دبستان در شاعری را دبستان «شعر برای شعر» شمرد.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/15413315322716785872109702518017311783138.jpg
اما همه سرودهها از این گونه نیستند و پیام نهفته در آن ها را تنها با كاوش كالبدشناسانه در آن ها و گشودن رازهای زیباشناختی شان نمیتوان به دست آورد. در فراسوی پیام هنری شعر، در فراسوی كالبد آن، نهان و نهادی نهفته است كه میباید بدان راه برد.
شناخت درست و به سزا از شعر در گرو رسیدن به چنین دریافت و شناختی از آن است. اگر ما در این گونه از سرودهها تنها به شناخت كالبدشناسانه از شعر بسنده كنیم، شعر را نشناختهایم و بر پیام سخنور بدان سان كه میشاید، آگاه نشدهایم. شناخت ساختار برونی در شعر تنها برای شناخت آن بسنده نیست. ساختار درونی آن را نیز میباید كاوید.
این گونه از سرودهها كه میتوان سرودههای نهادینهشان نامید، از دید زبانی و زیباشناسی، بیشتر پوستهای نازك دارند كه به آسانی و با اندكی تلاش از هم فرومیشكافد؛ لیك مغز معنا، در دل این پوسته تُنُك، ستبر و پیچ در پیچ است و از آن جا كه در این سرودهها مغز و پوسته، نهاد و كالبد از هم جدایند و پیوندی چندان با یكدیگر ندارند اگر به شناخت پوسته و كالبد بسنده كنیم و به مغز و نهاد راه نبریم، هرگز شعر را به درستی نشناختهایم و پیام راستین آن را درنیافتهایم.
پوسته و كالبد در این سرودهها به دری میماند رنگین و نگارین و زیبا كه سرانجام میباید آن را گشود و گام در جهانی فراخ و روشن و شگفتیآور نهاد كه آن در، با همه تنگی و خردیش، تنها راهی است كه ما از آن میتوانیم بدان جهان درآییم. هر چه ما بیش در شناخت آن در درنگ كنیم؛ آن را از هر دید بكاویم؛ نگارهها و پیرایههای زیبایش را بررسیم؛ بر پاره پاره آن آگاه گردیم، ما را سودی نخواهد داشت، از جهان نهفته در پس در همچنان ناآگاه خواهیم ماند؛ شناخت ژرفتر در، ما را هر چه بیش از شناخت جهانی رازناك و شگفتانگیز، كه در پس در نهفته است، دور خواهد داشت. برای شناخت این جهان ما را هیچ چارهای جز آن كه در را بگشاییم و از آستانه آن درگذریم و بدان جهان درآییم نیست.
شناخت در این گونه از سرودهها در گرو كند و كاوهای نهادشناختی متن است. كاوش كالبدشناختی متن هر چند ما را در رسیدن به نهاد و نهان آن یاری میرساند، برای شناخت یكباره شعر و گشودن رازهای نهفته در آن، به هیچ روی، بسنده نیست.
متن های نهانگرایانه و صوفیانه، درپیوسته (منظومه) هایی چون رازنامه سترگ جلالالدین بلخی ، یا در پیوستههای پیر نهاندان نشابور عطار از این گونه سرودههایند. اگر ما به شناخت كالبدینه متن هایی از این دست بسنده كنیم، هرگز با اندیشهها و باورهایی كه خواست سخنور رازآشنای و درویش كیش از سرودن این متن ها بازنمود آن ها بوده است، آشنا نخواهیم شد و آن پیوندی تنگ و شایسته كه میباید ما، چونان پژوهندهای سخن سنج، در ذهن خویش با این متن ها داشته باشیم هرگز در میانه پدید نخواهد آمد.
اگر ما نتوانیم به شناخت و دریافتی نهادشناختی از این گونه سرودهها راه بریم، آن در هرگز بر رویمان گشوده نخواهد آمد و ما را به جهانی شگفت و فراخ كه در پس آن در و در ژرفای سرودههای رازآلود و صوفیانه نهفته است راهی نخواهد بود. ما را چارهای جز آن نیست كه برای كاوشی نهادشناسانه در سرودههایی از این گونه، پوسته نگارههای ذهنی و زیباشناختی را فروبشكافیم و سرانجام، به مغز انگارهها و اندیشههای سخنور راه جوییم.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/2042334216327174235203116114253781352046269.jpg
سرودههای اسطورهای و حماسی نیز از همان گونهاند. هرگز با دیدی كالبدشناختی در متن های افسانهای نمیتوان به نهان و نهاد آن ها راه برد. شناخت متنی شگرف و رازآمیز و پیچ در پیچ چون نامه جاودانه و ورجاوند فردوسی كه بی هیچ گمان و گزافه سترگ ترین و پرمایهترین نامه پهلوانی در ادب ما و جهان است، یكباره، به یاری كاوش های نهادشناختی و راه بردن به ژرفاهای تاریك و رازناك آن انجام پذیر است.
ادامه دارد...
دكتر میر جلال الدین كزاز ی
قسمت اول
http://img.tebyan.net/big/1388/02/9104220341541911491101411685711182247678.jpg
بسیارند آنان كه میانگارند شاهنامه متنی است ساده و به دور از پیچش و دشواری؛ به گونهای كه آسان میتوان با اندكی درنگ در این نامه بیمانند، اندیشههای نهفته در آن را بازیافت و بدان ها راه برد. هم از این روی، درس های شاهنامه را در برنامه درسی دانشگاه ها پیش از درس ها و متن هایی هنرورزانه چون سرودههای خاقانی و سنایی و نظامی، كه پیچیده و دشوار مینماید، گنجانیدهاند.
این دید و داوری درباره شاهنامه، كه نامه گرانسنگ و ورجاوند فرهنگ ماست و كارنامه و تبارنامه تیرههای ماست، از كجاست؟ چرا شاهنامه متنی ساده انگاشته میشود كه به آسانی به نهفتههای آن پی میتوانند برد؟ پاسخی كه میتوان به این پرسش داد این است كه شاهنامه از برجستهترین و سختهترین نمونههای شعر پارسی، در شیوهای از شاعری است كه شیوه خراسانی نامیده میشود.
زبان روشن و روان فردوسی، شعر درخشان و آیینهوار وی كه اندیشههای سخنور، به رسایی و آشكارگی در آن باز میتابد، سبب شده است كه شاهنامه متنی انگاشته شود به دور از مازهای راز و اندیشههای پیچ در پیچ و دور و دیریاب. نمونهرا، اگر سرودههای فردوسی را در شاهنامه با چامههای سخنوری هنرورز چون خاقانی بسنجیم یا با سرودههای نظامی ، آشكارا روانی و روشنی را در سرودههای استاد در خواهیم یافت.
در سرودههای فردوسی آن پوسته ستبر و نگارین كه در چامهها و سرودههای هنرورزانه و برساخته مغز اندیشه را در خود نهان داشته است، لایهای است نغز و تُنك، یا آبگینهای است رخشان كه فراسوی خویش را نمیپوشد و آن چه را در درون دارد آشكارا نشان میدهد. زبان فردوسی در شاهنامه زبانی است آن چنان روان و به دور از پیچیدگی و پوشیدگی كه به زبان مردمی میماند، به زبانی كه در گفتگوهای مان به كار میگیریم. از این روی، با آن كه هزار سالی از زمان سروده شدن شاهنامه میگذرد، زبان شاهنامه را میتوان زبان روزگار ما شمرد.
اگر از پارهای ویژگی های سبك شناختی و كاربردهای نحوی كهن چشم در پوشیم، بسیاری از بیت های شاهنامه به شیوهای سروده شده است كه اگر بخواهیم اندیشه بازنموده در آن ها را با پارسی رایج و روا در این روزگار بازگوییم و بازنماییم، كمابیش سخن همان خواهد بود كه استاد، هزار سال پیش سروده است.
همین برهنگی اندیشهها در سرودههای فردوسی و بیپیرایگی زبان شعری او، نیز پیوندی تنگ كه این زبان با سرشت زبان پارسی دارد سبب شده است كه شاهنامه متنی زودیاب و بیپیچش فراچشم آید. بدان سان كه نوشته آمد، از دیدی نیز این داوری درباره شاهنامه درست و رواست؛ از دیدی كه میتوان آن را «كالبدشناسی متن» نامید. با این همه، شاهنامه یكی از پیچیدهترین و رازآمیزترین متن ها در پهنه ادب پارسی است، بدان سان كه شاید گزافه نباشد اگر بر آن باشیم كه ناشناختهترین متن ادب پارسی نیز همان است.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/141164748472541502411811351851424118217114.jpg
پیچیدگی و ناشناختگی شاهنامه از دیدی است دیگر كه من آن را «ژرفاشناسی متن» یا «نهادشناسی متن» مینامم.
هر پدیده هنری، و از آن میان هر اثر ادبی را، با نگاهی فراگیر، از دو دیدگاه بنیادین میتوان نگریست و كاوید و گزارد: 1- كالبدشناسی یا كالبدشكافی متن؛ 2- ژرفاشناسی یا نهادشناسی متن.
كالبدشناسی متن هر تلاشی است كه برای شناخت متن از دید پیكره و ساختار برونی آن انجام میگیرد؛ پارهای از دانش های ادبی برای رسیدن به شناختی از این گونه از متن به كار گرفته میشود، دانش هایی چون: واژه شناسی، سبك شناسی، تاریخ ادب، نیز زیباشناسی، در پارهای متن ها.
در پارهای از متن ها، شناخت تنها در كالبدشناسی میماند؛ به سخنی دیگر، شناخت از كالبدشناسی متن آغاز میگیرد و در آن نیز به پایان میرسد. در این گونه از متن ها نهادشناسی چندان دور و جدا از كالبدشناسی نیست. به شیوهای كه میتوان گفت نهادِ متن را كالبد آن میسازد. ارزش متن هایی این چنین بیشتر در كاربردهایی هنری و زیباشناختی است كه سخنور در سروده یا نوشته خویش از آن ها سود جسته است.
ژرفای متن را همین آرایهها و كاربردهای ادبی پدید میآورند. نمونه را، اگر چامههای فرخی و منوچهری و سخنورانی چون آنان را بكاویم، میبینیم كه چندان نهاد و كالبد در آن ها از هم دور و جدا نیستند. همه ارزش ادبی و فرهنگی این چامهها در ساختار هنری آن هاست؛ همین ساختار هنری نهاد این سرودهها را پدید میآورد. آنگاه كه سخنْدوست توانست رازهای زیباشناختی را در این سرودهها بگشاید، به یك بارگی، پیام شعر را دریافته است.
فراسوی این دریافت زیباشناختی از شعر، نمیتوان دریافتی دیگر را، دریافتی درونی، ژرف و نهانی را چشم داشت. ژرفایی كه در سرودههایی از این گونه میتوان یافت همان رفتارهای ادبی ویژه است؛ رفتارهایی كه مرزی است كه زبان را از ادب جدا میدارد.
به سخنی دیگر، آن گاه كه پیام زیباشناختی شعر دریافته آمد، كمابیش، شعر به یك بارگی دریافته شده است. هر چه بیش در شعر درنگ كنیم و آن را بكاویم، به دریافتی فراتر از آن راه نخواهیم برد.
در این سرودهها كه سرودههای كالبدینه شان میتوان نامید، كالبد نغز، زیبا و هنری شعر، جان و نهاد آن را میسازد. سرودههای كالبدینه كه جز پیام زیباشناختی پیام دیگر را در خود نهفته نمیدارند، شیوهها و گونههایی دیگرگون میتوانند داشت.
چامههای سخنوری دشوارگوی چون خاقانی در شمار همین گونه سرودههاست؛ هر چند راه بردن به ژرفاهای زیباشناختی آن ها همواره به آسانی و بیدرنگ انجام نمیپذیرد. پوستهای هنری كه پندار باریك شاعرانه را چون مغزی در خود نهان میدارد، پوستهای ستبر است كه برای فروشكافتن آن پوسته و راه بردن به مغز اندیشه در آن به باریك بینی و ژرف كاوی، نیز به آشنایی با شیوه شاعری سخنور نیازمندیم. در این سرودهها، همه آفرینش هنری در گرو این پوسته نگارین و ستبر و تو در توست.
آنگاه كه سخنْدوست به درنگ و تلاش این پوسته را درشكافت و به پندار شاعرانه راه جست، آنگاه كه راز زیباشناختی شعر بر او گشوده شد، چون با تلاش، سرانجام به شناختی كالبدشناسانه از شعر رسیده است، خشنود و شادكام خواهد بود و بدین سان، كامه و لذتی را كه چونان سخنْدوست از شعر میتواند برد، خواهد برد. این گونه سرودهها را میتوان شعر ناب نامید و این دبستان در شاعری را دبستان «شعر برای شعر» شمرد.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/15413315322716785872109702518017311783138.jpg
اما همه سرودهها از این گونه نیستند و پیام نهفته در آن ها را تنها با كاوش كالبدشناسانه در آن ها و گشودن رازهای زیباشناختی شان نمیتوان به دست آورد. در فراسوی پیام هنری شعر، در فراسوی كالبد آن، نهان و نهادی نهفته است كه میباید بدان راه برد.
شناخت درست و به سزا از شعر در گرو رسیدن به چنین دریافت و شناختی از آن است. اگر ما در این گونه از سرودهها تنها به شناخت كالبدشناسانه از شعر بسنده كنیم، شعر را نشناختهایم و بر پیام سخنور بدان سان كه میشاید، آگاه نشدهایم. شناخت ساختار برونی در شعر تنها برای شناخت آن بسنده نیست. ساختار درونی آن را نیز میباید كاوید.
این گونه از سرودهها كه میتوان سرودههای نهادینهشان نامید، از دید زبانی و زیباشناسی، بیشتر پوستهای نازك دارند كه به آسانی و با اندكی تلاش از هم فرومیشكافد؛ لیك مغز معنا، در دل این پوسته تُنُك، ستبر و پیچ در پیچ است و از آن جا كه در این سرودهها مغز و پوسته، نهاد و كالبد از هم جدایند و پیوندی چندان با یكدیگر ندارند اگر به شناخت پوسته و كالبد بسنده كنیم و به مغز و نهاد راه نبریم، هرگز شعر را به درستی نشناختهایم و پیام راستین آن را درنیافتهایم.
پوسته و كالبد در این سرودهها به دری میماند رنگین و نگارین و زیبا كه سرانجام میباید آن را گشود و گام در جهانی فراخ و روشن و شگفتیآور نهاد كه آن در، با همه تنگی و خردیش، تنها راهی است كه ما از آن میتوانیم بدان جهان درآییم. هر چه ما بیش در شناخت آن در درنگ كنیم؛ آن را از هر دید بكاویم؛ نگارهها و پیرایههای زیبایش را بررسیم؛ بر پاره پاره آن آگاه گردیم، ما را سودی نخواهد داشت، از جهان نهفته در پس در همچنان ناآگاه خواهیم ماند؛ شناخت ژرفتر در، ما را هر چه بیش از شناخت جهانی رازناك و شگفتانگیز، كه در پس در نهفته است، دور خواهد داشت. برای شناخت این جهان ما را هیچ چارهای جز آن كه در را بگشاییم و از آستانه آن درگذریم و بدان جهان درآییم نیست.
شناخت در این گونه از سرودهها در گرو كند و كاوهای نهادشناختی متن است. كاوش كالبدشناختی متن هر چند ما را در رسیدن به نهاد و نهان آن یاری میرساند، برای شناخت یكباره شعر و گشودن رازهای نهفته در آن، به هیچ روی، بسنده نیست.
متن های نهانگرایانه و صوفیانه، درپیوسته (منظومه) هایی چون رازنامه سترگ جلالالدین بلخی ، یا در پیوستههای پیر نهاندان نشابور عطار از این گونه سرودههایند. اگر ما به شناخت كالبدینه متن هایی از این دست بسنده كنیم، هرگز با اندیشهها و باورهایی كه خواست سخنور رازآشنای و درویش كیش از سرودن این متن ها بازنمود آن ها بوده است، آشنا نخواهیم شد و آن پیوندی تنگ و شایسته كه میباید ما، چونان پژوهندهای سخن سنج، در ذهن خویش با این متن ها داشته باشیم هرگز در میانه پدید نخواهد آمد.
اگر ما نتوانیم به شناخت و دریافتی نهادشناختی از این گونه سرودهها راه بریم، آن در هرگز بر رویمان گشوده نخواهد آمد و ما را به جهانی شگفت و فراخ كه در پس آن در و در ژرفای سرودههای رازآلود و صوفیانه نهفته است راهی نخواهد بود. ما را چارهای جز آن نیست كه برای كاوشی نهادشناسانه در سرودههایی از این گونه، پوسته نگارههای ذهنی و زیباشناختی را فروبشكافیم و سرانجام، به مغز انگارهها و اندیشههای سخنور راه جوییم.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/2042334216327174235203116114253781352046269.jpg
سرودههای اسطورهای و حماسی نیز از همان گونهاند. هرگز با دیدی كالبدشناختی در متن های افسانهای نمیتوان به نهان و نهاد آن ها راه برد. شناخت متنی شگرف و رازآمیز و پیچ در پیچ چون نامه جاودانه و ورجاوند فردوسی كه بی هیچ گمان و گزافه سترگ ترین و پرمایهترین نامه پهلوانی در ادب ما و جهان است، یكباره، به یاری كاوش های نهادشناختی و راه بردن به ژرفاهای تاریك و رازناك آن انجام پذیر است.
ادامه دارد...
دكتر میر جلال الدین كزاز ی