PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جاناتان لتم و عشق به «فقدان»



MR_Jentelman
10th September 2010, 05:34 PM
اگر ساعت من پنج و نیم را نشان بدهد و من در تمام مدت روز در همین خیال باشم و بعد بیایم پیش تو و ساعت تو با نیم ساعت اختلاف، ساعت پنج را نشان دهد و ما تمام طول روز را با نیم ساعت اختلاف پیش هم باشیم – مال تو که دو باشد، مال من دو و نیم است، مال تو که چهار و پانزده باشد، مال من چهار و چهل و پنج است – در نسبت با خودم من نیم ساعت در گذشته هستم و از آن همان قدر مطمئنم که از بودن خودم و فرض که ما با هم گپ بزنیم و بعد، در یک آن، همه جهان منفجر شود و یکهو همه چیز نیست و نابود شود و من و تو تنها بازماندگان جهان باشیم و هیچ نقطه ارجاع دیگری، هیچ مشاهده گر دیگری در کار نباشد و درست در این لحظه زمان برای من ساعت پنج و نیم باشد و برای تو ساعت چهار، به نظر تو این خودش یک جور سفر زمان نیست؟»

جاناتان لتم در یکی از رمان های درخشان خود « وقتی که زن پرید روی میز» ، از این وضعیت، تمثیلی برای ادبیات، فرهنگ و سیاست درست کرده، مساله اصلی کتاب مواجهه علم و هنر در بافت فضای سیاسی دهه 90 است.
فیلیپ انسان شناس پست مدرن ، کارکشته در مطالعات فرهنگ و رئیس دپارتمان پژوهش های بینارشته ای در کنار آلیس ، زنی قرار گرفته که متخصص فیزیک ذرات است. او و سایر همکارانش در محیط آزمایشگاه، موفق به ایجاد یک خلاء کامل، حفره ای تمام عیار در جهان شدند. آنها برای این حفره لفظ « فقدان» را به کار می برند ولی بعد از مدتی متوجه می شوند که خلاء لابراتوری آنها ، صاحب سلیقه است. هرچه تئوری می نویسند و محاسبه می کنند به جایی نمی رسند. «فقدان » نسبت به اشیایی که به سمت آن پرتاب می شود واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهد. از انار و لامپ و جوراب خوشش می آمد و در عوض از کراوات و یخ خرد کن و خاگینه با تخم اردک متنفر است. چیزی نمی گذرد که آلیس متوجه می شود «فقدان » متخصص ها و فیزیکدان های خاصی را دوست دارد و فقط به آزمایش و مطالعات آنها روی خوش نشان می دهد. در ادامه فیلیپ به رقابت عاشقانه و نفسگیری با «فقدان» وارد می شود و هرچه پیش می رود، با مصائب و دردسرهای بیشتری روبه رو می شود.
نکته جالب توجه و شگفت رمان لتم در این است که فیلیپ در محیط آزمایشگاه با همان فرآیند و نگرشی روبه رو می شود که فرهنگ و سیاست را به تسخیر خود درآورده: چشم پوشی از ذهنیت خلاق و تکیه کردن به مسائل و جنبه هایی مثل هویت ، اقلیم ، جنسیت و پارادایم. پس از مدتی کوتاه، فیزیکدان ها برای نظریه مند کردن خلاء یا همان «فقدان » نامگذاری شده به انسان شناسی و نقد ادبی روی می آورند. طنز قضیه در این است که دانشگاه از خلاء به منبع مالی تازه ای دست پیدا می کند و از قبل اجاره آن به دانشگاه های دیگر در اقصی نقاط جهان، به درآمد های خود اضافه می کند و از این طریق از امکان بورسیه بیشتری برای مطالعات بینارشته ای برخوردار می شود. آلیس به این توهم دچار می شود که «فقدان» شیفته او شده . چاره ای نیست به جز اینکه خودش را به سمت آن پرتاب کند. فیلیپ از تصمیم او باخبر می شود و مسوولان دانشگاه برای جلوگیری از فاجعه و دخالت فعالان سیاسی برای تعطیل کردن پروژه، 24 ساعته از «فقدان» مراقبت می کنند. به این ترتیب، رابطه دونفره، «فقدان» و فرد، از بین می رود و جای خود را به جهانی چند نفره می دهد. تحت لوای نسبیت، با کوهی از تفسیرها و خوانش ها و فرضیه ها ، «فقدان » را تلنبار می کنند. فیلیپ متوجه می شود که این دقیقا همان بلایی است که بر سر علاقه و تخصص شخصی او نیز آمده؛ سرکوبی و نظارت بر همه بحران های دو نفره و در عین حال تقدیم آن به تکثرها و جهان های چند نفره ای که حتی تاب تحمل «فقدان » لابراتوری را نیز ندارند. هیچ چیز گویی خطرناک تر از خلا میان دو ذهنیت نیست. برای غلبه بر این ترس، تا حد ممکن باید خوانش و تفسیر و نظریه تولید کرد.

از زاویه ای دیگر، رمان جاناتان لتم، به شکل یک کل واحد، استعاره ای هجو آمیز از نحوه ی رفتار با پدیده ای به نام رمان نیز هست؛ رفتاری که به جای یافتن ، ساختن و مواجهه با غیاب ها و فقدان ها، راه مدارا را بر می گزیند و با انبوهی از تحلیل ها و گفتارهای پر طول و تفصیل، مطیع و رام، منطق تفسیرهای بسیار و خوانش های متکثر را می پذیرد . آیا بین رمان و کنش خواندن رمان فاصله ای هست یا نه و آیا حقیقت این فاصله، نسبی است ؟ با اختلاف در دو ساعت مچی چه باید کرد؟

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد