PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حلقه



touraj atef
24th August 2010, 02:07 PM
سالها است كه به دنبال قصه آدميت و انسانيت مي گرديم و بارها خو استه ايم كه تعريف كنيم آن چيزي را كه انسانيت ناميده مي شود و همين ميل به تعريف كردن است كه همه چيز را بي معني مي كند آنجا كه عشق را تعريف مي كنيم كه چينين است و بايد چنان باشد عشق را پرواز مي دهيم آنگاه كه آدميت را عنوان مي دهيم آدميت را پرواز مي دهيم آنگاه كه از ياد نمي بريم كه فرق آدم و حيوان و خدا در آگاهي ها است آنگاه ره به هر ناكجا آباد حلقه بر هر حلقه زنيم از ياد برده ايم كه حيوان همه كارش ناخود آگاه و خدا همه كارش خود آگاه است و من انسان سر گشته در خود آگاهي و ناخود آگاهي سر مي كنم گاهي نزديكي به جيو ان است و گاهي خدا گونه مي خواهم كه شوم براستي خود آگاهي را چگونه يابيم من ديروز تجربه كردم… ديروز در تنگناهاي ناداني ها و نفرتها و بسته بودن اذهان و بيروحي چشمها در كلامهاي بي معني شاعراني باخته در زندگي كه خو د را شارع مي دانند طعم خاك گر فتگي اذهان و حرفها را تجربه كردم من در ميان آدمياني كه با حرفهايشان مرا و ايده هايم را دار را زدند را تجر به كردم من ديدم كه چقدر پند مي تو اند خاك آلود باشد من حس كردم كه چقدر مجراهاي تنفسيم با اين خاك نادانستن ها و ناخو د آگاهي ها مي تواند گر فته شود من ديدم كه چشمهائي كه ناخود آگاه قضاوتي نا آگاه دارد تا چه حد مي تو اند چو ن چشمهاي جانوري باشد كه بهر استشمام بوي خون جانوري را مي كشد من تجربه كردم اوج نياز و نمازي كه بايد بر اين گمشدگان حلقه نامرئي وجو د داشته باشد ديشب در ميانه هاي شب كه تاز يانه افكار پريشانم مرا باز بيدار نمود باز خود آگاهي تازه اي را تجر به كردم من در ميان بو سه هايئي كه دخترم حتي در اوج خواب بر گونه ام مي ز ند خود آگاهي خدائي را تجر به كردم من عشق را در ميان دستهاي كوچكي كه مرا به آغوش گرفته بود ب عاشقانه تجر به كردم عشقي كه معنائي ندارد جز خود عشق كه بهر يار و بهر لبخند او است باز تجر به كردم من صداي باران را تجر به كردم من نسيمي كه در پس باران صورتم را نوازش مي كند تجر به كردم من در زير باران ديشب خودآگاهي عشق را تجر به كردم من شستشوي ذ هن خاك گر فته شارعئي كه هيچ از شعر خدا نمي داند را تجر به كردم من فرامو شي چشمهاي بي روح را تجر به كردم كه مرا با پندهاي فر سوده تاز يانه زد را تجر به كردم من لمس باران و به گل نشاندن خاك ناخود آگاهي را تجر به كردم من عشق را تجر به كردم من درد رنجيدن يار را تجر به كردم من بو سه زدن بر زلفهاي او را در رقصم در زير باران نميه شب را تجر به كردم من بو سه بر چشمهاي غمگين يار را تجر به كردم من عشق ورزي بي هيچ بهانه را تجر به كردم من خود آگاهي عاشقانه را باز تجر به كردم و دانستم كه هر كس در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نمرده به فتواي من نماز كنيدhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/akii7.jpg?w=150&h=99 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/akii7.jpg)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد