PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله نگاهی به شخصیت زن در آثار نظامی



AreZoO
8th September 2010, 03:12 PM
نگاهی به شخصیت زن در آثار نظامی


بخش اول :


عشق


http://img.tebyan.net/big/1388/06/16520670118246622232116523420723641135203240.jpg
نظامی عشق را می‌سراید. او با مجنونِ بادیه‌نشین و خسرو پرویز شاه ایران دو نوع عشق را تجربه می‌کند و از میان این دو، تنهـا مجنون را عاشق‌پیشه می‌داند. زیرا مجنون به خواسته‌ی سرنوشت که همان جدایی‌ست تن در می‌دهد.
عشق لیلی و مجنون نمونه‌ی کاملی از یک عشق عذری‌ست، عشقی سراسر سوز و گداز؛ ناله‌های بی‌امان مجنون و گریه‌های جگرسوز لیلی.
عشقی توأم با محرومیت؛ همین محرومیتِ خودخواسته است که قیس عامری را مجنون می‌کند، زیرا بیماری عشق را علاجی جز وصال نیست. اما داستان خسرو و شیرین حقیقتی‌ست که با وجود فراز و فرودهای دشوار سرانجام به واقعیت می‌رسد.
در لیلی و مجنون می‌خوانیم که باد صبا و نسیم صبح و خاک بیابان یادآور لیلی‌اند.

وان‌گه مژه را پرآب کردی با باد صبا خطاب کردی کی باد صبا به صبح برخیز در دامن زلف لیلی آویز از باد صبا دم تو جوید با خاک زمین غم تو گوید
تمام عناصر طبیعی در این داستان عاشق دل‌خسته را به یاد معشوقِ دست‌نیافتنی می‌اندازند. این خصوصیت عشق عذری‌ست، چراکه در این نوع دل‌داده‌گی همیشه زنان آن‌قدر آرمانی‌اند که دست‌نیافتنی می‌شوند.
مجنون که مایه‌ی ننگ خاندان و مورد طعن و تمسخر جوانان است از زندگی میان افراد کناره گرفته راه دشت و بیابان در پی می‌گیرد. او درمیان وحوش و درنده‌گان روزگار می‌گذراند و یاد لیلی می‌کند.
غیرت و مردسالاری در این داستان در اوج است. در دیداری که لیلی با هزاران نیرنگ و نثار کردن گوش‌وارهای گران‌بهای خود ترتیب می دهد، می‌خوانیم که مجنون از روی غیرت و مردانه‌گی به لیلی نزدیک هم نمی‌شود. و در جایی دیگر هنگامی که مجنون مشاهده می‌کند که کودکان روی درختی نام لیلی و مجنون را در کنار یک‌د یگر حک کرده‌اند، با ناخن نام لیلی را می‌زداید.
مردانِ قبیله‌ی لیلی نیز که به خاطر عشق سودایی مجنون خود را تحقیرشده می‌دانند، تصمیم به قتل مجنون می‌گیرند، اما ...
در عشق چه جای بیم تیغ است تیغ از سر عاشقان دریغ است عاشق ز نهیب جان نترسد جانان طلب از جهان نترسد
نظامی در پایان لیلی و مجنون، آنان را در زمره‌ی شهدا می‌داند و مقام آنان را در نزد خداوند ارج می‌نهد، چراکه عاشق شدند و در این راه تا پایان جان ایستاده‌گی کردند؛ یادآور حدیث معروف: «من عشق و کتم ثم مات، شهیدا.» به این معنا:
هرکس عاشق شود و در راه عشق عفت ورزد و کتمان کند، پس بمیرد، شهید است.
عشق لیلی و مجنون نمونه‌ی کاملی از یک عشق عذری‌ست، عشقی سراسر سوز و گداز؛ ناله‌های بی‌امان مجنون و گریه‌های جگرسوز لیلی.

این گونه است که شهید شدن در راه خدا چندان هم آسان نیست. با وجودی که خسرو و شیرین هم جان بر سر عشق می‌گذارند و از دنیا می‌روند، اما شهید محسوب نمی‌شوند، چون با سرنوشت سر سازگاری ندارند. مجنون و پدرش یک بار به خواست‌گاری لیلی می‌روند و پاسخ منفی می‌شنوند و از آن پس مجنون تن به تقدیر می‌سپارد.

زنان


در خسرو و شیرین، زنان حاکم و فرمان‌روایند. مهین بانو و شیرین هر دو حاکمانی باتدبیر و هوش‌مندند:

زنی فرمان‌ده‌ست از نسل شاهان
شده جوش سپاه‌اش تا سپاهان
همه اقلیم ارّان تا ارمن
مقرر گشته بر فرمان آن زن
ز مردان بیش دارد سُترگی
مهین بانوش خوانند از بزرگی
مهین بانو علاوه بر مکنت و قدرت از هوش و درایت بالایی هم برخوردار است. او همان است که شیرین را از عشق خسرو بیم می‌دهد:
تو گنجی سر به مهری نابه‌سوده
بد و نیک جهان ناآزموده
جهان نیرنگ‌ها دارد نمودن
به دُر دزدیدن و یاقوت سودن
نباید کز سر شیرین زبانی
خورد حلوای شیرین رایگانی
فرو ماند تو را آلوده‌ی خویش هوای دیگری گیرد فرا پیش

گویی از زمان حیات نظامی، قرن شش هجری، تا به امروز تغییر چشم‌گیری در نحوه‌ی تفکر و زنده‌گی ما رخ نداده است. ام‌روز هم اگر مردی هرچند عاشق و دل‌خسته بر دختری که بارها اعتراف کرده از اعماق جان دوست‌اش دارد، دست یابد، هیچ تضمینی وجود ندارد در آینده بر عهد خویش استواری کند، هرچند فاتح اولیه خود او باشد.
مهین بانو نکته‌ی مهم دیگری را هم به برادرزاده گوش‌زد می‌کند:

چنان‌ام در دل آید کاین جهان‌گیر
به پیوند تو دارد رای و تدبیر
گر این صاحب‌جهان دل‌داده‌ی توست
شکاری بس شگرف افتاده‌ی توست
آری، خسرو پرویز صاحب یکی از سه امپراتوری بزرگ جهان است. چه گونه می‌توان از او به راحتی در گذشت؟

چو شیرین گوش کرد آن پند را گوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش که گر خون گریم از عشق جمال‌اش
نخواهم شد مگر جفت حلال‌اش
http://img.tebyan.net/big/1388/06/10481532077113920722815114416061130199182132.jpg
شیرین تا پایان بر عهدی که با مهین بانو بسته استواری می‌کند. او بارها توسط خسرو به خلوت کشانیده می‌شود، اما همیشه به دل «آری» و به لب «نه» می‌گوید. او در پاسخ خسرو چنین می‌گوید:

مجوی آبی که آب‌ام را بریزد
مخواه آن کام کز من بر نخیزد
کزین مقصود بی مقصود گردم تو آتش گشته‌ای من عود گردم

AreZoO
8th September 2010, 03:15 PM
درین افسانه شرط ا‌ست اشک راندن

نگاهی به شخصیت زن در آثار نظامی گنجوی(بخش دوم)


(http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=102979.)
http://img.tebyan.net/big/1388/07/8820382247971251727196651451411242392196.jpg
تأثیر اعتقادات نظامی در این داستان بسیار است. او شیرین ارمنی و مسیحی مذهب را به خوبی در معیارهای خود و جامعه می‌گنجاند. اما شخصیت شیرین نافذتر است.
نظامی ناخواسته عاشق شیرین می‌شود و او را می‌ستاید. شهامت و جسارت شیرین نظامی را هم جسور می‌کند. آن‌جا که در پایان شیرین در دخمه‌ی خسرو جانِ خود را می‌گیرد تا به معشوق پیوندد، نظامی متأثر از چنین تقدیر ناخواسته به یاد هم‌سر جوانِ تازه درگذشته‌ی خویش می‌افتد. در تمامی ادبیات مردانه‌ی ایران زمین شاعری چون او نمی‌یابیم که از هم‌سر خود یادی کرده باشد:
درین افسانه شرط‌ست اشک راندن
گلابی تلخ بر شیرین فشاندن
به حکم آن که آن کم‌زنده‌گانی
چو گل بر باد شد روز جوانی
سبک‌رو چون بت قبچاقِ3 من بود
گمان افتاد خود کآفاق من بود

نظامی در دورانِ نظم خسرو و شیرین در آغاز عشق و جوانی‌ست و بعید نیست آفاق و شیرین در ذهن وی یکی باشند. همان‌طور که می‌دانیم، این آفاق است که سراینده‌ی مخزن الاسرار را تبدیل به سراینده‌ی خسرو و شیرین می‌کند.
شیرین زنی آزاد است. او هنگامی که نقشی از خسرو پرویز شاه ایران را از دستان هنرمندی به نام شاه‌پور می‌بیند، عاشق می‌شود و شبانه ارمن را به امید یافتن او ترک می‌کند.
اما لیلی وضعیت دیگری دارد. او در یک قبیله‌ی غیرت‌مند و مردسالار عرب حق بودن هم ندارد ، چه رسد به عاشق شدن. او تابع امر مردان خانواده‌ی خود است. آنان پس از این که راز عشق لیلی و مجنون از پرده برون می‌افتد، در اولین اقدام لیلی را از محیط مکتب‌خانه که با مجنون دیدار می‌کند، دور می کنند. لیلی از آن پس در سه‌کنج خانه‌ی پدری اسیر رؤیاها می‌شود. با دستی که در سخن دارد، هر از گاهی غزلی در فراق مجنون می‌سراید و با آب دیده آن را آب‌یاری می‌کند.
لیلی که نام او به مناسبتِ عشق مجنون بر سر کوی و برزن است، چاره‌یی جز انزوا ندارد:

لیلی ز گزاف یاوه‌گویان / در خانه‌ی غم نشست مویان

او برای سربلندی خانواده‌ی خویش ناگزیر است با اولین خواست‌گار روانه‌ی خانه‌ی بخت شود. لیلی در خانه‌ی شوهر دل‌تنگ‌تر از پیش است. چراکه شوهر و خانواده‌اش دایره‌ی مراقبت از او را تنگ‌تر می‌کنند:

شویش همه روزه داشتی پاس
پیرامن در شکستی الماس
تا نگریزد شبی چو مستان
در رخنه‌ی دید بت‌پرستان

http://img.tebyan.net/big/1388/07/19516813844131128432421618713216519310714275.jpg
آن گونه که مردان همواره مراقب زنان خویش‌اند، تصور می‌شود مردان خائن در تاریخ هرگز وجود نداشته‌اند.
ابن سلام با این که می‌داند دل لیلی با او نیست، اما از این که جسم لیلی متعلق به اوست، احساس غرور و برتری می‌کند. ابن سلام خیلی زود از دنیا می‌رود. لیلی همان گونه که رسم اعراب است، سالی به سوگ می‌نشیند، اما جسم و روح بی‌قرار او اندوهِ هجران، ترس از رسوایی و غم بیوه‌گی را تاب نمی‌آورد و جان به حضرت دوست تسلیم می‌کند. او در آخر عمر به مادر چنین می‌گوید:

خون می‌خورم این چه مهربانی‌ست
جان می‌کنم این چه زنده‌گانی‌ست
چندان جگر نهفته خوردم
کز دل به دهن رسید دردم

دون ژوانیسم درخسرو و شیرین

خسرو پرویز، پادشاه مقتدر ایرانی، چون تمامی صاحبان زر و زور طبیعتی خوش‌گذران دارد. هنگامی که او به طلبِ شیرین ره‌سپار ارمن می‌شود، شیرین شبی قبل به امید یافتن خسرو آن‌جا را ترک کرده است. شیرین در ارمنستان نیست و خسرو آن‌چنان مجذوب پذیرایی شایان مهین‌بانو و کنیزکان زبیای ارمنی می‌شود که اصلا فراموش می‌کند برای چه به آن‌جا آمده است.
اول بار که خسرو آهنگ شیرین می‌کند و شیرین طبق آموخته‌های عمه او را نمی‌پذیرد، خسرو گستاخی شاه‌زاده‌ی ارمنی را تاب نمی‌آورد. او شیرین را ترک می‌گوید و راهی دیار روم می شود. خسرو در روم با دختر امپراتور آن‌جا، مریم، پیمان زناشویی می‌بندد، اما در زند‌گی با مریم راحت و خوشی برای او وجود ندارد. مریم هم‌سر است نه معشوقه‌یی عشوه‌گر. دل خسرو برای غمزه‌های پری‌وار شیرین بی‌صبر است:

گهی گفتی به دل ای دل چه خواهی؟ / زعالم عاشقی یا پادشاهی؟

یا در خلوت چنین زمزمه می‌کند:
که را جویم که را خوانم به فریاد؟
بهاری بود و بربودش ز من باد
کجا شیرین و آن شیرین‌زبانی
به شیرینی چو آب زنده‌گانی
کجا آن عیش و آن شب‌ها نخفتن
همه شب تا سحر افسانه گفتن
خسرو پرویز بارها برای بردنِ شیرین به کاخ خود اقدام می‌کند، اما با وجود مریم به عنوان هم‌سر قانونی او جای شیرین تنها در شبستان در کنار کنیزان است. و شیرین جای‌گاه خود را خوب می‌داند. او هم اکنون بر جای مهین‌بانو بر مُلک ارمن حکم‌فرمایی می‌کند. چگونه می‌تواند چون کنیزی خُرد در حرمِ او روزگار بگذراند؟ شیرین دارای تمام خصیصه‌های زنانه است: زیبایی، کبر و ناز، غمازی و حسادت، شیرینی و احتیاط.
خسرو چاره‌یی جز ارتباط پنهانی با معشوقِ خود ندارد، اما نظامی جسارتِ خسرو را تاب نمی‌آورد و یک رقیب عشقی خیالی به نام «فرهاد» برای او می‌سازد. عشق فرهاد همان عشق مجنون است. عشقی آرمانی بدون خواسته‌های تن. با طرح داستان فرهاد نظامی احساس رضایت می‌کند:
http://img.tebyan.net/big/1388/07/2454421422110619413123095891471408916211252.jpg

بباید عشق را فرهاد بودن / پس آن گاهی به مردن شاد بودن
پس از فوتِ مریم خسرو اوصافی از زنی هرجایی به نام «شکر» می‌شنود که خانه‌اش در اصفهان پذیرای مهمانان بسیاری‌ست. خسرو شکر را هم به دست می‌آورد، اما هنوز شیرین مرواریدی‌ست صید نشده. ازدواج ِ خسرو با شکر تأثیر بدی بر روانِ شیرین بر جای می‌نهد، هر چه باشد مریم شاه‌زاده‌یی درخور شأن و منزلتِ او بود، اما دیدن شکر در کنار خسرو برای شیرین دردناک است. اما نظامی برای شکر وجهی نیک می‌سازد. شکر برای خسرو رازی افشا می‌کند. او عنوان می‌کند که تنها در مجالس عیش و عشرت شرکت می‌کند و سپس کنیزی را به بستر مهمان روانه می‌کند. پس از افشای این راز خسرو شکر را به کاخ می‌آورد و به عنوان هم‌سر خود به همه‌گان معرفی می‌کند. شکر مانعی بر سر راه ازدواج خسرو با شیرین نیست. او این بار به راحتی می‌تواند شیرین را تصاحب کند. گر چه به دست آوردن دل شیرین قدری دشوار است.
پس از ازدواج خسرو و شیرین، قتل خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه‌ی نوجوان – فرزند خسرو و مریم - مجالِ عیش و عشرت و عشق‌های بعدی را از او سلب می‌کند.
پایانعادله حسینی

matin70 asghari
12th December 2013, 07:58 PM
[golrooz]
نگاهی به شخصیت زن در آثار نظامی


بخش اول :


عشق


http://img.tebyan.net/big/1388/06/16520670118246622232116523420723641135203240.jpg
نظامی عشق را می‌سراید. او با مجنونِ بادیه‌نشین و خسرو پرویز شاه ایران دو نوع عشق را تجربه می‌کند و از میان این دو، تنهـا مجنون را عاشق‌پیشه می‌داند. زیرا مجنون به خواسته‌ی سرنوشت که همان جدایی‌ست تن در می‌دهد.
عشق لیلی و مجنون نمونه‌ی کاملی از یک عشق عذری‌ست، عشقی سراسر سوز و گداز؛ ناله‌های بی‌امان مجنون و گریه‌های جگرسوز لیلی.
عشقی توأم با محرومیت؛ همین محرومیتِ خودخواسته است که قیس عامری را مجنون می‌کند، زیرا بیماری عشق را علاجی جز وصال نیست. اما داستان خسرو و شیرین حقیقتی‌ست که با وجود فراز و فرودهای دشوار سرانجام به واقعیت می‌رسد.
در لیلی و مجنون می‌خوانیم که باد صبا و نسیم صبح و خاک بیابان یادآور لیلی‌اند.

وان‌گه مژه را پرآب کردی با باد صبا خطاب کردی کی باد صبا به صبح برخیز در دامن زلف لیلی آویز از باد صبا دم تو جوید با خاک زمین غم تو گوید
تمام عناصر طبیعی در این داستان عاشق دل‌خسته را به یاد معشوقِ دست‌نیافتنی می‌اندازند. این خصوصیت عشق عذری‌ست، چراکه در این نوع دل‌داده‌گی همیشه زنان آن‌قدر آرمانی‌اند که دست‌نیافتنی می‌شوند.
مجنون که مایه‌ی ننگ خاندان و مورد طعن و تمسخر جوانان است از زندگی میان افراد کناره گرفته راه دشت و بیابان در پی می‌گیرد. او درمیان وحوش و درنده‌گان روزگار می‌گذراند و یاد لیلی می‌کند.
غیرت و مردسالاری در این داستان در اوج است. در دیداری که لیلی با هزاران نیرنگ و نثار کردن گوش‌وارهای گران‌بهای خود ترتیب می دهد، می‌خوانیم که مجنون از روی غیرت و مردانه‌گی به لیلی نزدیک هم نمی‌شود. و در جایی دیگر هنگامی که مجنون مشاهده می‌کند که کودکان روی درختی نام لیلی و مجنون را در کنار یک‌د یگر حک کرده‌اند، با ناخن نام لیلی را می‌زداید.
مردانِ قبیله‌ی لیلی نیز که به خاطر عشق سودایی مجنون خود را تحقیرشده می‌دانند، تصمیم به قتل مجنون می‌گیرند، اما ...
در عشق چه جای بیم تیغ است تیغ از سر عاشقان دریغ است عاشق ز نهیب جان نترسد جانان طلب از جهان نترسد
نظامی در پایان لیلی و مجنون، آنان را در زمره‌ی شهدا می‌داند و مقام آنان را در نزد خداوند ارج می‌نهد، چراکه عاشق شدند و در این راه تا پایان جان ایستاده‌گی کردند؛ یادآور حدیث معروف: «من عشق و کتم ثم مات، شهیدا.» به این معنا:
هرکس عاشق شود و در راه عشق عفت ورزد و کتمان کند، پس بمیرد، شهید است.
عشق لیلی و مجنون نمونه‌ی کاملی از یک عشق عذری‌ست، عشقی سراسر سوز و گداز؛ ناله‌های بی‌امان مجنون و گریه‌های جگرسوز لیلی.

این گونه است که شهید شدن در راه خدا چندان هم آسان نیست. با وجودی که خسرو و شیرین هم جان بر سر عشق می‌گذارند و از دنیا می‌روند، اما شهید محسوب نمی‌شوند، چون با سرنوشت سر سازگاری ندارند. مجنون و پدرش یک بار به خواست‌گاری لیلی می‌روند و پاسخ منفی می‌شنوند و از آن پس مجنون تن به تقدیر می‌سپارد.

زنان


در خسرو و شیرین، زنان حاکم و فرمان‌روایند. مهین بانو و شیرین هر دو حاکمانی باتدبیر و هوش‌مندند:

زنی فرمان‌ده‌ست از نسل شاهان
شده جوش سپاه‌اش تا سپاهان
همه اقلیم ارّان تا ارمن
مقرر گشته بر فرمان آن زن
ز مردان بیش دارد سُترگی
مهین بانوش خوانند از بزرگی
مهین بانو علاوه بر مکنت و قدرت از هوش و درایت بالایی هم برخوردار است. او همان است که شیرین را از عشق خسرو بیم می‌دهد:
تو گنجی سر به مهری نابه‌سوده
بد و نیک جهان ناآزموده
جهان نیرنگ‌ها دارد نمودن
به دُر دزدیدن و یاقوت سودن
نباید کز سر شیرین زبانی
خورد حلوای شیرین رایگانی
فرو ماند تو را آلوده‌ی خویش هوای دیگری گیرد فرا پیش

گویی از زمان حیات نظامی، قرن شش هجری، تا به امروز تغییر چشم‌گیری در نحوه‌ی تفکر و زنده‌گی ما رخ نداده است. ام‌روز هم اگر مردی هرچند عاشق و دل‌خسته بر دختری که بارها اعتراف کرده از اعماق جان دوست‌اش دارد، دست یابد، هیچ تضمینی وجود ندارد در آینده بر عهد خویش استواری کند، هرچند فاتح اولیه خود او باشد.
مهین بانو نکته‌ی مهم دیگری را هم به برادرزاده گوش‌زد می‌کند:

چنان‌ام در دل آید کاین جهان‌گیر
به پیوند تو دارد رای و تدبیر
گر این صاحب‌جهان دل‌داده‌ی توست
شکاری بس شگرف افتاده‌ی توست
آری، خسرو پرویز صاحب یکی از سه امپراتوری بزرگ جهان است. چه گونه می‌توان از او به راحتی در گذشت؟

چو شیرین گوش کرد آن پند را گوش
نهاد آن پند را چون حلقه در گوش که گر خون گریم از عشق جمال‌اش
نخواهم شد مگر جفت حلال‌اش
http://img.tebyan.net/big/1388/06/10481532077113920722815114416061130199182132.jpg
شیرین تا پایان بر عهدی که با مهین بانو بسته استواری می‌کند. او بارها توسط خسرو به خلوت کشانیده می‌شود، اما همیشه به دل «آری» و به لب «نه» می‌گوید. او در پاسخ خسرو چنین می‌گوید:

مجوی آبی که آب‌ام را بریزد
مخواه آن کام کز من بر نخیزد
کزین مقصود بی مقصود گردم تو آتش گشته‌ای من عود گردم

matin70 asghari
12th December 2013, 08:02 PM
سلام ممنون ازمقاله مفیدتون میشه لطف کنیداسم نویسنده وسال چاپ مقاله نگاهی به شخصیت زن دراثارنظامی روبنویسید مرسی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد