PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله نگاهی به عشق از منظر بــــــو بــــــن



AreZoO
8th September 2010, 06:34 PM
دلم برای خنده‌ات تنگ شده است

نگاهی به عشق از منظر بوبن

http://img.tebyan.net/big/1388/11/10214677622445172977417935179234216167201.jpg
دغدغه‌های بشری همواره حول محور هستی، وجود، انسان و اخلاق می‌چرخد و نظریه‌های گوناگونی راجع به هر کدام از این موضوعات وجود دارد. از نظریات خشک و دیر فهم، تا دینی و اخلاقی و در نهایت منطقی و ساختاری. اما آنچه که همه چیز را به یکباره دگرگون می‌سازد و تغییر می‌دهد و در هیچ قالب خاصی نمی‌گنجد، عشق است.
اگر اخلاق را در ظرف عشق بریزیم، معجونی که به دست می‌آید، جز برای عاشق قابل درک نخواهد بود. و خب، خود عشق هم جدا از عالم خاصی که دارد، شامل انواع و اقسام می‌شود. از قابل تصورترین شکل ممکن تا غیرقابل تصورترین نوع آن؛ از رمان‌های عشقی مبتذل تا عشق‌های بی‌قید و شرط، رها و امروزی در آثار بوبن.

آیا هر بار که عاشق شده‌ایم، عاشق آن شخص خاص بوده‌ایم یا خود عشق؟ آیا هر بار که عاشق شده‌ایم، عاشق آن شخص خاص بوده‌ایم یا هیجان عشق؟ آیا اصلا هر بار عاشق شده‌ایم؟ اصلا چرا باید عاشق یک شخص خاص بود، درحالی که بیش از شش میلیارد انسان دیگر در روی کره زمین هست؟ اما هر بار که عاشق شده‌ایم، عاشق شده‌ایم و گریزی نبوده و...
اما هر بار که عاشق شده‌ایم، کمتر پرسیده‌ایم و بیشتر در قالب فرو رفته‌ایم و همواره به تکرار نزدیک بوده‌ایم. تکرار واژه وصال، وصال و وصال، این بلای عشق، و کمتر در لحظه از عشق لذت برده‌ایم. آنقدر که در تلاش وصال بودیم، جا ماندیم از خود عشق.
واژه‌هایی که در جامعه ما همواره همراه عشق بوده‌اند و آنقدر آن را سنگین کرده‌اند که مبتذل شده. یکی از کسانی که دستمایه آثارش همواره عشق بوده، کریستین بوبن است. این نویسنده معاصر فرانسوی که زیبا و در عین حال حقیقی عشق را به تصویر کشیده.
«عشق از راه خلأ و فقدان آمد و از این راه هم فرار کرد... شما، دوستانتان را از آنجا تشخیص می‌دهید که نمی‌گذارند تنها بمانید. کسانی که بی‌وقفه به تنهایی شما روشنایی می‌بخشند.»

«در نقاشی لحظه‌ای فرا می‌رسد که نقاش می‌داند تابلواش تمام شده است. چرایش را نمی‌داند. تنها به ناتوانی ناگهانیش از ایجاد هرگونه تغییر در تابلو معترف می‌شود. تابلو و نقاش وقتی از هم جدا می‌شوند که دیگر به هم کمک نمی‌کنند. وقتی که تابلو دیگر نمی‌تواند به نقاش چیزی ببخشد. یک اثر وقتی تمام می‌شود که هنرمند در برابرش به تنهایی مطلق می‌رسد. زنی که امروز صحبت می‌کند در برابر عشقش مانند نقاش است در برابر تابلواش. در خاتمه دادن دو دل است. مدام می‌خواهد چیزی را اصلاح کند. می‌خواهد لحظه تنهایی را به تعویق بیندازد.»
«در پی فهمیدن باشیم، تا فهمیده شدن. در پی دوست داشتن باشیم، تا دوست داشته شدن.»

http://img.tebyan.net/big/1388/11/202804278195124103472552718252230180201210.jpg
بوبن عشق را چنان بال و پر زیبا و دل‌انگیزی می‌دهد که دیگر وصف‌های پیش پا افتاده از مضمون عشق را از ذهن دور می‌کند و به جای آن احساسی از آن برون می‌دهد که یادآور پرواز پرندگان است: رها، آزاد و بی‌قید و بند. وصفی بر اساس واقعیت و لحظه.
فراز و فرودهای ملایم داستان‌ها که حتی بیان دلزدگی و فرسایش عاشق یا معشوق را هم ادبی، رویاگونه و در عین حال برآمده از دل حقیقت جلوه می‌دهد. حقیقت بزرگ خستگی، خستگی زمان، مکان و روح...
بوبن خیلی ساده به کنه مطلب اصلی می‌رسد. حسی عمیق اما ساده: «دلم برای خنده‌ات تنگ شده است.»
«در فقدان یا می‌توان پوسید، یا می‌توان به اوج زندگی دست یافت.»
«دوستت دارم. این پررمزترین کلام است. تنها کلامی که سزاوار است تا در طول قرن‌ها تعبیر شود. وقتی بیان می‌شود، وقتی صحیح بیان می‌شود، تمام لطافتش را اهدا می‌کند.»
او آزادی در عشق را به حد اعلا می‌رساند: «بهترین مادرها کسانی هستند که دنیا آنها را بدترین مادرها می‌خواند. مادرانی که فقط به فکر فرزندانشان نیستند، و فراموش نمی‌کنند که در عین مادر بودن، به همان اندازه همسر، معشوق و فرزند هستند.»
او اهمیت حال را به ما می‌نمایاند: «فقط لحظه حال وجود دارد. تا زمانی که این لحظه با لحظه مرگ ما تلاقی کند و هنوز هم عشق، بهترین راه برای استفاده از این لحظه است. زیستن در کنار آنچه در زندگی از هر چیز ضعیف‌تر و ملایم‌تر است.»
بوبن وصف عمیقی از تنهایی دارد. چیزی که جهان امروز به آن مبتلا است و از آن رنج می‌برد و در عین حال به آن نیازمند است. تقدس لحظه تنهایی: «به خاطر دلبستگی عمیقی که به تنهایی دارم، هیچگاه به صورت زوج زندگی نکرده‌ام. آنچه سبب دلسردی زوج‌های بسیار می‌شود، بی‌احترامی به تنهایی ذاتی دیگری است.»
عشق و تنهایی در کنار هم. آیا این ممکن است؟ اگر که بخواهیم عشق را با معیارهای عامیانه در نظر بگیریم، اما از نظر بوبن این تنهایی است که عشق را جلا می‌بخشد و درک دقیق مفهوم عشق، عدم توقع از عشق است. احساسی خاص که لحظه‌ای خاص را می‌سازد، شاید برود یا بماند، اما ما نمی‌توانیم برای آن لحظه تکلیفی مشخص کنیم. او همه‌چیز را آرام و با روندی به جا می‌پذیرد. زندگی را، عشق را، کودکی و تنهایی را و سرانجام مرگ را: «وقتی مرگ را نپذیریم، مثل این است که دسر غذا را نپذیرفته باشیم.»
او به بدیهیات توجهی ویژه دارد: «ابتذال در تند تند صرف کردن زمان است و در ناتوانی ما در صرف کردن آن به نحوی دیگر.»
می‌توان در ازدواجی، ده سال مجرد بود. می‌توان ساعت‌ها بدون بیان کلمه‌ای صحبت کرد. می‌توان با تمام دنیا خوابید و باکره بود.»
آرامشی که در پس کلمات بوبن آمده، تسکین ملایمی است در برابر هیاهوی بیهوده زمان.
«در پی فهمیدن باشیم، تا فهمیده شدن. در پی دوست داشتن باشیم، تا دوست داشته شدن.»
منابع:
- بوبن، كریستین. (1381). فرسودگی. ترجمه پیروز سیار. تهران: انتشارات نقش‌جهان.
- بوبن، كریستین. (1383). دلباختگی. ترجمه مهوش قویمی. تهران: نشر آشتیان.
- بوبن، كریستین. (1378). غیر منتظره. ترجمه نگار صدقی. تهران: نشر ماه‌ریز.
- بوبن، كریستین. (1380). فراتر از بودن و موتسارت و باران. ترجمه نگار صدقی. تهران: انتشارات ماه‌ریز.
- بوبن، كریستین. (1382). دیوانه‌وار. ترجمه مهوش قویمی. تهران: نشر آشتیان.
- بوبن، كریستین. (1380). کتاب بیهوده. ترجمه پیروز سیار. تهران: نشر آگاه.
- بوبن، كریستین. (1384). رفیق اعلی: روزنه‌ای به زندگی فرانچسکوی قدیس. ترجمه پیروز سیار. تهران: طرح‌نو.لیلا همتی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد