7raha7
9th September 2010, 07:54 AM
سلام... اینم یه شعر از من تازه کار... کوچیک همه اساتید!!!
این شعر رو من زمانی گفتم که تصادف کردیم و علیرغم شدت تصادف زنده موندیم و معجزه این بود که یه خراشم بر نداشتیم در حالیکه تصادف سنگینی بود... شب بود برف هم میومد و تو سرما گیر افتاده بودیم . من بعد از نجات پیدا کردنمون به این نتیجه رسیدم که هیچ کدوم از این خوش تیپا و چشم رنگیا که عاشقشونم اون شب اونجا نبودن که نجاتم بدم اما خدا کنارم بود. این شد که دلمو از عشقای زمینی بریدم و سمت عشق آسمونی رفتم... این شعر یادبود اون شبه البته زیاد خوب از آب درنیومده... خب آخه اگه شاعر قیندیل(ما تو خونمون به قندیل میگیم قیندیل چون بانمک تره!) ببنده بهتر از اینم نمیتونه شعر بگه که...Some one understands me please!!![nishkhand]
عاشقم بمان
وقتی که بغض کردم [golrooz] [golrooz]وقتی صدایت کردم
وقتی شب سیاهم[golrooz] [golrooz]در خلوت و پناهم
وقتی که پر ز دردم[golrooz] [golrooz]وقتی سفید و سردم
آن لحظه ها ، در آنجا[golrooz] [golrooz]در باد و سوز و سرما
آن لحظه ها ، تو بودی[golrooz][golrooz]مملو از عشق و شادی
هر لحظه ای که پر زد[golrooz][golrooz]من را ز شادی خط زد
اما تو بودی آنجا[golrooz] [golrooz]من هم پر از تمنا
تنها تو را شنیدم[golrooz][golrooz]تنها به تو رسیدم
آنکس که بو کشیدم[golrooz][golrooz]تا عطرشو بوییدم
آنکه صدایش کردم[golrooz][golrooz]از بد جدایش کردم
آنکه مرا زمانی[golrooz][golrooz]در اوج بی جهانی
دادم جهانی بهتر[golrooz][golrooz]مملو از عشق برتر
آن بیصدا تو بودی[golrooz][golrooz]آن با وفا تو بودی
آنکه برای عشقم[golrooz][golrooz]من را ز درد و ماتم
فارم ز هر تمنا[golrooz][golrooz]بخشید ستر و مأوا
تا در تولد فکر [golrooz][golrooz] تصاحب روحی بکر
سوار بر اسب بالدار[golrooz][golrooz]برای مهر دادار
تنها تو را پرستم[golrooz][golrooz] آنکه ز عطرش مستم
آن مهربان تو هستی[golrooz][golrooz]در اوج من نشستی
در اوج من ، دل من[golrooz][golrooz]با تو گرفت تپیدن
در انقلاب روحی[golrooz][golrooz]در دل بروی لوحی
دادم به تو نشانی[golrooz][golrooz]تا عاشقم بمانی
این شعر رو من زمانی گفتم که تصادف کردیم و علیرغم شدت تصادف زنده موندیم و معجزه این بود که یه خراشم بر نداشتیم در حالیکه تصادف سنگینی بود... شب بود برف هم میومد و تو سرما گیر افتاده بودیم . من بعد از نجات پیدا کردنمون به این نتیجه رسیدم که هیچ کدوم از این خوش تیپا و چشم رنگیا که عاشقشونم اون شب اونجا نبودن که نجاتم بدم اما خدا کنارم بود. این شد که دلمو از عشقای زمینی بریدم و سمت عشق آسمونی رفتم... این شعر یادبود اون شبه البته زیاد خوب از آب درنیومده... خب آخه اگه شاعر قیندیل(ما تو خونمون به قندیل میگیم قیندیل چون بانمک تره!) ببنده بهتر از اینم نمیتونه شعر بگه که...Some one understands me please!!![nishkhand]
عاشقم بمان
وقتی که بغض کردم [golrooz] [golrooz]وقتی صدایت کردم
وقتی شب سیاهم[golrooz] [golrooz]در خلوت و پناهم
وقتی که پر ز دردم[golrooz] [golrooz]وقتی سفید و سردم
آن لحظه ها ، در آنجا[golrooz] [golrooz]در باد و سوز و سرما
آن لحظه ها ، تو بودی[golrooz][golrooz]مملو از عشق و شادی
هر لحظه ای که پر زد[golrooz][golrooz]من را ز شادی خط زد
اما تو بودی آنجا[golrooz] [golrooz]من هم پر از تمنا
تنها تو را شنیدم[golrooz][golrooz]تنها به تو رسیدم
آنکس که بو کشیدم[golrooz][golrooz]تا عطرشو بوییدم
آنکه صدایش کردم[golrooz][golrooz]از بد جدایش کردم
آنکه مرا زمانی[golrooz][golrooz]در اوج بی جهانی
دادم جهانی بهتر[golrooz][golrooz]مملو از عشق برتر
آن بیصدا تو بودی[golrooz][golrooz]آن با وفا تو بودی
آنکه برای عشقم[golrooz][golrooz]من را ز درد و ماتم
فارم ز هر تمنا[golrooz][golrooz]بخشید ستر و مأوا
تا در تولد فکر [golrooz][golrooz] تصاحب روحی بکر
سوار بر اسب بالدار[golrooz][golrooz]برای مهر دادار
تنها تو را پرستم[golrooz][golrooz] آنکه ز عطرش مستم
آن مهربان تو هستی[golrooz][golrooz]در اوج من نشستی
در اوج من ، دل من[golrooz][golrooz]با تو گرفت تپیدن
در انقلاب روحی[golrooz][golrooz]در دل بروی لوحی
دادم به تو نشانی[golrooz][golrooz]تا عاشقم بمانی