touraj atef
25th August 2010, 01:30 PM
رو ز گار عجيبي است و بسياري از ما از آن چه كه عيان است مي گر يز يم و در پي در نا كجا آباد هاي مكاتب و آد مها و كتابها و حر فها مي ر ويم در ميان كلام مر د م شهر آنچه كه مي شنو يم ” خو استن ” و ” ر سيدن ” به “آرامش ” است آرامشي كه بسياري از ما آن را در نا كجا و نامر دم جستجو مي كنيم و يا از جستجوي آن نا اميد شده ايم بسياري از ما ز ند گي را آنقدر پيچيده مي دانيم كه بر اي ر هائي از حلقه هاي پيچيده اين گو نه ز يستن تن به فلاسفه و حلقه ها و ز نجير هاي دگري مي دهيم بسياري از ما عشق را ماو ائي آسماني مي دانيم آري عشق ماو اي آسماني است اما هيچ كس نگفت كه عشق در ميان مر د مان نمي تو ان يافت و چو ن اين باو ر را ندار يم از عشق افسانه ها مي ساز يم و بسياري از ما نيز عشق را تنها در افسانه ها مي پندار يم شايد اگر نگاهي سطحي به اطراف خو د نمائيد بسيار هم از اين باو ر خو د خو شنو ديم و چو ن اين گو نه مي اند يشيم مي گو يم عشق آسماني است و تنها درميان افسانه ها و داستانها كه آثار نو يسند گان و عاشقان نيمه ديو انه هستند خلق شده است ز يرا عشق آن آسماني است پس اي ز مين من را نفي نمايم تا به آن آسمان ر سم چه خوش باو ري بز ر گي !! چه كسي كه ز ميني شد ن خو د را نديد در آن ز ند گي نكر د و به آن عشق نو ر زيد را تو انست ر ها ئي يابد ا به آسمان ر سد ؟ چه كسي بي عشق او ليه به كمال عشق ر سيد ؟ مي گويند عشق اسارت آو رد اسارت را دلبستگي معني كنند و دلبستگي را چو ن ر يسماني كه بر گر دن آدميان افكنده اند چه كسي دلبستگي را اسارت ناميد ؟ چه كسي دلبستگي را ر يسماني تصو ر كر د ؟ مي دانم آنان كه خو د قاد ر به دلبستگي و عاشق دلي نيستند تاز يانه اي بر داشتند و بر عشق ز دند و طعنه ز ميني بودن آن را تر نم كر د ند بسياري گفتند ماحصل عشق تنها در د و ر نج و هجر است بسياري به دنبال ثمر ه و ميو ه عشق گشتند در جايي كه از ياد بر دند عشق يعني آزاد گي يعني ر هائي يعني استو اري چو ن سر و همان سر وي كه همو اره سبز است و آري سر و كه شايد براي عده اي يك در خت بي ثمر باشد اما سر و همو اره سبز و مايه اميدو اري است سر و است كه در سخت تر ين ر و ز هاي ز مستان نيز بار غم را از ما گير د سر و همان سر وي است كه حافظ عاشق گو يد
ز ير بار ند در ختان كه تعلق گير ند
اي خو شا سر و كه از بار غم آزاد آمد
آري مي تو ان عشق را تاز يانه ز د آن را در سو دا و تجارت و تعلق و مالكيت معني كر د مي تو اند بي معني اد عا نمو د كه عشق اين است پس به سوي آسماني ر و يم اما چنين نيست عشق و ابستگي آو ر دو دلبستگي آو ر د ولي عشق بي مالكيت است تعلق به كسي ندارد عشق مال كسي نيست عشق رها و مال همگان است بي ادعا و ببي بهانه و همين ر هائي است كه مي تو اند آزاد گي و سبزي دل و ر هائي از هر چه ترس و حقار ت است به ار مغان آو ر د همين آزاد گي است كه آن را خار ج هر حلقه و ريسمان و اد عاهاي مد عين جعلي در مان بي عشق مي نمايد عشق همان درماني است كه خو د دارد و نياز نيست كه در ميان نشانه ها و آياتي كه خو د و يا مد عيان به حلقه كشيد نها به در مان و يافتن عشق ر و يم عشق بايد در خو د و ر وح آد مي باشد آد مي كه انسانيت خو د را در ر هائي در آزادي در آگاهي و در يافتن خو د در خو يش بايد جستجو كند چه كسيب گفت مر داب بي عشق به يك بار ه در يا شود ؟ چه كسي گفت عشق تضمين مي خو اهد ؟ چه كسي گفت دلبر ما ز ناكجا آباد بايد يافت دلبر ما همان عشق ما است كه بي ر يا آيد بي اد عا با حسني كه ايز د به همه ما داده است و لي به آن باو ر ندار يم مي خو اهيم در سر گشتگيهاي پيچيده نمو د ن ز يستن آن را بيابيم همان پيچيد گي كه عشق را نفي مي كند آن را در حلقه ها جستجو مي نمايد و آسماني غير قابل دسترس داند همان حلقه هائي كه مي گو يد چو ن من به عشق نتو انم پاسخ دهم پس عشق و جو د ندارد همان حلقه هائي كه بي دليل به دنبال ديدن معجز ه در آن هستيم بياييم دلبرمان را به آغوش كشيم دلبري كه خو د ايز د مهر به ما ارزاني داشته است دلبري كه همين جا است بر روي همين خاك اهو ر ائي آري دلبر ما كه حسن خو د را دارد بيائيم از دلفر يبان و دلفر يبي جعلي بگذر يم و چو ن آن گو نه كه حافظ گفت باو ر كنيم عشق را
دلفر يبان ز ميني همه ز يو ر بستند
دلبر ما است كه با حسن خداداد آمد
بيائيم اصرار بر دو ر بو دن عشق نداشته باشيم
بيائيم آن را سخت و غير قابل باو ر ننمائيم
بيائيم به تنها به يك حلقه بياو يز يم حلقه اي كه 600 سال پيش حافط بر ايمان تر نم كرد
هر كس كه در اين حلقه نيست ” ز نده به عشق”
بر او نمر ده به فتو اي من نماز كنيدhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/akiii11.jpg?w=104&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/akiii11.jpg)
ز ير بار ند در ختان كه تعلق گير ند
اي خو شا سر و كه از بار غم آزاد آمد
آري مي تو ان عشق را تاز يانه ز د آن را در سو دا و تجارت و تعلق و مالكيت معني كر د مي تو اند بي معني اد عا نمو د كه عشق اين است پس به سوي آسماني ر و يم اما چنين نيست عشق و ابستگي آو ر دو دلبستگي آو ر د ولي عشق بي مالكيت است تعلق به كسي ندارد عشق مال كسي نيست عشق رها و مال همگان است بي ادعا و ببي بهانه و همين ر هائي است كه مي تو اند آزاد گي و سبزي دل و ر هائي از هر چه ترس و حقار ت است به ار مغان آو ر د همين آزاد گي است كه آن را خار ج هر حلقه و ريسمان و اد عاهاي مد عين جعلي در مان بي عشق مي نمايد عشق همان درماني است كه خو د دارد و نياز نيست كه در ميان نشانه ها و آياتي كه خو د و يا مد عيان به حلقه كشيد نها به در مان و يافتن عشق ر و يم عشق بايد در خو د و ر وح آد مي باشد آد مي كه انسانيت خو د را در ر هائي در آزادي در آگاهي و در يافتن خو د در خو يش بايد جستجو كند چه كسيب گفت مر داب بي عشق به يك بار ه در يا شود ؟ چه كسي گفت عشق تضمين مي خو اهد ؟ چه كسي گفت دلبر ما ز ناكجا آباد بايد يافت دلبر ما همان عشق ما است كه بي ر يا آيد بي اد عا با حسني كه ايز د به همه ما داده است و لي به آن باو ر ندار يم مي خو اهيم در سر گشتگيهاي پيچيده نمو د ن ز يستن آن را بيابيم همان پيچيد گي كه عشق را نفي مي كند آن را در حلقه ها جستجو مي نمايد و آسماني غير قابل دسترس داند همان حلقه هائي كه مي گو يد چو ن من به عشق نتو انم پاسخ دهم پس عشق و جو د ندارد همان حلقه هائي كه بي دليل به دنبال ديدن معجز ه در آن هستيم بياييم دلبرمان را به آغوش كشيم دلبري كه خو د ايز د مهر به ما ارزاني داشته است دلبري كه همين جا است بر روي همين خاك اهو ر ائي آري دلبر ما كه حسن خو د را دارد بيائيم از دلفر يبان و دلفر يبي جعلي بگذر يم و چو ن آن گو نه كه حافظ گفت باو ر كنيم عشق را
دلفر يبان ز ميني همه ز يو ر بستند
دلبر ما است كه با حسن خداداد آمد
بيائيم اصرار بر دو ر بو دن عشق نداشته باشيم
بيائيم آن را سخت و غير قابل باو ر ننمائيم
بيائيم به تنها به يك حلقه بياو يز يم حلقه اي كه 600 سال پيش حافط بر ايمان تر نم كرد
هر كس كه در اين حلقه نيست ” ز نده به عشق”
بر او نمر ده به فتو اي من نماز كنيدhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/akiii11.jpg?w=104&h=150 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/akiii11.jpg)