AreZoO
13th September 2010, 02:46 PM
مجملى اندر باب نقدنویسى
http://img.tebyan.net/big/1388/02/1882262321761181751901781076014523184942190.jpg
«نقد در لغت یعنی جدا كردن در هم سره از ناسره...» نه، دیگر این تعریف را حفظ شدهایم، چنانكه هماكنون از حفظ نوشتم. بعد هم ما را چه كار به معنی لغوی نقد؟
پس اینطور شروع میكنم: «واقعیت این است كه ما در فضای مطبوعات و محافل ادبی خویش، نقد منصفانه و علمی نداریم...» خوب چی؟ نتیجهاش هم این میشود كه باید علم داشت و انصاف داشت و اهل فرقهسازی و گروهبازی نبود و دیگر توضیح واضحات و شرح بدیهیات.
شاید بهتر است اینطور وارد بحث شویم: «رسالت نقد در یك جامعة در راستای پیشبرد كیفیت آثار ادبی آن جامعه و برداشتن گامهایی محكم در مسیر ترقی...» نه. این سرمقاله شد (به سردبیران محترم جراید برنخورد.)
خوب چه بنویسیم؟ بیاییم به این در بزنیم: «طبق برداشتهای پدیدارشناسانه، مهندسی ساختار عملی نقد حاضر را چنین میتوان آسیبشناسی كرد...» نه. اینهم خیلی عالمانه است. با سطح سواد ما نمیخواند.
این چطور است؟ «مالارمه و دیگر منتقدان مكتب رئالیسم جادویی (http://www.njavan.com/literary_criticism/2009/5/9/91065.html)، بر خلاف پل والری و نظریهپردازان مكتب فرانكفورت، برآناند كه نظر چامسكی و بعضی ساختگرایان چك از اصالت...» نه، بهتر است ادامه ندهیم. یك بار اشتباهی اسم یك جانورشناس یا یك اصطلاح بیوشیمی را میآوریم وسط مطلب و ضایع میشود، هرچند هماكنون هم شده است. این نوع مطلب نوشتن، متخصص خود را طلب میكند.
پس چطور شروع كنیم این مطلبی را كه قرار است پیشكش ویژهنامة نقد مجلة شعر شود و در آن دربارة وضعیت و آسیبشناسی نقد امروز و دیگر مسایل بسیار مهم سخن گفته شود؟
به نظر میرسد بهتر است چیزی بگوییم كه به قد و قوارة ما بخورد. بیاییم و روشهای عملی یا شرح تجربههایی در باب نقدنویسی بر كتابهای شعر به دست دهیم تا به كار دوستان جوان بیاید. پس شماره به شماره پیش میرویم.
یك
پیش از همه باید دید كه چه كتابی را باید نقد كرد. تجربه به من نشان داده است كه بهتر است كتابهای متوسط و خوب را به نقد بگیریم، نه كتابهای ضعیف و بسیار ضعیف را. بسیار كسان هستند كه طبع موزونی دارند و گاهی غزل و قصیدهای مینویسند و البته غالباً هم خویش را مصداق این سخن میدانند كه «شاعری طبع روان میخواهد...» و بیش از این، ادعایی هم ندارند. اینها را باید زبانی تشویق كرد، حداقل به همین واسطه كه در این روزگاری كه سر هركسی به كاری بند است، سرشان را به شعر بند كردهاند و اگر نه شاعرانی خوب، لااقل مخاطبانی برای شعرهای خوب هستند. به گمان من، نقد كردن این شاعران، بسیار ظالمانه است.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/19821217414913722221310913916715117225320372157.jp g
ولی یك كتاب بد، همیشه از آنِ شاعری ناتوان نیست، بلكه گاه یك شاعر سخت توانا و صاحبنام، اثری میآفریند كه در مقایسه با سطح كار او، واقعاً «بد» به حساب میآید. اینجا دیگر نقد نهتنها ظالمانه نیست، بلكه كمال مهربانی به چنین شاعری است، تا استعدادهایش را هدایت كند و در مسیری نامطلوب به هدر ندهد.
گاهی نیز به پدیدهای دیگر برخورد میكنیم، شاعری كه در عین ناتوانی، سخت مدعی است و احیاناً با ارتباطات و بدهبستانهای رایج با بعضی رسانهها، بیش از حدّ خودش مطرح میشود. اینجاست كه ما نیازمند «جدال با مدعی» میشویم. ولی در این بدبینانهترین شكل هم سكوت بهترین برخورد با یك اثر ادبیِ بد است. هیچچیزی برای یك شاعر ناتوان ولی پرادعا كشندهتر از سكوت نیست.
ولی كتابهای متوسط هم دوگونهاند، یكی از آنِ كسانی كه سطح نهایی پروازشان همین است و از آنها انتظار بیشتری نمیرود. نقد این كتابها اگر به نیت معرفی یك شاعر یا یك كتاب به جامعة ادبی باشد، خوب است. در این وضع، دیگر پیچیدن به پروپای شاعر بسیار ضرورت ندارد. ولی اگر شاعرش در همین كتاب متوسط ـ با توجه به سن و سابقة شعرش ـ خوب درخشیده است، نقد كتاب سخت ضرورت مییابد، تا در راستای رشد و پرورش استعداد آن شاعر، گامی استوار برداشته باشیم. (بازهم از آن جملههای سرمقالهای شد.) و كتابهای خوب و عالی را به گمان من باید همواره نقد كرد، چون اینجا با شاعرانی روبهرویهایم كه احتمالاً هم توان رشد بیشتر دارند و هم اثرشان میباید انعكاس بیشتری در جامعة ادبی بیابد. نقد این كتابها، میتواند شاعران نوپایتر را هم به كار آید، البته اگر آن نقد به صورتی كاربردی نوشته شده باشد، كه به این موضوع، در «بند دو» میپردازیم.
دو
در هریك از شكلهای بالا، نقد ما حداقل دو جنبة كاربردی خواهد داشت، یكی برای صاحب اثر، دیگری برای خوانندگان احتمالی آن. ولی نباید به این حداقل بسنده كرد، بلكه غالباً بیشترین استفاده را از یك نقد خوب، شاعرانی میبرند كه میتوانند از این شاعر چیزی یاد بگیرند، حتی اگر آن یاد گرفتن، از نوع ادبآموزی لقمان باشد. البته از یك نقد خوب، یك گروه دیگر هم سود میبرند، آنانی كه دستی در كار نوشتن دارند و میتوانند بدین ترتیب، به خم و چم نقدنویسی آشنا شوند. به واقع یك منتقد خوب، میتواند منتقدان دیگری را بسازد، هرچند نه به خوبی خودش. مثلاً منِ ناچیز، آنقدر چیز كه از نقد جناب« قیصر امینپور (http://www.njavan.com/PublicRelations/News/Province_TownshipsNews/2006/5/3/17194.html)» بر كتاب «قیام نور» «مرحوم نصرالله مردانی» آموختم، از كمتر جای دیگری آموختم. آن
http://img.tebyan.net/big/1388/02/701472481841862251914716413621719018216388121.jpg
نقد، به گمان من از بهترین نقدهای نوشتهشده در چند دهة اخیر است و در جنگ هفتم سوره چاپ شد.
با این وصف، یك نقد كارآمد، آن است كه هر چهار گروه را به كار آید. اما چگونه میتوان به این كارآمدی افزود؟ پیش از همه باید بكوشیم كه با حسن و عیب كتاب، به صورت تحلیلی برخورد كنیم، یعنی در پی عوامل و نتایج آنها باشیم. مثلاً فهرست كردن خطاهای وزنی یا دستوری یك كتاب، فقط به درد شاعرش میخورد، نه به درد آن سه گروه دیگر. به جای این كار، میتوان در این موضوع بحث كرد كه برخورد این شاعر به وزن یا زبان شعر چگونه است، این برخورد از كجا نشئت گرفته است و به شعرش چه تمایزهایی بخشیده یا كاستیهایی تحمیل كرده است. ذكر چند نمونه بهعنوان مصداق، به تثبیت این مفاهیم كمك میكند.
سه
این سخن كه «در یك نقد، باید هم به محاسن پرداخت و هم به معایب»، دیگر بسیار زبانفرسود شده است. البته باید یك نقد خوب، تركیبی از هر دو نوع پرداخت باشد، ولی میزان هریك از این دو عنصر در این تركیب، بستگی تمام به نوع اثر، سطح كار شاعر و مخاطبان نقد دارد.
از آن گذشته، گاهی یك اثر هیچ نكتة مثبت درخوری ندارد. آنگاه چه باید گفت؟ مثلاً بگوییم «البته نباید فراموش كرد كه شاعر در این كتاب، وزن و قافیه را بهخوبی رعایت كرده است.» این ممكن است برای یك شاعر سابقهدار، نوعی توهین باشد.
ولی آنطرف قضیه همواره صادق نیست، یعنی بهندرت كتابی میتوان یافت كه در آن جای خردهگیری نتوان یافت. یك اثر ادبی، هرچه اوج میگیرد، سطح انتظار ما را هم بالا میبرد و آنجا دیگر ترك اولی هم نوعی عیب است. به واقع اگر سروصورت شعر هم سالم و بهنجار باشد، شاعرش قابل نكوهش خواهد بود كه چرا بیش از این چیزی ندارد.
از این گذشته، مقام ارائة نقد و دایرة مخاطبان هم در انتخاب سطح سختگیری ما مؤثر است. آن چندوچونی را كه در یك فصلنامة تخصصی بر یك كتاب شعر روا میداریم، در یك روزنامة پرتیراژ نمیتوان روا داشت، چون روزنامه مخاطبی عامتر دارد و این مخاطب، بیشتر نیاز به آشنایی با اثر دارد، نه درپیچیدن در نكات فنّی آن.
و باز در این میان، نباید سابقه و سطح كار شاعر را فراموش كرد. به همین سبب، آگاهی از سن و سال، تجربة شاعری، آثار قبلی و سرعت پیشرفت شاعر، برای نوشتن یك نقد منصفانه ضروری است.
با این وصف، این «نقد منصفانه» كه گفتیم، یك تعریف واحد و ثابت ندارد كه مثلاً «میباید چند درصد نقد به محاسن كتاب اختصاص یابد و چند درصد به معایب آن.» بلكه این درصدها تابع مقتضیاتیاند كه به اجمال یادآور شدیم.
چهار
http://img.tebyan.net/big/1388/02/12317521610523291562115017117124918217231149.jpg
اما اخلاق نقدنویسی و بل شعور و معرفت انسانی اقتضا میكند كه برخورد ما با محاسن و معایب اثر نیز سنجیده و توأم با احتیاط باشد، بهویژه در مورد معایب. ممكن است ما چیزی را كه حسن اثر نیست، برجستگی آن به حساب آوریم و این چندان زیانبار نیست. تنها زیانش این است كه ممكن است شاعرانی دیگر هم آن ویژگی را به كار بندند و با ریسمان دیگری در چاه شوند، كه البته این احتمال كم است. ولی اگر عیبی در اثر نشان دهیم كه به واقع عیب نیست، ما نوعی بهتان بر صاحب اثر روا داشتهایم و این هیچ پسندیده نیست. در این موارد، باید با بیشترین احتیاط با موضوع برخورد كرد و احتمالهای گوناگون را در نظر گرفت.
مثلاً اگر یك خطای فاحش، مثل ایراد وزنی یا دستوری میبینیم، در اولین گام باید احتمال غلط تایپی را از نظر دور نداریم. در گام دوم، باید دید آن خطا تا چه حد محرز و چشمگیر است. در گام بعد، میسنجیم كه بسامد آن نوع خطای خاص، در كتاب تا چه حد است و بالاخره این را میبینیم كه بهراستی نمیتوان این را یك ویژگی سبكی یا نوعی هنرنمایی دانست؟ از این گذشته، سطح كار و اطلاعات شاعر هم باید در نظر باشد.
مجموعة این ملاحظات، بر حكمی كه در مورد شاعر میكنیم، اثر دارد. پس بسیار خطاست اگر با دیدن یكی دو خطای وزنی، بگوییم شاعر ما وزن را نمیشناسد. بسته به سطح كار شاعر، میتوان گفت «چند مصراع شعر از نظر وزن ناتندرست به نظر میآید» یا «شاعر در چند مصراع وزن را باخته است» یا حداكثر اینكه «شاعر بر وزن شعر، به تمام و كمال مسلط نیست.»
پنج
پیوسته به فقرة پیش، باید گفت كه بهتر است با همه قضایا بهصورت آماری برخورد كنیم و بسامد تكرار هر حسن و عیب در كل اثر را در نظر داشته باشیم. روش عملی این كار، این است كه كتاب را چند بار بخوانیم. در هر بازخوانی، ویژگیهای سبكی و تمایزها و كاستیها برجستهتر میشوند و بدین ترتیب، خطوط كلّی نقد ما هم به دست میآید. بعد از یكی دو بازخوانی، به این میرسیم كه این اثر مثلاً از نظر تخیل، هنرمندیهای زبانی و محور عمودی شعرها قابل بحث است. آنگاه با در نظر داشت این خطوط كلی، باری دیگر كتاب را میخوانیم و شواهد و مثالهای مورد نظر را یادداشت میكنیم. وقتی شاهد مثالها در هر شاخه از بحث به حد نصاب معینی رسید كه نشان دهد این ویژگی بهراستی قابل توجه است، آنگاه آن را در یك سرفصل در نقدمان به بحث میگیریم.
ممكن است در این بازخوانیها و یادداشتبرداریها، به نتیجهای خلاف پندار اول خود برسیم. مثلاً دریابیم كه این شاعر آنقدرها هم كه به نظر میآمد، تصویرهای جدولضربی ندارد. آنگاه باید در آن داوری اولیه تجدید نظر كنیم.
این به واقع یك روش سعی و خطای علمی است. در اولین بازخوانیها به یك سلسله فرضیات كلی میرسیم، در بازخوانیهای بعدی آن فرضیات را قطعی یا منحل میكنیم و چهبسا كه در این مسیر، به فرضیههای جدیدی دست یابیم. آنگاه نقد را مبتنی بر فرضیات نهایی و مستدل با شواهدی كه از كتاب استخراج شده است، مینویسیم. شاید سه یا چهار بار خواندن یك كتاب برای یك نقد خوب لازم باشد، مگر اینكه از پیش، با آثار آن شاعر آشنا بوده باشیم. من هیچگاه در نقدهایم از بازخوانیهای مكرر زیان نكردهام.
شش
http://img.tebyan.net/big/1388/02/4720416122613045225178520875212216450218.jpg
و بالاخره باید از چند توصیة ایمنی هم غافل نباشیم:
1. كوتاه و موجز بنویسیم، مگر آنجا كه مطلب اقتضای تفصیل بسیار میكند و كتابی واقعاً دندانگیر را نقد كرده باشیم. (یا برای جایی مینویسیم كه مخاطب بسیار ندارد، ولی حقالتألیف خوب میدهد.)
2. از بدیهیات بسیار سخن نگوییم، مگر برای عموم.
3. شاهد مثال بسیار نیاوریم. لازم نیست همه مثالهایی كه استخراج كردهایم، در نوشتة ما منعكس شود. مردم خود میدانند كه مشت نمونة خروار است. (البته اگر برای جایی مینویسیم كه مطلب را متر میكنند، قضیه فرق میكند.)
4. نقل قول از كسان هم بسیار پسندیده نیست. بهتر است این سخن نظامی را سخت در نظر داشته باشیم كه «عاریت كس نپذیرفتهام / هرچه دلم گفت بگو، گفتهام» (البته بیشتر مصراع اول منظورم است، نه این كه بهراستی هرچه دلمان خواست بار مردم كنیم.)
5. یك نقد همانند یك مقاله نیازمند پینوشت و منبع و مأخذ بسیار نیست. (میدانم كه جمله دو معنی دارد. شما هركدام را كه میپسندید دریافت كنید.)
6. همینگونه است ردیف كردن اصطلاحات فرنگی و بهخصوص ذكر شكل لاتین اصطلاحات در متن نقد، به گونهای كه آن را به متنی دوزبانه بدل سازد. (در مجموع بكوشیم اگر هم دانشمان را به رخ دیگران میكشیم، به شكلی زیركانهتر بكشیم. روشهای قدیمی دیگر قدیمی شده است.)
هفت
و بالاخره باید سخت مراقب لحن و موضعی باشیم كه در نقد اختیار میكنیم. شیرینیهای بیانی و بازیهای قلمی خوب است، ولی نه آنچنانكه به ریشخند بكشد. حتی برعكس، میباید سختی و قاطعیت نقد را با لطافتهای بیانی برطرف كرد. مثلاً میتوان به جای نسبت دادن صفات به شاعر، آنها را به شعر نسبت داد، چنانکه نگوییم «شاعر وزن را باخته است.» و بگوییم «شعر دچار شكست وزن شده است.» به همین گونه میتوان در بیان محاسن بهصراحت از شاعر نام برد و در بیان معایب، او را با ضمیر یاد كرد و هزار ترفند دیگر برای اینكه نقد ما به جانب انصاف و مردمداری بلغزد نه به سمت اجحاف و ستمكاری. (میدانم كه «اجحاف» در اینجا بهترین كلمه نیست. خواستم رعایت سجع كرده باشم.)
باری، بسیار سخت است كه آدم، كسی دیگر را لجنمال كند و دست خودش پاكیزه بماند، حتی اگر با قاشق یا ملاقه این كار را بكند. در نظر داشته باشیم كه یك نقد تند، مثل تفنگی است كه لگد میزند. ممكن است تیرش به هدف نخورد، ولی قنداقش شانه و یا چانة شكارچی را ناكار كند.
محمد كاظم كاظمی
http://img.tebyan.net/big/1388/02/1882262321761181751901781076014523184942190.jpg
«نقد در لغت یعنی جدا كردن در هم سره از ناسره...» نه، دیگر این تعریف را حفظ شدهایم، چنانكه هماكنون از حفظ نوشتم. بعد هم ما را چه كار به معنی لغوی نقد؟
پس اینطور شروع میكنم: «واقعیت این است كه ما در فضای مطبوعات و محافل ادبی خویش، نقد منصفانه و علمی نداریم...» خوب چی؟ نتیجهاش هم این میشود كه باید علم داشت و انصاف داشت و اهل فرقهسازی و گروهبازی نبود و دیگر توضیح واضحات و شرح بدیهیات.
شاید بهتر است اینطور وارد بحث شویم: «رسالت نقد در یك جامعة در راستای پیشبرد كیفیت آثار ادبی آن جامعه و برداشتن گامهایی محكم در مسیر ترقی...» نه. این سرمقاله شد (به سردبیران محترم جراید برنخورد.)
خوب چه بنویسیم؟ بیاییم به این در بزنیم: «طبق برداشتهای پدیدارشناسانه، مهندسی ساختار عملی نقد حاضر را چنین میتوان آسیبشناسی كرد...» نه. اینهم خیلی عالمانه است. با سطح سواد ما نمیخواند.
این چطور است؟ «مالارمه و دیگر منتقدان مكتب رئالیسم جادویی (http://www.njavan.com/literary_criticism/2009/5/9/91065.html)، بر خلاف پل والری و نظریهپردازان مكتب فرانكفورت، برآناند كه نظر چامسكی و بعضی ساختگرایان چك از اصالت...» نه، بهتر است ادامه ندهیم. یك بار اشتباهی اسم یك جانورشناس یا یك اصطلاح بیوشیمی را میآوریم وسط مطلب و ضایع میشود، هرچند هماكنون هم شده است. این نوع مطلب نوشتن، متخصص خود را طلب میكند.
پس چطور شروع كنیم این مطلبی را كه قرار است پیشكش ویژهنامة نقد مجلة شعر شود و در آن دربارة وضعیت و آسیبشناسی نقد امروز و دیگر مسایل بسیار مهم سخن گفته شود؟
به نظر میرسد بهتر است چیزی بگوییم كه به قد و قوارة ما بخورد. بیاییم و روشهای عملی یا شرح تجربههایی در باب نقدنویسی بر كتابهای شعر به دست دهیم تا به كار دوستان جوان بیاید. پس شماره به شماره پیش میرویم.
یك
پیش از همه باید دید كه چه كتابی را باید نقد كرد. تجربه به من نشان داده است كه بهتر است كتابهای متوسط و خوب را به نقد بگیریم، نه كتابهای ضعیف و بسیار ضعیف را. بسیار كسان هستند كه طبع موزونی دارند و گاهی غزل و قصیدهای مینویسند و البته غالباً هم خویش را مصداق این سخن میدانند كه «شاعری طبع روان میخواهد...» و بیش از این، ادعایی هم ندارند. اینها را باید زبانی تشویق كرد، حداقل به همین واسطه كه در این روزگاری كه سر هركسی به كاری بند است، سرشان را به شعر بند كردهاند و اگر نه شاعرانی خوب، لااقل مخاطبانی برای شعرهای خوب هستند. به گمان من، نقد كردن این شاعران، بسیار ظالمانه است.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/19821217414913722221310913916715117225320372157.jp g
ولی یك كتاب بد، همیشه از آنِ شاعری ناتوان نیست، بلكه گاه یك شاعر سخت توانا و صاحبنام، اثری میآفریند كه در مقایسه با سطح كار او، واقعاً «بد» به حساب میآید. اینجا دیگر نقد نهتنها ظالمانه نیست، بلكه كمال مهربانی به چنین شاعری است، تا استعدادهایش را هدایت كند و در مسیری نامطلوب به هدر ندهد.
گاهی نیز به پدیدهای دیگر برخورد میكنیم، شاعری كه در عین ناتوانی، سخت مدعی است و احیاناً با ارتباطات و بدهبستانهای رایج با بعضی رسانهها، بیش از حدّ خودش مطرح میشود. اینجاست كه ما نیازمند «جدال با مدعی» میشویم. ولی در این بدبینانهترین شكل هم سكوت بهترین برخورد با یك اثر ادبیِ بد است. هیچچیزی برای یك شاعر ناتوان ولی پرادعا كشندهتر از سكوت نیست.
ولی كتابهای متوسط هم دوگونهاند، یكی از آنِ كسانی كه سطح نهایی پروازشان همین است و از آنها انتظار بیشتری نمیرود. نقد این كتابها اگر به نیت معرفی یك شاعر یا یك كتاب به جامعة ادبی باشد، خوب است. در این وضع، دیگر پیچیدن به پروپای شاعر بسیار ضرورت ندارد. ولی اگر شاعرش در همین كتاب متوسط ـ با توجه به سن و سابقة شعرش ـ خوب درخشیده است، نقد كتاب سخت ضرورت مییابد، تا در راستای رشد و پرورش استعداد آن شاعر، گامی استوار برداشته باشیم. (بازهم از آن جملههای سرمقالهای شد.) و كتابهای خوب و عالی را به گمان من باید همواره نقد كرد، چون اینجا با شاعرانی روبهرویهایم كه احتمالاً هم توان رشد بیشتر دارند و هم اثرشان میباید انعكاس بیشتری در جامعة ادبی بیابد. نقد این كتابها، میتواند شاعران نوپایتر را هم به كار آید، البته اگر آن نقد به صورتی كاربردی نوشته شده باشد، كه به این موضوع، در «بند دو» میپردازیم.
دو
در هریك از شكلهای بالا، نقد ما حداقل دو جنبة كاربردی خواهد داشت، یكی برای صاحب اثر، دیگری برای خوانندگان احتمالی آن. ولی نباید به این حداقل بسنده كرد، بلكه غالباً بیشترین استفاده را از یك نقد خوب، شاعرانی میبرند كه میتوانند از این شاعر چیزی یاد بگیرند، حتی اگر آن یاد گرفتن، از نوع ادبآموزی لقمان باشد. البته از یك نقد خوب، یك گروه دیگر هم سود میبرند، آنانی كه دستی در كار نوشتن دارند و میتوانند بدین ترتیب، به خم و چم نقدنویسی آشنا شوند. به واقع یك منتقد خوب، میتواند منتقدان دیگری را بسازد، هرچند نه به خوبی خودش. مثلاً منِ ناچیز، آنقدر چیز كه از نقد جناب« قیصر امینپور (http://www.njavan.com/PublicRelations/News/Province_TownshipsNews/2006/5/3/17194.html)» بر كتاب «قیام نور» «مرحوم نصرالله مردانی» آموختم، از كمتر جای دیگری آموختم. آن
http://img.tebyan.net/big/1388/02/701472481841862251914716413621719018216388121.jpg
نقد، به گمان من از بهترین نقدهای نوشتهشده در چند دهة اخیر است و در جنگ هفتم سوره چاپ شد.
با این وصف، یك نقد كارآمد، آن است كه هر چهار گروه را به كار آید. اما چگونه میتوان به این كارآمدی افزود؟ پیش از همه باید بكوشیم كه با حسن و عیب كتاب، به صورت تحلیلی برخورد كنیم، یعنی در پی عوامل و نتایج آنها باشیم. مثلاً فهرست كردن خطاهای وزنی یا دستوری یك كتاب، فقط به درد شاعرش میخورد، نه به درد آن سه گروه دیگر. به جای این كار، میتوان در این موضوع بحث كرد كه برخورد این شاعر به وزن یا زبان شعر چگونه است، این برخورد از كجا نشئت گرفته است و به شعرش چه تمایزهایی بخشیده یا كاستیهایی تحمیل كرده است. ذكر چند نمونه بهعنوان مصداق، به تثبیت این مفاهیم كمك میكند.
سه
این سخن كه «در یك نقد، باید هم به محاسن پرداخت و هم به معایب»، دیگر بسیار زبانفرسود شده است. البته باید یك نقد خوب، تركیبی از هر دو نوع پرداخت باشد، ولی میزان هریك از این دو عنصر در این تركیب، بستگی تمام به نوع اثر، سطح كار شاعر و مخاطبان نقد دارد.
از آن گذشته، گاهی یك اثر هیچ نكتة مثبت درخوری ندارد. آنگاه چه باید گفت؟ مثلاً بگوییم «البته نباید فراموش كرد كه شاعر در این كتاب، وزن و قافیه را بهخوبی رعایت كرده است.» این ممكن است برای یك شاعر سابقهدار، نوعی توهین باشد.
ولی آنطرف قضیه همواره صادق نیست، یعنی بهندرت كتابی میتوان یافت كه در آن جای خردهگیری نتوان یافت. یك اثر ادبی، هرچه اوج میگیرد، سطح انتظار ما را هم بالا میبرد و آنجا دیگر ترك اولی هم نوعی عیب است. به واقع اگر سروصورت شعر هم سالم و بهنجار باشد، شاعرش قابل نكوهش خواهد بود كه چرا بیش از این چیزی ندارد.
از این گذشته، مقام ارائة نقد و دایرة مخاطبان هم در انتخاب سطح سختگیری ما مؤثر است. آن چندوچونی را كه در یك فصلنامة تخصصی بر یك كتاب شعر روا میداریم، در یك روزنامة پرتیراژ نمیتوان روا داشت، چون روزنامه مخاطبی عامتر دارد و این مخاطب، بیشتر نیاز به آشنایی با اثر دارد، نه درپیچیدن در نكات فنّی آن.
و باز در این میان، نباید سابقه و سطح كار شاعر را فراموش كرد. به همین سبب، آگاهی از سن و سال، تجربة شاعری، آثار قبلی و سرعت پیشرفت شاعر، برای نوشتن یك نقد منصفانه ضروری است.
با این وصف، این «نقد منصفانه» كه گفتیم، یك تعریف واحد و ثابت ندارد كه مثلاً «میباید چند درصد نقد به محاسن كتاب اختصاص یابد و چند درصد به معایب آن.» بلكه این درصدها تابع مقتضیاتیاند كه به اجمال یادآور شدیم.
چهار
http://img.tebyan.net/big/1388/02/12317521610523291562115017117124918217231149.jpg
اما اخلاق نقدنویسی و بل شعور و معرفت انسانی اقتضا میكند كه برخورد ما با محاسن و معایب اثر نیز سنجیده و توأم با احتیاط باشد، بهویژه در مورد معایب. ممكن است ما چیزی را كه حسن اثر نیست، برجستگی آن به حساب آوریم و این چندان زیانبار نیست. تنها زیانش این است كه ممكن است شاعرانی دیگر هم آن ویژگی را به كار بندند و با ریسمان دیگری در چاه شوند، كه البته این احتمال كم است. ولی اگر عیبی در اثر نشان دهیم كه به واقع عیب نیست، ما نوعی بهتان بر صاحب اثر روا داشتهایم و این هیچ پسندیده نیست. در این موارد، باید با بیشترین احتیاط با موضوع برخورد كرد و احتمالهای گوناگون را در نظر گرفت.
مثلاً اگر یك خطای فاحش، مثل ایراد وزنی یا دستوری میبینیم، در اولین گام باید احتمال غلط تایپی را از نظر دور نداریم. در گام دوم، باید دید آن خطا تا چه حد محرز و چشمگیر است. در گام بعد، میسنجیم كه بسامد آن نوع خطای خاص، در كتاب تا چه حد است و بالاخره این را میبینیم كه بهراستی نمیتوان این را یك ویژگی سبكی یا نوعی هنرنمایی دانست؟ از این گذشته، سطح كار و اطلاعات شاعر هم باید در نظر باشد.
مجموعة این ملاحظات، بر حكمی كه در مورد شاعر میكنیم، اثر دارد. پس بسیار خطاست اگر با دیدن یكی دو خطای وزنی، بگوییم شاعر ما وزن را نمیشناسد. بسته به سطح كار شاعر، میتوان گفت «چند مصراع شعر از نظر وزن ناتندرست به نظر میآید» یا «شاعر در چند مصراع وزن را باخته است» یا حداكثر اینكه «شاعر بر وزن شعر، به تمام و كمال مسلط نیست.»
پنج
پیوسته به فقرة پیش، باید گفت كه بهتر است با همه قضایا بهصورت آماری برخورد كنیم و بسامد تكرار هر حسن و عیب در كل اثر را در نظر داشته باشیم. روش عملی این كار، این است كه كتاب را چند بار بخوانیم. در هر بازخوانی، ویژگیهای سبكی و تمایزها و كاستیها برجستهتر میشوند و بدین ترتیب، خطوط كلّی نقد ما هم به دست میآید. بعد از یكی دو بازخوانی، به این میرسیم كه این اثر مثلاً از نظر تخیل، هنرمندیهای زبانی و محور عمودی شعرها قابل بحث است. آنگاه با در نظر داشت این خطوط كلی، باری دیگر كتاب را میخوانیم و شواهد و مثالهای مورد نظر را یادداشت میكنیم. وقتی شاهد مثالها در هر شاخه از بحث به حد نصاب معینی رسید كه نشان دهد این ویژگی بهراستی قابل توجه است، آنگاه آن را در یك سرفصل در نقدمان به بحث میگیریم.
ممكن است در این بازخوانیها و یادداشتبرداریها، به نتیجهای خلاف پندار اول خود برسیم. مثلاً دریابیم كه این شاعر آنقدرها هم كه به نظر میآمد، تصویرهای جدولضربی ندارد. آنگاه باید در آن داوری اولیه تجدید نظر كنیم.
این به واقع یك روش سعی و خطای علمی است. در اولین بازخوانیها به یك سلسله فرضیات كلی میرسیم، در بازخوانیهای بعدی آن فرضیات را قطعی یا منحل میكنیم و چهبسا كه در این مسیر، به فرضیههای جدیدی دست یابیم. آنگاه نقد را مبتنی بر فرضیات نهایی و مستدل با شواهدی كه از كتاب استخراج شده است، مینویسیم. شاید سه یا چهار بار خواندن یك كتاب برای یك نقد خوب لازم باشد، مگر اینكه از پیش، با آثار آن شاعر آشنا بوده باشیم. من هیچگاه در نقدهایم از بازخوانیهای مكرر زیان نكردهام.
شش
http://img.tebyan.net/big/1388/02/4720416122613045225178520875212216450218.jpg
و بالاخره باید از چند توصیة ایمنی هم غافل نباشیم:
1. كوتاه و موجز بنویسیم، مگر آنجا كه مطلب اقتضای تفصیل بسیار میكند و كتابی واقعاً دندانگیر را نقد كرده باشیم. (یا برای جایی مینویسیم كه مخاطب بسیار ندارد، ولی حقالتألیف خوب میدهد.)
2. از بدیهیات بسیار سخن نگوییم، مگر برای عموم.
3. شاهد مثال بسیار نیاوریم. لازم نیست همه مثالهایی كه استخراج كردهایم، در نوشتة ما منعكس شود. مردم خود میدانند كه مشت نمونة خروار است. (البته اگر برای جایی مینویسیم كه مطلب را متر میكنند، قضیه فرق میكند.)
4. نقل قول از كسان هم بسیار پسندیده نیست. بهتر است این سخن نظامی را سخت در نظر داشته باشیم كه «عاریت كس نپذیرفتهام / هرچه دلم گفت بگو، گفتهام» (البته بیشتر مصراع اول منظورم است، نه این كه بهراستی هرچه دلمان خواست بار مردم كنیم.)
5. یك نقد همانند یك مقاله نیازمند پینوشت و منبع و مأخذ بسیار نیست. (میدانم كه جمله دو معنی دارد. شما هركدام را كه میپسندید دریافت كنید.)
6. همینگونه است ردیف كردن اصطلاحات فرنگی و بهخصوص ذكر شكل لاتین اصطلاحات در متن نقد، به گونهای كه آن را به متنی دوزبانه بدل سازد. (در مجموع بكوشیم اگر هم دانشمان را به رخ دیگران میكشیم، به شكلی زیركانهتر بكشیم. روشهای قدیمی دیگر قدیمی شده است.)
هفت
و بالاخره باید سخت مراقب لحن و موضعی باشیم كه در نقد اختیار میكنیم. شیرینیهای بیانی و بازیهای قلمی خوب است، ولی نه آنچنانكه به ریشخند بكشد. حتی برعكس، میباید سختی و قاطعیت نقد را با لطافتهای بیانی برطرف كرد. مثلاً میتوان به جای نسبت دادن صفات به شاعر، آنها را به شعر نسبت داد، چنانکه نگوییم «شاعر وزن را باخته است.» و بگوییم «شعر دچار شكست وزن شده است.» به همین گونه میتوان در بیان محاسن بهصراحت از شاعر نام برد و در بیان معایب، او را با ضمیر یاد كرد و هزار ترفند دیگر برای اینكه نقد ما به جانب انصاف و مردمداری بلغزد نه به سمت اجحاف و ستمكاری. (میدانم كه «اجحاف» در اینجا بهترین كلمه نیست. خواستم رعایت سجع كرده باشم.)
باری، بسیار سخت است كه آدم، كسی دیگر را لجنمال كند و دست خودش پاكیزه بماند، حتی اگر با قاشق یا ملاقه این كار را بكند. در نظر داشته باشیم كه یك نقد تند، مثل تفنگی است كه لگد میزند. ممكن است تیرش به هدف نخورد، ولی قنداقش شانه و یا چانة شكارچی را ناكار كند.
محمد كاظم كاظمی