توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله زنان سرباز نامدار تاریخ ( قسمت اول )
AreZoO
10th September 2010, 07:16 PM
زنان سرباز نامدار تاریخ
http://img.tebyan.net/big/1385/04/122112571851871985350692301512292318194196.jpg
مقدمه
حدود بررسی در این مقاله به بررسی زنان نامدار تاریخ باستان جهان و ایران محدود میشود. چنانچه بخواهیم این بررسی را تا تاریخ حاضر ادامه دهیم دامنهی این بحث آنچنان وسیع میشود که از حوصله یک یا چند مقاله خارج میگردد. همچنین به جای انکه از کلیهی زنان نامدار در این جا صحبت شود کوشش شده است فقط دربارهی منتخبی از آنان صحبت شود بایستی قبول نمود که از دیر زمانی زنها توانستهاند کم و بیش سلاح بدست گرفته و دوش بدوش مردان جنگی رزم نمایند.
ولی پس از اینکه جامعه پیشرفت نمود و ارتشها تابع سازمانهای خاصی شدند، این روش متداول قدیمی به بوتهی فراموشی سپرده شد، تا اینکه پس از جنگ دوم جهانی ورود و خدمت زنها در سازمانها ارتشها جنبهی کاملاً جدی بخود گرفت و روز بروز هم آمار تعداد زنهای در خدمت ارتش فزونی گرفت.
بنا گفتهی یکی از نویسندگان فرانسوی طبیعت به زنان دو موهبت رنجآور ولی آسمانی عطا کرده است: «یکی عبارت از حس ترحم و دیگری هیجان و جوش و خروش و حمیت میباشد»
این هیجان در زن بر اثر تحریک حس ترحم و حس فداکاری که عبارت از وقف کردن زندگی به خاطر کسی و یا چیزی و یا هدف و سببی است، به وجود میآید یک عمل قهرمانی که مستلزم داشتن شجاعت فوقالعادده و داشتن تقوای بیاندازه است، در حقیقت زائیدهی هیجان و حس فداکاری میباشد.
برخلاف آنچه بعضی ها میگویند، زنان بیش از مردان دارای قوت قلب و قدرت تصور هستند و به همین علت طبیعتاً صفت قهرمانی آنان از مرد بیشتر است. به خصوص این صفت قهرمانی را میتوان در زندگی روزمرهی زنانیکه با بیرحمی کامل توسط مردان و یا خشم طبیعت در اجتماع رها میکردند، مشاهده نمود، که چگونه آخرین تلاش خود را به طور مثال برای حفظ جان فرزند خویش در بدترین شرائط به کار میبرند.
یک عمل قهرمانی به نفسه قابل تحسین و تمجید میباشد، ولی اگر این عمل قهرمانی بخواهد به عمل قهرمانی خارق العادهای تبدیل گردد، قهرمانی که این نقش را عهدهدار میشود باید یک زن باشد.
در تمام افسانههای اساطیری نه تنها شرح وقایع خارقالعاده که انعکاسی از نیروی تصور مردم باستان است، دیده میشود، بلکه مقاهیم اعمال قهرمانی در هریک از داستانها کم و بیش به چشم می خورد . در این افسانهها میتوان خاطرات وقایع و حوادث بیاندازه قدیمی را که در اعصار باستانی رخ دادهاند و یا احساسهایی که در عصری به یک نوع و در عصر دیگری به وسیله افسانه به نوع دیگری تغییر شکل داده است، پیدا نمود.
تاریخ جهان و ایران پر از شرح اعمال قهرمانی بزرگی است که زنان در این اعمال قهرمانی سهم عمدهای داشتهاند. به طوریکه قبلاً نیز اشاره شد برای اینکه این مقاله بیش از اندازه طولانی نشود، از تاریخ باستان هر کشوری یک و یا چند نفر از زنان سرباز قهرمان و نامدار تاریخ را انتخاب و مختصراً به بحث دربارهی آنها میپردازیم.
1- در یونان قدیم.
یونانیها همیشه به شجاعت و شهامت و بیباکی زنها در جنگها اذعان داشته و این صفات را در زنان همواره مورد تقدیر و تحسین قرار دادهاند.
الف- آتنه
(Atene یا Atenaدر نزد رومیها بنام Minerve) به طور مثال آتنه از فرق زئوس (Zeus خدای خدایان یا ژوپیترJupiterدر نزد رومیها) بر اثر ضربهی تبری به صورت دختری مسلح بیرون جست. وی از یک طرف الهه هوش و فراست و از طرف دیگر یک الهه جنگجو میباشد که مردان را در جنگها رهبری مینماید. همواره نقش مهمی در جنگ با غولها به عهده دارد. در آتن او را ربت النوع عقل میدانستند. با اینکه الهه جنگ بود ربت النوع صلح نیز محسوب میشد و اغلب شهرهای یونان او را حامی و سرپرست خود میدانستند. آتنه همیشه با نیزه، سپر، کلاه خود و زره مسلح و دارای قامتی افراخته و ظاهری آرام و موقر و متین و در عین حال زیبا بود.
ب- آرتمیس
(Artemisنظیر Diane ایتالیائی و لاتن است) دختر لتو (Leto یا Latona) و زئوس بود.
آرتمیس همیشه باکره و جوان ماند و نمونهی یک دختر سرکش و نافرمان بود که فقط به شکار اظهار تمایل میکرد و همیشه مسلح به کمان بود.
قدما آرتمیس را تجسمی از ماه میدانستند که در کوهستانها سرگردان بود و برادر او آپولون (Apolon) را هم تجسمی از خورشید میپنداشتند. آرتمیس را معمولاً حامی آمازونها که نظیر خود او جنگجو و علاقه مند به شکار و مانند او آزاد ازقید مرد بودند، میدانستند.
پ- آمازونها
بنابر افسانههای یونان آمازونها (Amazones) عبارت از زنان جنگی میباشند که در سواحل جنوبی دریای سیاه (Euxine) دولتی تشکیل داده بودند که پایتخت آن تمیسیر(Thmiscyre) در کنار شط ترمودون (Tehrmodon) واقع شده بود. آمازونها تحت فرماندهی و رهبری ملکههای خود علیه یونانیها و سایر کشورها جنگیدند و کشور خود را تا حدود بحر خزر توسعه دادند. در هنر یونانی آمازون به صورت زیباترین زن جلوهگر شده است.
اینها دختران و زنان کاهنهی یک الهه متعلق به ماه بودند که از فقدان مرد در میان خود ناراحتی نداشتند و به این جهت مردی در میان آنها دیده نمیشد. از طرفی برای جاویدان کردن نژاد خود در سال یک مرتبه به همسایگان خود بنام کار گارهانها (Gargareens) نزدیک میشدند و بنا بگفته عدهای پسرانی را که از آنها متولد میشد بدون هیچگونه ترحمی میکشتند و به قول عدهی دیگری بچههای پسر رابه نزد پدرانشان باز می گردانیدند. در شاهنامه نظریهی دوم بیشتر تایید شده است.در شاهنامه اینگونه توصیف شده اند:
«یکی تاج زر نیش بر سر نهیم
همان تخت او بر دو پیکر نهیم
همانا زمان زن بود سی هزار
که با تاج زرند و با گوشوار
که مردی ز گردنکشان روز جنگ
زچنگال او خاک شد بیدرنگ
تو مرد بزرگی و نامت بلند
در نام بر خویشتن بر مبند
که گویند با زن در آویختی
در آویختن نیز بگریختی
یکی ننگ باشد تو را زین سخن
که تا هست گیتی نگردد کهن
چوخواهی که با نامداران روم
بیائی بگردی بگرد هروم
چو با راستی باشی و مردمی
نه بینی جز از خوبی و خرمی
و گر جز بر این باشی ای شهریار
به پیچی زما در صف کارزار
به پیش تو آریم چندان سپاه
که تیره شود روی خورشید و ماه»
اسکندر راه مصالحه را پیش می گیرد و بدون جنگ با زنان شهر هروم و پس از توقف مختصری در آن شهر به جستجوی آب حیات میرود.
تاریخ گزیدهی حمداله مستوفی نیز حاکی از دستگیر شدن اسکندر بدست ملکه اندلس بنام قیدامه میباشد:
«... بعد از برادر، پادشاهی ایران بدو رسید و او تمامی جهان در ضبط آورد... که هشت هزار ملک و ملکزاده را بکشت. از پادشاهان هر که با او مخالفت کرد، رسم قتل در آن ملک مستمر داشت، تا همه مطیع او شدند، مگر قیدامه ملکهی اندلیس. اسکندر برسم رسولان پیش او رفت. او اسکندر را شناخت. خواست که هلاک کند، چون اسم رسل داشت، پسندیده ندید.. او را بجان امان داد و عهد ستد که تعرض بملک او نرساند. اسکندر بازگشت. پس بطلب آب حیوان رفت...»
تمام افسانههای اساطیری حاکی است که آمازونها جنگ های متعددی علیه بلرفون پری یام ، تزه ( قهرمان یونانی نیمه تاریخی و نیمه خدائی اژه egee پادشاه آتن، که غولای زیادی را کشت و بوسیله طناب آریا بداخل لابیرنت رفت) و هر کول ( مظهر نیرو و قدرت) و آشیل (قهرمان معروف یونانی در ایلیاد) و غیره کردهاند.
پ- سینان
(Cynaneیاkunna ) دختر فیلیپ مقدونی دارای همان روح جنگجوئی که در پدر و برادرش وجود داشت، بود. غالباً در جنگها بسر میبرد. همیشه بیوه باقی ماند و تلاش نمود که دخترش را یک نظامی حرفهای تربیت کند.
ادامه دارد...
AreZoO
10th September 2010, 07:46 PM
ملکه های جوشن پوش
قسمت دوم از مقاله ی زنان سرباز در تاریخ
http://img.tebyan.net/big/1387/11/8119681642301451646232213202242153152174221.jpg
2- در شمال غربی آسیا
ملکه تومی ریس (thomyris) ملکهی سیتها (scythes):
ملکه تومی ریس در شش قرن قبل از میلاد، معاصر کوروش زندگی میکرد، گفته میشود چون پسرش بدست کوروش کشته شده بود برای گرفتن انتقام در راس یک ارتش بجنگ علیه پادشاه ایران کوروش کبیر پرداخت.
اگر از قسمت اخیر آنکه جز افسانه چیز دیگری نمیباشد صرفنظر نمائیم میتوان حدس زد که تومی ریس یک سردار جنگی زن بوده است که لااقل در مقابل کوروش آنچنان مقاومتی نموده، که اثر آن در تاریخ باقی مانده است.
3- در بابل
ملکه سمیرامیس (semiramis).
ملکه سمیرامیس بر حسب گفته دیودور دو سیسیل در حدود دوهزار سال قبل از میلاد و به عقیده هردوت فقط 800 سال قبل از میلاد میزیسته است. گفته میشود که از یک بشر و یک الهه بنام درکتو (derkto) متولد شد، که او را در صحرا رها کردند و بوسیله چوپانی بنام سیمیوس (simios) یافت شد.
ابتدا همسر افسری از اهالی نینوا ( پایتخت دولت آسوری در کنار دجله) یا حاکم سوریه بنام اومنس شد، که حاکم مزبور سمیرامیس را در هنگام لشکر کشی به باکتریان همراه برد واو را در جنگ شرکت داد و در هنگام تصرف bactres (منطقه شمال شرقی ایران قدیم ) سمیرامیس آن چنان از خود شجاعت و لیاقت نشان داد که باکتر بزودی تسخیر گردید و به همین علت مورد توجه پادشاه قرار گرفت و پادشاه او را به همسری خود برگزید.
سمیرامیس بیاندازه جاهطلب بود و به علت همین جاهطلبی شوهر تازه خود یعنی پادشاه را کشت که خود به تنهایی مالک تاج و تخت آسوریها گردد. در این هنگام بود که نبوغ ذاتی او ظاهر گردید. احتمالاً نام پادشاه آسوری شمشی آداب پنجم ( 810- 823 قبل از میلاد) بود و اسم آسوری سمیرامیس بنام سامورامات بوده که بنام پسر کوچکش آداد- نی ناری سوم سلطنت نموده است. سمیرامیس سرزمینهای مردابی اطراف رود خانه را با انجام عملیات عظیم و فوقالتصور خشک نمود و زیباترین شهر باستانی را بنام بابل با کاخهای عالی و باغهای معلق در آنجا بنا نهاد، که یکی از عجایب هفتگانه عالم شد.
فتوحات او با شکستی که در کنار رودخانه سند خورد متوقف گردید و به علت غرور زیادی که داشت نتوانست این شکست را تحمل کند و از سلطنت به نفع پسرش نینیاش صرفنظر نمود. سمیرامیس بعد از 42 سال سلطنت پرافتخار از دنیا ناپدید شد. و بنا بگفته افسانه، به شکل کبوتری بهآسمان پرواز نمود. (کلمه semiramis در زبان آسوری به معنی کبوتر است) .
4- در سوریه ملکه زنوبی (zenobie)
زنوبی ملکه مشهور پالمیر (واقع در سوریه) بود. شوهر دوم او بنام اودهنات رئیس طوایف صحرایی پالمیر بود. در هنگام جنگ در مقابل شاهپور اول پادشاه ساسانی امور جنگی و هدایت آن را بین خود و شوهرش تقسیم نمود. به علت حس جاه طلبی که در او وجود داشت، احتمالاً شوهرش بر اثر تحریک او کشته شد و او بنام پسرش وابالات عهدهدار امور حکومت گردید و در سال 267 میلادی عنوان ملکه شرق را پیدا نمود. بدون اینکه از روم اطاعت نماید قلمرو خود را از یک طرف تا حدود فرات و از طرف دیگر به مدیترانه توسعه داد. سوریه را تسخیر و حتی مصر و قسمتی از آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد. در عین حال اشتغال به امور فرهنگی را نیز از نظر دور نداشت. آداب و رسوم عرب را با فرهنگ یونانی و علوم نظامی رومی مخلوط نمود. دربار او محل ملاقات شعرا و فلاسفه و پناهگاهی برای مسیحیانی که مورد ظلم در نقاط دیگر قرار میگرفتند، گردید و در مدت کوتاه حکومت خود پالمیر را به صورت پایتخت شرق در آورد. بهطوریکه قبلاً نیز اشاره شد چون نمیخواست تحت تسلط روم درآید، اورهلی ین امپراطور روم ( از سال 270 تا 275 که دیوار روم را بنا نهاد و هم اکنون خرابههای آن باقیست) با پالمیر لشکر کشید و نیروی پالمیریها را در محلی بنام امز (emese) واقع در سوریه شکست داد و پالمیر را محاصره و ملکه شرق مجبور شد خود را تسلیم نماید. اورهلی ین پالمیر را خراب نمود (خرابههای آن در قرن 17 کشف شد ولی دارای ارزش هنری نمیباشد). بدین ترتیب او را دستگیر و به رم بردند. نام حقیقیاش بت زبینا (batzebina) بود. بعضی میگویند هنگامیکه او را به رم میبردند در کنار راه رها کردند که از گرسنگی هلاک شود. ولی به عقیده عده دیگر اورهلیین برای باشکوهتر جلوه دادن فتح خود، او را به رم برد و زندگی خود را در ویلائی که به او داده بودند، بسر آورد.
5- در فلسطین
الف- بوراه
دبوراه(deborah) پیغمبر زن و قاضی قوم بنی اسرائیل است، طوایف جهود را که از بیست سال قبل در زیر یوغ ژاپن (jabin پادشاه کانان یا پادشاه آسور ) خم شده بودند، علیه پادشاه مزبور مسلح نمود و به دستور او باراک barac به سیزارا sisara سردار ژابن حمله کرد و او را شکست داد. در تورات یک سرود مذهبی مشهور وجود دارد که جریان پیروزی اسرائیلیها را بر شانه آنها به خاطر میآورد.
ب- ژودیت judith
ژودیت یک قهرمان زن اسرائیلی است که زنی جوان و زیبا و بیوه و ساکن بتولی(در فلسطین قدیم) بود. زندگی او مربوط به هفت قرن قبل از میلاد میشود. سردار بخت النصر ( پادشاه نینوا) بنام هولوفرن شهر بتولی را محاصره کرد. ژودیت به منظور نجات قوم بنیاسرائیل خود را تسلیم اردوگاه دشمن نمود و با زیبایی سحرآمیز خود سردار آسوری را مجذوب خود کرد و در هنگام شب هولوفرن را مست و مدهوش نمود و سر از تن او جدا کرد و سر سردار را در داخل کیسهای گذاشت و آن را به نزد همشهریان خود باز گردانید روحیه اهالی بتولی از مشاهده سر سردار مزبور و شجاعت ژودیت تقویت گردید و با حمله به دشمن خط محاصره را شکست و ارتش دشمن را که سردار خود را از دست داده بود، نابود نمودند.
این افسانه زیبا که الهام بخش هنرمندان بسیاری شده است، چندان با حقیقت وفق نمیدهد. افسانه مزبور در حقیقت عبارت از یک نوشته ادبی است که بیشتر جنبه ادبی مورد توجه نویسنده بوده است نه جنبه تاریخی آن. کتاب ژودیت زمانی است که جنبه میهن پرستی داشته و مربوط به قوم بنیاسرائیل است و نویسنده کتاب مصالح مختلف افسانه مزبور را از عصرهای مختلفی به عاریت گرفته است. در این کتاب در حقیقت خواسته خشونت جنگی را که بین خدا و نیروهای بدی وجود دارد بیان نماید. کتاب دانیل نیز زائیده همین نوع احساسات است (دانیل یا دانیال یکی از چهار پیغمبر معروف هفت قرن قبل از میلاد است که او را باسارت به بابل آورده بودند. روزی بر حسب خواسته کاهنین پادشاه او را به گودال شیردان انداخت ولی صبح او را صحیح و سالم یافتند). ترجمه این کتاب در توراتی که در سال 283 بزبان یونانی یافت گردیده، دیده میشود. (قسمت اول تورات بوسیله هفتاد و دو دانشمند عبرانی بزبان برگردانیده شده و این کتاب معروف به تورات هفتاد (la bible des septante ) و یا ترجمه هفتاد میباشد.
AreZoO
10th September 2010, 08:00 PM
زنان اسطوره ای اروپا
قسمت سوم از مقاله ی زنان نامدار تاریخ
6- در آسیای صغیر
تله زیلا (telesilla)http://img.tebyan.net/big/1387/11/40139184102169971034284992431205427154102.jpg
شاعره و قهرمان اعصار نیمه افسانهای که معاصر و یا نزدیک جنگها بین یونان و ایران میباشد. تله زیلا در کنار موطن خود آرگوس (Argos یکی از شهرهای پلوپونز peloponese واقع در نزدیک خلیج nauplie) همان نقشی را که تیر ته (tyrtee شاعر آتنی هفت قرن قبل از میلاد که توسط اشعار و آوازهای خود شجاعت اسپارتیها را در جنگ messenieu تحریک نمود) در اسپارت یا لاسه دمون (lacedemone) ایفاء نمود، بازی کرد. این شاعره با آوازهای غنائی خود شجاعت سربازان آرگوس را علیه پادشاه اسپارت بنام کله اومن ( 510 سال قبل از میلاد) که شهر مزبور را محاصره نموده بودند، تهییج کرد. باین کار هم قناعت ننموده و در رأس زنهای شهر آرگوس قرار گرفت و سلاح در دست محاصره کنندگان را به عقب نشینی وادار کرد و باین ترتیب میهن خود را از دست اسپارتیها نجات داد. نباید فراموش نمود که سیصد سال بعد وقتی که پیروس (pyrrhus کشور epire را در قسمتی از یونان تشکیل داد و علیه رومنها جنگید، برای تصرف آرگوس رفت ولی در آنجا کشته شد) باین شهر رسید بر اثر یک قطعه آجر که توسط زن پیری از پشت بام به طرف او پرتاب گردید، مقتول گردید.
7- در رم
الف- اوره لیا ویکتورینا (Aurelia victorian)
در رم اوره لیا مادر اسلحه میخوانند. اوره لیا لژیونهای رومی را فرماندهی میکرد و امپراطورها را برای حکومت به رم انتخاب مینمود.
ب- کله لی (clelie)
http://img.tebyan.net/big/1387/11/20518220323213226195627982351383459230234.jpg
در سال 507 قبل از میلاد کله لی که دختری از اهالی روم بود. به پادشاه اترسکها (Etruspues) که پورسنا(Porsenna) نامیده میشد، گروگان داده شده بود. پورسنا شهر رم را از قله ژانیکول (janicule) به منظور برقراری مجدد سلطنت تارکنها(Tarpuins) تهدید میکرد. بایستی توجه داشت که هفتمین و یا آخرین پادشاه روم بنام تارکن بزرگ که با استبداد و خشونت بیاندازه سلطنت کرده بود، بوسیله برتوسBrutusاز حکومت بر کنار گردیده بود. کله لی برای اینکه برای اینکه رم را متوجه این خطر سازد از نزد پورسنا سواره به طرف روم فرار کرد و از رودخانه تیبر Tibre گذشت و وارد روم گردید. کنسول روم بنام والریوس (Valerius) که از شجاعت او متحیر شده بود، او را دو مرتبه به علت اینکه گروگان بود، به نزد پورسنا بازگردانید. با اینکه کله لی یک سرباز نبود ولی عمل متهورانهاش سبب شد که بین طرفین صلح برقرار شود و رومنها برای این عمل قهرمانی او یک احترام استثنائی قائل شدند و مجسمه او را در حالیکه سورا اسبی بود در قلعه راه مقدس (La voie sacree) قرار داده و ستایش کردند.
پ- سه وینا اولپیا (Seveina Ulpia)
سه وینا اولپیا زن امپراطوری رم اوره لی ین (Aureline در شرح حال زنوبی ملکه پالمیر ذکر گردید) در تمام لشکرکشیهائی که شوهرش به نقاط مختلف کرد او را همراهی نمود و در مواقع جنگ در کنار شوهرش جنگید. در یکی از جنگهای بین اوره لین و پالمیریها، با ملکه زنوبی روبرو گردید.
8- در بریتانیا
بو آدیسه (Boadicee یا Boudiecca یا Bodicca)
بریتانیای کبیر نیز هنگامی که بنام برتانی نامیده میشد. زنان مشهور بخود دیده است. یکی از آنها زنی بنام بو آدیسه میباشد.
بو آدیسه زن پادشاه اینها (Icenes) بنام پرزیوتاگ (Prasutogue 51 ساله) در عصر استیلای رومیها بر برتانی بود.
در هنگامی مرگ اختیارات حقوقی خود را بشرطی به نرون (Neron68 تا 54 میلادی) واگذار نمود که زنش بو آدیسه به عنوان ملکه جانشین او گردد. پرزیوتاگ امیدوار بود که باین ترتیب مانع اشغال کشورش بوسیله ارتشهای رومنها شود. ولی نرون نه تنها بشرط مزبور اعتنا ننمود و نه فقط ملکه را تحت حمایت خود نگرفت، بلکه او را در میان سربازان خود رها نمود که مورد اهانت قرار گیرد هنگامیکه بو آدیسه را با شلاق میزدند، بچشم خود دیدند که دو دختر او را رومنها مورد تجاوز قرار دادهاند.
با رسیدن این خبرهای نفرتانگیز افراد ملتی که مورد بیاحترامی قرار گرفته بود، بپا خاستند و یک ارتش 120 هزار نفری تحت فرماندهی بو آدیسه کلنی رومنها را بنام کومالودونوم (Comaludunum) گرفته، لژیون نهم رومی را شکست داده و لوندی نیوم (Londinium) و ورولامیوم (Verulamium) را اشغال نمودند و بنا بهگفتهی تاسیت (Taciteمورخ لاتن 55 تا 120 بعد از میلاد) هفتاد هزار رومن و یا متفقین آنها را خفه کردند.
ولی کنسول رم بنام سوان تونیوس (Suentonius Paullinus) با عده تازه نفسی به برتانی مراجعت کرد و بو آدیسه شکست خورد و او را در یکی از جنگها کشته یافتند و بنا به روایت دیگری او خود را مسموم نمود. دختران او نیز در همان موقع، در حالیکه میگفتند تلخی این زهر کمتر از تلخی ظلم و شقاوت میباشد خود را مسموم نمودند.
9- در آلمانhttp://img.tebyan.net/big/1387/11/24754141171782311201121581471223244402456.jpg
وله دا (Velleda)
در آلمان ولهدا که از اقوام بروک ترها (Bructeres) یا وستفالی (Vespasien) است، به پیغمبر زن مشهور میباشد.
در زمان امپراطور روم و سپازین (Vespasien از 69 تا 79 میلادی) اهالی رن (Rhin) حقیقتاً او را مانند پیغمبری میپرستیدند.
در سال 70 هنگام طغیان هلندیها این زن در کنار سیوی لیس Civilis رئیس باتاوها ( s Bataveeقسمتی از آلمانیها که از زمان سزار در هلند کنونی ساکن بودند) و در شکست لژیونهای مومیوس لوپوگوسMummius Lupereusدر کشور کلووها (Cleves واقع در پروس) شرکت نمود.
ابتدا در همه جا موفقیت بدست آمد، ولی بعد که گلواها متفقین خود را رها کردند دوره عدم موفقیت او شروع شد. با آنکه سی وی لیس با رومنها قرار داد صلح بست، ولی وله دا (Velleda) یک تنه جنگ را ادامه داد. در این موقع اشخاصی که تابع او بودند چون به علت جنگ تلفات زیادی داده و برای ادامه دفاع در خود توانائی لازم را حس نمیکردند، او را رها نموده و تسلیم دشمن کردند. ولهدا سبب شهرت و پیروزی دومی سین (Domitien امپراطور رم و پسر و سپازین) شد و در هنگام اسارت در رم درگذشت. وله دا قهرمان کتاب مارتیر Martyrsشاتوبری یان Chateaubriand نویسنده فرانسوی میباشد.
ادامه دارد...
AreZoO
10th September 2010, 08:13 PM
کلئو پاترا ، ملکه مصر
قسمت چهارم از مقاله ی زنان سرباز نامدار تاریخ
http://img.tebyan.net/big/1387/11/43156246431102215791201138312022112129206.jpg
ملکه کله ئو پاتر clepatre
کله ئوپاتر ملکه مشهور مصر یکی از زنان معروف تاریخ میباشد. کله ئوپاتر هفتم دختر پتوله مه اولت دوازدهم (ptolemee xll auletes) بود. پدرش شرط وراثت را برای او و برادرش بنام پتولمه سیزدهم کله ئوپاتبر (Ptolemee XLL Cleopatre) بر این قرارداد که آندو یعنی برادر و خواهر با هم ازدواج نمایند.[ازدواج با محارم بین مصریان باستان از این رو رواج داشت که آن را مایه ی حفظ خون پادشاهان در خانواده و آمیخته نشدن ان با خون مردم عادی می پنداشتند.]
کلهئوپاتر زنی تربیت شده و تحصیل کرده و دانشمند بود و زبانهای متعددی را میدانست و بدون شک یکی از شخصیتهای بزرگ سلسله لاژید است (سلسله لاژیدLagide را یک از سرداران اسکندر بنام Ptolemee پسر لاگوس Lagos به وجود آورد این سلسله از 306 تا 30 قبل از میلاد دوام نمود.) کله ئوپاتر تمام دانش و نیروی جاذبه خود را صرف برکنار نمودن برادرش از سلطنت نمود.
ابتدا با تمام طرفداران برادرش جنگید. خواجه باشی در بار بنام پوتن (Pothin) و مربی سلطان تئودورتوس (Theodortos) و فرمانده ارتش آشیلوس (Achillos) کله ئوپاتر را متهم به توطئه علیه برادرش کردند و مجبور شد اسکندریه را ترک نماید.
ژولیوس سزاریس از اینکه در فارسال (Pharsal) فاتح شد، به طرف اسکندریه رفت و در سال 48 قبل از میلاد وارد شهر مزبور شد و در قصر شاهی سکونت گزید. در همین موقع کلهئوپاتر ارتشی تهیه نمود و با حیله خاصی پیش سزار رفت. به این ترتیب که او را در داخل پتوئی پیچیده و بدون اینکه بدانند در داخل آن چیست به نزد سزار بردند و همین امر موجب شد که بیشتر مورد توجه سزار قرار گیرد. سزار میان پتولهمه و او حکم شد و هر دو نفر را در امر اداره سلطنت شریک نمود. ولی پتولمه سیزدهم در اسکندریه شورش کرد و سزار او را بوسیله میتریدات دوپرگام (Mithredate Peargame) شکست داد. پتولمه در جنگ اسکندریه کشته شد و سزار کلهئو پاتر را ملکه مصر اعلام نمود و او بدون رقیب مالک تخت سلطنت گردید.
سزار از کلهئوپاتر دارای پسری شد که آن را سزاریون (Cesarioun) نام نهاد. در سال 47 قبل از میلاد برم دعوم کرد و استقبال با شکوهی از او به عمل آورد. سزار در معبد ونوس (Venus Genitirix) مجسمه طلائی کلهئوپاتر را نصب کرد. کلهئوپاتر پس از کشته شدن سزار، (سال 44 قبل از میلاد) به کشور خود مراجعت کرد و این بار با آنتوان (Antony یا Antonie یا Marcus Antonius) که به قدرت رسیده و مأمور فتح شرق گردیده بود، متحد گردید. کلهئوپاتر برای ملاقات آنتوان به سوریه رفت.
آنتوان او را در افزار (Ephese) در طی مراسم با شکوهی که فقط برای خدایان برپا میکردند پذیرفت. در آن هنگام کلهئوپاتر طوری تحت تاثیر این مراسم قرار گرفته بود که در نظرش چنین میآمد که دیونیزوس یا با گوس (Dionysos خدای شراب و جاذبه عارفانه ) به جسم او حلول کرده و در آن مراسم پر ابهت آفرودیت (Aphrodite) اله عشق و زیبائیهای خیره کننده خود محصور شده و کوپیدونها (Cupidonsخداوند عشق رومنها که معادل Eros خدای عشق یونانی است) او را در میان گرفته بودند، مجسم میدید.
آنتوان مرد نیرومند جهان نیروی خود را به او تقدیم نمود و در خدمت او گماشت و با او یک زندگی بینظیر و مجلل را که از تمدن یونانی الهام گرفته، ولی دارای شکوه و جلال شرقی بود و در ان فانتزیها تا سر حد ظرافت و تجمل و بیاندازه رسیده بود، شروع کرد.
در بهار سال 40 بر اثر وضعی که در امور داخلی ایتالیا به وجود آمده بود، به رم مراجعت نمود. ولی چهار سال بعد برای لشکرکشی به ایران حرکت کرد، قبلاً به اسکندریه رفت تا دقیقه و سه بچه خود را بنام الکساندر، و کلهئوپاتر سهلهنه (Cheopart selene) و پتولهمه که عنوان پادشاهی را برای آنها شناخته بود (36- 37 قبل از میلاد) به بیند. آنتوان کشور فینفی (Phenicie)، کوله سیری (Coelesyrie)، قبرس (Chypre) و همچنین یک قسمت از سیلیسی (Cilicie) و ژوده (Judee یا Jueda) و عربستان را برای توسعه سرزمین مصر ضمیمه قلمرو کلهئوپاتر نمود. آنتوان هرگز سلسلهای بنام آژیدها را نشاخت.
آنتوان بعداز لشکرکشی به ارمنستان و شکست و ناکامی با سکندریه برگشت و در آنجا به توصیه کلهئوپاتر شکست خود را به عنوان پیروزی که بیشتر جنبه سیاسی داشت، جشن گرفت و برای ملکه مصر مرتبه خدائی قائل گردید و کلهئوپاتر مجدداً به صورت یک ایزیس (Isis اله مصری و زوجه Qsiris خدای مصر باستان) جدید در آمد (سال 34 قبل از میلاد).
در این اثنا اکتاو (Octave) که نیرومند شده بود، تصمیم گرفت کار را با رقیب خود آنتوان یکسره کند. به همین جهت به ملکه مصر که بحریه قابل توجهی گرد آورده بود، اعلان جنگ داد. کلهئوپاتر با 60 کشتی جنگی مجهز به کمک آنتوان آمد، ولی در محلی بنام آکتیوم (Actium) در سال 31 قبل از میلاد شکست فاحشی خوردند هر دو اول کلئوپاتر و بعد آنتوان) به مصر فرار کردند. و در آنجا برای اینکه بدست دشمن اسیر نشوند، خودکشی نمودند. کلهئوپاتر به این ترتیب 21 سال حکومت نمود. درباره مرگ کلهئوپاتر افسانهای وجود دارد که بیشتر با حقیقت وفق میدهد و آن این است که ملکه مصر لباسهای سلطنتی خود را در بر نمود و به وسیله نیش مار خود را کشت و او را با عاشق خود آنتوان یکجا دفن نمودند. بچههائیکه از آنتوان داشت در رم تربیت شدند، ولی پسری که از سزار داشت (سزاریون) در 30 قبل از میلاد بدست اکتاو کشته شد.
نویسنده : دکتر میر حسن عاطفی
AreZoO
10th September 2010, 08:48 PM
آدمیرال آرتمیز از ایران
قسمت پنجم از مقاله ی زنان نامدار سرباز تاریخ-
http://img.tebyan.net/big/1387/11/12219862811111212421534146224201242246166.jpg
از ایران
الف- آرتمیز
آرتمیز ملکه اول هالیکارناس (Halicarnasse) واقع در آسیای صغیر یا ترکیه کنونی و جزء متصرفات و ساتراپ نشین ایران بوده است. غالباً اشخاص اشتباهاً آن را آرتمیس تلفظ مینمایند بطوریکه قبلاً اشاره شد، آرتمیس نام ربالنوع شکار یونان قدیم است و ارتباطی با آرتمیز ندارد. تلفظ صحیح آن را در دائرةالمعارفها و مدارک مختلف آرتمیز نوشتهاند. املای آن به فرانسه (Artemise) است که حرف S به علت بودن در بین دو حرف صدادار Z تلفظ میشود و املای آن به انگلیسیArtemisiaکه در دائرةالمعارف آمریکانا برای نشان دادن تلفظ صحیح آن به شکل (Ar- te- mizia) نوشته شده است.
در تاریخ هردوت هم در جائیکه صحبت از الهه شکار است املای آن به شکل Artemis و در جائیکه صحبت از ملکه اول هالی کارناس است به صورتArtemiseآمده است. در تاریخ ایران باستان مشیرالدوله هم در قسمت مربوط به لشکرکشی خشایار شاه «آرتمیز» درج گردیده است.
آرتمیز یکی از دهها فرماندهان دریایی ایران است که در جنگهای دریائی ایران علیه یونان، هنگم لشکرکشی تاریخی خشایار شاه شرکت نمودهاند. مشیرالدوله در تاریخ ایران باستان از قول هرودت فرماندهان دریایی ایران را اینطور نام میبرد.
فرماندهان دریائی اینها بودند: آریابیگ نس Ariabignesپسر داریوش از دختر گبریاس فرمانده سفاین ینیایی و کاری بود. آخمنس (هخامنش) برادر تنی خشایار شاه فرمانده دریایی مصر، پرگساس پسر آسپاتن و مگاباز پسر مگابات باقی قسمتهای دریایی را اداره میکردند. عده کشتیهایی که سی و پنج پارو زن داشت و کشتیهای دراز برای حمل اسبها و کشتیهای سرکور طویل قبرسی تقریباً به سه هزار فروند میرسید. پس از فرماندهان نامبرده معروفترین اشخاص دریائی از این قرار بودند تت رام نسTetramnes صیدائی، ماپنMapenصوری پسر سی رموس Siromus مربال آردیانی (یعنی اروادی) پسر آگیال، سوانویسی [Sunnesis]، کیلی کی پسر ارم دنت Oromedont ، سی برنیک[Sybernique] پسر سی کاس [Sicas] لی کی، گرگوس [Gorgus] پسر خرزیسGhersis، تی موناکس Timonaxe پسر تیما گوراکس [Timagoraxe] که هر دو از قبرس بودند، هیس تیه پسر تیم نس [Timnes]، پیگرس [Pigres] پسر سلدومSeldomeو داما زیتیم[Damasithyme] پسر کان دولCandoule. ذکر اسامی سایر روسا را لازم نمیدانم ولی مقتضی است اسم آرتمیزArtemiseرا که باعث حیرت من شده ذکر کنم. او با وجود اینکه زن بود برای رفتن بجنگ یونان حاضر شد. این ملکه بعد از فوت شوهرش چون پسرش صغیر بود زمام امور دولت خود را بدست گرفت و بواسطه مردانگی و شجاعت عازم یونان گردید و حال آنکه کسی او را بدین اقدام مجبور نکرده بود. این زن دختر لیگ دامیسLigdamis و نامش آرتمیز بود.
قبل از اینکه بشرح خدمات آرتمیز بپردازیم، لازمیست چند کلمه راجع به هرودت صحبت شود تا اساس دشمنیهائیکه در هنگام نگارش تاریخ علیه ایران به کار برده است، آشکار گردد.
http://img.tebyan.net/big/1387/11/52529821612379312452371469216516317839152.jpg
هرودت از اهالی هالی کارناس و همشهری آرتمیز محسوب میشد. هردوت با اینکه از خاندان لیگدامیس بود ولی با آن خانواده (گفتیم که آرتمیز دختر لیگدامیس بود) دشمنی داشت و به همین علت نیز نتوانست در هاللی کارناس بماند و به یونان فرار نمود. در همین هنگامی که اهالی آتن مشغول ساختمان شهر توریوم Thurium بودند، در آن شهر مقیم شد و در همان شهر در گذشت. اتی ین دوبیزانس (Etienne de bysance) هم میگوید هر دوت به قصد فرار از حملات غیر قابل توجهی تحمل همشهریهای خود به توریوم پناهنده شد و این شهر را وطن دوم خود نامید.
با توجه به اینکه هرودت در حقیقت یک نفر فراری مخالف حکومت لیگدامیسها بوده است، در هر جا که توانسته است بهطور مستقیم و غیرمستقیم، گاهی در لباس دوستی و زمانی با دشمنی و نیش قلم، حقایق را به نفع موطن ثانی خود یونان و به ضرر حکومت میهن اصلی خویش یعنی ایران تحریف نموده است.
علاوه بر شجاعت، آرتمیز دارای بصیرت کامل در امور جنگی به خصوص در جنگهای دریائی (بطوریکه خواهد آمد) بود و به عقیده تمیستوکل زمامدار آتنی (در هنگام لشکرکشی خشایارشا)، آرتمیز یکی از دریاسالاران برجسته جهان بوده، که خصم دیرین یونان بشمار میآمد. آنقدر که تمیستور کل از او وحشت داشت، از سایر دریاسالاران ایران نمیترسید و یونانیها برای سر او ده هزار درهم جایزه تعیین کرده بودند.
کشتیهائی که آرتمیز در لشکرکشی خشایار شا در زیر امر خود داشت عبارت از پنج کشتی از بهترین کشتیهای جنگی آنوقت محسوب میشد که با خود همراه آورده بود. آرتمیز همیشه مورد احترام خشایارشا بود و در شوراهای جنگی غالباً مورد مشورت پادشاه ایران قرار میگرفت. بهطور مثال هنگامیکه نیروی ایران در تنگه ترموپیل در مقابل قوای لئونیداس پادشاه اسپارت متوقف گردیده بود، به خشایارشا پیشنهاد کرد که یا بوسیله نیروی دریائی در عقب لئونیداس (پادشاه اسپارت) سرباز پیاده کن و یا موضع ترموپیل را دور زده و به طرف آتن برو و فقط یکی از سرداران خود را مامور کن از جبهه با لئونیداس بجنگد. بهطوریکه میدانیم ایرانیان موضع مزبور را به راهنمایی افی یالس از راه بیاندازه مشکل و سخت که عبور از آن برای یونانیها غیر قابل تصور بود دور زدند و از پشت ارتش لئونیداس سر در آوردند. لازم به تذکر است که مورخین یونانی برای اینکه میهن پرستی و دلیری سربازان اسپارت را بزرگ جلوه دهند، سربازان تحت امر لئونیداس را 30نفر ذکر کردهاند، در صورتی هر روز سربازهای داوطلب از نقاط مختلف یونان برای کمک میرسید و عده لئونیداس بالغ بر چند هزار نفر بوده است.
http://img.tebyan.net/big/1387/11/98208752251190147164180249508616511040208.jpg
ناگفته نگذاریم که نیروی ایران پس از گذشتن از ترموپیل به پاس دلیری سپاهیان اسپارت، از اشغال نظامی جدی اسپارت برای آنکه آسیبی به آنجا وارد نشود، صرفنظر نمود. زیرا ایرانیان دلیری و مردانگی را دوست میدارند و این صفت را در هر ملتی، ولو دشمن هم باشد (بر خلاف هرودت مورخ یونانی که تاریخ ایران را تا نوانسته با دروغ آمیخته است)، تجلیل میکنند.
نیروی زمینی ایران به طرف آتن رفت و آن را اشغال نمود. گفته میشود که خشایارشا به عمد شهر مزبور را آتش زده است ولی شهر آتن برخلاف سایر شهرها اصولاً با چوب ساخته شده بود و طبیعتاً در ضمن حمله قوای ایران و دفاع اهالی آتن آتش گرفت و یونانیها برای اینکه آتش زدن سارد (مرکز لیدی) را بوسیله خودشان موجه جلوه دهند حریق آتن را به حساب سارد گذاشتند. با اینکه ظاهراً این لشکرکشی را خشایارشا به علت پیمان کشنی یونانیان (پیمانی که با ایران دربارهی ایالت لیدی داشتند و پیمان خود را شکسته بودند)،انجام داد و با اینکه پیمان شکنی در نظر ایرانیان یک گناه نابخشودنی شمرده میشود، معهذا منظور خشایارشا از این لشکرکشی آتش زدن یا خراب کردن یونان نبوده است، بلکه هدف شاهنشاه ایران از این لشکرکشی ضمن گوشمالی دادن به آتن که در آن موقع در رأس حکومتهای کوچک یونانی قرار داشت، عبارت از اجرای یک حرکت استراتژیکی به منظور نشان دادن قدرت در سرتاسر امپراطوری منحصر به فرد جهان آن روز و استحکام رشتههای وحدت امپراطوری از نظر نظامی و سیاسی بوده است. زیرا از اشغال یونان هیچگونه بهره سیاسی و یا اقتصادی که مستلزم چنین لشکرکشیای باشد، عائد ایران نمیگردید و بطوریکه تاریخ نشان میدهد، بعد هم آتن و اسپارت، بدون اینکه سپاهی به یونان فرستاده شود، عملاً تحت الحمایه ایران شدند و سکههای طلای ایران به سهولت این ملت فقیر را مطیع و منقاد سیاست مرکزی امپراطوری ایران ساخت.
ایران پس از اشغال آتن، نیروی دریایی خود را که در آرتمیزوم نیروی دریائی یونان را شکست داده و به طرف سالامین فراری ساخته بود، برای تعقیب یونانیان حرکت داد و بسالامین رسید.
قبل از اینکه جنگ دریایی آغاز گردد، بنا بگفته هرودت، خشایارشا یک شورای جنگی تشکیل داد که رأس فرماندهان را در باره اقدام و یا عدم اقدام بجنگ دریائی خواستار شود. بگفتهی هرودت در این شورا پادشاهان و روسا و مردمان مختلف و فرماندهان کشتیها به حضور شاه رفته و هر یک برابر مقامی که در نزد شاه داشتند نشستند. جای اول را پادشاه صید و جای دوم را پادشاه صور و پس از آن سایر مدعوین بجاهای خود قرار گرفتند. سپس خشایارشا مردونیوس را فرستاد تا عقیده هر یک را بداند. همه گفتند که باید جنگ کرد. در این میان فقط آرتمیز چنین گفت:
"شاها، جنگ دریائی مکن و کشتیهای خود را نگاهدار چه این مردم در دریا بههمان اندازه که قویتر از تواند که مرد قویتر از زن است (در اینجا هردوت چنین سخنی را از خود به زبان آرتمیز میگذارد، زیرا نیروی دریایی ایران در همه جا برتری خود را نشان داده بود). مگر برای تو لازم است جنگ دریایی کنی؟ تو آتن را در تصرفداری و مقصود از قشونکشی این بود. تو قسمتهای دیگر یونان را همداری و آنهایی که مقاومت کردند، به جزای خود رسیدند. من پیشبینی میکنم که کار دشمن به کجا خواهد رسید. اگر تو بجنگ دریائی عجله نکنی و کشتیهای خود را در این ساحل نگاهداری و با ارتش زمینی به طرف پلوپونس بروی، تمام خواستههای تو انجام خواهد یافت. زیرا یونانیها نخواهند توانست مدتی پافشارند و متفرق شده و به شهرهای خود خواهند رفت. چه در این جزیره (سالامین) آذوقه ندارند و دیگر اینکه چون بشنوند که تو به طرف پلوپونس حرکت کردهای هرگز باین فکر نخواهند افتاد که برای آتن جنگ دریایی کنند. هر گاه تو شتابان جنگ دریائی کنی این خطر هست که کشتیهای تو آسیب یابند و بدبختی دامنگیر ارتش زمینی تو شود. شاها، بالاخره این نکته را در نظر آر که آقای خوب بندگان بد دارد و بالعکس آقایان بد بندگان خوب دارند. تو که بهترین مردی، مستخدمینی داری که بندگان بد تواند. از مصریها وکیلی کیها و قبرسیها و پامفی لیان برای تو فایده نیست. (قسمتهای اخیر را نیز هرودوت از طرف خود به آرتمیز نسبت داده است)."
پس از این گفته عدهای که دوست آرتمیز بودند اندوهگین شدند و چه ترسیدند که خشایارشا نسبت به او غضبناک شود و آنهائیکه دشمن او بودند خوشحال گردیدند چه تصور نمودند که با این گفته او فنا خواهد گردید. ولی برعکس تصور همه، شاه رأی او را پسندید و بیش از همیشه او را ستود، ولی چون غیر از او همه رای بهجنگ داده بودند، تصمیم بجنگ گرفت.
در این جنگ به طرفین آسیب زیادی وارد آمد. چون شاه صحنه جنگ را زیر نظر داشت و همه او را میدیدند دلیرانه میجنگیدند. در اینجا باز هرودت سخن از آرتمیز به میان میآورد و میگوید:
راجع به جنگ یونانیها و پارسیها دیگر نمیتوانم چیزی بگویم چه نمیدانم چگونه جنگ میکردند ولی آرتمیز کاری کرد که بیشتر مورد احترام شاه گردید. وقتی که جنگ به ضرر شاه داشت تمام میشد، چند کشتی آتیکی کشتی آرتمیز را تعقیب کردند. او چون خود را محاصره کشتیهای یونانی دید، فوراً بکشتی کالینتین (Calyntiens) که جزو نیروی دریائی پارس بود، حمله کرد و آن را غرق نمود (در این جا هم هرودت نتوانسته از عداوت شخصی و دادن نسبت دروغ خودداری کند). یونانیها که پنداشتند او از متحدین یونانی یا از پارسیهای فراریست که یونانیها را کمک میکند، از تعقیب کشتی او دست باز داشتند.
آنتیها به شدت در جستجوی آرتمیز بودند زیرا علاوه بر آنکه فرمانده نیروی دریایی آتن دستور داده بود که هر کسی او را زنده دستگیر کند ده هزار درهم جایزه دریافت خواهد کرد، خشمگین بودند که چگونه زنی علیه آنها آنچنان جنگ میکند (بطوریکه ملاحظه میگردد این گفته اخیر هرودت موضوع غرق کشتی کالین تین را خود بخود نقض میکند زیرا در حقیقت خشم آنها غرق کشتیهای خودشان بوسیله آرتمیز بوده است).
گویند وقتی شاه کشتی آرتمیز را در میان هنگامه جنگ دید، یکی از نزدیکانش به او گفت شاها این آرتمیز است که چنین حمله بکشتی دشمن میکند و آن را بقعر دریا میفرستد. شاه با حیرت پرسید واقعاً این کار از دست اوست. اطرافیانش تصدیق کردند. شاه گفت:
«مردان مانند زنان و زنان مانند مردان جنگیدند».
http://img.tebyan.net/big/1387/11/1862273521012622915416213113622414421818824484.jpg
در اینجا هم هرودت گفتهی خشایارشا را تحریف نموده است. بطوریکه خود او در گفتههای خود به طوریکه در بالا هم اشاره شد اقرار مینماید که همه دلیرانه میجنگیدند. مگر اینکه خواسته باشد بگوید در این جنگ شجاعت مردان هم مانند آرتمیز بوده است، ولی در هر حال مطلب را دو پهلو نوشته است.
در مورد زندگی آرتمیز نقل شده است که غیر از شرکت در لشکرکشی یونان، در جنگهای دیگری نیز در تحت حمایت شاه ایران شرکت نموده و فتوحات مختلف دیگری نمود که به شهرت او بیش از بیش اضافه گردیده است، معهذا برای اینکه نویسندگان یونانی این سردار و سرباز نامی تاریخ را لکهدار کنند، برای او افسانهای ساختند و آن افسانه این است که آرتمیز بهطور دیوانه واری شیفتهی مرد جوانی شد، ولی جوان مزبور نه تنها به عشق او توجه ننمود بلکه او را مورد تحقیر قرار داد. آرتمیز چشمان او را از حدقه در آورد (افسانهای که دو قرن بعد بوسیله سافو (Sahpo حقیقت یافت). بعد خدایان عشق او را تشدید نمودند و بالاخره بنا بر نصیحت غیبگویی از بالای صخره لوکاد(Loucade) که در میان دریا بود خود بهپایین پرتاب نمود و هلاک شد.
بطوریکه متذکر شدیم این افسانه هم نمیتواند حقیقت داشته باشد بلکه سرچشمه آن را در دشمنی آشتیناپذیر هرودت نسبت خانواده لیگدامیس و آرتمیز و ایرانیان باید جستجو کرد.
حقیقت هر قدر که با افسانه و دشمنی آمیخته شود معهذا خواهی نخواهی خود را از وراء پردههای سیاه دروغ و تهمت آشکار مینماید.
نویسنده : دکتر میر حسن عاطفی
AreZoO
10th September 2010, 08:58 PM
زنان نامدار شاهنامه
قسمت ششم از مقاله " زنان سرباز نامدار تاریخ"
ب- زنان نامدار شاهنامه
http://img.tebyan.net/big/1387/11/90198761591021261281329682542441029103228.jpg
اگر شخصیت زن را در شاهنامه فردوسی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم میبینیم زن نه تنها در هر گونه عملیات قهرمانی و لشکرکشیها و موفقیتها و عدم موفقیتهای پادشاهان و پهلوانان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم نقشی موثر داشته است که خود میتواند لااقل موضوع یک کتاب جداگانه گردد، بلکه زنان سرباز نامداری بهچشم میخورند که خود رأساً در جنگها شرکت نموده و عدهیی را رهبری کرده و یا با فداکاری و درایت و هوش بینظیر خود مسیر وقایع تاریخی را غالباً تغییر دادهاند که میتواند اثر بدیعی را بنام تجزیه و تحلیل حماسه زنان شاهنامه به وجود آورد.
در این بررسی کوتاه سعی شده است بدون طولانی کردن کلام از میان تعداد زیادی زنان قهرمان شاهنامه بهطور نمونه چند تن را معرفی نمائیم:
1-سیندخت
مهراب پادشاه کابلستان از خانواده ضحاک است. شاه از سام خواسته است که به کابلستان لشکرکشی کرده و آنجا را به خاک و خون بکشد.
زال عاشق رودابه دختر مهراب است. سیندخت زن مهراب و مادر رودابه است و زنی با کفایت و درایت میباشد. وقتی میفهمد سام به کابلستان لشکر خواهد کشید شخصاً برای دیدن او حرکت کرده و به نزد سام میرود و با او به صحبت میپردازد و سیندخت میخواهد سام را از این لشکرکشی منصرف نماید.
دل بیگناهان کابل مسوز که آن تیرگی اندر آید بروز از آن ترس کو هوش و زور آفرید درخشنده ناهید و هور آفرید
سام از هوش خرد سین دخت متعجب میشود.
زجائی کجا مایه چندین بود فرستادن زن چه آیین بود چو دید آنچنان پهلوان پر خرد ستائید او را چنان چون سزد
مجدداً سین دخت با بیان نغز و هوشمندانه خود میخواهد سام را بر سر آشتین آورد.
چنین گفت سین دخت با پهلوان که بارای تو پیر گردد جوان بزرگان زتو دانش آموخته
به تو تیره گیتی برافروخته به داد تو شد بسته دست بدی به گر زت گشاده ر ه ایزدی
به این ترتیب سام نرم میشود و به او قول مساعدت میدهد و سین دخت میگوید اگر کسی اشتباه و خطائی کرده است چرا مردم کابل بایستی نابود شوند:
اگر ما گنه کار وبد گوهریم بدین پادشاهی نه اندر خوریم گنه کار اگر بود سهراب بود ز خون دلش مژه بر آب بود سر بیگناهان کابل چه کرد کجا اندر آورد آید بگرد همه شهر زنده برای تواند پرستندهی خاک پای تواند
سام از شاه اجازه میخواهد از گناه مردم کابل صرفنظر شود. بر اثر هوش و کفایت و سخن دانی سین دخت نتایج زیر حاصل میشود:
- شاه ایران وساطت سام را میپذیرد.
- سام اجازه میدهد که زال با دختر سین دخت، رودابه ازدواج کند.
- از قتل و خونریزی جلوگیری میشود و کابل از خطر انهدام نجات مییابد.
2- گردآفرید
http://img.tebyan.net/big/1387/11/501781221441110767109110108719812754195194.jpg
سهراب به تحریک افراسیاب به ایران حمله کرده و فرمانده ارتش ایران را از میان میبرد گردآفرید خواهر کژدم زن شجاع و دلیریست که در جنگآوری مشهور و بی پروا است و به قول فردوسی هرگز در جهان مردی نظیر او دیده نشده است. گردآفرید هنگامی که میفهمد هژیر فرمانده سپاه ایران به دست سهراب منکوب شده است بدون هیچگونه تردیدی سلاح نبرد را میپوشد.
چو آگاه شد خواهر کژدهم که سالار آن انجمن گشت گم غمین گشت و برزد خروشی به درد برآورد از دل یکی باد سرد که بدنام آن دخت گرد آفرید زمانه زما در جهان ناورید چنان ننگش آمد زکار هژیر که شد لاله رنگش به کردار قبر بپوشید درع سواران به جنگ نکرد اندر آن کار جای درنگ نهان کرد گیسو به زیر زره برافکند بند زره را گره
گردآفرید از دژ پایین میآید و مانند شیری سوار بر باد پای میشود و مانند پهلوانی در مقابل سپاه دشمن قرار میگیرد و مانند رعد میغرد و مبارز میخواهد و میگوید کدام یک از شجاعان و جنگجویان و فرماندهان کار کشته که خود را در جنگجوئی و دلاوری همانند نهنگ میداند، پیش میآید که با من جنگ آزماید.
فرود آمد از دژ به کردار شیر کمر بر میان باد پائی به زیر به پیش سپاه اندر آمد چو گرد چو رعد خروشان یکی دید گرد که گردان کدامند و نام آوران دلیران کار آزموده سران که بر من یکی آزمون را به جنگ بگردد به سان دلاور نهنگ
3- زن گشتاسب
ترکها به بلخ تاخته و آنجا را به غارت گرفته و مردم را قتل عام نمودهاند. لهراسب با اینکه با آنها دلیرانه رزم کرده ولی کشته شده است.
گشتاسب در این موقع شاه سیستان است و زن او در نزد لهراسب میباشد. این زن دارای یک دنیا احساس و در عین حال محتاط و خیلی عاقل و هوشمند میباشد. برای نجات بلخ از دست ترکان به شیوهی آنها لباس میپوشد و اسبی از اصطبل سوار شده و به سرعت راه سیستان را که شوهرش گشتاسب در آنجا بوده است، در پیش میگیرد. ناراحت و مضطرب برای آنچه در بلخ گذشته، بدون اینکه خواب به چشمش آید شب و روز راه میپیماید، به طوریکه در هر روز راه دو روز را طی میکند تا به نزد گشتاسب میرسد و به او خبر میدهد که یک سپاه تورانی به بلخ آمده و لهراسب کشته شده و روز از این واقعه شب تاریک و پر از درد و رنج شده است.
زنی بود گشتاسب را هوشمند خردمند و دانا و رایش بلند از آخر چمان بارهای بر نشست به کردار ترکان میان را به بست از ایران ره سیستان بر گرفت وز آن کارها مانده اندر شگفت نخفتی به منزل چو برداشتی دو روزه به یک روز بگذاشتی چنین تا به نزدیک گشتاسب شد به آگاهی درد لهراسب شد
گشتاسب ابتدا کار را سهل میپندارد و زنش به او میگوید که موضوع خیلی جدیتر از آنست که تصور میکنی:
http://img.tebyan.net/big/1387/11/1451301174420563222010147765125907487.jpg
چنین داد پاسخ که یاوه مگوی که کاری بزرگی که آمدش روی شهنشاه لهراسب را پیش بلخ بکشتند شد بلخ را روز تلخ وز آنجا بنوش آذر اندر شدند ز دوهیر بد را همه سر زدند زخونشان فروزنده آذر بمرد چنین بد کسی خوار نتوان شمرد ببردند بس دخترانت اسیر چنین کار دشوار آسان مگیر
و اضافه میکند که تمام دختران تو را اسیر کردهاند و به آفرید دختر تو را که وزش نسیم به او دسترسی نداشت، تاج از سرش برداشتهاند و ظلمهای ناگفتنی کردهاند و طوری با احساس صحبت میکند که اشکهای خونین از چشم شوهرش جاری میشود و گشتاسب چنان تحت تاثیر قرار میگیرد که فوراً برای نجات بلخ لشکر میآراید و حرکت میکند.
ادامه دارد...
AreZoO
10th September 2010, 09:05 PM
زنان شاهنامه
قسمت آخر از مقاله زنان سرباز نامدار تاریخ
1-آرتمیز
2- سین دخت
3- گردآفرید
4- زن گشتاسپ
5- کردیه
http://img.tebyan.net/big/1387/11/194341851281522445616522377719015459062.jpg
هرمزشاه ایران بهرام چوبینه را به رزم ساوه شاه میفرستد.
بهرام , ساوه شاه را میکشد و بعد بر پرموده فیروز میشود و پرموده را دستگیر و او را با غنائم جنگی به نزد هرمز میفرستد.
هرمز و خاقان چنین پیمان میبندند و هرمز از ناراستی بهرام آگاه میشود و برای تحقیر او کدان و پنبه و جامه زنان میفرستد. بهرام سرداران خود را جمع میکند و در مقابل این اهانت، دربارهی پادشاهی خود با آنها صحبت میکند.
بهرام دارای خواهری بنام کردیه است.
کردیه یک زن میهن پرست، شاه دوست و یک پهلوان شجاع به تمام معنی میباشد که در مقابل میهن و برای خدمت به شاه عزیزترین کسان خود را فدا مینماید و در مقابل خیانت به شاهنشاه با دست خود به طوریکه بعداً صحبت خواهد شد، حتی شوهرش را میکشد.
پس پرده نامور پهلوان یکی خواهری بود روشن روان خردمند را کردیه نام بود پری رخ دلارام بهرام بود
کردیه وقتی صحبت برادر خود را دربارهی پادشاهیش میشنود:
چو از پرده گفت برادر شنید برآشفت واز کین دلش بردمید بدان انجمن شد دلی پر سخن زبان پر ز گفتارهای کهن برادر چو آواز خواهر شنید ز گفتار و پاسخ فرو آرمید چنین هم ز گفتارش ایرانیان بماندند یکسر ز بیم زیان
کردیه سرداران سپاه و بهرام را از فکر شورش و خیانت و غصب سلطنت ایران بر حذر میدارد:
چنین گفت پس کردیه با سپاه کهای نامداران جوینده راه کس از بندگان تخت شاهی نجست و گر چند بودی نژادش درست تو را آرزو کرد شاهنشهی چنان دان که گردی تو از جان تهی شهنشاه گیتی تو را به گزید چنان کز ره نامداران سزید تو پاداش این نیکوئی بد کنی چنان دان که بد باتن خود کنی نزن ای برادر تو این رای بد گزین رای بد مرتو را بد رسد مکن آز را بر خرد پادشاه که دانا نخواهد تو را پارسا اگر من زنم پند مردان دهم به بسیار سال از برادر کهم مده کار کرد نیاکان به باد مبادا که پند من آیدت یاد همه انجمن ماند ازو در شگفت سپهدار لب را بدندان گرفت
در این اثنا هرمز شاه ایران بوسیله بندوی و گستهم کور میشود و خسرو که قبلاً بر اثر بدرفتاری پدر از نزد هرمز فرار کرده بود، از این خبر آگاهی یافته و به جای پدر به نام خسرو پرویز بر تخت مینشیند.
بهرام برای جنگ با خسرو لشکر میکشد. موقعی که سپاهیان بهرام و خسرو در مقابل هم قرار گرفتهاند، مجدداً کردیه بهرام را چنین پند میدهد:
تو دانی که از تخمهی اردشیر بجایند شاهان برنا و پیر ابا گنج و با لشکر بیشمار به ایران که خواند تو را شهریار اگر شهریاری به گنج و سپاه توانست کردن به ایران نگاه نبودی جز از ساوه سالار چین که آورد لشکر به ایران زمین ز تو سام دانم که بد مردتر نجست این شهر چون نبدبد گهر چو دستان و چون رستم پیلتن نجستند شاهی بدان انجمن ندانم که بر تو چه خواهد رسید که اندر دلت شد خرد ناپدید
جنگ بین بهرام و خسرو در میگیرد. خسرو پرویز شکست میخورد و به طرف روم میرود.
بهرام چوبینه به رأی سرداران به تخت مینشیند. ولی خسرو پرویز با گرفتن نیروی کمکی مراجعت میکند و با بهرام به جنگ میپردازد و این بار بهرام شکست میخورد و به نزد خاقان چین میگریزد.
خسرو پرویز برای اینکه غائله بهرام را ریشه کن کند خراد برزین را به نزد خاقان میفرستد که خرادبرزین بهطور نهانی چاره کشتن بهرام را کند. بهرام به ضربه دشنه قلون بر اثر راهنمائی خرادبرزین کشته میشود.
کردیه میرسد و کشته برادر را که هنوز نیمه جانی داشته است در بر میگیرد و ضمن ندیه و زاری از صحبتها و نصایحی که قبلاًٌ برادر را کرده است یادآوری نموده و چنین میگوید:
همی گفتم ای مهتر انجمن که شاخ وفا را زبن بر مکن که از تخم ساسان اگر دختری بماند به سر بر نهد افسری همه روی کشور شود بندهاش به گردون رسد تاج فرخندهاش سپهدار نشیند پند مرا سخن گفتن سودمند مرا برین کردها بر پشیمانتری کنه کار جان پیش یزدان بری
در این هنگام که بهرام نیم جانی داشته صدای خواهر را میشنود و چشم میگشاید و به گناه خود اعتراف کرده و میگوید:
همان پند بر من نشد کارگر زهر گونه چون دیو به راهبر مرا نیز هم دیو بیراه کرد زخوبی همی دست کوتاه کرد مرا گفت دیهیم شاهیتر است ز برج بره تا به ماهی تراست پشیمانم از هر چه کردم زبد کنون کز ببخشد زیزدان سزد
پس از کشته شدن بهرام، خاقان برادر خود را با نامهای برای خواستگاری کرد به میفرستد.
بفرمود تا شد برادرش پیش سخن گفت با او زاندوه بیش
کردیه برای سرباز زدن از ازدواج با خاقان که مغایر احساسات عالی میهنپرستی او میباشد، پیامآورنده را به بهانه سوگواری به نزد خاقان بر میگرداند و با نامداران خویش رأی میزند. و میگوید با اینکه خاقان مرد بزرگیست ولی ازدواج ایرانی با بیگانه و ترک را جایز نیست:
ولیکن چو با ترک و ایرانیان بکوشد که خویش بود در میان ز پیوند و زبند آن روزگار غم و رنج بیند به فرجام کار
بعد خاطرات تجربیات تلخ گذشته را که بر اثر این پیوندهای نابجا باقی مانده است، مانند ازدواج سیاوش با فرنگیش (ترک) و پسر سیاوش، بیژن با منیژه (ترک) و غیره را بهطور مثال ذکر مینماید و به سرداران سپاه میگوید که به کردوی وزیر خسرو پرویز نامهای نوشته که وضع و حال آنها را به عرض شاه ایران برساند.
کردیه با ایرانیان به طور مخفیانه از مرو فرار میکند. خاقان چین یکی از ورزیدهترین سرداران خود را به نام تبرک با سپاه برای دستگیری کردیه به دنبالش میفرستد. تبرک به آنها میرسد و طرفین برای جنگ صف آرائی میکنند و کردیه لباس رزم را بتن میکند.
سلیح برادر بپوشید زن نشست از بربارهی گام زن دو لشکر برابر کشیدند صف همه جانها بر نهاده به کف به پیش سپاه اندر آمد تبرگ که خاقان ورا خواندی پیر گرگ به ایرانیان گفت کان پاک زن مگر نیست با این بزرگ انجمن چو بد کردیه با سلیح گران میان بسته برسان جنگ آوران دلاور تبرگش ندانست باز بزد پاشنه رفت پیشش فراز بدو گفت آن خواهر کشته شاه کجا جویمش در میان سپاه که با او مرا هست چندین سخن چه از نوحه از روزگار کهن بدو کردیه گفت اینک منم که بر شیر درنده اسب افکنم چه بشنید آواز او را تبرگ بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ شگفت آمدش گفت خاقان چین تو را کرد ازین پادشاه گزین
تبرگ شروع به پند دادن کردیه مینماید که شاید بتواند بنا به دستور خاقان او را بدون جنگ و خونریزی به نزد خاقان باز گرداند. کردیه به او میگوید که از رزمگاه خارج شویم و بهجای خلوتتری رویم تا بتوانم پاسخی مناسب به تو دهم. ولی وقتی به محل مناسبی میرسند کردیه به جای گفتگو رزم را آغاز میکند:
بگفت این وزان پس برانگیخت اسب پس او همیتافت ایزد گشسب یکی نیزه زد بر کمربند اوی که بگذشت خفتان و پیوند اوی زرین اندر افتاد شد سرنگون شد آن ریگ زیر اندرش جوی خون
بدین ترتیب تبرگ بدست کردیه کشته میشود و سپاه تبرگ که بدون سردار شده بود شکست میخورد و کردیه با همراهان خود به طرف مازندران میرود. در این هنگام گستهم که از طاعت خسرو پرویز سرپیچی کرده و در ساری و آمل و گرگان است و به کردیه و سپاهیانش برخورد میکند. گستهم از کردیه خواستگاری مینماید و کردیه که از اوضاع داخلی ایران اطلاع نداشته با گستهم ازدواج مینماید. در این موقع خسرو پرویز سپاهی برای مطیع کردن گستهم میفرستد ولی گستهم سپاه مزبور را شکست میدهد. خسرو پرویز به گردوی میگوید که نامهای بهطور محرمانه برای کردیه بفرستد و خیانت گستهم را به او یاد آور شود. گردوی این نامه را بوسیله زن خود میفرستد و نامه به دست کردیه میرسد.
http://img.tebyan.net/big/1387/11/2247019944200581342212323422011612975118215.jpg
چون آن شیر زن نامهی شاه دید تو گفتی به روی زمین ماه دید
با رسیدن نامه خسروپرویز کردیه فوراً پنج هزار نفر را انتخاب میکند و بدون درنگ امر شاه را به کمک آن پنج هزار نفر اجرا میکند و شوهر خود گستهم را که خائن به شاه بوده است میکشد و پس از کشتن گستهم نامهی شاه را به همه نشان میدهد:
پس آن نامهی شاه بنمودشان دلیری و تندی بیفزودشان همه سرکشان آفرین خواندند بر آن نامه بر گوهر افشاندند
کردیه تمام سپاهیان و غنایم را به حضور خسروپرویز میبرد و خسروپرویز که تحت تأثیر جاذبه و شجاعت او قرار گرفته، او را بزنی میگیرد.
روزی که خسرو مجلسی آراسته بود و شیرین و کردیه هم در مجلس حضور داشتند، از کردیه میپرسد که با خاقانیان چگونه جنگیدی و چگونه تبرگ را کشتی؛ کردیه جواب میدهد:
بدو گفت شاها انوشه بدی روان را به دیدار توشه بدی بفرمای تا اسب و زین آورند کمان و کمند گزین آورند
وقتی اسب و سلاح رزم را می آورند کردیه برای هنرنمائی از جای خود بلند میشود:
بیامد خرامان زجای نشست کمر برمیان بست و نیزه به دست به شاه جهان گفت گنجور باش یکی چشم بگشای و دستور باش بدان پر هنر زن بفرمود شاه زن آمد به نزدیک اسب سیاه بن نیزه را بر زمین بر نهاد به بالای زین اندر آمد چو باد به باغ اندر آورد گاهی گرفت چپ و راست هر گونه راهی گرفت همی هر زمان اسب بر گاشتی ز ابر سیه نعره بگذاشتی بدو گفت هنگام رزم تبرگ بدینگونه بودم چو ارغنده گرگ
شیرین که از دلاوری کردیه در حیرت شده و حسادتش برانگیخته شده بود، از راه صلاح اندیشی خسرو را از این زن بر حذر میدارد ولی خسرو به شیرین میگوید:
بخنده بشیرین چنین گفت شاه کزین زن به جز دوستداری مخواه
و بعد به کردیه چنین میگوید:
چنین گفت با کردیه شهریار که بیعیبی از گردش روزگار
و بعد او را به فرماندهی سپاه منصوب میکند:
سپهبد شگفتی بماند اندر او بدو گفت کی ماه پیکار جو به گرد جهان چار سالار من که هستند بر جان نگهدار من ابا هر یکی زان ده و دو هزار از ایرانیانند جنگی سوار چنان هم بمشکوی زرین من چو در خانهی گوهر آیین من پرستار باشد ده و دو هزار همه پاک با طوف و با گوشوار از این پس نگهبان ایشان توئی که با رنج و تیمار خویشان توئی نخواهم که گویند از ایشان سخن کسی جز تو گر نو بود یا کهن
کردیه علاوه بر شجاعت و دلاوری و احساسات عالی و میهنپرستی و شاه دوستی که قبلاً نیز اشاره شد، زنی مدبر و کاردان بوده است که داستان زیرحسن تدبیر او را دربارهی رهانیدن اهالی ری از دست حاکم ستمکاری نشان میدهد.
روزی خسرو پرویز در مجلس بزمی مشغول نوشیدن میبوده است، تصادفاً در هنگام نوشیدن می متوجه میشود که روی جام اسم بهرام نوشته شده است. خسرو از اسم بهرام خشمناک شده و برای اینکه خشم خود را فرو نشاند دستور میدهد که شهر ری را که موطن بهرام چوبینه بوده با خاک یکسان نمایند ولی بر اثر خواهش وزیر خود این تصمیم حاد را تعدیل نموده و به جای لگد کوب کردن ری مرزبانی ظالم و ستمکار به آنجا میفرستد و مردم آن سامان گرفتار ظلم و جور مرزبان مزبور میشوند. یکی از کارهای مرزبان ری این بوده است که دستور داده بود ناودانها را از بام بکندند تا خانهها بر اثر باران خراب شود و گربهها را از خانه بیرون کنند و بکشند:
وز آن زشت بدکامهی شوم پی که آمد ز درگاه خسرو بری وز آن شهر آباد یکسر خراب بسر برهمی تافتی آفتاب
کردیه برای اینکه با تدبیر خاصی چاره مرزبان را کند، روزی خسروپرویز را به باغ مصفائی دعوت میکند و در این هنگام نمایش گربه تربیت شدهای را که قبلاً آرایشش کرده و بروی اسبی نشانده بودند، به حضور شاه میآورند. گربه با اسب در باغ شروع به تاختن مینماید و شاه از دیدن این نمایش بسیار شاد میشود و به کردیه میگوید:
لب شاه ایران پراز خنده گشت همه کهتر آن خنده را بنده گشت ابا کردیه گفت کز آرزوی چه خواهی بگو ای زن نیکخوی زن چاره گر زود بردش نماز چنین گفت کای شاه گردن فراز بمن بخش ری را خرد یاد کن دل غمگنان از غم آزاد کن ز ری مردک شوم را باز خوان ورا مردم شوم و بد ساز خوان که او گربه از خاک بیرون کند یکایک همه ناودان بر کند بخندید خسرو ز گفتار زن بدو گفت کای شوخ لشکر شکن بتو دادم آن شهر و آن روستا تو بفرست اکنون یکی پارسا ز ری باز خوان آن بد اندیش را چو اهریمن آن زشت بد کیش را همی هر زمانش فزون بود بخت از آن نامور خسروانی درخت
و به این ترتیب با تدبیر و سیاست خاص خود مردم ری را از جور و ظلم حاکم ستمکاری نجات میدهد.
نویسنده : دکتر میر حسن عاطفی
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.